المنةلله که نمرديم و بديديم شاعر : سعدي ديدار عزيزان و به خدمت برسيديم المنةلله که نمرديم و بديديم بس فاتحه خوانديم و به اخلاص دميديم در رفتن و بازآمدن رايت منصور وآواي دراي شتران باز شنيديم تا بار دگر دمدمهي کوس بشارت رويي که در آن ماه چو نو ميطلبيدم چون ماه شب چارده از شرق برآمد امروز بگفتيم که حنظل بچشيديم شکر شکر عافيت از کام حلاوت تا کوه و بيابان مشقت نبريديم در سايهي ايوان سلامت ننشستيم آن شد که به حسرت سرانگشت گزيديم وقتست...