اي جان خردمندان گوي خم چوگانت

اي جان خردمندان گوي خم چوگانت شاعر : سعدي بيرون نرود گويي کافتاد به ميدانت اي جان خردمندان گوي خم چوگانت سر برنکند خورشيد الا ز گريبانت روز همه سر برکرد از کوه و شب ما را چون باد بجنباند شاخي ز گلستانت جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آيد تو زينت ايواني نه صورت ايوانت ديوار سرايت را نقاش نمي‌بايد گويي دل من سنگيست در چاه زنخدانت هر چند نمي‌سوزد بر من دل سنگينت اين لاشه نمي‌بينم شايسته قربانت جان باختن آسانست اندر نظرت ليکن پيش قدمت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي جان خردمندان گوي خم چوگانت
اي جان خردمندان گوي خم چوگانت
اي جان خردمندان گوي خم چوگانت

شاعر : سعدي

بيرون نرود گويي کافتاد به ميدانتاي جان خردمندان گوي خم چوگانت
سر برنکند خورشيد الا ز گريبانتروز همه سر برکرد از کوه و شب ما را
چون باد بجنباند شاخي ز گلستانتجان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آيد
تو زينت ايواني نه صورت ايوانتديوار سرايت را نقاش نمي‌بايد
گويي دل من سنگيست در چاه زنخدانتهر چند نمي‌سوزد بر من دل سنگينت
اين لاشه نمي‌بينم شايسته قربانتجان باختن آسانست اندر نظرت ليکن
پيش قدمت مردن خوشتر که به هجرانتبا داغ تو رنجوري به کز نظرت دوري
عشاق نينديشند از خار مغيلانتاي باديه هجران تا عشق حرم باشد
زان گه که درافتادم با قامت فتانتديگر نتوانستم از فتنه حذر کردن
سعدي که تو جان دارد بل دوستتر از جانتشايد که در اين دنيا مرگش نبود هرگز
اين تشنه که مي‌ميرد بر چشمه حيوانتبسيار چو ذوالقرنين آفاق بگرديدست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط