ياري آنست که زهر از قبلش نوش کني شاعر : سعدي نه چو رنجي رسدت يار فراموش کني ياري آنست که زهر از قبلش نوش کني تو چه ياري که چو ديگ از غم دل جوش کني هاون از يار جفا بيند و تسليم شود شرط آزادگي آنست که بر دوش کني علم از دوش بنه ور عسلي فرمايد اي خردمند که عيب من مدهوش کني راه دانا دگر و مذهب عاشق دگرست مطرب آنگاه بگويد که تو خاموش کني شاهد آنوقت بيايد که تو حاضر گردي مگست نيش زند چون طلب نوش کني سر تشنيع نداري طلب يار مکن در ت باشد که...