خيز تا ما يک قدم بر فرق اين عالم زنيم
خيز تا ما يک قدم بر فرق اين عالم زنيم
شاعر : سنايي غزنوي
وين تن مجروح را از مفلسي مرهم زنيم خيز تا ما يک قدم بر فرق اين عالم زنيم در گذار مهرهي اصل بني آدم زنيم تيغ هجران از کف اخلاص بر حکم يقين پس تبرا را برو پوشيم و کف بر هم زنيم جمله اسباب هوا را برکشيم از تن سلب بر بساط نيستي يک چند گاهي دم زنيم از علايقها جدا گرديم و ساکنتر شويم بر قفاي ملحدان زان ضربتي محکم زنيم تيغ توحيد از ضمير خالص خود برکشيم ما به آب قوت علوي برو برنم زنيم آتش نفس لجوج ار هيچگون تيزي کند پس خروشي بر کشيم و کشتي اندر يم زنيم بار خدمت را به کشتي سعادت در کشيم گوي برباييم و لبيک اندرين عالم زنيم اسب شوق اندر بيابان محبت تا زنيم خيز تا بر فرق اين سفله زمانه کم زنيم پيش تا سفله زمانه بر فراقم کم زند