زمينه‌سازي براي ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی(2)

در اعتقاد اسلامي، بشر همواره نيازمند هدايتگر است. به همين دليل، از ابتداي آفرينش انسان تاكنون هيچ‏گاه جهان از پيامبران و امامان هدايتگري كه حجت‏هاي خدا بر بندگانش هستند، خالي نبوده است. بر اساس اين اعتقاد، اگر بر روي كره زمين تنها دو نفر باقي مانده باشند، يكي از آنها حجت الهي خواهد بود.11 دانشوران شيعه اين
دوشنبه، 22 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زمينه‌سازي براي ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی(2)

زمينه‌سازي براي ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی(2)
زمينه‌سازي براي ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی(2)


 

نويسنده: ابراهيم شفيعي سروستاني




 
2.مباني نظريه
ضرورت زمينه‌سازي براي ظهور امام مهدي(ع) بر مباني متعددي استوار است که در اينجا به برخي از آنها اشاره مي‌کنيم:

1-2. نياز هميشگي به حجت
 

در اعتقاد اسلامي، بشر همواره نيازمند هدايتگر است. به همين دليل، از ابتداي آفرينش انسان تاكنون هيچ‏گاه جهان از پيامبران و امامان هدايتگري كه حجت‏هاي خدا بر بندگانش هستند، خالي نبوده است. بر اساس اين اعتقاد، اگر بر روي كره زمين تنها دو نفر باقي مانده باشند، يكي از آنها حجت الهي خواهد بود.11 دانشوران شيعه اين موضوع را تحت عنوان «اضطرار به حجت» (ناگزيري از حجت) مطرح ساخته‏اند.12 امام محمد باقر(ع) دراين‌باره مي‏فرمايد:
«به خدا سوگند، خداوند از روزي كه آدم(ع) قبض [روح] شد، هيچ سرزميني را از پيشوايي كه [مردم] به وسيله او به سوي خدا هدايت مي‏شوند، خالي نگذاشته است. اين پيشوا، حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمين بدون امامي كه حجت خدا بر بندگانش باشد، باقي نمي‏ماند».13
امام صادق(ع) نيز در همين زمينه مي‏فرمايد:
«تا زماني كه زمين پابرجاست، در آن براي خداي تعالي حجتي است كه حلال و حرام را [به مردم] مي‏شناساند و [آنها را] به راه خدا فرامي‏خواند. حجت خدا از روي زمين برداشته نمي‏شود مگر تا چهل روز پيش از برپايي رستاخيز. پس آن‏گاه كه حجت خدا برداشته شد، در توبه بسته مي‏شود و ايمان كسي كه پيش از برداشته شدن حجت ايمان نياورده است، براي او سودي نخواهد داشت».14
نياز هميشگي به حجت‏هاي الهي ريشه در اين واقعيت دارد كه آدمي براي پيمودن مسير هدايت و دست يافتن به حقيقت هستي همواره نيازمند راهنمايي انسان‏هاي شايسته‏اي است كه از سوي خداي متعال به اين منظور برگزيده شده و رسالت هدايت و راهبري آدميان را برعهده گرفته‏اند.
پرسشي كه در اينجا ممكن است مطرح شود اين است كه با وجود كتاب‏هاي آسماني چه نيازي به اين انسان‏هاي برگزيده وجود دارد؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت: اولاً كتاب‏هاي آسماني خود نيازمند مفسر و مبيّن هستند و ثانيا اين كتاب‏ها بدون وجود حجت‏هاي الهي دچار تحريف و تبديل يا تأويل و تفسيرهاي بي‏اساس مي‏شوند تا آنجا كه حق بر مردم مشتبه شده و انسان‏ها بيش از پيش دچار سردرگمي مي‏گردند. ازاين‏رو، همواره بايد در كنار كتاب‏هاي آسماني انسان‏هاي برگزيده‏اي به عنوان مفسر و مبين كلام خدا وجود داشته باشد.
قرآن كريم نيز به اين واقعيت توجه كرده و رسول گرامي اسلام(ص) را عهده‏دار تبيين و توضيح آنچه بر مردم نازل شده، قرار داده است:
«و أنزلنا إليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم و لعلّهم يتفكّرون؛15 و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد كه آنان بينديشند».
بديهي است، پس از رسول خدا(ص) هم بايد همواره كساني وجود داشته باشند كه با تبيين و تفسير قرآن مردم را در پيمودن طريق هدايت ياري و آنها را از افتادن به راه‏هاي انحرافي حفظ كنند.
از برخي مناظره‏هاي ياران امامان معصوم(ع) با مخالفان خود كه محتواي آنها به تأييد امامان رسيده است، نيز مي‏توان به چرايي نياز هميشگي بشر به حجت‏هاي الهي پي برد. گزارش يكي از اين مناظره‏ها را مرور مي‏كنيم:
«منصور بن حازم گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اين است كه به آفريدگانش شناخته شود، بلكه آفريدگان به خدا شناخته مي‏شوند. [آن حضرت] فرمود: راست گفتي. عرض كردم: كسي كه بداند براي او پروردگاري است سزاوار است كه بداند براي آن پروردگار خشنودي و خشم است و خشنودي و خشم او جز به وسيله وحي يا فرستاده او شناخته نمي‏شود. كسي كه بر او وحي نازل نمي‏شود بايد كه در جست‏وجوي پيامبران باشد و چون ايشان را بيابد بداند كه ايشان حجت خدايند و اطاعتشان لازم است.
من به مردم (سنيان) گفتم: آيا شما مي‏دانيد كه رسول خدا(ص) حجت خدا بر آفريدگانش بود؟ گفتند: آري. گفتم: هنگامي كه رسول خدا(ص)درگذشت حجت خدا بر آفريدگانش كيست؟ گفتند: قرآن. [گفتم:] من در قرآن نظر كردم و ديدم مرجئه،16 قدريه17 و [حتي] زنديقي18 كه به آن ايمان ندارد، در مناظره براي غلبه بر ديگران به آن استدلال مي‏كنند، پس دانستم كه قرآن بدون قيّم (برپادارنده) حجت نيست و هر چه آن برپا دارنده درباره قرآن بگويد، حق است. آن‏گاه به ايشان گفتم: برپادارنده قرآن كيست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را مي‏دانست، عمر هم مي‏دانست، حذيفه هم مي‏دانست. گفتم: تمام قرآن را؟ گفتند: نه، [گفتم:] من كسي را جز علي(ع) نديدم كه بگويد همه قرآن را مي‏داند. و هنگامي كه در ميان مردم چيزي رخ مي‏داد كه [همه در پاسخ آن در مي‏ماندند و به هر كس مراجعه مي‏كردند] مي‏گفت: نمي‏دانم [تنها او بود] كه مي‏گفت: مي‏دانم. پس گواهي مي‏دهم كه علي(ع)برپادارنده قرآن، [امام] مفترض الطاعـ[ و حجت بر مردم پس از رسول خدا(ص) بود. هر آنچه او درباره قرآن بگويد حق است. آن‏گاه حضرت فرمود: خدايت رحمت كند».19
از اين مناظره نيز مي‏توان دريافت كه كتاب الهي به تنهايي براي هدايت بشر كافي نيست و همواره بايد در ميان مردم كسي كه آشنا به كتاب خداست حضور داشته باشد تا با تبيين و تفسير آن كتاب، راه هدايت را به انسان‏ها نشان دهد.
نياز هميشگي انسان به حجت خدا يا به تعبير کتاب‌هاي روايي «اضطرار به حجت»، چنانکه گفته شد، به دليل نقش‌هاي بي‌بديل حجت‌هاي الهي در هدايت و رشد کمال انسان است. حجت‌هاي الهي در اعتقاد شيعه واليان امر، راهنمايان به سوي خدا، جايگاه‌هاي علم الهي، مفسران وحي، پايه‌هاي توحيد، مايه‌هاي ثبات و پايداري جهان، وسيله‌هاي نجات و رستگاري امت، معيارهاي تشخيص حق و باطل، بيان کننده حلال و حرام الهي و ... مي‌باشند.20
البته نبايد از نظر دور داشت كه در برخي روايات به امكان بهره‌مندي مردم از حجت‌هاي الهي در زمان غيبت سخن به میان آمده است، همچنان‌كه مردم از خورشيد پشت ابر هم بهره‌مند مي‌شوند. ولي روشن است كه هرگز بهره‌مندي از حجت‌هاي الهي در زمان غيبت مانند بهره‌مندي مستقيم از آنها نيست.

2-2. نقش مردم در غيبت و استمرار آن
 

يکي ديگر از مباني نظريه لزوم زمينه‌سازي براي ظهور امام مهدي(ع) توجه به نقش مردم در غيبت و استمرار آن است. براي روشن شدن اين نقش برخي از اموري را که در روايات از آنها به عنوان فلسفه غيبت ياد شده است، بررسي مي‌کنيم:
الف)ستم پيشه بودن انسان‏ها
از برخي روايات چنين برمي‏آيد كه علت يا فلسفه غيبت، ستم‏پيشه بودن انسان‏ها بوده است. در روايتي كه از امام علي(ع)نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:
«بدانيد كه زمين از حجت خداي عز و جل خالي نمي‏ماند، ولي گاهي خداوند به دليل ستم و اسرافي كه آفريدگان بر خودشان روا مي‏دارند، حجتش را از آنها مخفي مي‏دارد».21
اين موضوع براي هر پژوهشگر تاريخ زندگاني ائمه دوازده‏گانه شيعه(ع) مسلّم است كه هر چه از عصر امام علي(ع)بيشتر فاصله مي‏گيريم، ميزان حضور امامان معصوم در متن وقايع جامعه كاهش مي‏يابد. فشار و تهديدهاي خلفاي جور از يك سو و نااهلي مردم زمانه از سوي ديگر نيز سبب مي‏شود كه روز به روز از تعداد ياران باوفا گرداگرد ائمه عصر كم شود و در نتيجه، ايشان، خود را در غربت و تنهايي بيشتري احساس كنند. به بيان ديگر، جامعه اسلامي روز به روز شايستگي خود را براي پذيرش امام معصوم بيشتر از دست داد تا جايي كه هر چه به عصر غيبت صغرا نزديك‏تر مي‏شويم، از ارتباط مستقيم ائمه با مردم و حضور عملي ايشان در جامعه كاسته مي‏شود.
اين نكته در زندگاني امام هادي(ع) و امام عسكري(ع) به خوبي مشهود است. امام هادي(ع) حدود سي سال پيش از ميلاد امام عصر(ع)، رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خويش كم كرد و جز با شمار اندكي از ياران خاص خود تماس نمي‏گرفت. امام عسكري(ع)نيز در عصر خود بيشتر با نامه‏نگاري با ياران خود ارتباط برقرار مي‏كرد و بسياري از امور شيعيان خود را از طريق نمايندگان و وكيلان خويش حل و فصل مي‏كرد و كمتر با آنها به طور مستقيم روبه‏رو مي‏شد. البته شايد بتوان در پيش گرفتن اين سيره از سوي اين دو امام بزرگوار را اقدامي در جهت زمينه‏سازي براي غيبت امام مهدي(ع) تفسير كرد، ولي با در نظر گرفتن شرايط كلي جامعه اسلامي در آن روزگار، اين موضوع كه آن بزرگواران به دليل نااهلي مردم زمانه در غربت و تنهايي به سر مي‏بردند، چندان دور از ذهن نيست.
براي روشن‏تر شدن اين موضوع، عبارتي را كه مسعودي در «إثبات الوصيـ[» آورده است، نقل مي‏كنيم:
روايت شده كه ابوالحسن عسكري [امام هادي(ع)] خود را از بسياري از شيعيان پوشيده مي‏داشت و جز تعداد اندكي از ياران خاص آن حضرت، ايشان را نمي‏ديدند و هنگامي كه امر [امامت] به ابومحمد [امام حسن عسكري(ع)] منتقل شد، ايشان چه با ياران خاص خود و چه با مردم عادي از پشت پرده سخن مي‏گفت مگر هنگامي كه آن حضرت براي رفتن به دارالخلافه از خانه خارج مي‏شد. اين شيوه تنها از سوي آن امام و پيش از ايشان از سوي پدرشان در پيش گرفته شد تا مقدمه‏اي براي غيبت صاحب الزمان باشد و مردم با اين شيوه خو بگيرند و غيبت را انكار نكنند.22
بعضي تاريخ‏نگاران، كلام مسعودي را مبالغه‏آميز توصيف كرده‏اند،23 ولي در مجموع، از اين كلام و به قرينه ديگر اسناد تاريخي مي‏توان استناد كرد كه ارتباط امام هادي و امام عسكري(ع) با جامعه بسيار كاهش يافته بود و آن دو امام بر شيوه ائمه پيش از خود نبودند و ارتباط چنداني با مردم نداشتند.
بنابراين، مي‏توان گفت چون ميان قابليت‏ها و شايستگي‏هاي ذاتي مردم براي پذيرش امام معصوم(ع) و ميزان حضور امام در جامعه، ارتباط متقابلي وجود دارد، به هر اندازه كه جامعه شايستگي خود را از دست دهد و از ارزش‏هاي الهي فاصله بگيرد، امام معصوم نيز كه يكي از تجليات رحمت الهي به شمار مي‏آيد، از جامعه فاصله مي‏گيرد و از حضور خود در جامعه مي‏كاهد؛ زيرا رحمت الهي در جايي فرود مي‏آيد كه سزاوار رحمت باشد.
در قرآن كريم مي‏خوانيم:
«ذلك بأنّ الله لم‏يك مغيّرا نعمةً أنعمها علي قومٍ حتّي يغيرّوا ما بأنفسهم...؛ اين [كيفر] بدان سبب است كه خداوند، نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشته است، تغيير نمي‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند، تغيير دهند..».24
به بيان ديگر، به مصداق قاعده يادشده كه قرآن كريم بيان مي‏دارد. آن‏گاه كه جامعه اسلامي دگرگون شد و مسلمانان از نظر دروني تغيير يافتند و ارزش‏هاي الهي خود را از دست دادند، خداوند نيز نعمت وجود امام معصوم(ع) در ميان مردم را كه از بزرگ‏ترين نعمت‏هاي الهي به شمار مي‏آيد، از آنها گرفت و امام از ديدگان مردم پنهان شد. شاهد بر اين مدعا روايتي است كه از امام باقر(ع) نقل شده و در آن آمده است: «هنگامي كه خداوند از آفريدگانش خشمگين شود، ما [اهل بيت ]را از مجاورت با آنها دور مي‏سازد».25 آن حضرت در جايي ديگر مي‏فرمايد:
«هرگاه خداوند مجاورت قومي را براي ما نپسندد، ما را از ميان ايشان بيرون مي‏برد».26
باشد تا با گذشت سال‏ها، مردم به خسارت بزرگي كه از ناحيه نبود معصوم در ميان خود متحمل شده‏اند، پي ببرند و بار ديگر آماده پذيرش نعمت بزرگ الهي؛ يعني حضور مستمر امام معصوم(ع) در جامعه شوند.

پي نوشت ها :
 

11.ر.ک: محمدبن يعقوب کليني، الكافي، ج 1، ص 179، به نقل از امام صادق (ع).
12.براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: الكافي، ج 1، كتاب الحجّه، باب الإضطرار إلي الحجه، صص 168 ـ 174؛ شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج 1، باب العله التي من أجلها يحتاج إلي الإمام(ع)، صص201 ـ 210؛ محمدبن ابراهيم نعماني كتاب الغيبه ، باب 9، صص 139 و 140؛ محمد باقر مجلسي بحار الأنوار، ج 23، باب الاضطرار الي الحجه و أنّ الأرض لاتخلو من حجه، صص 1 ـ 56.
13.الكافي، ج 1، صص 178 و 179، ح 8 .
14.كمال الدين و تمام النعمه، ج 1، ص 229، ح 24؛ بحار الأنوار، ج 23، ص 41، ح 78.
15.سوره نحل (16)، آيه 44.
16.پس از شهادت حضرت علي (ع) و روي كار آمدن بني‏اميه، توده مردم كه معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوار ج كه نه امامت حضرت علي(ع) و نه خلافت معاويه را قبول داشتند و نيز در مقابل شيعيان علي(ع) كه معتقد به امامت وي بودند، فرقه جديدي را تشكيل دادند كه «مرجئه» خوانده مي‏شوند.
براي تسميه اين فرقه چند وجه ذكر كرده‏اند: نخست آنكه، اين فرقه نيت و عقيده را اصل شمردند و گفتار و كردار را بي‏اهميت دانستند. دوم آنكه، معتقد بودند همان‏گونه كه عبادت كردن با كفر سودي ندارد، گناه كردن هم چيزي از ايمان نمي‏كاهد. سوم آنكه، بعضي از دانشمندان مانند نوبختي «ارجاء» را به معني اميدوار كردن گرفته‏اند؛ زيرا اين فرقه، اهل كباير را با اداي شهادتين از مزيت ايمان نوميد نمي‏ساختند و آنان را كافر نمي‏شمردند و براي همه اميد آمرزش داشتند. «مرجئه» از مخالفان سرسخت خوار ج بودند؛ زيرا خوار ج مي‏گفتند: مسلمان با ارتكاب گناه كبيره كافر مي‏شود، اما «مرجئه» برخلاف آنان عقيده داشتند كه مسلمانان با ارتكاب كبيره از اسلام خار ج نمي‏شود. فرهنگ فرق اسلامي، صص 401 و 402.
17.در زمان بني‏اميه «قدريه» يا «معتزله» ظهور كردند و با فرقه مخالف خود «جبريه» يا «مجبّره» اختلاف داشتند. جبريه معتقد بودند كه بندگان خدا صاحب افعال خود نيستند و خير و شر را به خداوند نسبت مي‏دادند و نسبت آن دو را به انسان امري مجازي مي‏دانستند. برخلاف ايشان معتزله يا قدريه طرفدار قدرت و حريت انسان بودند و آدمي را در كردار و رفتار خويش آزاد مي‏پنداشتند. همان، ص 356.
18. «زنادقه» جمع زنديق است و زنديق در اصطلاح به مسلمان ملحدي گويند كه تفسيرهاي او از نصوص شرعيه قرآن و سنت، موجب گمراهي مسلمانان گردد... . نخستين زنديقان از مواليان ايراني در كوفه و حيره بودند كه خود را به قبايل عرب نسبت داده و عقايد كفرآميز خويش را اشاعه مي‏دادند. همان، صص210و211.
19.الكافي، ج 1، صص 168 و 169، ح 2.
20.ر.ک: شيخ صدوق، الهدايه في الأصول و الفروع، ص 30-38.
21.كتاب الغيبه (نعماني)، ص 141، ح 2.
22.علي بن حسين مسعودي، إثبات الوصيه للإمام علي بن ابي‏طالب، ص 272؛ شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1373، ج 2، ص 565 .
23.ر.ك: سيد محمد صدر، تاريخ الغيبه الصغري، ص 223.
24.سوره انفال (8)، آيه 53 .
25.الكافي، ج 1، كتاب الحجه، باب في الغيبه، ص 343، ح 31.
26.شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 285، باب 179، ح 2.
 

منبع:www.mouood.org
ادامه دارد



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.