ديدي که وفا به جا نياوردي

ديدي که وفا به جا نياوردي شاعر : سعدي رفتي و خلاف دوستي کردي ديدي که وفا به جا نياوردي درماندگيم به هيچ نشمردي بيچارگيم به چيز نگرفتي تو بي گنهي ز من بيازردي من با همه جوري از تو خشنودم رسميست که در جهان تو آوردي خود کردن و جرم دوستان ديدن بارت بکشم که نازپروردي نازت برم که نازک اندامي درد تو چنم که فارغ از دردي ما را که جراحتست خون آيد بر خاک درت که خون من خوردي گفتم که نريزم آب رخ زين بيش هرگز نرود ز زعفران زردي وين عشق...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ديدي که وفا به جا نياوردي
ديدي که وفا به جا نياوردي
ديدي که وفا به جا نياوردي

شاعر : سعدي

رفتي و خلاف دوستي کرديديدي که وفا به جا نياوردي
درماندگيم به هيچ نشمرديبيچارگيم به چيز نگرفتي
تو بي گنهي ز من بيازرديمن با همه جوري از تو خشنودم
رسميست که در جهان تو آورديخود کردن و جرم دوستان ديدن
بارت بکشم که نازپروردينازت برم که نازک اندامي
درد تو چنم که فارغ از درديما را که جراحتست خون آيد
بر خاک درت که خون من خورديگفتم که نريزم آب رخ زين بيش
هرگز نرود ز زعفران زرديوين عشق تو در من آفريدستند
بيچاره چه مي‌کني بدين خردياي ذره تو در مقابل خورشيد
بهتر که گريختن به نامرديدر حلقه کارزار جان دادن
گل با گيه‌ست و صاف با درديسعدي سپر از جفا نيندازد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط