ذوق شراب انست، وقتي اگر بباشد
شاعر : سعدي
هر روز بامدادت، ذوقي دگر بباشد | | ذوق شراب انست، وقتي اگر بباشد | شاخ مواظبت را، وقتي ثمر بباشد | | بيخ مداومت را، روزي شجر برويد | در خاک تيره کردن، تا آنکه زر بباشد | | استاد کيميا را، بسيار سيم بايد | در کوي دردمندان، روزي گذر بباشد | | بسيار صبر بايد، تا آن طبيب دل را | گر يار ما ببيند، صاحبنظر بباشد | | عالم که عارفان را، گويد نظر بدوزيد | بنياد حکم اول، زير و زبر بباشد | | زيرا که پادشاهي، چون بقعهاي بگيرد | بيمست کز نصيحت، ديوانهتر بباشد | | ديوانه را که گويي، هشيار باش و عاقل | رطلي گرانش در ده، تا بيخبر بباشد | | بانگ سحر برآمد، درويش را خبر شد | لب بر دهان ني نه، تا نيشکر بباشد | | ساقي بيار جامي، مطرب بگوي چيزي | چون داستان شيرين، فردا سمر بباشد | | امروز قول سعدي، شيرين نمينمايد | |