چرایی وقوع انقلاب اسلامی ایران ( 4)
دوران طولانی رشد و شکوفایی + دوران کوتاه از رکود و سریع انقلاب
این تفسیر می تواند در روشنگری برخی زمینههای وقوع انقلاب اسلامی مورد استفاده قرار گیرد در عین حال ماهیت مذهبی انقلاب ایران با روند ذکر شدة فوق در تعارض است مبارزه طولانی ضد فرهنگی رژیم شاه نیز این فرضیه را مخدوش میسازد. سرکوبی سیاسی شدید در زمان رضا شاه و پسرش که توسط نیروهای پلیس ساواک و غیره صورت میگرفت با قسمت اول فرضیه دیویس مغایر است همچنین با مطالعه رشد تولید ناخالص ملی در مییابیم که فاصله و شکاف ایجاد شده قوی نبود و نمیتواند غیر قابل تحمل خوانده شود.
3 - انقلاب اسلامی - نظریه مارکسیستی
مارکس امور اجتماعی را به «زیربنای اقتصادی و روبنای حقوقی سیاسی اخلاقی و … تقسیم میکند و پس از بیان اینکه تاریخ را واقعیتهای مادی پدید میآورد نه اندیشهها وارد بحث انقلاب میشود. کسانیکه براساس نظریه مارکسی به تحلیل انقلاب اسلامی ایران پرداختهاند دو گروهاند:
1- گروهی انقلاب اسلامی را انقلاب ندانسته، قیام، حرکت و رخداد میخوانند زیرا اگر آن را انقلاب بنامند مجبورند در مورد آن تحلیل اقتصادی و طبقاتی که به روشنی با آن سازگار است. ارائه دهند.
2- گروه دیگر انقلاب اسلامی را انقلاب میدانند و میکوشند کلیشههای خود را بر آن تطبیق دهند اینان به پیروی از مارکس چنان باور دارند که هر کشور پس از دوره فئودالی ابتدا یک انقلاب بورژوا دمکراتیک را تجربه میکند و سپس با تکامل ابزار تولید پس از مدتی نسبتاً طولانی شاهد انقلاب سوسیالیستی خواهد بود. بنابراین بورژوازی را سردمدار انقلاب اسلامی میخوانند.
این گروه به ماهیت مذهبی انقلاب اسلامی توجه نمیکنند که در جریان انقلاب اسلامی با شعارهای گروههای غیر مذهبی کاملاً مشخص میگردید و همچنین امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی آنچه را وظیفه دینی خود میدانست عمل کرد و اقداماتش در اختیار این گروه یا آن گروه نبود بنابراین رهبری انقلاب باعث بورژوازی ارتباط نداشته است این حقیقتی است که هیچ محقق منصفی نمیتواند آنرا انکار کند.
دو نکته انتقادی دیگر نیز بر این نظریه موجود است:
1- این سخن مارکس که تاریخ را واقعیتهای مادی پدید میآورد نه اندیشهها در عدم درک صحیح وی از عامل انسان و بیتوجهیاش به عناصر حیات فردی و اجتماعی بشر مانند اندشه، اراده، اختیار و حافظه ریشه دارد به عبارت دیگر چگونه میتوان برای عواملی چنین پر اهمیت نقشی قائل نبود؟! در واقع تاریخ را اندیشهها میسازند و حتی شرایط مادی وقتی در تحولات انقلابی نقش مهم ایفا میکنند که گروههای اجتماعی شرایط موجود را بیعدالتی دانسته، آنرا با اندیشهها و آرمانهای خود متعارض بیابند.
2- مارکس بر اساس نظریه خود انتظار داشت انقلاب سوسیالیستی در کشورهای پیشرفته سرمایهداری رخ دهد اما چنین نشد. سپس لنین در آغاز قرن 20 برای نجات مارکسیسم دست به کار شد و تجدید نظرهایی در اندیشه مارکس پدید آورد؛ ولی آرای وی نیز به همان سرنوشت دچار شد و در پایان قرن فوق مارکسیسم در اندیشه و عمل شکست را پذیرفت.
3- انقلاب اسلامی - نظریه توسعة نامتوازن ساموئل هانتینگتون
هانتیگتون معتقد است که پدیدة انقلاب ویژگی جوامع جدید و ناشی از روند نوسازی پر شتاب اجتماعی اقتصادی و عدم توسعه نهادهای سیاسی جهت جذب و مشارکت نیروهای نوظهور است وی میگوید: «و انقلاب یک جنبه از نوسازی به شمار میآید. انقلاب پدیدهای نیست که در هر جامعه بسیار نوین نیز پیش نمیآید. انقلاب بیشتر در جوامعی رخ میدهد که نوعی تحول اجتماعی و اقتصادی را تجربه کرده باشند و فراگردهای نوسازی و تحول سیاسی آنها از فراگردهای دگرگونی اجتماعی و اقتصادیشان واپس مانده باشد. جوهر سیاسی انقلاب گسترش شتابان آگاهی سیاسی و تحرک سریع گروههای تازه به صحنة سیاست است چندانکه برای نهادهای سیاسی موجود جذب این گروهها به درون نظام امکان ناپذیر گردد.»
از سوی دیگر وی دو الگو برای انقلابها سراغ دارد: در الگوی غربی مانند انقلاب فرانسه نخست نهادهای سیاسی رژیم پیشین برچیده میشود سپس گروههای جدید وارد عرصه سیاست میگردند و در نهایت نهادهای سیاسی جدید پدید میآید. اما در الگوی شرقی مانند انقلاب ویتنام ابتدا گروههای تازه وارد صحنه سیاست میشوند سپس نهادهای سیاسی جدید ایجاد میشود و در پایان نهادهای سیاسی نظام پیشین با خشونت سرنگون میشود.
در الگوی غربی بعد از فروپاشیده شدن دولت سه گروه اجتماعی میانهروها، ضد انقلابیها و تندورهها بوجود می آید که در تحرک سیاسی نقش عمده دارد. در الگوی شرقی وجود قدرت دوگانه اجتناب ناپذیر است یعنی هم حکومت و هم انقلابیها در مناطقی دارای قدرتند.
انقلاب اسلامی ایران با هیچیک از دو الگوی غربی و شرقی انطباق ندارد زیرا انقلاب اسلامی با رژیم قدرتمند روبرو بود و فروپاشی دولت در ابتدا وجود نداشت (عدم انطباق با الگوی غربی) از سوی دیگر انقلاب روش حضور مردمی راهپیماییها و همایش های میلیونی و اعتصابهای عمومی را جایگزین استراتژی جنگ مسلحانه و حرکت از نقاط دور دست به سوی مرکز کرد (عدم انطباق با الگوی شرقی) .
آسیب شناسی انقلاب اسلامی
آیات قرآن کریم ما را به درس گرفتن از سرگذشت پیشینیان فرا می خواند. امیر مومنان پیوسته ما را به سرنوشت ملتهای پیشین و مطالعه تاریخ و عبرت گرفتن ازآن دعوت می کند. آن حضرت مهم ترین موانع انقلاب و اسباب شکست نهضت ها را کینه توزی، تفرقه و پشت کردن به یکدیگر می شمارد.
آیت الله مطهری،ضمن توجه به موانع و آفات انقلاب، یادآوری می کند که اگر با واقع بینی و دقت کامل با مسائل نقلاب روبه رو نشویم و تعصبات و خودخواهی را در آن دخالت دهیم، شکست انقلاب همانند نهضت صدر اسلامحتمی خواهد بود.
برخی از انواع آسیب ها و موانع رویاروی انقلاب اسلامی:
2 - آسیب شناسی سیاسی انقلاب اسلامی
3 - آسیب شناسی اقتصادی انقلاب اسلامی
1 - آسیب شناسی فرهنگی - اجتماعی انقلاب اسلامی
- نفوذ اندیشه های غیر دینی
- دنیا طلبی
- تفرقه ونزاع میان مراکز علمی - دینی کشور
- گسترش فرهنگ غرب و غربزدگی
- یک بعدی نگریستن به اسلام
- خروج از سادهزیستی و گرایش به اشرافیگری
- اعمال خلاف به اسم اسلام
- سستی در پیاده کردن احکام و مقررات اسلام
- وجود روحانیت متحجر و مقدسنما و روحانینمایان
نفوذ اندیشه های غیر دینی
یکی از علل رواج مانوی گری و مزدک گرایی، عدم اجرای عدالت از سوی حکومت هایی بود که خود را اسلامی می خواندند. بنابراین در مساله ورود و نفوذ اندیشه های غیر دینی باید به زمینه های دخلی آن نیز توجه کرد.
نفوذ اندیشه های غیر دینی، گاه در قالب تغییر جهت دادن اندیشه های انقلابیان و زمانی به شکل تردید در آرمان های انقلاب رخ می نماید.تجدد گرایی افراطی، زهد گرایی منفی، لیبرالیزم و به طور کلی جدایی سیاست از دیانت نیز نمونه هایی از ندیشه های غیر دینی است که انقلابیان برای حفظ و تداوم انقلاب، باید از آن دوری گزینند.
دنیا طلبی
تفرقه ونزاع میان مراکز علمی - دینی کشور
گسترش فرهنگ غرب و غربزدگی
«لیکن روشنفکران وابسته و غربزده، همچنان درصددند تا همان روش و منش وابستگی فکری و روحی را دوباره گسترش دهند. این خطری است برای نظام اسلامی و مردم، که به عادات و آداب غربی و باید فرهنگ ما هم از آنجا باشد! پس باید همه چیز ما از آنجا باشد، آقا، بدانید که اینها برای ما هیچ صلاحی نمیخواهند. اینها کوشش میکنند که ما از حیوانات پستتر باشم! اینها کوشش میکنند که ما یا اشخاصی بار بیاییم غربزده و برای آنها کار بکنیم.»
«ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید، بپا خیزید و در زیر پرچم توحید و در سایة تعلیمات اسلام، مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرتان را از ممالک خود و خزاین سرشار آن کوتاه کنید، و مجد اسلام را اعاده کنید، و دست از اختلافات و هواهای نفسانی بردارید که شما دارای همه چیز هستید. بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غربزدگی مبارزه نمایید و روی پای خودتان بایستید و بر روشنفکران غربزده و شرقزده بتازید و هویت خویش را دریابید و بدانید که روشنفکران اجیر شده بلایی بر سر ملت و مملکتشان آوردهاند که تا متحد نشوید و دقیقاً به اسلام راستین تکیه ننمایید، بر شما آن خواهد گذشت که تاکنون گذشته است. امروز زمانی است که ملتها چراغ راه روشنفکرانشان شوند و آن را از خودباختگی و زبونی در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملتهاست و آنان هادی هدایتکنندگان تاکنوند. بدانید که قدرت معنوی شما بر همة قدرتها چیره خواهد شد و قریب یک میلیارد جمعیت شما با خزاین سرشار و ثروت بیپایان میتواند تمام قدرتها را درهم شکند. نصرت کنید خدا را تا نصرت دهد شما را. ای اقیانوس بزرگ مسلمانان، خروش برآورید و دشمنان انسانیت را درهم شکنید؛ که اگر به خدای بزرگ رو آوردید و تعلیمات آسمانی را وجهة خود قرار دهید، خدای تعالی و جنود عظیم او با شماست.
یک بعدی نگریستن به اسلام
«بسیاری از زمانها بر ما گذشت که یک طایفهای فیلسوف و همان – عرض میکنم که – عارف و صوفی و متکلم و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوی بودند، اینها گرفتند آن معنویات را، هر کسی به اندازه ادراک خودش، و تخطئه کردند قشریون (را). تمام ما عدای خودشان را قشری حساب کردند و تخطئه کردند بلکه وقتی دنبال تفسیر قرآن رفتند ملاحظه میکنیم که، تمام آیات را، اکثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانی و جهات فلسفی و جهات معنوی، و به کلی غفلت کردند از حیات دنیاوی و جهاتی که در اینجا به آن احتیاج هست و تربیتهایی که در اینجا باید بشود؛ از این غفلت کردند. به حسب اختلاف مشربشان رفتند دنبال همان معانی بالاتر از ادراک – مثلاً – عامه مردم. و علاوه بر اینکه آن معانی را – مثلاً – تحصیل کردند، ماعدای خودشان را تخطئه کردند. و در همین اوان و همان عصر، یک دسته دیگری که اشتغال داشتند به امور فقهی و به امور تعبدی، اینها هم تخطئه کردند آنها را: یا حکم الحاد کردند، یا حکم تکفیر کردند، یا هر چه کردند، آنها را تخطئه کردند. و این هر دواش خلاف واقع بوده. اینها محصور کردند اسلام را به احکام فرعیه؛ و آنها هم محصور کرده بودند اسلام را به احکام معنویه، به امور معنویه و به مافوقالطبیعه. آنها – به خیال خودشان – مافوقالطبیعه همه جهات هست؛ اینها هم – به خیال خودشان – احکام طبیعت و فقه اسلامی و اینهاست ودیگران همهاش بیجهت است. و اخیراً باز یک وضع دیگری پیدا شده است و آن اینکه اشخاصی پیدا شدهاند، نویسندههایی پیدا شدهاند که متدینند، خوبند، خدمتگزارند، چنانچه آنها هم خوبند، فقها هم خدمتگزار، متکلمین و فلاسفه هم خدمتگزار، اینها هم – همه هم – میخواستند به اسلام خدمت بکنند، میخواستند احکام اسلام را – او به حسب فهم خودش، او به حسب فهم خودش، برای مردم تشریح کنند و بیان کنند. حالا هم یک جمعی پیدا شدهاند که اینها نویسندهاند و خوب هم چیز مینویسند لکن آیات قرآن را عکس آن چیزی که فلاسفه و عرفا آن وقت (مطرح) کرده بودند و همه مادیات را برمیگرداندند به معنویات، اینها تمام معنویات را به مادیات برمیگردانند، عکس آنها.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mashhadizadeh