دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نميبينم شاعر : سعدي دلي بي غم کجا جويم که در عالم نميبينم دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نميبينم دمم با جان برآيد چون که يک همدم نميبينم دمي با همدمي خرم ز جانم بر نميآيد وليکن با که گويم راز چون محرم نميبينم مرا رازيست اندر دل به خون ديده پرورده تحمل ميکنم با زخم چون مرهم نميبينم قناعت ميکنم با درد چون درمان نمييابم که من تا آشنا گشتم دل خرم نميبينم خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بيگانه چرا گريم...