مرا تا نقره باشد ميفشانم شاعر : سعدي تو را تا بوسه باشد ميستانم مرا تا نقره باشد ميفشانم به نقد اين ساعت اندر بوستانم و گر فردا به زندان ميبرندم که کام دل تو بودي از جهانم جهان بگذار تا بر من سر آيد اگر چيزي نگويد باغبانم چه دامنهاي گل باشد در اين باغ که سيمرغي فتد در آشيانم نميدانستم از بخت همايون بيا تا شرح آن هم بر تو خوانم تو عشق آموختي در شهر ما را وليکن در حضورت بي زبانم سخنها دارم از دست تو در دل که من مستي و مستوري...