ز دستم بر نميخيزد که يک دم بي تو بنشينم شاعر : سعدي بجز رويت نميخواهم که روي هيچ کس بينم ز دستم بر نميخيزد که يک دم بي تو بنشينم که چون فرهاد بايد شست دست از جان شيرينم من اول روز دانستم که با شيرين درافتادم اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دينم تو را من دوست ميدارم خلاف هر که در عالم که بي شمشير خود کشتي به ساعدهاي سيمينم و گر شمشير برگيري سپر پيشت بيندازم که بگرفت اين شب يلدا ملال از ماه و پروينم برآي اي صبح مشتاقان اگر نزديک روز...