سخت به ذوق ميدهد باد ز بوستان نشان
سخت به ذوق ميدهد باد ز بوستان نشان
شاعر : سعدي
صبح دميد و روز شد خيز و چراغ وانشان سخت به ذوق ميدهد باد ز بوستان نشان روي به صالحان نما خمر به زاهدان چشان گر همه خلق را چو من بيدل و مست ميکني زمزمهاي بيار خوش تا بروند ناخوشان طايفهاي سماع را عيب کنند و عشق را بيخبرست عاقل از لذت عيش بيهشان خرقه بگير و مي بده باده بيار و غم ببر وقع ندارد اين سخن پيش فسرده آتشان سوختگان عشق را دود به سقف ميرود دنيا زير پاي نه دست به آخرت فشان رقص حلال بايدت سنت اهل معرفت گوش کجا که بشنود ناله زار خامشان تيغ به خفيه ميخورم آه نهفته ميکنم چون نروم که بيخودم شوق هميبرد کشان چند نصيحتم کني کز پي نيکوان مرو موي سپيد ميکند چشم سياه اکدشان من نه به وقت خويشتن پير و شکسته بودهام آب حيات ميرود ما تن خويشتن کشان بوي بهشت ميدهد ما به عذاب در گرو چون تو فصيح بلبلي حيف بود ز خامشان باد بهار و بوي گل متفقند سعديا