جان جز پيش خود چمانه منه

جان جز پيش خود چمانه منه شاعر : سنايي غزنوي طبع جز بر مي مغانه منه جان جز پيش خود چمانه منه آنچنان در شرابخانه منه باده را تا به باغ شايد برد نام او آب نار دانه منه گر چه همرنگ نار دانه بود پاي اندر چنان ستانه منه در هر آن خانه‌اي که مي نبود چشم بر روي آسمانه منه تا بود باغ آسمان گردان دست جو بر بر چغانه منه روي جز بر جناح چنگ ممال رنج بر طبع شادمانه منه گر نخواهي که در تو پيچد غم بر بد و نيک او بهانه منه بد و نيک زمانه گردانست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جان جز پيش خود چمانه منه
جان جز پيش خود چمانه منه
جان جز پيش خود چمانه منه

شاعر : سنايي غزنوي

طبع جز بر مي مغانه منهجان جز پيش خود چمانه منه
آنچنان در شرابخانه منهباده را تا به باغ شايد برد
نام او آب نار دانه منهگر چه همرنگ نار دانه بود
پاي اندر چنان ستانه منهدر هر آن خانه‌اي که مي نبود
چشم بر روي آسمانه منهتا بود باغ آسمان گردان
دست جو بر بر چغانه منهروي جز بر جناح چنگ ممال
رنج بر طبع شادمانه منهگر نخواهي که در تو پيچد غم
بر بد و نيک او بهانه منهبد و نيک زمانه گردانست
پس تو دل نيز بر زمانه منهبخردان بر زمانه دل ننهند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط