مرا تا نقره باشد مي‌فشانم

مرا تا نقره باشد مي‌فشانم شاعر : سعدي تو را تا بوسه باشد مي‌ستانم مرا تا نقره باشد مي‌فشانم به نقد اين ساعت اندر بوستانم و گر فردا به زندان مي‌برندم که کام دل تو بودي از جهانم جهان بگذار تا بر من سر آيد اگر چيزي نگويد باغبانم چه دامن‌هاي گل باشد در اين باغ که سيمرغي فتد در آشيانم نمي‌دانستم از بخت همايون بيا تا شرح آن هم بر تو خوانم تو عشق آموختي در شهر ما را وليکن در حضورت بي زبانم سخن‌ها دارم از دست تو در دل که من مستي و مستوري...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرا تا نقره باشد مي‌فشانم
مرا تا نقره باشد مي‌فشانم
مرا تا نقره باشد مي‌فشانم

شاعر : سعدي

تو را تا بوسه باشد مي‌ستانممرا تا نقره باشد مي‌فشانم
به نقد اين ساعت اندر بوستانمو گر فردا به زندان مي‌برندم
که کام دل تو بودي از جهانمجهان بگذار تا بر من سر آيد
اگر چيزي نگويد باغبانمچه دامن‌هاي گل باشد در اين باغ
که سيمرغي فتد در آشيانمنمي‌دانستم از بخت همايون
بيا تا شرح آن هم بر تو خوانمتو عشق آموختي در شهر ما را
وليکن در حضورت بي زبانمسخن‌ها دارم از دست تو در دل
که من مستي و مستوري ندانمبگويم تا بداند دشمن و دوست
اگر تو سنگ دل من مهربانممگو سعدي مراد خويش برداشت
که از پيشم براني من بر آنماگر تو سرو سيمين تن بر آني
و گر رفتم سلامت مي‌رسانمکه تا باشم خيالت مي‌پرستم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط