سازمان ملل متحد و حل بحرانهاى بينالمللى(2)
نويسنده: ژان - مارك سورل Jean- Marc SOREL
مترجم : دكتر ابراهيم بيگ زاده
مترجم : دكتر ابراهيم بيگ زاده
2 - گسترش و كاهش صلاحيت احراز در عمل
بنابراين، تجاوز گاهى بديهى و مشخص بوده است. (مانند حمله عراق به كويت) اين ميانه روى (شورا) با ملاحظات سياسى توجيه مىشود: ملاحظه كارى شورا امكان حفظ شانسهايى را مى دهد كه بتوان اختلاف را حل نمود. در حالى كه اگر متجاوز اعلام شود آن وقت ممكن استبر موضع خود پافشارى كرده، آن را استحكام بخشد. عنوان «نقض صلح» با احتياط زيادى بكار رفته است.
فقط در چهار قطعنامه صادره در چارچوب فصل هفتم (منشور) از اين عنوان استفاده شده است: قطعنامه 82 مورخ 25 ژوئن 1950 در مورد جنگ كره، قطعنامه 502 مورخ 3 آوريل 1982 در مورد جنگ مالويناس، قطعنامه 598 مورخ 20 ژوئيه 1987 در مورد جنگ عراق بر ضد ايران ( اين قطعنامه پس از گذشتسالها از آغاز مخاصمه صادر شده است) و قطعنامه 660 مورخ 2 اوت 1990 در مورد جنگ خليج فارس (حمله عراق به كويت) . بر عكس، عنوان «تهديد بر ضد صلح» اغلب اوقات و در مورد وضعيتهاى فوق العاده متنوع و با شباهت كم به يكديگر بكار رفته است؛ بدين ترتيب مخاصماتى به عنوان تهديد واقعى بر ضد صلح و امنيت مطرح شدهاند از آن جمله: (مخاصمه در يوگسلاوى سابق) و مخاصمات داخلى (سومالى، ليبريا، هاييتى ...اما مخاصمه آلبانى در 1997 كه شوراى امنيت آن را به عنوان يك جنگ داخلى قلمداد كرد در اين زمره قرار نگرفت و آن عليرغم خطراتى بود كه اين مخاصمه براى شبه جزيره بالكان داشت.
مخاصمات بشر دوستانه
بنابراين عنوان «تهديد بر ضد صلح» همانند برچسبى شده كه بر وضعيتهاى بسيار مختلف زده مىشود و فايده آن، اين است كه امكان «اقدام بر اساس فصل هفتم» را مىدهد. كاربرد دائمى اين عنوان (در مورد مخاصمه) سبب غير منطقى شدن آن مىشود. در حاليكه ممكن است (آن) مخاصمه به زور گسترده اى از مرحله تهديد گذشته باشد. اين حالت را مىتوان در مورد قطعنامههاى مربوط به مخاصمه در يوگسلاوى سابق مشاهده نمود. همچنين، تهديد بايد از لحاظ تئوريك (طبق نص منشور) بر ضد صلح و منيتبينالمللى باشد و شوراى امنيت گاهى مجبور است تلاش زيادى كند تا بتواند يك مخاصمه ساده داخلى (همانند هاييتى، ليبريا، آنگولا) را به اين (نوع) تهديد تعبير نمايد. با وجود اين، بر اساس چنين صلاحيت احرازى است كه شوراى امنيت مىتواند به استفاده از فصل هفتم ادامه داده و اقداماتى را بر طبق آن انجام دهد.
ب: فصل اقدام
1 - متن منشور
ماده 50 منشور به صراحت اعلام مىكند دولتهايى كه به طور غيرمستقيم با مشكلات ناشى از آمبارگو مواجه مىشوند مىتوانند: «با شوراى امنيت در مورد يافتن راه حلى براى اين مشكلات مشورت نمايند».
شوراى امنيت از اين امكان براى تنظيم مجازاتها در قضاياى رودزيا - زيمباوه و آفريقايى جنوبى - نامبيا استفاده نموده است، زيرا كشورهاى مجاور (زامبيا، آنگولا...) به طور مستقيم از اين آمبارگو متضرر مىشدند. اين ماده همچنين توسط دولتها در جريان جنگ خليج فارس در 1990 (حمله عراق به كويت) نيز مطرح شد. زيرا تعداد زيادى از دولتها نفت عراق را گاهى با قيمت كمتر از قيمتبازار مىخريدند و در واقع رژيم عراق با اين شيوه به نوعى به فقيرترين كشورها كمك مىكرد. همچنين نيروى انسانى خارجى قابل توجهى در هنگام مخاصمه در عراق و كويت مشغول به كار بودند.
شوراى امنيت، در اين موقع، با استناد به عبارات غير الزامى مندرج در ماده 50 دولتهاى متقاضى را به سوى غنى ترين دولتها فرستاد كه آنها هم هرگز سخاوتمندى از خود نشان ندادند. پس از آن مشكل با قطعنامه 687 حل شد. اما دولتها شايد پس از اين واقعه نسبتبه دورنماى يك آمبارگو شك و ترديد نمايند. ماده 42: ماده 42 مستقيما اقدامات نظامى را پيش بينى كرده است.
زيرا اعلام مىدارد شوراى امنيت، پس از اينكه اقدامات انجام شده بر اساس ماده 41 را مناسب تشخيص نداد يا اين اقدامات چنين نمود، داشتند، مىتواند «به كمك نيروهاى هوايى، دريايى يا زمينى، هر عملى را كه براى حفظ يا استقرار مجدد صلح و امنيتبينالمللى ضرورى مىداند» انجام دهد.
اين ماده محور اصلى قواعد منشور در قلمرو (حل غير مسالمتآميز) اختلافات است: كه امكان استفاده از زور را به سازمان ملل متحد مىدهد. بنابر اين، اين ماده هرگز به طور دقيق اجرا نشده است. زيرا متكى به ساير مواد فصل هفتم است كه متروك شدهاند.
ماده 43: پيش بينى مىكند كه دولتهاى عضو بايد نيروهاى مسلح در اختيار شوراى امنيت قرار دهند. اين نيروها بايد از طريق انعقاد موافقتنامههاى خاص، با دولتها يا گروههاى متشكل از دولتها و پس از تصويب آنها توسط دولتهاى شركت كننده در اختيار شورا قرار گيرند. براى هدايت عمليات نيز وجود يك «كميته ستاد فرماندهى» (مواد 45، 46 و 47)، متشكل از رؤساى «ستاد فرماندهى» ارتش اعضاى دائمى شوراى امنيت، پيش بينى شده است.
اين كميته، تحت فرماندهى شوراى امنيت، مسؤول هدايت استراتژيك كليه نيروهاى مسلح تحت امر شوراى امنيت مىباشد.
اين كميته به عنوان كميته دائمى شوراى امنيت كه مسؤول تهيه طرحهايى براى استفاده از نيروهاى مسلح است لحاظ مىشود.
براى تكميل اين طرح، بايد گفت كه ماده 53 منشور (فصل هشتم) پيش بينى مىكند كه شوراى امنيت، در صورت لزوم، از موافقتنامهها يا نهادهاى منطقه اى براى اجراى تدابير قهرى متخذه در تحت امر خود، استفاده مىكند. اين سيستمى است كه منشور در سال 1945 براى حفظ و اعاده صلح پيش بينى كرده است. اين سيستم بايد عينيتيافته و هماهنگ شود.
ممنوعيت توسل به زور با يك سيستم فوق ملى تكميل شده است؛ سيستمى كه اجازه مىدهد يك بخش از انحصار نيروهاى مسلح دولتها در روابط بينالمللى در اختيار سازمان ملل متحد قرار گيرد. ويژگى واقعى از طريق پيش بينى طرق حقوقى براى نيل به اهداف سازمان تقويتشده است. بدين ترتيب، شوراى امنيتبايد به طور واقعى يك وسيله نظامى،نوعى «ارتش جهانى» در اختيار داشته باشد. تمايل به واقع گرايى با عامل ديگرى تكميل شده است كه خود سبب ناكامى اين سيستم شده است و آن در واقع مكانيستى است كه مبتنى بر برترى و توافق ابرقدرتهاست.
اين سيستم مستقل از مجمع عمومى بوده و متمركز در شوراى امنيت است كه در آن پنج عضو دائمى با حق وتو حضور دارند.
اتحاد پنج عضو دائمى موقتى بود، زيرا جنگ سرد كمى بعد از پايان يافتن دومين جنگ جهانى بروز نمود و سيستم پيش بينى شده در منشور هرگز نتوانستبجز در چند مورد خاص كه ايجاد تفاهم ميان بلوكها امكان پذير شد، عمل كند. (براى مثال، اقدامات اقتصادى بر ضد آفريقاى جنوبى) « كميته ستاد فرماندهى از 1946 با مخالفت اتحاد جماهير شوروى فلجشد (در آن موقع هنوز چين ملى بود) و نيروهايى كه بايد در اختيار سازمان ملل متحد قرار مىگرفتند هرگز تشكيل نشدند و هيچ گونه موافقتنامه خاصى هم منعقد نگرديد.
2 - رويه بى ثبات
تدابير ماده 41: قبل از سال 1990 و انقطاعى كه جنگ خليج فارس (حمله عراق به كويت) ايجاد نمود، فصل هفتم بندرت در چارچوب ماده 41 بكار مىرفت و آن هم در مورد مخاصماتى بود كه اختلاف مهمى ميان ابرقدرتها ايجاد نمىكردند.
در اين مورد بايد به مهمترين آنها يعنى مخاصمات آفريقاى جنوبى اشاره كرد: ماده 41 به صراحت در بسيارى از قطعنامههاى مربوط به قضيه رودزيا بين سالهاى 1966 و 1977، و همچنين در تدابير متخذه بر ضد آفريقاى جنوبى (آمبارگو اقتصادى) از سال 1977 آورده شده است.
شوراى امنيت، از سال 1990 به بعد، ديگر ترديدى در استفاده از فصل هفتم براى تحميل تدابير متخذه به خود راه نمىدهد؛ و استفاده از آن به خصوص در چارچوب ماده 41 نسبتا متداول مىشود.
بنابر اين ، دانستن اين امر كه شورا مستقيما به كدام قواعد فصل هفتم استناد كرده است، هميشه آسان نيست. زيرا شورا عادت كرده است كه فقط با استناد كلى به فصل هفتم مواد مورد نظرش را مشخص ننمايد. لذا در قطعنامهها جمله «با عمل بر اساس فصل هفتم» وجود دارد كه دلايل كاربرد قاعده را از تدابيرى كه شورا تمايل به اجرا دارد جدا مىكند.
اين فرمول در اولين جمله قطعنامههاى صادره در اختلافات مرتبط با ليبى، ليبريا، آنگولا، يا حتى در ارتباط با مخاصمه در يوگسلاوى سابق بكار رفته است. با وجود اين برخى قطعنامهها به مواد مشخصى استناد مىكنند كه از آن جمله قطعنامههاى 660 (مواد 39 و 40) و 661 (ماده 41) مىباشند كه در جريان حمله عراق به كويت و قبل از آنكه نيروهاى متحد اجازه استفاده از «كليه طرق ضرورى» را يابند صادر شدهاند. اما اين وضعيتخوشايندى نيست كه شوراى امنيتبيش از پيش با استناد به فصل هفتم به طور كلى و رها نمودن تعيين ماده يا مواد مورد نظرش به دست مفسران، خود را در پس اين كلى گويى پنهان نمايد.
تدابير پيش بينى كننده كاربرد زور
علاوه بر قضيه كره كه پس از مداخله مجمع عمومى راهى كاملا متفاوت را پيمود (رجوع شود به بخش IV )،قضيه كنگو در سال 1960 است كه مداخله كلاه آبىها را به دنبال داشت كه پا را از حد مشخص ماموريتخود كه همانا حايل شدن ميان طرفين درگير بود فراتر گذاشتند و از سلاح خود بر ضد جدايى طلبان كاتانگا استفاده نمودند. جنگ خليج فارس نيز بيانگر وجه خاصى است. زيرا قطعنامه 678 مورخ 29 نوامبر 1990 كه كاربرد «كليه طرق ضرورى» (كه كاربرد زور نيز در آن مستتر است) را براى آزاد سازى كويت اجازه مىدهد فقط به اينكه «در اجراى فصل هفتم منشور» صادر شده اشاره دارد بدون اينكه به مطالب ديگرى اشاره كند. اين واقعيت وجود دارد، كه اين مجوز به ائتلافى از دولتها داده شده كه مستقيما وابسته به سازمان ملل متحد نمىباشند و نمىتوان اين مجوز را به مجوز پيش بينى شده در ماده 42 در مورد نيروهاى مسلحى كه دولتهاى عضو در اختيار سازمان ملل متحد قرار مىدهند تشبيه كرد. روند مشابهى در دسامبر 1992 طى شد و آن وقتى بود كه قطعنامه 794 به يك نيروى (مسلح) ائتلافى اجازه داد تا براى رساندن آذوقه به مردم گرسنه در سومالى مداخله كند.
پس از شكست نيروى حمايتى ملل متحد براى يوگسلاوى سابق، (FORPRONU) كه در ابتدا، همانند يك نيروى كلاسيك حفظ صلح تشكيل شده بود تا راههايى را براى ارسال كمكهاى بشر دوستانه در يوگسلاوى سابق در چارچوب آمبارگوى مقرره بر اساس فصل هفتم باز كند، قطعنامه 787 مورخ 16نوامبر 1992 به دولتها يا سازمانهاى منطقهاى اجازه داد تا تدابير ضرورى براى احترام گذاشتن به مقررات مصوب ملل متحد راتصويب كنند. در 9 فوريه 1994 مجوز صريح حمله هوايى ناتو صادر شد. نمونه هاى ديگرى نيز توان ذكر كرد، اما هيچ كدام، در مورد استفاده از زور، با متن فصل هفتم منشور تطبيق نمىكنند. فصلى كه فقط مواد 39 تا 41 و سپس 50 و 51 آن اجرا شده اند و مواد 42 تا 49 عملا متروك مانده و مردهاند (فقط در اين ميان بايد ماده 48 را مستثنى نمود كه پيوندى بين تدابير متخذه توسط شوراى امنيت و اجراى آنها توسط دولتها يا سازمانهاى بينالمللى ايجاد مىكند) (5) . بنابراين يك عدم انطباق بنيادين ميان توسل به فصل هفتم و اجراى دقيق مواد آن وجود دارد، بطوريكه از اين پس بسيار مشكل است كه چارچوب هماهنگى در آن مشاهده نمود؛ هر اختلافى با انحراف (از متن منشور) حل مىشود بدون اينكه يك مقررات رفتارى واقعى وجود داشته باشد.
بى شك تجربه ناشى از عمليات 2 ملل متحد در سومالى، (ONUSOM II) براى مدتى تجربه ناشى از كلاه آبىها را كه در چارچوب فصل هفتم با امكان توسل به زور عمل مىكنند از اعتبار انداخته است. در واقع، از ماه مى 1993، مجوز استفاده از كليه طرق ضرورى براى نيل به اهداف تعيين شده به يك نيروى (مسلح)، يعنى كلاه آبىها، داده شده است كه اين پديده اى جديد مىنمايد؛ زيرا تا به حال فقط نيروهاى ائتلافى از اين امكان استفاده مىكردند.
عمليات متوقف شده در سال 1994 (منظور عمليات 2 ملل متحد در سومالى است) هرگز قطعى و متقاعد كننده نيست و به نظر مىآيد كه كلاه آبىها نمىتوانستند جانشينان يك ارتش واقعى شوند و سازمان ملل متحد مجبور استبراى انجام چنين عملياتى به دولتها متكى باشد تا زمانى كه يك ارتش واقعى در اختيار خود داشته باشد. كلاه آبىها مهمترين جانشينى هستند كه خلاء ناشى از عدم وجود نيروهاى در خدمت ملل متحد را پر كردهاند. آنها نتيجه عدم كارآيى سيستم اصلى هستند و به طريق تجربى بر اساس رضايت دولتها عمل كردهاند.
پي نوشت ها :
5- ماده 48 اشعار مى دارد، 1- «براى اجراى تصميمات شوراى امنيت جهتحفظ صلح و امنيتبينالمللى كليه يا بعضى از اعضاى ملل متحد به تشخيص شوراى امنيت تدابير ضرورى را اتخاذ مىكنند».2- «اعضاى ملل متحد مستقيما واز رهگذر اقدامات خود در نهادهاى بينالمللى مربوط كه عضو آن هستند تصميمات مذكور را اجرا مىكنند».