كارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي

بحث از "كارآمدي دين " در عرصه اجتماع و نقش دين در حل معضلات جوامع، از مباحث اساسي در حوزه انديشه سياسي اسلام است كه توجه بدان مي‌تواند منشأ رفع برخي ابهامات گردد. اعتقاد بر اين است كه دين مي‌تواند براي تمام عرصه‌هاي اجتماعي، در كليه زمان‌ها و مكان‌ها، راه‌كارهايي متناسب با وضعيت موجود ارائه دهد. براي
پنجشنبه، 4 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي

كارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي
كارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي


 

نويسنده: قاسم شبان‌نيا




 

چكيده
 

بحث از "كارآمدي دين " در عرصه اجتماع و نقش دين در حل معضلات جوامع، از مباحث اساسي در حوزه انديشه سياسي اسلام است كه توجه بدان مي‌تواند منشأ رفع برخي ابهامات گردد. اعتقاد بر اين است كه دين مي‌تواند براي تمام عرصه‌هاي اجتماعي، در كليه زمان‌ها و مكان‌ها، راه‌كارهايي متناسب با وضعيت موجود ارائه دهد. براي دست‌يابي به اين مهم در جامعه، بايد سه عنصر مهم دين، يعني اعتقادات، اخلاق و احكام مورد توجه قرار گيرد. در اين صورت، دين مي‌تواند حداكثر ميزان كارآمدي را به نمايش گذارد. كارآمدي نظام جمهوري اسلامي نيز، كه بر اساس دين پي‌ريزي شده است، بايد در چارچوب همين سه مؤلفه مورد ارزيابي قرار گيرد. بي‌ترديد، در هر يك از اين سه محور، ممكن است در نظام جمهوري اسلامي، قصورات و يا تقصيراتي در اين زمينه وجود داشته باشد، اما بستر حركت جامعه اسلامي در بسياري از عرصه‌ها شتابان و رو به جلو و صعودي است و دين به سمت نهادينه شدن به پيش مي‌رود.
براي كارآمدي پيش از پيش دين مي‌توان كاستي‌هاي در هر سه عرصه را شتابان و به رفع آن همت گماشت.

مقدمه
 

"كارآمدي دين " از مباحث جدّي حوزه انديشه سياسي است و اكنون نيز مورد نياز كشور و نظام ماست و جا دارد بيش از پيش بدان پرداخته شود. براي طرح چنين بحثي، جا دارد ابتدا مفاهيم و واژگان مرتبط با اين موضوع را مورد بررسي قرار دهيم و سپس به محتواي بحث و نتيجه‌گيري از مقدّمات بپردازيم. در خاتمه نيز كارآمدي دين در نظام مقدّس جمهوري اسلامي به عنوان تنها الگويي كه ادعاي كارآمدي دين در عرصه‌هاي گوناگون اجتماعي دارد، مورد بحث و بررسي قرار خواهد گرفت. در مسئله كارآمدي دين، تعريف واژگان "دين " و "كارآمدي " از اهميت برخوردارند؛ چراكه اين دو از واژه‌هايي هستند كه نيازمند توضيحند و چون واژه "دين " اساس اين نوشتار را تشكيل مي‌دهد و ساير واژگان مورد بحث متعلّقات آن هستند، بحث خود را از توضيح همين مفهوم آغاز مي‌كنيم:

مفهوم "دين "
 

شايد تصور شود كه واژه "دين " به قدري واضح است كه نيازي به توضيح و تبيين ندارد، اما كساني كه در بحث‌هاي تخصصي در زمينه علوم اجتماعي ورود دارند، مي‌دانند كه مفهوم اين واژه چندان هم واضح نيست و بخصوص دانشمندان علوم اجتماعي، جامعه‌شناسي، و جامعه‌شناسي دين كه در اين زمينه‌ها بحث كرده‌اند، درباره تعريف خود از "دين " اتفاق‌نظر ندارند.
مفهومي كه از "دين " مي‌فهميم و در اينجا آن را اراده مي‌كنيم، همان مفهومي است كه مصداق آن "دين اسلام " است. به عبارت ديگر، براي ما دين، همان دين اسلام است و اگر تعريفي از "دين " ارائه مي‌كنيم، بايد همان چيزي باشد كه مصداقش دين اسلام است. بدين‌روي، اگر از "دين " تعريف عامي ارائه دهيم كه با بوديسم، هندوئيسم، و آيين انسان‌پرستي اگوست كنت هم تطبيق كند، براي بحث ما مفيد نخواهد بود.
يك تعريف ساده و شناخته شده از "دين " وجود دارد كه بر اساس شمارش عناصر و محتواي آن مفهوم، ارائه شده است. "دين " در عرف ما، مفهومي دارد كه دست‌كم مركّب از سه عنصر است:
1. اعتقادات اصلي: كه ما در اصطلاحات عرفي و عاميانه خود، بدان "اصول دين " مي‌گوييم. پس در درون اين مفهوم، اعتقاد به خداوند يگانه، وحي و نبوّت، و نيز اعتقاد به كتاب آسماني قرآن وجود دارد. هرچند اموري از اين قبيل، سلسله اعتقادات قلبي‌اند، اما دين بدون اينها تحقق نمي‌پذيرد و نمي‌توان از اسلامي سخن گفت كه در آن، اعتقاد به خدا و پيامبر وجود نداشته باشد. بنابراين، تعريفي كه برخي از جامعه‌شناسان از دين ارائه مي‌دهند و اعتقاد به خدا را در آن دخيل نمي‌دانند، با اين تعريف عرفي از دين فاصله دارد و براي اين مبحث، كارايي ندارد و آنچه از دين منظور ماست، با اين تعريف همخواني ندارد. عنصر اصلي دين، كه بدون شك بايد ما بر آن تكيه كنيم، سلسله اعتقاداتي است كه به منزله ريشه‌هاي دين است. به همين دليل، بدان "اصول دين " گفته مي‌شود. "اصل " در عربي، يعني ريشه، و به كار بردن اين تعبير، نشانه آن است كه دين به درختي تشبيه شده كه داراي ريشه، تنه، شاخ و برگ است.
2. ارزش‌هاي معتبر: در خصوص ارتباط ميان باورها و ارزش‌ها، اقوال گوناگوني ذكر شده و مباحث مبسوطي درباره واقعيت‌ها و ارزش‌ها مطرح گرديده است؛ اما در اينجا منظور آن است كه در دين، سلسله‌اي از ارزش‌ها، به ويژه در زمينه اخلاق و ملكات نفساني، وجود دارد كه خوب يا بد بودن عملي را نمايان مي‌سازد.
3. احكام و مقرّرات رفتاري: اين مقرّرات از ارزش‌ها سرچشمه مي‌گيرد و در واقع، وقتي قواعد كلي وجود داشته باشند كه نشان دهند چه چيزي خوب است و چه چيزي بد، و نيز چه چيزي بايد وجود داشته باشد و چه چيزهايي نبايد، مقرّرات اجرايي، به صورت ريز خودنمايي مي‌كنند كه دست‌كم، در دو بخش دسته‌بندي مي‌شوند: احكام فردي و احكام اجتماعي. احكام اجتماعي نيز خود، شاخه‌هاي متعددي دارند و شامل مسائل خانواده، اقتصاد، حقوق، سياست، تجارت، روابط بين‌الملل و ساير مسائل مربوط به حوزه‌هاي گوناگون اجتماعي مي‌شوند.
حاصل آنكه دين مشتمل بر سه عنصرِ عقايد، اخلاق و احكام است و در برداشت عرفي از مفهوم "دين "، وجود اين سه عنصر ضرورت دارد.

مفهوم "كارآمدي " و "كارآمدي دين "
 

معمولاً واژه "كارآمدي " در جايي كاربرد دارد كه دو حالت تصور شود: حالت نخست در جايي است كه چيزي باشد كه از كار افتاده و تأثير قابل توجهي ندارد. در اين صورت، گفته مي‌شود: آن چيز كارآمد نيست. حالت ديگري كه مي‌توان براي آن تصور كرد، اين است كه بتواند نقش خود را درست ايفا كند. در اين صورت، گفته مي‌شود: كارآمدي دارد. پس زماني كه تعبيرِ "كارآمدي دين " به كار برده مي‌شود، مراد آن است كه براي دين دو حالت تصور شده است: در يك حالت، دين از كارآمدي برخوردار است و در موقعيتي قرار گرفته كه كارايي دارد. در حالت ديگر، در موقعيتي قرار گرفته است كه كارآمدي ندارد. در اينجا، ما به دنبال تبيين موقعيتي براي دين هستيم كه از كارآمدي برخوردار باشد و بتواند نقش خود را در اجتماع ايفا كند.

كارآمدي دين؛ مكانيزم يا ديناميزم؟
 

سؤالي كه در اينجا مطرح مي‌گردد اين است كه آيا دين در درون خود، عنصر و نيرويي براي كارآمدي دارد؟ يا چنين نيست و دين موجود مرده‌اي است كه هيچ‌گونه حياتي ندارد و بايد نيرويي در آن دميد تا كارآمد شود؟ به عبارت ديگر، آيا كارآمدي دين يك مكانيزم است و يا يك ديناميزم؟ به ديگر سخن، آيا دين خود، عاملي براي تحرّك و پويايي در درون خويش دارد؟ يا دين موجودي ساكت، مرده و ثابت است كه مي‌توان نيرويي در آن دميد و به كمك آن نيرو، آن را كارآمد ساخت؛ همانند نيروي مكانيكي كه وارد جسم ساكني مي‌شود و آن را به حركت درمي‌آورد كه در اين صورت، اين حركت متعلّق به آن نيروست، نه متعلق به آن جسم؛ همچون اتومبيلي كه در جايي ايستاده است و حركتي ندارد و بايد نيرويي طبق مكانيسم خاصي بدان وارد شود تا از حالت سكون به حركت درآيد؟
در بحث از كارآمدي دين، دو حالت ديگر نيز تصور شده است: در يك حالت، دين داراي كارآمدي ذاتي است و از تحرّك و پويايي برخوردار بوده و همواره فعّال است. در حالت ديگر، دين از اين فعاليت و پويايي برخوردار نيست. به بيان علمي، انرژي گاهي ساكن و به شكل ذخيره (پتانسيل) است و گاهي متحرّك و فعّال و بالفعل منشأ اثر در يك جسم. بنابراين، ممكن است انرژي وجود داشته باشد، اما فعّال نباشد و بايد با يك واسطه و عامل ديگري، آن را فعّال كرد. گاهي چنين تصور مي‌شود كه دين هم يك كارآمدي بالقوّه دارد و در واقع، نيروي نهفته‌اي براي تحرّك در دين وجود دارد، اما هميشه فعّال نيست، بلكه بايد عاملي كمك كند تا اين نيروي بالقوّه به فعليت برسد. پس در اين بحث، ما دنبال اين هستيم كه ببينيم چه چيزي مي‌تواند نيروي بالقوّه دين، به ويژه نيروي ذخيره‌اي را كه در دين اسلام وجود دارد، به فعليت برساند و آن را فعّال كند. اما پيش از آن، بايد اثبات نمود كه در دين، به ويژه دين اسلام، چنين نيروي ذخيره‌اي وجود دارد؛ چراكه حقيقت آن است كه بسياري از مطالبي كه ما قطعي و ضروري تصور مي‌كنيم، در اثر برخي القائات و شبهات و مطالب انحرافي، به صورت يك سؤال، نيازمند پاسخ و تبيين هستند.

گستره دين
 

تصور ما از دين اسلام اين است كه اين دين مشتمل بر مجموعه‌اي از باورها و ارزش‌هاست كه در تمام شئون زندگي انسان ايفاي نقش مي‌كند و ما در زندگي، با مسئله‌اي مواجه نخواهيم شد كه دين در آنجا حرفي براي گفتن نداشته باشد و كاملاً از قلمرو دين خارج باشد. اين برداشت و تصور از دين، توسط برخي از نوانديشان، به تبع غربي‌ها مورد خدشه و شبهه قرار گرفته است.
در زمينه تاريخچه طرح اين مبحث، به اجمال مي‌توان گفت: در اروپا، پس از قرون وسطا، تحوّلي در مفهوم "دين " و قلمرو دين پديد آمد. قبلاً تصور مي‌شد كه دين بايد در تمام شئون زندگي انسان‌ها دخالت داشته باشد و عملاً هم كليساي كاتوليك همين كار را مي‌كرد. ولي پس از دوران قرون وسطا تحوّلاتي ايجاد شد كه در نتيجه آن، دين به طور كلي زير سؤال رفت و حتي واقعيت آن افسانه و اسطوره معرفي گرديد. علت اينكه اكنون نيز در برخي از كتاب‌هاي جامعه‌شناسي، افسانه، خرافات، سحر، جادو و دين در يك رديف ذكر شده، ناشي از همان طرز فكري است كه از عصر نوزايي مطرح گرديد و دين چيزي در حدّ افسانه و اسطوره معرفي شد. كار بدان‌جا رسيد كه در دوران معاصر، ماركسيست‌ها گفتند: اصلاً وجود دين نه تنها فايده‌اي ندارد، بلكه حتي ضرر هم دارد و در واقع، دين افيون جوامع است. برخي از قلم به دستان در داخل نظام جمهوري اسلامي نيز تا جايي پيش رفتند كه دين را نه تنها افيون دولت‌ها، بلكه افيون ملت‌ها دانستند.
البته برخي ديگر نيز وجود دارند كه تا اين حد از افراط را نپيموده‌اند، بلكه دين را به عنوان يكي از شئون زندگي انسان پذيرفته‌اند، اما آن را به عنوان يك مسئله جدّي مطرح نمي‌سازند و آن را در متن زندگي جاي نمي‌دهند؛ بلكه آن را همانند هنر نقاشي و امثال آن مي‌دانند كه براي زندگي انسان ضرورتي ندارد و اگر در جامعه‌اي يك نقّاش هم وجود نداشته باشد، مشكلي ايجاد نمي‌شود و كسي از گرسنگي نمي‌ميرد و به صنايع و پيشرفت اقتصادي لطمه‌اي وارد نمي‌شود؛ اما در هر صورت، انسان داراي ذوق و لطافت روحي است و دوست دارد زيبايي‌ها را درك كند و از آنها بهره ببرد. پس هنر را نمي‌توان از زندگي انسان حذف كرد؛ زيرا با حذف آن، بخشي از زندگي انسان حذف مي‌شود، اما چنين هم نيست كه جزو مسائل حياتي انسان بوده و در درجه اول اهميت باشد. از نظر برخي، دين همچون مقوله هنر است كه نمي‌توان گفت امر مضري است، بلكه گاهي فوايدي نيز دارد؛ زيرا گاهي كه افرادي دچار افسردگي و نااميدي مي‌شوند، به دنبال پناهگاه غيبي ـ هرچند موهوم ـ مي‌گردند و دين مي‌تواند چنين نقشي ايفا نمايد. از نظر طرف‌داران اين ديدگاه، مسائل جدّي را بايد با "علم " حل كرد و مراد اينان از "علم " نيز همان چيزهايي است كه با تجربه آزمودني باشد. از عصر نوزايي، اين گرايش روز به روز در جهان غرب قوي‌تر شد و به دنبال آن، در دين هم به عنوان پروتستانتيزم، اصلاحاتي انجام گرفت و تمام اينها به اسم "اصلاح‌طلبي " و بازگشت به اصل دين انجام شد.
حاصل آنكه براي قضاوت درباره كارآمدي يا عدم كارآمدي دين، بايد قلمرو دين را مشخص نمود. اگر بپذيريم كه دين فقط در همان رابطه قلب با خدا ـ خداي واقعي يا خداي موهوم ـ خلاصه مي‌شود، بايد كارايي آن را هم در همان محدوده جست‌وجو نماييم. يك روان‌شناس مثل ويليام جيمز هم كه درصدد بيان اثرات و نتايج اعتقاد به خداست، اظهار مي‌دارد:
دعا و نماز و يا به عبارت ديگر، اتصال با روح عالم خلقت و يا جان جانان ـ آن را هرچه مي‌خواهيد بگوييد؛ خدا، قانون و نظم كاينات ـ كاري است با اثر و نتيجه. نتيجه عبارت است از: ايجاد يك جريان قدرت و نيرويي كه به طور محسوس داراي آثار مادي و معنوي مي‌باشد.2
چنانچه تنها به همين نقش توجه شود، كارآمدي دين نيز در همين حيطه، يعني در ارتباط قلب با خداي واقعي يا خداي موهوم، مطرح مي‌گردد. ديگر نبايد توقع داشت كه دين عرصه‌هايي همچون روابط بين‌الملل را اصلاح كند. اما اگر آن برداشت را از قلمرو دين بپذيريم كه دين در همه عرصه‌ها حضوري جدّي و حرفي براي گفتن دارد، در اين صورت، كارآمدي آن نيز بر اساس چنين قلمروي مطرح مي‌گردد و انتظارات از دين، بر اساس چنين معنايي شكل مي‌گيرد. طبق اين برداشت از دين، توقّع از دين بسيار بالا مي‌رود و در مسائل فردي و اجتماعي و نيز معنوي و مادي و حتي مسائل بين‌المللي نيز از آن انتظار پاسخ داريم. پس برداشت صحيح در اينجا، همين برداشت است و دين در همه شئون انسان‌ها حرف براي گفتن دارد.

معيار كارآمدي دين
 

پس از طرح بحث "گستره شريعت "، سؤال ديگري مطرح مي‌شود و آن اينكه كارآيي دين چگونه است؟ در پاسخ اين سؤال، بايد به اين نكته توجه كرد كه آيا دين مقوله‌اي است ذهني كه مربوط به فكر و ذهن و عقل و قلب ماست و يا دين امري عيني است كه هم وجود دارد بدون در نظر گرفتن دين‌داران؟ اگر بپذيريم كه دين يعني خود اين اعتقادات، با صرف‌نظر از اينكه كسي اين اعتقاد را دارد يا ندارد، در اين صورت، كارايي دين هميشه بالقوّه است؛ زيرا خود مفاهيم و كليات، كارايي بالفعل ندارند، بلكه بايد كساني اينها را بپذيرند و در زندگي‌شان اثر بدهند و تنها در اين صورت است كه مي‌توانيم بگوييم آيا اين دين كارآيي دارد يا خير.
به عبارت ديگر، قضاوت درباره داشتن كارايي و يا عدم آن، به اين صورت مقدور است كه ـ مثلاً ـ ببينيم آيا يك مسلمان، كه عقايد، ارزش‌ها و اخلاقش اسلامي است، در زندگي خود با ديگران تفاوتي دارد يا خير؟ اگر اثر مثبت بيشتري در زندگي چنين فردي ظاهر نشود مي‌توان ادعا كرد كه دين كارايي ندارد. اما اگر كسي كه معتقد به عقايد اسلامي است و ارزش‌هاي آن را هم پذيرفته و به احكام آن عمل كرده، زندگي‌اش بهبودي يافت و ترقّي و تعالي پيدا كرد مي‌توان ادعا نمود كه دين كارآمد است. اين كارايي بالفعل است و اين همان نيروي ذخيره‌اي است كه به فعليت رسيده است. پس مراد از اينكه گفته مي‌شود دين كارايي دارد اين است كه دين در زندگي كسي كه محتواي آن را در زندگي‌اش پياده كرده و عقايدش، اخلاقش و رفتارش ديني باشد، تحوّلي مطلوب پديد مي‌آورد، چه در بُعد فردي و چه در بُعد اجتماعي.
بنابراين، به همان اندازه‌اي كه دين در جامعه گسترش دارد و عقايد ديني مورد قبول جامعه است و نيز ارزش‌هاي آن در جامعه پياده شده، بايد انتظار داشته باشيم كه دين كارايي داشته باشد. اما اگر فقط نام "دين " در جامعه مطرح باشد و افراد تنها، مسلمان شناسنامه‌اي باشند و يا كساني شعار دين و اسلام را بدهند اما در عمل خبري از اجراي احكام و مقرّرات اسلامي نباشد، نبايد توقّع داشت كه كارايي داشته باشد؛ نبايد توقّع داشت كه به راست‌گويي به عنوان يك ارزش ديني عمل نشود و آثار راست‌گويي در جامعه محقق شود. پس توقّع ما از اثربخشي دين اين است كه عقيده‌اش را در قلب داشته باشيم و به ارزش‌هايش پايبند گرديم و نيز احكامش را در زندگي فردي و اجتماعي‌مان پياده كنيم. آن وقت بايد ببينيم كه دين در جامعه اثر دارد يا خير.

ميزان كارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي
 

پس از طرح مباحثي درباره كارآمدي دين در جامعه، نوبت آن است كه كارآمدي دين را در نظام جمهوري اسلامي مورد بررسي قرار دهيم؛ چراكه نظام مقدّس جمهوري اسلامي ايران مدعي است كه دين اسلام را سرلوحه برنامه خويش قرار داده و اساسا نظام آن مطابق اين دين پي‌ريزي شده است. قابل ذكر است كه در جهان معاصر، كشورهايي وجود دارند كه پسوند "اسلامي " را به عنوان جزئي از نام نظام سياسي خود برگزيده‌اند؛ همانند جمهوري اسلامي پاكستان، جمهوري اسلامي موريتاني و برخي كشورهاي اسلامي ديگر. بنابراين، پسوند "اسلامي " مختصّ نظام جمهوري اسلامي ايران نيست. اما اكنون ديگر كاملاً روشن شده است كه در كشورهاي ديگر، اين عنوان بيشتر جنبه تشريفاتي دارد و جمهوري اسلامي ايران تنها كشوري است كه درصدد اجرايي كردن احكام اسلامي است و مسئولان آن معتقدند: باورهاي اسلامي بايد رواج پيدا كنند، و براي مردم نيز بايد اين رهاوردها توجيه و تبيين شوند تا آنان ضمن پذيرش ارزش‌هاي اسلامي، براي ترويج آن تلاش نمايند و به آن باورها و ارزش‌ها پايبند بمانند، و از سوي ديگر، ارزش‌هاي متضاد با آن را از زندگي خود حذف نمايند.
البته ناگفته نماند كه اين صِرف يك ادعاست و براي قضاوت درباره كارايي چنين نظامي بايد ديد كه تا چه حد به اين ادعا عمل شده و مردم و مسئولان در جهت اجرايي كردن ارزش‌هاي اسلامي در جامعه گام برداشته‌اند. بنابراين، براي اثبات كارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي، بايد ميزان اجرا و ترويج باورها و ارزش‌هاي اسلامي را از زمان پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون مشخص نماييم. علاوه بر آن، جا دارد كه از ابتداي طلوع اسلام تا به حال جوامع اسلامي را مورد بررسي قرار دهيم تا پي ببريم كه اسلام در ميان مردم مسلمان تا چه حد كارايي داشته و چه نقشي را در زندگي آنان ايفا كرده است. اما به دليل آنكه پرداختن به چنين مهمي به دليل گستردگي آن، در حيطه اين نوشتار نمي‌گنجد، كارآمدي دين را تنها در خصوص نظام مقدّس جمهوري اسلامي تحليل مي‌كنيم:
بيان گرديد كه زمينه تحقق دين دست‌كم در سه عرصه باورها، ارزش‌ها و رفتارها نمود دارد. بنابراين، بايد به دنبال پاسخ به اين سؤال باشيم كه آيا در جامعه اسلامي ايران، اين سه بخش به طور كامل تحقق پيدا كرده است يا خير؟ اعتقادات اموري قلبي هستند و به آساني نمي‌توان آنها را اندازه‌گيري كرد و دريافت كه افراد چه قدر باورشان نسبت به حقايق اسلامي قوي‌تر يا ضعيف‌تر شده است و يا چند درصد مردم به عقايد اسلامي كاملاً باور دارند و چند درصد اعتقاد ضعيف دارند و يا در شك و ترديد به سر مي‌برند. در واقع، مقوله اعتقادات، امري عيني و كمّي نيست تا انسان بتواند ترازويي به دست بگيرد و ميزان آنها را بسنجد. مقوله ارزش‌ها هم كم و بيش به همين شكل است، اما ارزيابي آن تا اين حد مشكل نيست؛ زيرا درست است كه ارزش‌ها اموري معنوي هستند و اموري از قبيل عدالت دوستي و ظلم‌ستيزي، اموري روحي و رواني‌اند، اما جلوه‌هاي عيني ارزش‌ها قابل مشاهده و اندازه‌گيري هستند.
به تحقيق، مي‌توان ادعا كرد كه سه عنصر اساسي دين، يعني باورها، ارزش‌ها و رفتارها، در نظام جمهوري اسلامي ايران وضعيت مشابهي نداشته، بلكه در برخي بخش‌ها، رشد محسوسي وجود داشته است، اما در برخي از بخش‌ها نيز بايد گفت: جاي تأمّل وجود دارد و بايد براي قضاوت درباره آن، به جزئياتي اشاره نمود: به خوبي، مي‌دانيم كه ارزش‌هاي اسلامي، آن‌گونه كه بايد و شايد، پس از انقلاب به اجرا درنيامدند و احكام اسلامي هم در بسياري از جاها يا اصلاً قانوني نشدند و هنوز در قانوني شدنشان حرف است، يا آنجا هم كه قانوني وجود دارد، عملاً اجرا نمي‌شوند. در برخي موارد، در دادگاه، حكم اسلامي به گونه ديگري مطرح مي‌شود و رأي قاضي تحت تأثير عواملي دچار تغيير مي‌گردد. در ادارات نيز كمابيش مسائل "هداياي زيرميزي " و اموري از اين قبيل وجود دارند. روشن است تا وقتي ارزش‌هاي اسلامي در جامعه به طور كامل به اجرا درنيايند و در نهادهاي رسمي جمهوري اسلامي احكام اسلامي دقيقا اجرا نشوند، نمي‌توان انتظار داشت اسلام كارايي خود را نشان دهد. آيا تنها عنوان اسلامي در نوشته‌ها و كتاب‌ها و نيز در زبان برخي از متصديان امور، مي‌تواند مؤثر واقع شود و ما شاهد كارايي دين در عرصه زندگي فردي و اجتماعي خود باشيم؟ متأسفانه حتي در زمينه تحقق باورها و ارزش‌هاي اسلامي هم ما در جامعه سير نزولي داشته‌ايم و در يك مقطع زماني، هم باورهاي اسلامي در اثر سخنراني‌ها و مقالات و برخي فيلم‌ها زير سؤال رفته و هم ارزش‌هاي اسلامي كه نمودهاي عيني بيشتري داشته‌اند، در جامعه كم‌رنگ شدند. البته ـ بحمداللّه ـ اين سير نزولي، كه بسيار هم نگران‌كننده بوده، چندي است ميل به صعود پيدا كرده و اين منحني رو به صعود مي‌رود.

راه‌كارهاي تقويت كارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي
 

عمل به ارزش‌ها و باورهاي ديني و در نتيجه، اثبات كارآمدي دين در صورتي در جامعه ما تحقق خواهد يافت كه از پيش، راه‌كارهاي دست‌يابي به اين هدف ترسيم گرديده باشد و پيش از آن نيز بايد موانع عينيت يافتن عناصر سه‌گانه عقايد، اخلاق و احكام در جامعه مورد بررسي قرار گيرد.
در بخش عقايد، مهم‌ترين عامل عدم تحقق آنها در جامعه، "ناآگاهي " است كه اين جهل نيز گاهي جهل ابتدايي است و از اول، انسان بعضي چيزها را نمي‌داند؛ چون بر روي آنها مطالعه‌اي انجام نداده و درباره‌شان فكر و تدبّري نداشته است. اين نوع جهل، كم‌ترين بخش از جهل‌ها و ناآگاهي است. بيشترين بخش جهل، بخصوص در دوران ما، در اثر شكوك و شبهاتي است كه از بيرون القا مي‌شود و كساني در درون جامعه ما آنها را ترويج مي‌كنند. در نتيجه، نسل نوپاي ما نسبت به اين حقايق آگاهي كافي پيدا نكرده‌اند. روشن است كه اگر بخواهيم باورها و عقايد اسلامي در جامعه عينيت پيدا كنند بايد تلاش كنيم تا اين معارف گسترش يابند. نقطه طبيعي شروع آن هم از آموزش و پرورش است و بايد در برنامه‌هاي آموزشي و كيفيت تدريس و تربيت، تحوّلي پديد آيد تا نسل آينده ما اين معارف را به صورت منطقي و با استدلال عقلي بپذيرند و به اين باورها معتقد شوند. بايد بررسي كرد كه از زمان پيروزي انقلاب اسلامي، تا چه حد ما در اين زمينه تلاش مفيد انجام داده‌ايم و تقويت باورهاي ديني را به سطوح مدارس ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان و نيز به سطوح عالي تحصيلي كشانده‌ايم. بنابراين، در گام اول، بايد باورها را تقويت كرد تا در قلب رسوخ يابند، نه آنكه تنها شعارشان را مطرح نماييم و غافل باشيم از اينكه برخي در مجامع علمي مطرح مي‌نمايند كه توحيد و شرك، دو نوع تفكرند و در نتيجه، نمي‌توان گفت كه تفكر توحيدي بهتر از تفكر شرك، يا اسلام بهتر از كفر و يا شيعه بهتر از سنّي است! آيا با وجود اين‌گونه ديدگاه‌ها و طرح آنها در مجامع علمي و غير آن، مي‌توان انتظار داشت كه اسلام كارايي داشته باشد؟!
در بخش ارزش‌ها نيز بايد دانست كه تقويت ارزش‌ها تنها با استدلال عقلي ممكن نيست. آشنايان با مسائل جامعه‌شناسي مي‌دانند كه تقويت ارزش‌ها در تمام جوامع، بيش از آنكه با فكر و استدلال سروكار داشته باشد، با احساسات، عواطف و با الگوهاي رفتاري سروكار دارد و براي ترويج يك ارزش در جامعه، هم استدلال‌هاي عقلي و منطقي نياز است و هم ارضاي احساسات و عواطف و جهت دادن به آن احساسات و عواطف و هم رواج الگوهاي رفتاري خوشايند. بايد پس از گذشت چندين دهه از عمر نظام جمهوري اسلامي، پرسيد: آيا شرايط جامعه ما اينچنين است؟! آيا وسايل تبليغاتي و ارتباط جمعي و رسانه‌هاي ما همين نقش را ايفا مي‌كنند يا نقش ضدش را؟! اگر چنين نيست، چگونه مي‌توان انتظار داشت كه اسلام در بخش ارزش‌ها، كارآمدي‌هاي خود را به عالم نشان دهد؟! بنابراين، ما نبايد انتظار داشته باشيم در شرايط كنوني، اسلام كاملاً نقش خود را ايفا كند و اگر چنين انتظاري داريم بايد سعي كنيم تا ارزش‌ها در جامعه نمود عيني پيدا كنند.
به هر حال، ديني كه معتقد است سعادت دنيا و آخرت را بيمه مي‌كند و ما براي برقراري آن دين، بيش از پانصد هزار شهيد داده‌ايم، آيا جا ندارد تصميم بگيريم كه در يك دوره چندساله ـ براي تجربه هم كه شده ـ اين دين را پياده كنيم؟ همّت مردانه مي‌خواهد كه نخبگان درصدد برآيند كه دين را در ابعاد گوناگون تحقق بخشند و كارآمدي‌اش را تجربه كنند. دولت‌مردان هم بر اساس آن سياست‌گذاري و برنامه‌ريزي كنند. اما آيا شرايط اجتماعي ما براي چنين تحوّلي كاملاً مساعد است؟! در هر حال، اكنون تصميم گرفته شده تا آنجا كه ممكن است در اين شرايط عدالت اسلامي به عنوان يكي از ارزش‌ها پياده شود؛ اما آيا گروه‌هاي سياسي و بهره‌مندان اقتصادي واقعا اجازه چنين كاري را خواهند داد؟ برخي از مسئولان و مديران مياني، كه بايد اين سياست‌هاي كلي را در ادارات و نهادهاي مربوطه پياده نمايند، تا آنجا كه مي‌توانند كارشكني مي‌كنند تا اين عقيده شكست بخورد. در اين صورت، آيا باز هم مي‌توان انتظار داشت كه اسلام كارآمدي خود را در جامعه نشان دهد؟!

پى نوشت ها
 

1ـ برگرفته از بيانات حضرت آيه‌اللّه مصباح در همايش "از دين جهانى به جهان دينى "، دانشگاه شيراز، 25 مرداد 1385.
2ـ ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدى قائنى تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، بى‌تا، ص 177.
 

منبع:ماهنامه معرفت - شماره 124
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت: samsam



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط