سازمان ملل متحد و حل بحرانهاى بينالمللى(1)
نویسنده : ژان - مارك سورل Jean- Marc SOREL
مترجم : دكتر ابراهيم بيگ زاده
مترجم : دكتر ابراهيم بيگ زاده
اشاره مترجم:
از مهمترين فعاليتهاى سازمان ملل متحد كه دچار تحول شده است فعاليت در قلمرو صلح و امنيت جهانى است كه اصلىترين هدف سازمان هم مىباشد. اين تحول در واقع گسترش مفهوم صلح را به ارمغان آورده است. اگر روزى فقط بروز مخاصمات مسلحانه تهديدى بر ضد صلح يا نقض صلح به شمار مىرفته است، امروزه نقض حقوق بشر، نقض حقوق بشر دوستانه، كشتار جمعى، پاكسازى قومى، تروريسم، عدم وجود نظام دموكراتيك در كشورها و... نيز صلح و امنيت جهانى را تهديد مىكند.
لذا شوراى امنيت، در هيات قانونگذار بين المللى، عصر جديدى را در حيات خود آغاز كرده است. مصوبات فراوان شوراى امنيتبر اساس فصل هفتم منشور از آغاز دهه 90 (در پى پايان يافتن جنگ سرد) خود مؤيد اين ادعا است.
از آنجا كه سيستم امنيت جمعى پيش بينى شده در منشور، از همان بدو تاسيس سازمان نتوانست تحقق عينى پيدا كند، لذا سازمان در عمل از نيروهايى كه دولتها بطور داوطلبانه در اختيارش قرار مىدهند (نيروهاى حافظ صلح) استفاده مىنمايد.
افزايش فعاليتهاى شوراى امنيت كه خود ناشى از تفسير موسع از مفهوم صلح استسبب شده تا نيروهاى حافظ صلح سازمان (كلاه آبىها) فعاليتهاى بسيار متنوعى را انجام دهند. اين نيروها علاوه بر اينكه وظيفه كلاسيك خود يعنى حايل شدن ميان نيروهاى درگير را انجام مىدهند، فعاليتهاى ديگرى از جمله؛ انجام عمليات نظامى، نظارت بر انتخابات داخلى، ارائه نقش پليس و غيره...
را نيز عهده دار مىشوند. بطورى كه تعيين دقيق قلمرو فعاليت آنها هر روز مشكلتر و پيچيده تر مىشود. همين امر سبب شده است كه برخى صحبت از نسل دوم و حتى نسل سوم عمليات حفظ صلح مىكنند (1) .
عدهاى هم حتى عمليات حفظ صلح را به دليل داشتن ابعاد مختلف از جمله نظامى، بشر دوستانه، مداخله گرانه ... غير قابل تعريف و توصيف مىدانند (2) .
تحول در فعاليتهاى نيروهاى حافظ صلح اين سؤال اساسى را مطرح مىكند كه: آيا اين نيروها خلاء ناشى از عدم اجراى مفاد فصل هفتم منشور بخصوص مواد 42 و 43 را پر نمىكند؟ پروفسور ژان مارك سورل، استاد دانشكده حقوق دانشگاه رن فرانسه كه بنا به دعوت دانشكده حقوق دانشگاه شهيد بهشتى در سال 1376 به ايران سفر كرد، سعى مىكند در يكى از كنفرانسهاى خود در دارالعلم مفيد تحت عنوان: \"LONU et le regalement des crises internationales\" پاسخى به اين سؤال ارائه دهد.
لازم به ذكر است كه متن سخنرانى به زبان اصلى در نزد مترجم موجود است كه در صورت نياز تقديم مىگردد ضمنا متذكر مى شود كه كليه پاورقيها از آن مترجم مىباشد.
مقدمه: سيستم امنيت جمعى
چنين فرضى مرتبط با دفاع مشروع جمعى در سطح جهانى است. سيستم امنيت جمعى مىتواند در تضاد با دو سيستم بزرگ امنيتى ديگر، كه در همزيستى به سر مىبرند قرار گيرد؛ كه يكى سيستم «تعادل» است كه در واقع كاملا تجربى بوده و در قالب اتحاديهها به طور مستقيم ميان دولتها تحقق مىيابد. اين سيستم كاملا بينالدول، پس از دو جنگ جهانى در قرن حاضر اعتبار خود را از دست داده است؛ زيرا اين سيستم هرگز نمىتواند مانع بروز مخاصمه ميان اين اتحاديهها شود؛ و ديگرى سيستم جديدتر «باز دارندگى هسته اى» است كه همزمان با سيستم امنيت جمعى، توسط اعضاى دائم شوراى امنيت مورد استفاده قرار مىگيرد كه ممكن است نتيجه آن ايجاد عدم تعادل در قبال ساير اعضاى ملل متحد باشد.
طبق اصطلاحى كه پروفسور پيير - مارى دوپويى (3) به كار مىبرد، امنيت جمعى در منشور، نوعى «قرارداد اجتماعى بين المللى» است كه شوراى امنيت نمايندگى آن را به كمك امكاناتى كه منشور در اختيارش قرار مىدهد بر عهده دارد. بنابراين منشور سيستم امنيت جمعى را نه تعريف مىنمايد و نه حتى به آن اشارهاى مىكند بلكه اين سيستم به طور منطقى از آن ناشى مىشود.
تدوين كنندگان منشور، در واقع، اختياراتى را به سازمان ملل متحد تفويض كردهاند كه به آن امكان مىدهد تصميماتى اتخاذ كند و آنها را در قلمرو مهم حفظ صلح و امنيتبينالملل اجرا نمايد. مع ذلك، اين منطق كامل نبوده و همچنان مبهم است. منشور، همانند ميثاق جامعه ملل، صلاحيتها (دفاع مشروع) و ابزار عمل (نيروهاى مسلح) را به دولتها واگذار مىنمايد. عكس آن با توجه به وضع گذشته و حال روابط بينالمللى غير واقعى مىنمايد. اما امنيت جمعى، در شكل آرمانى خود، بايد با يك خلع سلاح واقعى، كامل شود.
اقتدارات قهرى پيش بينى شده در منشور ملل متحد
در همين راستا ماده 25 منشور، پيش بينى مىكند كه شوراى امنيت مىتواند تصميمات لازم الاتباع براى دولتهاى عضو اتخاذ نمايد كه اين اختيار كلى تصميم گيرى شوراى امنيت است. اما فصل هفتم منشور (مواد 39 تا 51) است كه، نحوه مداخلات شوراى امنيت را در حالت تهديد بر ضد صلح، نقض صلح يا تجاوز مشخص مىنمايد.
اينجا، در واقع، اختيار تصميمگيرى در چارچوب خاص حل غير مسالمت آميز اختلافات مطرح مىشود و آن زمانى است كه روش حل مسالمتآميز (كه موضوع فصل ششم منشور است) به نتيجه نرسيده يا تهديد به طور ناگهانى رخ داده باشد. شوراى امنيتبر اساس فصل هفتم مىتواند دو صلاحيت مكمل يكديگر را اعمال كند كه يكى صلاحيت احراز و ديگرى صلاحيت اقدام است.
الف: صلاحيت احراز
1 - متن منشور
اين ابهام ناشى از عدم رعايت ترتيب منطقى در قرار گرفتن مواد 39 و 40 در منشور است. در واقع منطقىتر آن بود كه ماده 40 قبل از ماده 39 قرار مىگرفت كه البته چنين وضعيتى در هنگام كارهاى مقدماتى منشور در اولين پيش نويس وجود داشت. بدين ترتيب كه هر دو ماده (40 و 39) در يك ماده گنجانده شده بود كه قسمت اول آن همين ماده 40 فعلى منشور بود.
به طور كلى مىتوان اين گونه اظهار داشت كه ماده 40 تجلى تدابير موقتى است كه شوراى امنيت اتخاذ مىكند در حالى كه ماده 39 احراز و وضعيت و توصيف آن است در زمانى كه اين تدابير بى نتيجه مانده يا بى فايده جلوه نمايند. هدف ماده 40 جلوگيرى از وخيم تر شدن يك وضعيتبه كمك تدابير است.
اين ماده به وضوح مشخص مىنمايد كه شورا مىتواند، قبل از توصيهها يا اتخاذ تصميماتى «بر طبق ماده 39»، از طرف ذينفع بخواهد كه تدابير موقتى را كه به زعم آن ركن ضرورى يا مناسب هستند بپذيرند. اين تدابير به نوعى خنثى ارزيابى مىشوند. يعنى، در آن لحظه، شوراى امنيت هنوز در ماهيت اختلاف، اظهار نظر نكرده است. شورا اغلب از اين صلاحيت در مخاصماتى كه آغاز شده يا تهديد به شروع آن وجود دارد استفاده مىكند و متن قطعنامه در اغلب اوقات حاوى در خواست آتش بس است. اين در خواست، بر خلاف آن چه كه اغلب گفته مىشود، نسبتا مؤثر مىافتد و آن در صورتى است كه در آن اختلاف ابر قدرتى درگير نباشد.زيرا ديگر دولتها خواهان رو در رو شدن با شوراى امنيت نيستند(مانند مخاصمات مرزى در آمريكاى لاتين از جمله مخاصمات ميان پرو و اكوادر يا شيلى و آرژانتين).
بر خلاف ظاهر «درخواست» شوراى امنيت (از طرفين درگير) حاوى نوعى تحكيم است و شورا بر طبق ماده 40 عدم قبول يكى از طرفين يا طرفين درگير مبنى بر تطبيق خود با قطعنامهاش را ملحوظ مىكند. به علاوه، ماده 40 در قسمت آخر خود اشعار مىدارد كه: «شوراى امنيت در صورت عدم اجراى تدابير موقتى آن را دقيقا لحاظ مىكند». اگر مخاصمه متوقف نشود، شورا مجبور خواهد بود براى اقدام، قدم بعدى را در توصيف حقوقى اختلاف بردارد. اين نظم «منطقى» گاهى در عمل دچار دگرگونى مىشود.
زيرا گاهى براى شورا پيش مىآيد كه اختلاف را مستقيما بر طبق ماده 39 توصيف نمايد يا هر دو عمل را همزمان با يكديگر انجام دهد (براى مثال مىتوان از قطعنامه 660 مورخ 2 اوت 1990 در جنگ خليج فارس نام برد).
شوراى امنيت، قبل از تصويب تدابير قطعى و پس از توصيه تدابير موقتى، بايد به طور رسمى «وجود تهديد بر ضد صلح، نقض صلح يا عمل تجاوز» را احراز نمايد. پس از اين مرحله است كه، شورا توصيههايى كرده يا تصميم مىگيرد كه چه تدابيرى بر طبق مواد 41 و 42 براى حفظ يا اعاده صلح و امنيت جهانى اتخاذ كند.
بنابراين سه حالت، قابل تصور است و شورا مىتواند آنها را در قطعنامه جداگانه اى بگنجاند، يا در همان قطعنامه اى كه براى اجراى ماده 40 صادر شده بياورد يا حتى توام با تدابير قطعى (مواد 41 و 42)، كه قصد اتخاذ آنها را دارد، همراه نمايد.
آزادى عمل شورا بسيار وسيع است و تنها چيزى كه غير قابل تغيير مىنمايد الزام به توصيف اختلاف، بر طبق يكى از سه امكان پيش گفته، مىباشد و آن براى اين است كه بتواند اقدامات خود را بر اساس فصل هفتم ادامه دهد.
پي نوشت ها :
1- مركز اطلاعات دبيرخانه سازمان ملل متحد در گزارش مورخ سپتامبر 1993خود صحبت از نسل سوم عمليات حفظ صلح مىكند. نمونه بسيار بارز از نسل سوم عمليات حفظ صلح عمليات در سومالى، ( ONUSOM II) مىباشد.
2- رجوع شود به:
Smouts marie - claude: l| ONU et la guerre: La diplomatie en kaki, paris, ed complex, 1994,p.27.
3-Pierre - Marie Dupuy.
4- ماده 39 منشور اشعار مىدارد: «شوراى امنيت وجود هر گونه تهديد بر ضد صلح، نقض صلح يا عمل تجاوز را احراز و توصيههايى مىنمايد ياتصميم مىگيرد كه براى حفظ يا اعاده صلح و امنيتبينالمللى چه اقداماتى بر طبق مواد 41 و 42 انجام خواهد شد.