اي ولوله عشق تو بر هر سر کويي

اي ولوله عشق تو بر هر سر کويي شاعر : سعدي روي تو ببرد از دل ما هر غم رويي اي ولوله عشق تو بر هر سر کويي کاهي بودش تعبيه بر هر بن مويي آخر سر مويي به ترحم نگر آن را با آن که روان کرده‌ام از هر مژه جويي کم مي‌نشود تشنگي ديده شوخم وي هر دلي از شوق تو آواره به سويي اي هر تني از مهر تو افتاده به کنجي هر لحظه به دستاني و هر روز به خويي ما يک دل و تو شرم نداري که برآيي وز سنگ نخيزد چو دل سخت تو رويي در کان نبود چون تن زيباي تو سيمي گر باد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي ولوله عشق تو بر هر سر کويي
اي ولوله عشق تو بر هر سر کويي
اي ولوله عشق تو بر هر سر کويي

شاعر : سعدي

روي تو ببرد از دل ما هر غم رويياي ولوله عشق تو بر هر سر کويي
کاهي بودش تعبيه بر هر بن موييآخر سر مويي به ترحم نگر آن را
با آن که روان کرده‌ام از هر مژه جوييکم مي‌نشود تشنگي ديده شوخم
وي هر دلي از شوق تو آواره به سويياي هر تني از مهر تو افتاده به کنجي
هر لحظه به دستاني و هر روز به خوييما يک دل و تو شرم نداري که برآيي
وز سنگ نخيزد چو دل سخت تو روييدر کان نبود چون تن زيباي تو سيمي
گر باد به بستان برد از زلف تو بوييبر هم نزند دست خزان بزم رياحين
سعدي چه بود در خم چوگان تو گوييبا اين همه ميدان لطافت که تو داري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط