به شهري در از شام غوغا فتاد

به شهري در از شام غوغا فتاد شاعر : سعدي گرفتند پيري مبارک نهاد به شهري در از شام غوغا فتاد چو قيدش نهادند بر پاي و دست هنوز آن حديثم به گوش اندرست که را زهره باشد که غارت کند؟ که گفت ارنه سلطان اشارت کند که مي‌دانمش دوست بر من گماشت ببايد چنين دشمني دوست داشت من از حق شناسم، نه از عمرو و زيد اگر عز وجاه است و گر ذل و قيد چو داروي تلخت فرستد حکيم ز علت مدار، اي خردمند، بيم نه بيمار داناترست از طبيب بخور هرچه آيد ز دست حبيب ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به شهري در از شام غوغا فتاد
به شهري در از شام غوغا فتاد
به شهري در از شام غوغا فتاد

شاعر : سعدي

گرفتند پيري مبارک نهادبه شهري در از شام غوغا فتاد
چو قيدش نهادند بر پاي و دستهنوز آن حديثم به گوش اندرست
که را زهره باشد که غارت کند؟که گفت ارنه سلطان اشارت کند
که مي‌دانمش دوست بر من گماشتببايد چنين دشمني دوست داشت
من از حق شناسم، نه از عمرو و زيداگر عز وجاه است و گر ذل و قيد
چو داروي تلخت فرستد حکيمز علت مدار، اي خردمند، بيم
نه بيمار داناترست از طبيببخور هرچه آيد ز دست حبيب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط