اين باد بهار بوستانست شاعر : سعدي يا بوي وصال دوستانست اين باد بهار بوستانست گويي خط روي دلستانست دل ميبرد اين خط نگارين بازآي که وقت آشيانست اي مرغ به دام دل گرفتار اينست که سوز من نهانست شبها من و شمع ميگدازيم بر راه و نظر بر آستانست گوشم همه روز از انتظارت گويم که دراي کاروانست ور بانگ مذني ميآيد بازآي که دوستي همانست با آن همه دشمني که کردي سرپنجه صبر ناتوانست با قوت بازوان عشقت تفريق ميان جسم و جانست بيزاري...