خورشيد زير سايه زلف چو شام اوست شاعر : سعدي طوبي غلام قد صنوبرخرام اوست خورشيد زير سايه زلف چو شام اوست زيرا که رستخيز من اندر قيام اوست آن قامتست ني به حقيقت قيامتست کب حيات در لب ياقوت فام اوست بر مرگ دل خوشست در اين واقعه مرا باد بهشت ميگذرد يا پيام اوست بوي بهار ميدمدم يا نسيم صبح اينک فتاده در سر زلف چو دام اوست دل عشوه ميفروخت که من مرغ زيرکم و اينک فتادهام به غريبي که کام اوست بيچاره ماندهام همه روزي به دام او تا خود غلام...