چه باز در دلت آمد که مهر برکندي

چه باز در دلت آمد که مهر برکندي شاعر : سعدي چه شد که يار قديم از نظر بيفکندي چه باز در دلت آمد که مهر برکندي هنوز وقت نيامد که بازپيوندي ز حد گذشت جدايي ميان ما اي دوست و گر نه بر سر کويت به آرزومندي بود که پيش تو ميرم اگر مجال بود که هيچ کس نگشايد اگر تو دربندي دري به روي من اي يار مهربان بگشاي به هيچ روي نمي‌باشد از تو خرسندي مرا و گر همه آفاق خوبرويانند به روي خوب وليکن تو چشم مي‌بندي هزار بار بگفتم که چشم نگشايم به هيچ خلق نپندارمت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه باز در دلت آمد که مهر برکندي
چه باز در دلت آمد که مهر برکندي
چه باز در دلت آمد که مهر برکندي

شاعر : سعدي

چه شد که يار قديم از نظر بيفکنديچه باز در دلت آمد که مهر برکندي
هنوز وقت نيامد که بازپيونديز حد گذشت جدايي ميان ما اي دوست
و گر نه بر سر کويت به آرزومنديبود که پيش تو ميرم اگر مجال بود
که هيچ کس نگشايد اگر تو دربنديدري به روي من اي يار مهربان بگشاي
به هيچ روي نمي‌باشد از تو خرسنديمرا و گر همه آفاق خوبرويانند
به روي خوب وليکن تو چشم مي‌بنديهزار بار بگفتم که چشم نگشايم
به هيچ خلق نپندارمت که ماننديمگر در آينه بيني و گر نه در آفاق
به هيچ کار نيايد گرش تو نپسنديحديث سعدي اگر کائنات بپسندند
مگر اميد به بخشايش خداونديمرا چه بندگي از دست و پاي برخيزد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط