مرا خود با تو چيزي در ميان هست شاعر : سعدي و گر نه روي زيبا در جهان هست مرا خود با تو چيزي در ميان هست وجودم رفت و مهرت همچنان هست وجودي دارم از مهرت گدازان رود تا بر زمينم استخوان هست مبر ظن کز سرم سوداي عشقت و گر غايب شوي در دل نشان هست اگر پيشم نشيني دل نشاني وليکن گفت خواهم تا زبان هست به گفتن راست نايد شرح حسنت که ميگويد چنين سرو روان هست ندانم قامتست آن يا قيامت نپندارم چنين شيرين دهان هست توان گفتن به مه ماني ولي ماه ...