چه باز در دلت آمد که مهر برکندي شاعر : سعدي چه شد که يار قديم از نظر بيفکندي چه باز در دلت آمد که مهر برکندي هنوز وقت نيامد که بازپيوندي ز حد گذشت جدايي ميان ما اي دوست و گر نه بر سر کويت به آرزومندي بود که پيش تو ميرم اگر مجال بود که هيچ کس نگشايد اگر تو دربندي دري به روي من اي يار مهربان بگشاي به هيچ روي نميباشد از تو خرسندي مرا و گر همه آفاق خوبرويانند به روي خوب وليکن تو چشم ميبندي هزار بار بگفتم که چشم نگشايم به هيچ خلق نپندارمت...