سعدي اينک به قدم رفت و به سر باز آمد

سعدي اينک به قدم رفت و به سر باز آمد شاعر : سعدي مفتي ملت اصحاب نظر باز آمد سعدي اينک به قدم رفت و به سر باز آمد عاشق نغمه‌ي مرغان سحر باز آمد فتنه‌ي شاهد و سودا زده‌ي باد بهار تا نگويي که ز مستي به خبر بازآمد تا نپنداري کشفتگي از سر بنهاد همچنان ياوگي و تن به حضر بازآمد دل بي‌خويشتن و خاطر شورانگيزش تا چه آموخت کز آن شيفته‌تر بازآمد سالها رفت مگر عقل و سکون آموزد عالمي گشت و به گرداب خطر بازآمد عقل بين کز بر سيلاب غم عشق گريخت که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سعدي اينک به قدم رفت و به سر باز آمد
سعدي اينک به قدم رفت و به سر باز آمد
سعدي اينک به قدم رفت و به سر باز آمد

شاعر : سعدي

مفتي ملت اصحاب نظر باز آمدسعدي اينک به قدم رفت و به سر باز آمد
عاشق نغمه‌ي مرغان سحر باز آمدفتنه‌ي شاهد و سودا زده‌ي باد بهار
تا نگويي که ز مستي به خبر بازآمدتا نپنداري کشفتگي از سر بنهاد
همچنان ياوگي و تن به حضر بازآمددل بي‌خويشتن و خاطر شورانگيزش
تا چه آموخت کز آن شيفته‌تر بازآمدسالها رفت مگر عقل و سکون آموزد
عالمي گشت و به گرداب خطر بازآمدعقل بين کز بر سيلاب غم عشق گريخت
که چو پرگار بگرديد و به سر بازآمدتا بداني که به دل نقطه‌ي پابرجا بود
گوييا آب حياتش به جگر بازآمدوه که چون تشنه‌ي ديدار عزيزان مي‌بود
لاجرم بلبل خوشگوي دگر بازآمدخاک شيراز هميشه گل خوشبوي دهد
منزلت بين که به پا رفت و به سر بازآمدپاي ديوانگيش برد و سر شوق آورد
که به انديشه‌ي شيرين ز شکر بازآمدميلش از شام به شيراز به خسرو مانست
بر گنهکار نگيرد چو ز در بازآمدجرمناکست ملامت مکنيدش که کريم
تا بدين روز که شبهاي قمر بازآمدچه ستم کو نکشيد از شب ديجور فراق
فلک خيره کش از جور مگر بازآمدبلعجب بود که روزي به مرادي برسيد
جور بيگانه نبيند که پدر بازآمددختر بکر ضميرش به يتيمي پس از اين
خاصه اکنون که به درياي گهر بازآمدني چه ارزد دو سه خر مهره که در پيله‌ي اوست
به گدايي به در اهل هنر بازآمدچون مسلم نشدش ملک هنر چاره نديد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط