چنين گفت پيش زغن کرکسي

چنين گفت پيش زغن کرکسي شاعر : سعدي که نبود ز من دوربين‌تر کسي چنين گفت پيش زغن کرکسي بيا تا چه بيني بر اطراف دشت زغن گفت از اين در نشايد گذشت بکرد از بلندي به پستي نگاه شنيدم که مقدار يک روزه راه که يک دانه گندم به هامون برست چنين گفت ديدم گرت باورست ز بالا نهادند سر در نشيب زغن را نماند از تعجب شکيب گره شد بر او پاي بندي دراز چو کرکس بر دانه آمد فراز که دهر افگند دام در گردنش ندانست ازان دانه بر خوردنش نه هر بار شاطر زند بر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چنين گفت پيش زغن کرکسي
چنين گفت پيش زغن کرکسي
چنين گفت پيش زغن کرکسي

شاعر : سعدي

که نبود ز من دوربين‌تر کسيچنين گفت پيش زغن کرکسي
بيا تا چه بيني بر اطراف دشتزغن گفت از اين در نشايد گذشت
بکرد از بلندي به پستي نگاهشنيدم که مقدار يک روزه راه
که يک دانه گندم به هامون برستچنين گفت ديدم گرت باورست
ز بالا نهادند سر در نشيبزغن را نماند از تعجب شکيب
گره شد بر او پاي بندي درازچو کرکس بر دانه آمد فراز
که دهر افگند دام در گردنشندانست ازان دانه بر خوردنش
نه هر بار شاطر زند بر هدفنه آبستن در بود هر صدف
چو بينايي دام خصمت نبود؟زغن گفت ازان دانه ديدن چه سود
نباشد حذر با قدر سودمندشنيدم که مي‌گفت و گردن به بند
قضا چشم باريک بينش ببستاجل چون به خونش برآورد دست
غرور شناور نيايد به کاردر آبي که پيدا نگردد کنار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط