پرستش جاهلي (3)

جن پرستى: افزون بر اعتقاد عرب به الله و بت هاى نامبرده، انواع ديگرى از پرستش در ميان ايشان رواج داشته است. از آن جمله مى توان از پرستش جنّ نام برد كه در قرآن به آن تصريح شده است.602 بنابر گفته ابن كلبى، بنو مليح از قبيله
سه‌شنبه، 23 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پرستش جاهلي (3)
پرستش جاهلي (3)
 


 

نویسنده: على غلامى دهقى



 

ديگر گونه هاى پرستش
 

جن پرستى: افزون بر اعتقاد عرب به الله و بت هاى نامبرده، انواع ديگرى از پرستش در ميان ايشان رواج داشته است. از آن جمله مى توان از پرستش جنّ نام برد كه در قرآن به آن تصريح شده است.602 بنابر گفته ابن كلبى، بنو مليح از قبيله خزاعه جنّ مى پرستيدند و آيه 194 سوره انعام درباره آنان نازل شده است.603 در كتب تاريخ و تفسير آمده است كه گروهى از عرب جنّ و شياطين را در عبادت شريك الله قرار داده و باور داشتند كه آنها قدرتى همچون قدرت خداوند دارند. اگر خداوند بر امور خير قادر است، ابليس و ديگر جنيان نيز بر شرّ قدرت دارند.604 شريك خدا قرار دادن جنّ و پرستش آن در آيه ديگرى از قرآن كريم آمده است. گويا همين جنيان مورد پرستش بوده اند كه كشتن فرزندان را براى مشركان زيبا جلوه مى دادند.605 در تفسير آيه «و جعلوا بينه و بين الجنة نسباً»606 آمده است كه گروهى از مشركان جاهلى معتقد بودند كه خداوند با جنّ مصاهره نموده و ملائكه بوجود آمدند.607 آلوسى در زمينه باور عرب ها به جن و شيطان مى نويسد: گروهى معتقد بودند كه به امر الله بر هر بتى شيطانى موكَّل است. اگر كسى بت را به شايستگى پرستش نمايد شيطان حوائج او را به دستور خداوند بر آورده خواهد كرد و الاّ شيطان او را به امر خدا به نكبت مبتلا خواهد نمود.608
فرشته پرستى: گروهى از مردم جاهلى فرشتگان را داراى جاه و منزلت نزد خدا مى دانستند و به همين سبب بت هائى را به شكل آنها ساخته بودند ـ شكلى كه تصور آن را داشتند ـ تا آنان را نزد خدا مقرَّب سازند.609 مسعودى مى نويسد برخى فرشتگان را مى پرستيدند و گمان مى كردند دختران خدايند. آنان فرشتگان را براى شفاعت نزد خدا پرستش مى كردند و آيات «و يجعلون لله البنات سبحانه و لهم ما يشتهون و أ لكم الذكر و له الانثى» در باره هم اينان نازل شده است.610 شهرستانى نيز به اين باور ياد شده در باره ملائكه تصريح كرده است.611 شريك خدا قرار دادن فرشتگان در آيات فراوانى از قرآن آمده است. 612برخى مفسران گفته اند هر بتى كه مشركان مى پرستيدند آن را انثى بنى فلان صدا مى زدند. اين سخن به استناد آيه «ان يدعون من دونه الاّ اناثا» استنباط شده است.613
ستاره پرستى: ستاره پرستى نيز در نظام دينى عرب، رواج گسترده اى داشته است. نهى قرآن كريم از پرستش شمس و قمر حاكى از اعتقاد آنان به پرستش ستارگان است.614عرب شمالى خورشيد و ماه را پرستش كرده و براى هر يك بتى ساخته بودند كه خانه اى مخصوص و پرده داران و وقفيات ويژه داشتند. آنان در طول شبانه روز، سه بار براى خورشيد نماز مى گزاردند و براى ماه سجده كرده و چند روز معيّن را روزه مى داشتند.615عرب جنوب نيز به پرستش خورشيد و ماه باور داشته است.616 گويا يمنى ها تحت تأثير صابئان و بقاياى كلدانيان به پرستش نجوم و كواكب روى آورده و عرب شمال اين باور را از جنوبى ها گرفته بود يا اينكه ستاره پرستى آنان منطبق با سه ستاره، قمر، شمس و زهره بوده كه همان سه ستاره بابلى است. قمر با ودّ، شمس با اللات و زهره با العزّى تطبيق مى كرد.617
تيره هاى طىء، ثريا را و كنانه، ماه را مى پرستيدند. از برخى اسامى مركب مانند عبد الثريا و عبد نجم معلوم مى شود كه ثريا و نجم دو بت مورد پرستش بوده اند.618 برخى مفسران گفته اند، واژه النجم در سوره نجم همان ستاره ثريا است; چون عرب ثريا را نجم مى ناميد.619 مفسر ديگرى، نجم را با زهره تطبيق كرده چرا كه عرب ها آن را پرستش مى كردند.620
گروهى از مردم جاهلى مريخ را پرستيده و خداى خود مى انگاشتند و برخى ديگر عطارد و زحل را. آنان به اثر بخشى ستارگان باور داشتند. اسلام اين عقيده را باطل اعلام كرد چنانچه در حديث آمده است: ثلاث من امور الجاهليه: الطعن فى الانساب و النياحة و الاستسقاء بالانواء.621
از ديگر ستارگان مورد پرستش عرب مى توان به ستاره الشعرى اشاره كرد كه خداى متعال در قرآن كريم خود را ربّ الشعرى مى نامد.622 در برخى منابع آمده است كه قبايل حمير و خزاعه اين ستاره را مى پرستيدند و نخستين كسى كه اين ستاره را وارد خدايان آنان كرد ابو كبشه يكى از اجداد مادرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود. برخى ديگر هر چند آن را نمى پرستيدند; اما تعظيمش كرده و به تأثيرگذار بودن آن باور داشتند.623 برخى مفسران به ستاره پرستى عرب جاهلى تصريح كرده اند.624 سعد و نحس بودن ستارگان يكى از اركان باور مذهبى عرب ها بوده است.625

عرب و توتم پرستى
 

پيش از هر چيز لازم است تعريف كوتاهى از توتم و توتم پرستى ارائه شود. اين واژه نخستين بار در قرن هجدهم (1791 م) مطرح شد وباعث بحث هاى تازه گشت.626 اين كلمه برگرفته از زبان قبايل سرخ پوست است. اين قبايل ابتدايى، حيوانى را همچون نياكان نخستين يا خداى اختصاصى قبيله خود مورد توجه قرار مى دهند و آن را توتم قبيله خود مى خوانند.627 اين قبايل سرخ پوست، حيوان يا گياه يا هر شيئى ديگر را كه چنين تكريم و نيايش مى كردند، رمز خاص عشيره خود تلقى مى كردند و آن را به زبان خويش اوتم يا چيزى شبيه به آن مى خواندند كه مفهوم نشانى و خويشاوندى داشت ; و اين لفظ بعدها در استعمال غير بوميان به صورت توتم شايع شد.628 پس مى توان گفت، مقصود از توتم پرستى نزديكى و قرابتى بود كه بشرِ نخستين، با حيوانات اطراف خود مشاهده مى كرد. از اين رو تصور مى كرد كه او يا برخى از حيوانات پيرامون وى، از يك رشته و اصل انشعاب يافته اند، يا آنكه يكى از نياكان قديم آنها به صورت همان جانور بوده است و يك جدّ مشترك داشته اند. همين احساس نزديكى با ساير اشياء، حتى موجودات بى جان، جوهر عقيده به توتميسم است.629
درباره رواج توتم پرستى نزد عرب در ميان پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. برخى،نسبت به وجود آن در ميان عرب اعتقاد داشته و براى ديدگاه خود شواهدى آورده اند. شوقى ضيف، يكى از اين محققان است. او مى نويسد، اسامى قبايل عرب مانند: بنى كلب و بنى اسد و نيز نام افرادى همچون: عبد الاسد و فهد، شاهد بر وجود انديشه توتميسم در ميان آنان دارد. آنها به نيروهاى پنهان در نباتات، جمادات، پرندگان و حيوانات باور داشتند.630 شاهد ديگر بر توتم پرستى اينكه، برخى خدايان عرب نام از حيوان گرفته اند، مانند، نسر، كه مى تواند دليلى بر قداست برخى حيوانات در ميان آنان باشد.631 گفته شده كه برخى از قبيله طىء، شتر سياهى را پرستش كرده به طورى كه وقتى وفد آنان نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمد آن حضرت از شتر مورد پرستش سؤال كرد.632
با اين كه قرائن ياد شده باعث شده است كه برخى متفكران قرن نوزدهم به رواج توتميسم در ميان عرب معتقد گردند، اما با توجه به اصولى كه ابن دريد براى نام گذارى عرب برشمرده است نادرستى توتم پرستى در ميان آنان دانسته مى شود. ابن دريد مى نويسد، كسانى كه گمان مى كنند عرب در نام گذارى فرزندان و بردگان خود اصولى نداشته است، اشتباه مى كنند. او مى نويسد: برخى از روى جهل يا تجاهل نام هايى همچون كلب و خنزير و مانند آنها را زشت شمرده اند; در حالى كه آنان در نام گذارى شيوه هاى ويژه اى داشته اند. ابن دريد همچنين پس از ذكر شيوه هائى همچون: فال نيك زدن در پيروزى بر دشمنان و آينده فرزندان، ناميدن آنان به اسم جانوران درنده مانند: اسد، ليث، ذئب، ضرغام و غير آن را براى ترساندن دشمنان دانسته و نيز نام گذارى فرزندان به نام برخى حيوانات يا اشياء را به سبب تقارن ولادت آنان با مشاهده آن حيوان يا شىء مثل ثعلب و ثعلبه بر شمرده است.633
نولدكه معتقد است وجود توتميسم به معنايى كه در دين شناسى مطرح است در ميان عرب سابقه نداشته يا كم رنگ بوده است.634 برخى پژوهشگران نيز ميان توتم پرستى با تقديس حيوانات در ميان عرب تفاوت قائل شده و مى گويند: توتميست ها براى بزرگداشت پدرانشان آنها را پرستش مى كنند; اما عرب فقط براى بدست آوردن بركت، آنها را تقديس مى كردند. همين تقديس سبب مى شد كه نام هاى شرّ را بر پسران و نام هاى خير را بر بردگان مى نهادند. قلقشندى علّت اين نام گذارى را از زبان عرب اين گونه بيان مى كند كه ما پسران را براى دشمنان و بردگان را براى خودمان نام گذارى مى كنيم.635 شايد همين تقديس سبب مى شد كه از كشتن حيوانات پرهيز كنند يا در مردن آنها اندوهناك شوند.636جرجى زيدان در تاريخ تمدن اسلام وجود توتميسم نزد عرب را، كه برتسون اسميت ادعا كرده است، ردّ كرده است.637
جاحظ به تقديس آتش در ميان عرب جاهلى اشاره كرده و مى نويسد، در جاهليتِ نخستين، به بركت آتش، طلب باران مى كردند. هنگامى كه بحران ها به آنها روى مى آورد و دچار قحطى و نيازمندى مى شدند، گاوها را جمع كرده و در كوه ها رها مى كردند و با افروختن آتش شروع به دعا و تضرع مى كردند. آنها اين كارها را اسباب بارندگى مى دانستند.638

سُست باورى هاىِ مذهبىِ عرب جاهلى
 

همه ملت ها و اقوام نسبت به اعتقادها و باورهاى مذهبى خويش احساس و عاطفه ويژه اى داشته و دارند. با اينكه عرب جاهلى نيز، از اين قاعده مستثنى نبوده است; كمى تأمل در وضعيت اجتماعى آنان، به ويژه حجاز و مكه، نشانگر آن است كه آنان نسبت به باورهاى مذهبى خويش، چندان احساس و تعصب دينى نداشته اند. باور نداشتن به روز قيامت و حشر و نشر در آن نيز، در ميان بيشتر اعراب جاهلى،به اين سست ايمانى، نسبت به خدايان كمك مى كرده است. ممكن است در ذهن خواننده گرامى اين سؤال پيش آيد كه، پس علت اين همه مخالفت و سرسختى مشركان در برابر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چيست؟ در پاسخ بايد گفت: باورهاى دينى تنها بهانه اى بيش براى مبارزه با اسلام نبود و علت اصلى را بايد در چيز ديگرى جست و جو كرد. بيش از هر چيز آنچه براى مكّيان و مشركان مطرح بود، موقعيت اقتصادى و تجارى مكه بود و آنان به خاطر ترس از دست دادن آن، به هر چيزى دست مى زدند. آيات فراوانى از قرآن كريم به اين مطلب دلالت دارند.639 براى اثبات ناپايبندىِ عرب جاهلى به باورهاى مذهبى و خدايان بى شمار، شواهد فراوانى در كتب تاريخ وجود دارد، كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. حادثه بت ذوالخلصه
 

10ماجرا از اين قرار بود كه پدر امرء القيس كشته شده بود. او به قصد انتقام گيرى و غارتِ بنى اسد حركت كرد و در ميان راه گذرش به ذوالخلصه، كه بتى در تباله بود و جملگى عرب آن را بزرگ مى داشتند، افتاد. او نزد آن بت رفت و در سه نوبت با سه تير آمر، ناهى و متربص قرعه انداخت و در هر سه بار ناهى آمد. امرء القيس تيرها را شكست و پاره هاى آن را بر سر بت كوبيد و ضمن دشنام به آن گفت: اگر پدر خودت را كشته بودند، مرا از حمله به آنها باز مى داشتى؟ از آن پس ديگر كسى به داورى و قرعه كشى نزد ذوالخلصه نرفت تا اسلام ظهور كرد.640

2. حادثه بت فلس
 

اين بت از سوى مالك بن كلثوم تحقير شد. ماجرا از اين قرار بود كه شترى وقف بت فلس شده بود و جايز نبود كسى در آن تصرف كند. مالك، آن شتر را پى كرد ولى بت واكنش نشان نداد. همين سكوت بت، باعث از بين رفتن قداست آن شد و تمام موقوفاتش به سرقت رفت. اين حادثه سبب شد عدى بن حاتم، شاعر جاهلى، از پرستش فلس دست بردارد، چرا كه او از مالك بن كلثوم هم ضعيف تر است و توان انتقام گيرى ندارد.641

3. رميدن شتران از بت سعد
 

روزى فردى با شتر خويش براى تبرك جستن نزد بت سعد، خداى بنى ملكان در ساحل جده رفت. با اينكه او قصد داشت شترش را قربانى نمايد; اما حيوان با مشاهده خون هاى ريخته شده روى آن، رميد و فرار كرد. مرد عرب به خشم آمد و سنگى برداشت و بر سر بت كوبيد و شعر زير را سرود: اتينا الى سعد ليجمع شملنا *** فشتتنا سعد فلا نحن من سعد
و هل سعد الاّ صخرة بتنوقة *** من الارض لا يدعو لغىّ و لا رشد.642
4. مونتگمرى وات جنگ هاى فجار را از جمله نشانه هاى سست ايمانى اعراب مناطق مركزى، نسبت به باورهاى مذهبى خود دانسته است.643) جواد على هم مى نويسد، چون قبايل معتقد بودند كه يارى و شكست به دست بت هاست، گاهى شكست سبب كنار نهادن آنها و روى آوردن به بت هاى قوى تر مى شد; چون آنها شكست خود را به گردن ضعف خداى خويش مى نهادند.644
5. ابن رسته آورده است كه، قبيله بنى حنيفه در جاهليت خدايى از حيس (مخلوطى از خرما و آرد و روغن) ساخته و مدت زمان زيادى آن را مى پرستيدند; اما وقتى قحطى و گرسنگى سختى بر آنان روى آورد، خداى خويش را خوردند.645 ناگفته نماند كه برخى پژوهشگران مطلب ياد شده را ساخته دست دشمنان بنى حنيفه دانسته تا آنها را استهزاء نمايند.646
در واقع مى توان گفت عقيده جاهلى برخاسته از عادت و يا تقليد از ديگران بود، به طورى كه به همراه سُست باورى، نوعى تعصب هم از سوى برخى از آنان، به ويژه اشراف، نسبت به خدايان مشاهده مى شد. دفاع بنى عبد ودّ و بنى عامر از بت ودّ و جنگ آنان با خالد بن وليد، كه براى نابودى آن بت رفته بود حاكى از تعصب نسبت به خدايان است; به طورى كه افراد زيادى در اين راه كشته شدند.647 شاهد ديگر بر تعصب مشركان نسبت به بت ها اينكه وقتى سعد بن ابى وقاص اسلام را پذيرفت، مادرش با شنيدن اين خبر گفت: لب به غذا و شراب نخواهم زد مگر اين كه فرزندم به خداى محمد(صلى الله عليه وآله) كافر شود.648 با اينكه سادگى پرستش عرب نشانگر جهل و نادانى آنان است; اما ايشان اين كار را به تقليد از پيشينيان انجام داده و آن را به مشيت و تقدير الهى نسبت مى دادند.649

عرب و اعتقاد به معاد
 

آنچه از قرآن استنباط مى شود اين است كه عرب و مردم جاهلى به رستاخيز و زنده شدن دوباره، باور نداشتند و مرگ را پايان زندگى مى دانستند. آنان زنده شدنِ پس از مرگ را نامعقول تصور كرده و از اعتقاد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به بعث و قيامت شگفت زده مى شدند. آيات فراوانى از قرآن كريم بر اين مدّعا دلالت دارند.650 موضوع زنده شدن دوباره انسان پس از مرگ از موضوع هايى بود كه مشركان به شدت با آن معارضه كرده و حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) را بدآن سبب مسخره مى كردند. ايشان براى اين كه ثابت كنند محمد(صلى الله عليه وآله) در اثبات معاد ناتوان است، از او درخواست مى كردند كه قصى بن كلاب را زنده كند تا آنان او را تصديق كنند.651 در روايات فراوانى آمده است كه افرادى چون عبدالله بن اُبىّ، اُبىّ بن خلف، و عاص بن وائل سهمى، منكر قيامت بودند و پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) پاسخ آنان را مى داده است.652
باور نداشتن زندگى پس از مرگ و افسانه خواندن آن به حدّى بود كه شاعر بدوى مى گفت :
حياة ثمّ موت ثمّ نشر *** حديث خرافة يا امّ عمرو.653
اين استهزاء و انكار، مؤيدات قرآنى نيز دارد.654 و باز در رثاى كشته شدگان بدر، شاعرى گفته است:
يخبرنا الرسول بان سنحيى *** و كيف حياة اصداء و هام.655
درباره عدم اعتقاد عرب به معاد مى توان چنين گفت كه، شبهات عرب منحصر در دو چيز بود; يكى انكار قيامت و ديگرى انكار نبوت. قرآن كريم درباره شبهه نخست به نقل از مشركان مى گويد «ءاذا متنا و كنا ترابا و عظاما ءانا لمبعوثون» و درباره شبهه دوم مى گويد «و ما منع الناس ان يؤمنوا اذ جاءهم الهدى الاّ ان قالوا أبعث الله بشرا رسولا».656 بنابراين، عرب ها در باور به بعث، نشور و نبوت، مخالف نصّ قرآن بودند و بيشتر آنان موارد ياد شده را انكار كرده و به معاد و جزا ايمان نداشتند. آنان معتقد بودند جهان با اينكه مخلوق است; اما نابود نخواهد شد.657
شاهد تاريخى بر مطلب فوق اينكه وقتى حارث بن عبد العزّى، پدر رضاعى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، به مكه آمد قريش با انكار و استهزاء به او گفتند پسر تو مى پندارد كه خداوند پس از مرگ ما را دوباره زنده خواهد كرد و نيز معتقد است كه خداوند جهان ديگرى دارد كه عاصيان را عذاب و مطيعان را در آن گرامى خواهد داشت، او با اين افكار سبب تفرقه و اختلاف ما شده است. حارث نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و از او در اين باره سؤال كرد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پاسخ داد: آرى من اعتقاد به آخرت دارم. در اين ديدار بود كه حارث اسلام آورد.658
به رغم شواهد موجود بر ناباورى عرب به رستاخيز، برخى نويسندگان متون كهن، كه درباره انديشه هاى جاهلى سخن گفته اند، معتقدند عرب جاهلى به قيامت و حساب و جزاء ايمان داشته اند. اينان براى اثبات نظر خود به اشعار، اعشى، اخنس بن شهاب تميمى و زهير بن ابى سلمى تمسك جسته اند.659 اما برخى پژوهشگران معاصر اين نظر را مردود شمرده و دليل آن را برخى آيات قرآن شمرده اند كه حاكى از آن است كه بيشتر ساكنان جزيرة العرب به قيامت و حساب و جزاء باور نداشته و معتقدان به آن تعداد انگشت شمارى بوده اند كه اعشى، زهير و اخنس از آن جمله اند.660 ابن عبرى و قاضى صاعد اندلسى نيز به اندك بودن باورمندان به معاد در ميان عرب تصريح كرده و نوشته اند برخى از آنها معتقد بودند كه هر كس ناقه اى را بر روى قبر مرده ذبح كند او سواره محشور خواهد شد و اگر از اين كار سر باز زند پياده محشور مى شود. آنان گاهى به اين مسئله وصيت مى كردند.661
جواد على، قربانى كردن براى بتان را به معنى اعتقاد به آخرت ندانسته تا اينكه بت ها از ايشان راضى باشند، بلكه آنان فقط رضايت بت ها را در اين دنيا خواهان بودند تا نعمت و خيراتى را عطا كند; اما آخرت و سراى ديگر برايشان قابل تصور نبود.662 نه تنها قربانى كردن براى جلب رضايت دنيوى بود; بلكه ترس آنان هم از خدايان، به جهت دور ماندن از ضرر و زيان دنيوى بوده است. شاهد بر اين ادعا اينكه وقتى ضمام بن ثعلبه اسلام اختيار كرد هنگام بازگشت نزد قومش به لات و عزى ناسزا گفت. آنان او را از مبتلا شدن به برص و جذام و جنون بر حذر داشتند; اما او در پاسخ گفت: به خدا قسم اين دو (لات و عزى) سود و زيانى ندارند.663 گروهى از آنان نه تنها به قيامت و حشر و نشر باور نداشتند بلكه منكر خالقيت الله هم بودند و طبيعت را محيى و دهر را مفنى مى دانستند; مطلبى كه قرآن نيز به آن تصريح كرده است.664

كتاب نامه
 

قرآن كريم.
1.الآلوسى، محمودشكرى، بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب، تصحيح محمد بهجة الاثرى، بيروت: دارالكتب العلمية، د.ت.
2. ابن ابى الحديد، عبد الحميد، شرح نهج البلاغه، قم، انتشارات كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، 1404.
3. ابن اثير، عزّ الدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام وايران، ترجمه عباس خليلى، تهران: مؤسسه مطبوعات، بى.تا.
4. ابن دريد، محمد بن الحسن الازدى، الاشتقاق، تحقيق عبد السلام محمد هارون، مصر: مؤسسة الخانجى، 1378 ق/1958 م.
5. ابن رسته، احمد ابن عمر، الاعلاق النفيسة، ترجمه و تعليق حسين قره چانلو، تهران: امير كبير، چاپ اول، 1365.
6. ابن سيد الناس، ابو الفتح محمد، عيون الاثر فى فنون المغازى و الشمائل و السير، تعليق ابراهيم محمد رمضان، بيروت: دار القلم، الطبعة الاولى، 1414 ق/1993 م.
7. ابن عبد البرّ القرطبى، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، تحقيق على محمد معوض و عادل احمد عبد الموجود، بيروت: دار الكتب العلمية، 1415 ق
/1955 م.
8. ابن العبرى، غريغوريوس الملطى، تاريخ مختصر الدول، مؤسسه نشر منابع الثقافة الاسلامية، الطبعة الاولى، د.ت.
9. ابن كثير، ابو الفداء اسماعيل، البداية و النهاية، بيروت: دار احياء التراث العربى، د، ت.
10. ـ، تفيسر ابن كثير، تصحيح خليل الميس، بيروت: دار القلم، د.ت.
11. ابن كلبى، هشام بن محمد، الاصنام، تحقيق احمد زكى پاشا، ترجمه سيد محمد رضا جلالى نائينى، تهران: نشر نو، چاپ دوم، 1364.
12. ابن منظور، لسان العرب، تصحيح امين محمد عبد الوهاب و محمد الصادق العبيدى، بيروت: دار احياء التراث العربى، الطبعة الاولى، 1416 ق/1996 م.
13. ابن نعمت علوى، ابو المعالى محمد، بيان الاديان، تصحيح محمد تقى دانش پژوه، تهران: بنياد موقوفات محمود افشار، چاپ اوّل، 1376.
14. ابن هشام، عبد الملك، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا و غيره، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1413 ق/1993 م.
15. الازرقى، ابو الوليد محمد بن عبد الله، أخبار مكه و ما جاء فيها من الاثار، تحقيق رشدى الصالح ملحس، قم: انتشارات الشريف الرضى، الطبعة الاولى، 1411 ق.
16. اندلسى، قاضى صاعد، التعريف بطبقات الامم، تحقيق غلامرضا جمشيد نژاد اوّل، تهران: انتشارات هجرت، چاپ اوّل، 1376.
17. برّو، توفيق، تاريخ العرب القديم، دمشق: دار الفكر، 1982 م.
18. البغدادى، محمد بن الحبيب، المنمق فى أخبار قريش، تصحيح خورشيد احمد فارق، بيروت: عالم الكتب، الطبعة الاولى، 1405 ق/1985 م
19. ـ، المحبر، تصحيح ايلزه ليختن شتيتر، بيروت: دار الآفاق الجديدة، د.ت.
20. البيضاوى، عبدالله ابن عمر، تفسير البيضاوى، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، الطبعة الاولى، 1410 ق 1990 م.
21. الجاحظ، عمرو بن بحر، كتاب الحيوان، تحقيق عبد السلام هارون، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1388 ق/1969 م.
22. الجبورى، يحيى، الجاهليه، بغداد، مطبعة المعارف، 1388 ق/1968 م.
23. جواد على، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، بيروت: دار العلم للملايين، بغداد: مكتبة النهضة، الطبعة الثانية، 1978 م.
24. الحموى، ياقوت بن عبدالله، معجم البلدان، تحقيق فريد عبد العزيز الجندى، بيروت: دار الكتب العلمية، 1410 ق/1990 م.
25. الحوت، محمود سليم، الميثولوجيا عند العرب، بيروت: دار النهار للنشر، الطبعة الثالثة، 1983 م.
26. الزبيدى، محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت: دار مكتبة الحياة، د.ت.
27. زرياب، عباس، سيره رسول خدا(ص)، تهران: سروش، چاپ دوم، 1376.
28. زرين كوب، عبد الحسين، تاريخ ايران بعد از اسلام، تهران: امير كبير، چاپ پنجم، 1368.
29. ـ، در قلمرو وجدان، تهران، انتشارات علمى، چاپ اول، 1369.
30. الزمخشرى، محمود بن عمر، الكشاف، قم: نشر البلاغة، 1415 ق.
31. سالم، عبد العزيز، تاريخ العرب قبل الاسلام، الاسكندريه، مؤسسة شباب الجامعة، د.ت.
32. السهيلى، عبد الرحمن بن عبد الله، الروض الانف، بيروت: دار الفكر، 1420 ق/2000 م.
33. شامى، يحيى، الشرك الجاهلى و آلهة العرب المعبودة قبل الاسلام، بيروت: دار الفكر العربى، 1993 م.
34. الشهرستانى، محمد بن عبد الكريم، الملل و النحل، تحقيق محمد سيد كيلانى، مصر: شركة مكتبة مصطفى البابى الحلبى، 1396 ق/1976 م.
35. شيخ حرّ عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، قم ،مؤسسه آل البيت، چاپ اول، 1409.
36. شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه، من لا يحضره الفقيه، قم، مؤسسه انتشارات اسلامى، چاپ سوم، 1413.
37. ضيف، شوقى، العصر الجاهلى، القاهرة: دار المعارف، الطبعة السابعة عشر، د، ت.
38. الطبرى، محمد بن جرير، جامع البيان عن تفسير آى القرآن، بيروت: دار الفكر، 1420 ق/1999 م.
39. الطوسى، محمد بن حسن، كتاب الغيبه، قم، مؤسسه معارف اسلامى، 1411.
40. عبد الحميد، سعد زغلول، فى تاريخ العرب قبل الاسلام، بيروت: دار النهضة العربية، 1975 م.
41. عبدالمعيد خان، محمد، الاساطير و الخرافات عند العرب، بيروت: دار الخلافة، الطبعة الرابعة، 1993 م.
42. الفيومى، محمد ابراهيم، تاريخ الفكر الدينى الجاهلى، القاهرة: دار الفكر العربى، الطبعة الاولى، 1415 ق/1994 م.
43. القرطبى، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار الفكر، 1420.
44. الكلينى، محمد بن يعقوب، الكافى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365.
45. المجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404.
46. المسعودى، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر: السعادة، الطبعة الرابعة، 1384 ق/1964 م.
47. معين، محمد و شهيدى، سيد جعفر (زير نظر)، لغت نامه دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1373.
48. المقدسى، مطهر بن طاهر، آفرينش و تاريخ، تهران، چاپ اوّل، 1374.
49. ناس، جان بى، تاريخ جامع اديان، ترجمه على اصغر حكمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370.
50 . اليعقوبى، احمد بن ابى يعقوب بن واضح، تاريخ اليعقوبى، بيروت: دار صادر، د.ت.
51. M. watt, mohammad at mecca , oxford university, 1953.
 

پي نوشت :
 

602. اعراف (7)، 194.
603. ابن كلبى، همان، ص 130; زمخشرى، همان، ج 2، ص 52; يحيى الشامى، همان، ص 57 ـ 58.
604. زمخشرى، همان، ج 2، ص 52; يحيى الشامى، همان، ص 57 ـ 58.
605. انعام، 100 و 137.
606. الصافات، 158.
607. زمخشرى، همان، ج 4، ص 64 ; يحيى الشامى، همان، ص 58.
608. آلوسى، همان، ج 2، ص 197 - 198.
609. همان.
610. مسعودى، همان، ج 2، ص 126 ـ 127; ابن نعمت علوى، همان، ص 33.
611. شهرستانى، همان، ج 2، ص 235 ـ 236.
612. سبأ، 40 و 41; فرقان، 17 ـ 19; اسراء، 40; نحل، 57; يونس، 168; صافات، 149 ـ 153.
613. زمخشرى، كشاف، ذيل آيه 116 نساء.
614. فصلت، 37.
615. برّو، توفيق، تاريخ العرب القديم، دمشق: دار الفكر، 1982 م، ص 284; الآلوسى، همان، ج 2، ص 215 ـ 216.
616. الآلوسى، همان، ص 237 ـ 239.
617. سالم، همان، ص 49; شوقى ضيف، همان، ص 89.
618. جواد على، همان، ج 6، ص 59.
619. طبرى، جامع البيان، همان، ج 13، ص 54.
620. القرطبى، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دارالفكر، 1420 ق، ج 9، ص 62.
621. جواد على، همان، ص 60.
622. نجم، 49.
623. القرطبى، همان، ص 89.
624. طبرى، همان، ص 101.
625. ولوى، همان، ص 88.
626. عبد الحسين زرين كوب، در قلمرو وجدان، همان ،ص 42
627. لغت نامه دهخدا، زير نظر محمد معين و سيد جعفر شهيدى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1373، ج 5، ص 6226
628. زرين كوب، همان، ص37.
629. جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه على اصغر حكمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370، ص 26.
630. ولوى، همان; شوقى ضيف، همان، ص 89.
631. ولوى، همان.
632. جواد على، همان، ص 60 ـ 61.
633. ابن دريد، همان، ص 3 و 5.
634. ولوى، همان.
635. عبد العزيز سالم، همان، ص 406 به نقل از صبح الاعشى، ج 1، ص 312.
636. همان، ص 407.
637. زرين كوب، عبد الحسين، تاريخ ايران بعد از اسلام، تهران: امير كبير، چاپ پنجم، 1368، ص 576.
638. الجاحظ، عمرو بن بحر. كتاب الحيوان. تحقيق عبدالسلام هارون. بيروت: دار احياء التراث العربى، الطبعة الثالثة، 1388 ق/1969 م، ج 4، ص 466 ـ 467.
639. رك: قصص، 57 ـ 60; مدثر، 11 ـ 16 و 26 ـ 29; مسد، 1 ـ 4; همزة، 1 ـ 7; ليل، 5 ـ 11.
640. ابن كلبى، همان، ص 143; الجبورى، همان، ص 108 ـ 109; الشامى، همان، ص 48 ـ 51.
641. الشامى، همان، ص 60 ـ 61 ; ابن كلبى، همان، ص 156.
642. ابن كلبى، همان، ص 133; شهرستانى، همان، ج 2، ص 238; الشامى، همان، ص 51; الجبورى، همان.
643. M. watt, mohammad at mecca , oxford university, 1953 , p , 23 _ 24.
644. جواد على، همان، ص 64 ـ 65.
645. ابن رسته، احمد ابن عمر، الاعلاق النفيسة، ترجمه و تعليق حسين قره چانلو، تهران: امير كبير، چاپ اول، 1365، ص 264.
646. جواد على، همان، ص 72.
647. الشامى، همان، ص 51 ـ 52 به نقل از ابن كلبى ص 56.
648. الشامى، همان، به نقل از كشاف زمخشرى.
649. زخرف، 21 ; نحل 35.
650. انعام، 29; نحل، 38; اسراء، 49; تغابن، 7; حج، 5; هود، 7; مؤمنون، 82; صافات، 16; رعد، 5; نمل، 67; سجده، 10; دخان، 34; سبأ، 3.
651. جواد على، همان، ص 125; ابن هشام، همان، ج 1، ص 296.
652. طبرى، همان، ج 12، ص 38 ـ 39.
653. شهرستانى، همان، ج 2، ص 236; آلوسى، همان، ج 2، ص 197 ـ 198.
654. يس، 78; صافات، 16 ـ 17.
655. شهرستانى، همان، ص 237; جواد على، همان، ج 5، ص 37 ـ 39.
656. مؤمنون، 82; اسراء، 94.
657. قاضى صاعد، همان، ص 205.
658. سهيلى، همان، ج 1، ص 185.
659. ابن حبيب، المحبر، همان، ص 322 ـ 323.
660. جواد على، همان، ج 6، ص 131 ـ 132.
661. قاضى صاعد، همان، ص 205 ـ 206; ابن العبرى، غريغوريوس الملطى، تاريخ مختصر الدول، مؤسسه نشر منابع الثقافة الاسلامية، الطبعة الاولى، د.ت، ص 94.
662. جواد على، همان، ص 126.
663. ابن عبد البرّ القرطبى، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، تحقيق على محمد معوض وعادل احمد عبد الموجود. بيروت: دار الكتب العلمية، 1415 ق / 1955 م، ج 2، ص 304 ـ 305.
664. الآلوسى، همان، ج 2، ص 220
برگرفته از : فصلنامه تاريخ درآيينه پژوهش (پيش شماره3)
 

منبع: http://www.ikvu.ir



 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.