شیعیان زیدی و تحولات اخیر یمن(1)
سخنرانی استاد سید علی موسوی نژاد
اشاره:
با توجه به زمینهها و بسترهای مذهبی قیام مردم یمن و به ویژه نقش شیعیان زیدی در این قیام، از یك سو و مقابلة شدید، بیرحمانه و سازمان یافتة جریان وهابیت با این حركت شیعی، از سوی دیگر، ضروری است كه رسانههای جمعی با دقت و توجهی بیشتر به این موضوع بپردازند و مردم را بیش از پیش با وجوه مختلف آن آشنا كنند.
چندی پیش به همت مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما نشستی با عنوان «شیعیان زیدی و تحولات اخیر یمن» برگزار شد كه در این نشست فاضل ارجمند جناب آقای سید علی موسوی نژاد، عضو هيئت علمي مدیر گروه فرق تشیع دانشگاه ادیان و مذاهب، كارشناس حوزة مطالعات زیدیه و نویسندة آثاری چون «تراث الزیدیه» و «درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه» به ایراد سخنرانی پرداخت. آنچه در پی خواهد متن پیاده شدة این سخنرانی است كه امیدواریم مورد استفادة شما خوانندگان عزیز واقع شود.
تاریخ حضور اسلام و تشیع در یمن
تاریخ حضور اسلام در یمن به زمانی برمیگردد كه امیرالمؤمنین(ع)، به عنوان دعوتكنندة مردم یمن به اسلام، از سوی پیامبر اسلام(ص) به این كشور فرستاده شد. علوی بودن اسلام مردم یمن، پذیرش سهل و روان و بدون درگیری اسلام در آن مقطع توسط مردم یمن و استقبالی كه از امیرالمؤمنین(ع) كردند از اهمیت ویژهای برخوردار است. یمن از زمان پیامبر(ص) به عنوان پایگاه امیرالمؤمنین(ع) مطرح شد و حضرت بیش از یك سفر به آنجا داشتند و امروز هم مردم یمن محلّ سكومت امیرالمؤمنین(ع) را ـ در وسط شهر صنعا ـ گرامی داشته و در آنجا مسجدی به نام «مسجد الامام علی بن ابی طالب(ع)» بنا كردهاند كه حتّی آن مسجد در بافت سنّتی صنعا محفوظ مانده است. علاقة مردم یمن و ارتباط دو جانبة بین امام علی(ع) و آنها تا پس از رحلت پیامبر(ص) و حوادث بعد از آن و تقسیم امّت اسلام به شیعه و سنّی ادامه پیدا كرد و تشیع به معنای امروزی، ریشة جدّی در یمن داشت. یمنیها بزرگترین یاران امیرالمؤمنین(ع) در طی خلافت كوتاه چهار و اندی سالة ایشان بودند، البتّه آنها در فتوحات دوران خلفای سه گانه نیز نقش داشتند.
یمنیها مردم سلحشور شبهجزیرة عربستان بوده و هستند و بر خلاف منظری كه اكنون مشاهده میشود و عرصههای شمالیتر نجد و مراكز عربستان را، مردمی كمشور و حالتری میبینیم، یمنیها خیلی شجاع و با روحیههای بالا هستند و لذا لشكریان اسلام و كوفه ـ كه مركز لشكریان اسلام بود ـ اكثراً از قبایل یمنی شكل گرفته بود.
در مقاطعی تشیع از یمن به ایران آمد؛ مثلاً تشیع قم كه از مراكز قدیمی و كهن شیعه در ایران است، مدیون یمنیهاست. اشعریون، یمنی بودند كه از كوفه به قم آمدند و قمیها را در مقابل هجوم دیلمیها یاری كردند و بعد در همانجا ساكن شدند و شهر قم، پایگاه شیعه شد.1
البتّه روابط ایران و یمن حتّی قبل از این قابل بررسی است. همانطور كه میدانید، امروز هم در یمن یك تیرهای به نام «ابناء» داریم؛ مثلاً میگویند: «هذا من الابناء: این از ابناء است». اینكه میگویند این از ابناء است، مضافالیهاش را حذف كردهاند. یعنی از «ابناء الفُرس»، یعنی ایرانیانی كه قبل از اسلام به یمن رفته بودند. همانطور كه میدانید ایران در مقطعی در یمن حضور سیاسی و حكومتی داشته است و قبل از اسلام، ایرانیان به یمن رفته بودند و در آنجا با مردم یمن رابطه و تعامل جدّی داشته و در همانجا ساكن شدند و به علّت اینكه این گروه، اصالتاً از عرب نیستند، تیرهشان به عنوان تیرة ابناء شناخته میشود.
بعد از دوران خلافت اموی و در دورهای که شیعیان مبارزاتشان را شروع كردند، اتّفاق جالب و مهمی كه در تاریخ افتاده، این است كه این شیعیان مبارزِ سلحشورِ دست به شمشیر در برابر حكومتهای ظالم، كه ما در طول تاریخ آنها را با عنوان زیدی میشناسیم، هم در ایران مستقر بودند و هم در یمن و اینها همزمان تبادلات فرهنگی، سیاسی و حتّی اقتصادی داشتند و عدّة زیادی از ایران (از همین عرصههای شمالی از كوههای البرز) برای یاریرسانی به همكیشان و هممذهبان خودشان (یعنی شیعیان یمن) به یمن مهاجرت كردند و همانجا ساكن شدند و هماكنون ما در یمن فامیلهایی داریم كه به «الدیلمی» معروف هستند، مثلاً آقای «یحیی الدیلمی»، یكی از علمایی كه در حوادث اخیر محكوم به اعدام شده بود ـ فامیل الدیلمی یك فامیل بزرگ بوده و آنها اهل دیلم ما یعنی اهل كوهستانهای البرز غربی هستند كه در قرن سوم، به بعد به یمن مهاجرت كردند.
به طور خلاصه میتوان گفت روابط فرهنگی و سیاسی ایران و یمن در طول تاریخ از قبل از اسلام و تا دوران معاصر كه وصل به دوران صفویه میشود، استمرار داشت.
اگر اجازه بدهید به همین مختصر كفایت كنیم و از مباحثی مانند آداب، رسوم، سنن و ... بگذریم و به بررسی وجه دیگری از موضوع یمن بپردازیم كه امروز خیلی مهم است و آن وجه ایدئولوژیك، است، ببینیم رابطة ما با آنها چیست، آنها كجا ایستاده و ما كجا ایستادهایم و چه رابطه و نسبتی بین ما و شیعیان دیگر در نبرد نابرابر جاری در یمن میتوان برقرار كرد.
تاریخ پیدایش و مبانی اعتقادی زیدیه
زید در ابتدای سال 122 ق. یعنی 61 سال پس از عاشورای سال 61 ق. در محرم سال 122 ق. دست به قیامی زد كه متأسفانه این قیام در ظاهر سرانجام خوشی نداشت و به شكست شیعیان و جناب زید و یارانش منجر شد و جناب زید به شهادت رسید و دوباره حادثة عاشورا البتّه در ابعادی متفاوت تكرار شد. امام صادق(ع) از این حادثه بسیار متأثر شده و گریهها كرده است. وارد شده زمانی كه خبر شهادت زید به امام صادق(ع) رسید آن چنان گریه كردند كه از حال رفتند و حتّی زنانی كه در پس پرده بودند با شنیدن صدای گریة امام گریستند و این نشاندهندة عظمت و سختی این حادثه حتّی برای امام صادق(ع) بود.
قیام زید، الگویی شد برای عدهای از علویان و گفتند كه ما باید راه زید را ادامه دهیم و به اصطلاح خود زیدیها زید بنبست جهاد و مبارزه علیه ظالمان را پس از 60 سال كه از حادثة عاشورا گذشته و اتّفاقی به صورت جدّی و بر اساس مبانی در جامعة اسلامی نیفتاده بود، شكست.
زید این كار را شروع كرد و پس از او فرزندش، جناب یحیی بن زید از كوفه خارج شد و به طرف ایران و خراسان آمد و در خراسان قیامی را در همان زمان خلافت اموی ترتیب داد و ایشان هم در «جوزجان» افغانستان به شهادت رسیدند و الآن هم مزار ایشان در این منطقه وجود دارد (منتهی آن زمان همة آن مناطق، جزو خراسان بزرگ بود). اتّفاقاً شهادت یحیی باعث از هم پاشیده شدن امویان شد، برای اینكه ابومسلم خراسانی با تكیه بر این شهادت و محبّتی كه مردم خراسان به خاندان اهل بیت(ع) پیدا كرده بودند (به خصوص از طریق جناب یحیی بن زید)؛ قیام خود را آغاز كرد. حتی گفته میشود منشأ انتخاب رنگ سیاه به عنوان شعار عباسیان، سیاهپوشی مردم در عزای یحیی بوده است. به بیان دیگر وقتی یحیی شهید شد همه سیاهپوش شدند، ابومسلم لباس سیاه عزاداری یحیی را پرچم خود برای مبارزه با بنیامیه قرار داد. چنانكه میدانید ابومسلم و جریانی كه ریشه در خونخواهی جناب یحیی بن زید و خود جناب زید داشت با فاصلة كوتاهی حدود 6 ـ 7 سال بعد از آن توانستند حكومت بنی امیه را ساقط كنند.
جالب آنکه، بعدها که علویان بهطور مداوم علیه بنیعباس قیامهایی را ترتیب دادند، عبّاسیان از آنها گلایه كرده و میگفتند ما به خونخواهی رهبران شما به میدان آمدیم، حالا شما میخواهید با ما مبارزه كنید.
با روی كار آمدن بنی العباس آنها همان ظلم و فسادها را در حقّ پسر عموهای خود، یعنی علویان، اعمال میكردند و این موجب شد كه قیامها همچنان استمرا یابد. اوّلین قیام جدّی، قیام نفس زكیه است. (چون این موارد را میدانید سریعتر میگذرم).
زیدیه معتقدند كه ما دربارة سه امام نص داریم: امام علی(ع)، یعنی مثل ما حادثة غدیر را در كتبشان به طور متواتر نقل میكنند، حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث یومالدار و همة روایاتی كه ما برای اثبات امامت امام علی(ع) داریم، آنها هم نقل میكنند. دربارة امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هم، چنین دیدگاهی دارند. «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» امّا بعد از امام حسین(ع)، گویا زیدیه امامت را در این مقام والای معصومانه و منصوصی كه ما دربارة همة دوازده امام معتقد هستیم، نپذیرفته و میگویند این نص و جایگاه ویژه متعلق به همان سه امام اوّل است. بعد از این، امامت در زیدیه یك امامت فروكاسته میشود؛ یعنی پیشوایی در امر دین؛ یعنی همین مفهومی كه ما دربارة امام خمینی(ره) به كار میبریم. یعنی یك پیشوای مجتهد، مبارز و اهل مبارزه با ظلم و ستم و دخالتكننده در سیاست.
پس زیدیه تا سه امام با دیدگاه ما هم عقیده هستند و از آن به بعد هر كدام از فرزندان حضرت زهرا(س) چه حسنی چه حسینی (از نسل امام حسن(ع) و از نسل امام حسین(ع)) كه مجتهد، عادل و شجاع.... باشد (كه در منابع خود چهارده شرط را ذكر میكنند) و حاضر شود در راه خدا به میدان بیاید (شمشیر كشیدن اصطلاح كنایی است) و مبارزه كند و حكومت را در دست بگیرد، میتواند امام زیدیه باشد. انتقادی كه زیدیة اوّلیه نسبت به بعضی از ائمّه(ع) ما داشتند این است كه میگفتند: ما امام را تنها زمانی به رسمیت میشناسیم كه به عنوان امام به صحنه بیاید. بنابراین همة علویانی كه تقیه را جایز ندانسته و در برابر حكام وقت دست به قیام میزدند، به عنوان امامان زیدیه به شمار میآیند. البته باید توجه داشت که زیدیه برای سایر امامان اثناعشریه احترام قائلاند و احیاناً از به کار بردن عنوان امام در مورد آنها هم دریغ ندارند، منتهی معتقدند این شخصیتها پیشوایان علم و ورعند و پیشوایی سیاسی و الگوی مبارزاتی همان قیام کنندگان علوی و فاطمی هستند.
جالب است كه تقریبا هیچ قیامی از قیامهای علویان در دوران ائمّه(ع) به نتیجة جدّی نرسید و شاید تنها یك مورد استثناء است و آن جریان ادریس بن عبدالله است.
حکومتهای زیدی در طول تاریخ
یكی دیگر از جاهایی كه زیدیان از اواخر دوران حضور ائمّة ما؛ یعنی سال 250 قمری موفق شدند برای خودشان حكومت مستقلی تشكیلدهند و حتماً در تاریخ ایران با آن آشنا هستید، حكومت علویان طبرستان است.
دو برادر به نامهای حسن بن زید و محمّد بن زید و پس از آنان پیشوای بزرگی به نام ناصر كبیر یا ناصر اُطروش، كه از نسل امام سجّاد(ع) است، موفق شدند با مركزیت كجور و چالوس و كلاردشت امروزی، كار را شروع كنند؛ یعنی مردم به سراغ آنها (سادات) رفته و گفتند ما را از شرّ ظلم دست نشاندگان بنیالعبّاس نجات دهید، سادات هم با همكاری مردم، حكومتی را تشكیل دادند كه ما آن را در تاریخ با عنوان «علویان طبرستان» میشناسیم. این اوّلین جای پای جدّی (حدّاقل در حوزة سیاسی و در اختیار گرفتن قدرت) شیعیان زیدی مذهب یا همان علویان اهل قیام و مبارزه در شمال ایران است و همان طور كه اشاره شد آثارشان باقی است و اینها تا زمان صفویه هم در ایران حضور داشتند و حوزة تسلطشان اوّل مناطق مرکزی و شرقی مازندران و کل استان گلستان امروزی یعنی استرآباد و گرگان قدیم (كه شهر گنبد امروزی است) بود، ولی به تدریج از این عرصهها عقبزده شدند؛ و در اغلب این حوزهها، به تدریج مذهب امامیه جایگزین آنها شد و بدین ترتیب از قرن 3 و 4 به بعد حوزة استحفاظی زیدیه بیشتر به نیمة شرقی دشت گیلان و کوهستانهای دیلم محدود شد. در اصطلاح قدیم دیلم شامل كوهستانهای غرب مازندران امروزی یعنی منطقة كلاردشت و تنکابن و رامسر، و نیمه غربی استان گیلان یعنی رودسر و لنگرود و لاهیجان و کوهپایههای جنوبی آن میشد. این منطقه تحت نفوذ زیدیان بود كه بعدها اینها با خداوندان الموت و اسماعیلیة نزاریه همسایه شدند. اسماعیلیان در آن طرف البرز قدرت بیشتری داشتند و در قلعة الموت و قلاع دامنه جنوبی البرز و زیدیها در پشت البرز منطقة نفوذشان بود و حكومتهایی داشتند احیاناً كوچك و بزرگ و با فاصلههایی زمانی، ولی اجمالاً تا دوران صفویه حضورشان ادامه داشت و تا به امروز هم آثار و مزارهایشان هم کم و بیش شناخته شده است.
جالب است بدانید كه این مزارها مورد توجّه ویژة زیدیان است، ما هم امروز آنها را به عنوان امامزاده زیارت میكنیم، ولی یك فرد زیدی كه الآن در یمن زندگی میكند یكی از آرزوهای زندگیاش این است كه مثلاً به عبّاسآباد تنكابن به عنوان یك مكان مذهبی بیاید (كه ما به راحتی از كنارش عبور میكنیم و حداكثر به دریا و جنگل میرویم) و در آنجا «مؤید بالله هارونی» یكی از امامان بزرگ زیدیه را اینجا زیارت كند. ایشان صاحب مكتب فقهی و كتب زیادی است كه متأسفانه ما آشنایی زیادی با این بخش تاریخ تشیع و تاریخ کشورمان نداریم، ولی یمنیها به علّت اینكه كتب و آثار این شخصیتها را در قرون میانی از ایران به یمن بردند، با آنها آشنایی بیشتری دارند.
آخرین بخش تاریخ زیدیه در شمال ایران مربوط به سلسلهای میشود به نام «آل كیا». آنها سلسلهای هستند كه از 760 ق. تا حدود سال 940 ق. در همین عرصه ها حضور جدی داشتند. بیشتر در مناطق شرق گیلان امروزی با مركزیت لاهیجان و از لاهیجان تا تنكابن در حوزة استحفاظی آنها بوده و در آن حكومت داشتند، یعنی بیش از دو قرن زیدیان در قالب حكومت آل كیا بر بخشهایی از شمال ایران حكومت كردند و در آنجا مدارس علمی داشته و فعالیت میكردند.
اتّفاقی كه افتاد این است كه با آمدن صفویه و تسلط آنها، حاكمان آل كیا تشیع اثنا عشریه را اختیار كردند و ما از قرن دهم به بعد یعنی از حدود پنج قرن قبل به این طرف به طور جدّی حداقل زیدیه را در ایران و شمال ایران و در جاهای دیگر ایران نداریم. و تقریبا اثری از آنها از قرن دهم و یازدهم به بعد نمیبینیم. البتّه همانطور كه خواهم گفت حكومت صفوی با زیدیان یمنی بی ارتباط نبوده است.
استقرار زیدیه در یمن
در دهههای پایانی قرن سوم قبایل یمنی مستقر در این منطقه، برای حلّ اختلافات خودشان تصمیم میگیرند مثل مردم شمال ایران سراغ اولاد پیامبر(ص) بروند تا آنها بیایند و اختلافاتشان را حل كنند و شاید به طور اتّفاقی آنها به سراغ شاخهای از علویان یا سادات مدینه رفتند كه گرایش زیدی داشتند و از میان آنها فردی کاندیدای ایفای این نقش شد به نام «هادی إلی الحق» كه یكی از سادات طباطبائی حسنی و جوانی 35 ساله است كه از طرف خانوادة سادات مدینه برای حل اختلافات قبایل یمن انتخاب شد تا به یمن برود و این همزمان با دهههای نخست دوران غیبت صغرا است، همان زمانی كه شیعیان دچار بحران تحیر و حیرت شدید هستند.
زیدیان در چهار دورة از سال 284 ق تا 1382 ق به مدّت یازده قرن به عنوان امام و پیشوای زیدیه و به عنوان یك حكومت ایدئولوژیك در یمن حكومت كردند تا 47 سال پیش در 1962 م. كه با كودتای نظامیان با تفكرات ناسیونالیسم عربی و تجددخواهی، دموكراسی خواهی و جمهوری خواهی حكومت امامان زیدیه سرنگون شد.
ما در چهار دوره زیدیان را در یمن به صورت تقریباً مستمر از قرن سوم هجری قمری تا چهلو اندی سال پیش در یمن داشتهایم. آنها فرهنگ و تمدن خودشان را داشته و حتّی مزارات این امامان كه برجستگیهای خاص علمی و فكری هم داشتهاند محترم است و به طور ویژه «هادی إلی الحق» كه شهر «صعده» در شمال یمن را مركز حكومت خودش قرار داده بود. محوریت صعده، مزار هادی إلی الحق است و بعد فرزندان او و بعضی از امامان زیدیه آنجا حكومت میكردند. آخرین خانوادههای حاكم در یمن، خانوادة حمیدالدین بود كه آنها یك سلسلهای بودند از امامان سادات حسنی طباطبایی كه بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی در یمن حكومت میكردند.
دوران، دوران پرتلاطمی است. در تاریخ ایران هم كه دقّت كنید حوادث مختلفی به وقوع پیوسته است. مشروطهخواهی، تحوّلات سیاسی و اجتماعی مختلف و ما مشابه همین حوادث را در یك سطح دیگر در یمن میبینیم؛ یعنی بحث مشروطهخواهی مطرح میشود كه چرا امام زیدیه باید حاكم مطلق باشد؟ ما باید یك قانون اساسی داشته باشیم و امام زیدیه در چارچوب آن قانون عمل كند. در سال 1948م. یك شورش و انقلابی علیه امام زیدیه میشود. امّا این شورش موفق نیست، یعنی مشروطهخواهان یمن، امام «المتوکل یحیی حمیدالدین» را ترور میكنند، ولی موفق نمیشوند بر قدرت تسلط پیدا كنند و نوبت به امام «الناصر احمد بن یحیی حمیدالدین» میرسد.
اگر بخواهیم در اینجا زیدیه را ارزیابی كنیم، باید بگویم زیدیه نتوانست مدل حكومتیاش را با شرایط، خواستها و نیازهای زمان، خود سازگار كند. یعنی نتوانست میان اندیشة سیاسی زیدی و نظریة دمكراسی یا مردم سالاری تلفیق ایجاد كند. مثل كاری كه ما در جمهوری اسلامی كردیم. زیدیان در برابر این موضوع مقاومت كردند و كار به جایی رسید كه كار از دستشان خارج شد.
خوب، در مصر اتّفاقات جدّی افتاده بود. جمال عبدالناصر حركت خیلی وسیعی آغاز كرده بود تا به اصطلاح جمهوریت را در كشورهای عربی تقویت كرده و كشورهایی را كه سیستم پادشاهی دارند ساقط كند. امامان زیدیه یمن هم ارتباطات جدّی با مصر داشتند. آنها جوانان خود را برای آموزش نظامی به مصر میفرستادند و اصلاً ارتش امامان زیدی توسط سربازان یا افسران جوان یا افسرانی اداره میشود كه در مصر آموزش میدیدند. این افسرانی که به مصر میرفتند، تحت تأثیر تفكرات ناسیونالیسم عربی و جمهوریخواهی، برمیگشتند و كار به جایی رسید كه در سال 1962 م. پس از مرگ «امام الناصر احمد حمیدالدین»، دولت زیدیه توسط افسران متأثر از تفكرات ناسیونالیسم عربی و به خصوص جمال عبدالناصر ساقط شد.
عربستان در آن زمان به علّت اینكه از گسترش تفكّر جمهوریخواهی در منطقه ناخشنود بود، سعی كرد كه حكومت زیدیه را سرپا نگه دارد. البتّه همین الآن هم در كشورهای پادشاهی شاهد چنین گرایش هستیم كه اگر یك حكومت پادشاهی سقوط كند، ناراحت میشوند و از جمهوری و نظام جمهوری خوششان نمیآید .
عربستان تلاش میكرد كه «محمد البدر» امام زیدیه را سرپا نگه دارد. در كوهستانهایی كه همین الآن الحوثیها درگیر هستند، ولی علی رغم مساعدتهای عربستان و اردن امام زیدیه نتوانست در برابر جمهوریخواهان و ارتش قوی آنها مقاومت كنند، بنابراین حكومت آنها سقوط كرد.
اتّفاقی كه افتاد این بود كه زیدیه تبدیل به جریان مخالف حاكمیت جدید شدند؛ چون در ایدئولوژی زیدیه رهبر جامعه باید امامی باشد كه از سادات است آن هم با شرایط خاص و با یک نگاه ایدئولوژیك. همین مسئله موجب شد که كم كم زیدیه منفعل شدند برای اینكه قدرت از دستشان خارج شده بود و از طرف دیگر شرایط هم به آنها اجازة بازگشت به قدرت را نمیداد و به قول خودشان تصمیم گرفتند ازنظر روش و تاکتیک جعفریمذهب شوند و به دنبال كار فكری و فرهنگی بروند برخلاف تفكر سنتی زیدی كه همواره معتقد بودند باید دست به شمشیر و مشغول مبارزه باشند.
«علامه مجدالدین المؤیدی» که بزرگترین رهبر زیدیه این دوران سخت بود و در طول چند دهه اخیر زیدیان را رهبری میکرد، البته بیشتر به صورت رهبری فكری نه رهبری سیاسی، از زمان تشكیل جمهوری، تصمیم به تغییر شیوه و تاكتیك گرفت و وارد كار فرهنگی شد. ایشان یك سال و اندی پیش فوت كرد.
زیدیان بر خلاف امامیه همیشه در طول تاریخ به نوعی وابسته به حكومتها و دولت خود بودهاند، یعنی تا زمانی كه حكومت داشتند، كلامشان تأثیر بیشتری داشت، حوزههای علمیهشان پر رونق بود و آموزشهای دینیشان برقرار بود، ولی حالا كه حكومتشان سقوط كرده بود و خودشان مخالف و اپوزیسیون جریان حكومت یمن تلقی شده بودند، دولت یمن هم با آنها به صورت انقباضی برخورد میكرد و كمترین امكانات را در اختیاراتشان قرار میداد و حتّی آنها را محدود میكرد. یكی از اشتباهات تاكتیكی دولت یمن هم، این بود كه در این شرایط به وهابیت اجازه داد تا خلأ مذهب زیدیه را در عرصههای شمالی پر كند و البتّه وهابیت همیشه حاضر یراق بوده و از عربستان به راحتی در همین چند دههای كه حكومت زیدیه فرو پاشید سرازیر یمن شدند به خصوص با پول نفتی كه در عربستان فوران میكرد.
به زودی وهابیت در یمن یكجای پای محكمی برای خود یافت كه متأسفانه بخش زیادی از زیدیان یمن را به خودش جذب كرد تا انجا که در برخی از آمار و ارقام آمده که سه، چهار میلیون نفر از جمعیت کمتر از ده، دوازده میلیون نفری زیدیه وهابی شدند. در همین سالها هم شاهد بودیم در مراكزی كه در طول تاریخ از مراكز اصلی تشیع و زیدیه بوده است؛ مثلاً در شهر صعده مؤسسات و جمعیتهای قابل توجّهی از وهابیت حضور دارند و نه تنها تشیع را قبول ندارند، سنّی معمولی هم نیستند بلكه سنّی متعصبی هستند كه دوست دارند قبر هادی إلی الحق را منفجر كنند مثل بلایی كه بر سر بقیة مزارهای خاندان پیامبر و اولیا آوردهاند ولی جرئتش را هیچ وقت نداشتهاند، به دلیل اینكه زیدیه هنوز هم قدرتمندتر از وهابیت در عرصههای شمالی حضور دارد.
ریشة تحولات اخیر یمن
بنابراین، زیدیه یك نشاط جدیدی پیدا کردند و نسل جوان آنها نسبت به پیرمردها منتقد شدند و گفتند كه چرا از امام خمینی(ره) الگو نمیگیرید و حركت نمیكنید و حتی آقای مجدالدّین المؤیدی هم مورد انتقاد قرار گرفت، ولی به خاطر شرایط جنگ تحمیلی و اینكه یمن به نوعی طرف عراق و صدام را گرفته بود و زیدیان در فشار جدّی بودند و نمیتوانستند احساساتشان را نسبت به ایران و جمهوری اسلامی بیان كنند یك فاصلهای میان شیعیان یمن و ایران ایجاد شد تا ما رسیدیم به تحولات جدید بعد از جنگ ایران و عراق، یعنی جنگ خلیج فارس اوّل، جنگ دوم خلیج فارس، یعنی اشغال كویت توسط صدام و بعد هم اشغال عراق توسط آمریكا، و به صورت مشخص حوادث یازده سپتامبر، و در پی آن حملة آمریكا به افغانستان و عراق، باعث شد یك تحولات جدّی در این منطقه و به خصوص در حوزة زیدیة یمن به وجود بیاید.
وهابیت و القاعده در منطقه زیر سؤال رفتند واین بار به دستور آمریکا باید با آنها برخورد میشد. كشورها و حكومتهای منطقه هم كه استقلال سیاسی ندارند حتّی در مقابل یمنی كه در كنار رفیقش صدام حسین در دو دهة اخیر در منطقه برای آمریكا شاخ و شانه میكشید، ولی اینها حكومتهایی نیستند كه بخواهند در برابر آمریكا بایستند. آمریكا یك لیستی تهیه كرد و به آقای علی عبدالله صالح رئیس جمهور یمن داد كه این افراد را باید به عنوان سران القاعده در یمن به ما تحویل دهید. شاید دوستان حمله به ناو آمریكایی «یو اس اس کول» در خلیج عدن را به یاد داشته باشند كه قبل از حادثة یازده سپتامبر بود و این توسط سلفیان و القاعدة یمن ترتیب داده شده بود.
وهابیان تا عمق كاخ ریاست جمهوری هم نفوذ پیدا كرده و شخصی به نام «علی محسن الاحمر»، از فرماندة عالیرتبة ارتش یمن یك وهابی تمام عیار است، آمریكاییها از علی عبدالله صالح خواستند كه علی محسن الاحمر و عبدالمجید زندانی، عالم بزرگ وهابیان، را به آنها تحویل بدهند در همان دستگیریهایی كه در منطقه، به عنوان متهمان یازده سپتامبر انجام میدادند.
دولت یمن بر سر یك دو راهی قرار گرفت، یعنی یك شبه دوئلی باید انجام میشد و باید یك قربانی میداد یا باید وهابیها را تحویل میداد و از قدرت وهابیت در یمن میكاست یا باید یك قربانی دیگری تقدیم آمریكا میشد تا دست از سر یمن و علی عبدالله صالح بردارند.
همزمان بدون اینكه بخواهیم قضاوتی بكنیم، جریان «شباب المؤمن» متشکل از جوانان زیدیه كارهای فرهنگی جدی را آغاز کرده بود. آنها میگفتند چرا فقط وهابیان جلسات آموزش قرآن در مناطق ما میگذارند و فعال هستند، ما باید خود وارد این عرصه بشویم و به دنبال آن با الگوگیری از جمهوری اسلامی و حزب الله در لبنان شعارهایی را در محکوم کردن استکبار جهانی به سرکردگی امریکا و اسرائیل و حامیان یهودی صهیونیست آنها در جلسات و مساجد سر میدادند.
چند تن از فرزندان علامه بدرالدّین الحوثی که الآن در قید حیاتاند و تقریباً بزرگترین عالم و شخصیت زیدیه در شمال یمن به شمار میآیند و در سالهای اخیر به صورت مخفی زندگی میكنند، در این حرکت فعال بودند. از جمله، شهید «حسین الحوثی»، سردمدار یك جریان جدّی فرهنگی ـ سیاسی در منطقه شد و چون انسان خوش صحبت و مسلّطی بر قرآن و روایات و متأثر از حضرت امام و حزبالله بود به مناطق مختلف میرفت و دربارة برائت از مشركین، روز قدس، لزوم مبارزه با استكبار، لزوم مبارزه با اسرائیل سخنرانیهای پر شوری ایراد میكرد و همیشه به زیدیها نهیب میزد كه مگر شما در طول تاریخ شعار مبارزه با ظلم ندادید پس چرا آرام نشسته و حركتی نمیكنید و یك شعار هم درست كردند كه الآن هم شعار مجاهدان یمنی است و بر روی پرچمهای سفیدنقش بسته است:
الموت لإمریكا، الموت لإسرائیل، الّلعنـة علی الیهود، النصر للاسلام.
منبع: www. mouood.org