در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي

در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي شاعر : خواجوي کرماني بنشين که آشوب از جهان برخاست چون برخاستي در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي عالم بروي دلستان چون گلستان آراستي چون عدل سلطان جهان کيخسرو خسرو نشان گر دعوي قتلم کني داري گوا در آستي اي ساعد سيمين تو خون دل ما ريخته در جادوان پيوسته ابروي تو از ناراستي بر چينيان آشفته هندوي تو از شوريدگي وين شخص زار زرد را از مهر چون برکاستي روي چو مه آراستي زلف سيه پيراستي تاريک مي‌شد چشم شب چون...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي
در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي
در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي

شاعر : خواجوي کرماني

بنشين که آشوب از جهان برخاست چون برخاستيدر باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي
عالم بروي دلستان چون گلستان آراستيچون عدل سلطان جهان کيخسرو خسرو نشان
گر دعوي قتلم کني داري گوا در آستياي ساعد سيمين تو خون دل ما ريخته
در جادوان پيوسته ابروي تو از ناراستيبر چينيان آشفته هندوي تو از شوريدگي
وين شخص زار زرد را از مهر چون برکاستيروي چو مه آراستي زلف سيه پيراستي
تاريک مي‌شد چشم شب چون طره مي پيراستيدر تاب مي‌شد جان مه چون چهره مي‌افروختي
چون پرده بگشودي ز رخ عذر گناهش خواستيخواجو گر از مهر رخت آتش پرستي پيشه کرد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط