سازمان ملل متحد و حل بحرانهاى بينالمللى(3)
نويسنده: ژان - مارك سورل Jean- Marc SOREL
مترجم : دكتر ابراهيم بيگ زاده
مترجم : دكتر ابراهيم بيگ زاده
سيستم حفظ صلح مبتنى بر رضايت دولتها
بنابراين احتياط لازم است، و اين خيالى واهى است كه بتوان مكانيزمى مرتبط با دادههاى خيلى دقيق مشاهده نمود.
البته معيارهايى وجود دارند، اما تجربه گرايى اغلب سبب تشكيل اين نيروها شده است كه بعد خود را با شرايط و تحولات دكترين ملل منطبق نمودهاند. براى خلاصه كردن اين ابهامات و عدم تدقيقها، اغلب فصل ششم تكرارى اسطورهاى، (ChapitreVIBis) مطرح مىشود كه نمايانگر اين سيستم دوگانه مىباشد (6) .
الف: سيستم قطعنامه دين آچسن (قطعنامه 377)
1- بن بست جنگ كره
ايالات متحده در موقع صدور مجوز وارد مخاصمه شده بود، و نيروى مورد نظر سازمان، نيروى واحدى متشكل از چندين نيروى مسلح ملى تحت فرماندهى آمريكا بود اما با فرمان ملل متحد وارد مخاصمه شد. وضعيتبراى اتحاد جماهير شوروى خوشايند نبود لذا مجددا به شوراى امنيتباز گشت و با استفاده از حق وتوى خود انجام هر گونه اقدام بعدى را غير ممكن نمود.
اتحادجماهير شوروى به ظاهر مساله عدم رعايت مقررات منشور و به خصوص فصل هفتم آن را مطرح مىكرد. بن بستى در قضيه به وجود آمد چون كه شورويها ديگر راهى براى مخالفتبا نيروى ائتلافى متشكله در هنگام غيبتشان نداشتند اما، شوراى امنيت هم (به علت استفاده شوراى از وتو) قادر به در اختيار داشتن آن نيرو نبود. در اين هنگام فكر انتقال اختياراتى كه شوراى امنيت قادر به اجرايشان نبود به مجمع عمومى مطرح شد.
2- قدرت نهادينه مجمع عمومى
فلجشدن شورا به علت كاربرد وتو از سوى شوروى سبب شد تا مجمع عمومى قطعنامه 377 را در 3نوامبر 1950 تحت عنوان قطعنامه دين آچسن (كه نام وزير امور خارجه آمريكا و مبتكر اين قطعنامه بود) يا قطعنامه «اتحاد براى حفظ صلح» (8) طبق عنوان رسمىاش تصويب كند.
تصويب اين قطعنامه در سال 1950 امكان پذير شد چون كه مجمع عمومى هنوز تحتسلطه اكثريت دولتهاى طرفدار غرب بود.
جمع عمومى، طبق اين قطعنامه، حق جانشين شدن به جاى شوراى امنيت را براى خود پيش بينى كرده بود و آن زمانى بود كه شورا با اجراى وتو فلج گرديد. آن ركن حق تصويب «توصيه نامههاى مناسب، از آنجمله كاربرد زور در صورت نقض صلح يا عمل تجاوز براى حفظ اعاده صلح و امنيت جهانى، را به دولتهاى عضو براى خود به رسميتشناخته است».
در اين قسمت از قطعنامه به صراحت اختياراتى كه براى شوراى امنيت در چار چوب فصل هفتم شناخته شدهاند آورده شده است.
3- مشروعيت قطعنامه 377
ادعا شده است كه اگر شوراى امنيت قادر به انجام مسؤوليت اصلى خود (يعنى حفظ صلح) نشود، منشور به طور ضمنى چنين اختيارى را براى مجمع عمومى شناخته است ( تئورى اختيارات ضمنى).
در واقع، چنين ادعايى به دودليل درست نيست چون كه از دو جهت در تضاد با تعادل موجود در منشور است:
- قطعنامه 377 در تضاد با تعادل تشكيلاتى ميان مجمع عمومى و شوراى امنيت است كه هر دو ركن، در منشور برابر مىباشند.
- سيستم آچسن (همان قطعنامه 377) در تضاد با تعادل واقعى است كه تدوين كنندگان منشور قصد داشتند در ميان اختيارات ابرقدرتها و ساير دولتها ايجادكنند.
اگر بپذيريم كه مجمع عمومى بتواند جانشين شوراى امنيتشود اين بدان معناست كه مجمع عمومى مىتواند تدابيرى را عليرغم مخالفتيك يا چند عضو دائمى شوراى امنيت اتخاذ نمايد كه اين كار واقع گرايانه نيست. بنابراين سيستم آچسن، به طور كلى، در تضاد با روح منشور است. مع هذا يك سابقه مهم (جنگ كره) بوجود آمده است، حتى با اينكه پس از آن هرگز به اين شكل عمل نشد. اين قطعنامه به مجمع عمومى امكان ايجاد يك سيستم جديد را داد: سيستم غير قهرى حفظ صلح كه مبتنى بر رضايت دولتهاست.
مشروعيت قطعنامه آچسن يعنى اعتبار آن در پرتو منشور، توسط ديوان بينالمللى دادگسترى در نظر مشورتى سال 1962 تحت عنوان «برخى از هزينههاى سازمان ملل متحد» بررسى شده است. زيرا مساله مالى عمليات ملل متحد در كنگو، (ONUC) مطرح بود. عمليات حفظ صلحى كه منشا به طور غير مستقيم ناشى از اين آيين است. ديوان به اين سؤال به طور مشخص پاسخ نداد، و فقط به اين بسنده كرد كه شوراى امنيت مسؤوليت اصلى حفظ صلح و نه انحصار آن را دارد. اين اظهار نظر به طور ضمنى، اعتبار بخشيدن به تخلفى (9) است كه قطعنامه 377 به وجود آورده است. اگر چه قطعنامه دين آچسن، در اين شكل، به استثناى جنگ كره، سابقه نداشته است اما منشا توسعه عملياتهاى غير قهرى ملل متحد شده است. اينها عملياتهاى حافظان صلح، يعنى كلاه آبى ها هستند كه، در اصل، مبتنى بر رضايت دولتها مىباشند. در برابر ناكامى سيستم پيش بينى شده در منشور، كه جنگ گره نشان دهنده آن بود ، اين عمليات(هاى) جديد تنها تجلى عملكرد ملل متحد در قلمرو حفظ صلح مىباشند.
ب: سيستم غير قهرى حفظ صلح
1 - استمرار قطعنامه دين آچسن
قطعنامه دين آچسن فقط به مجمع عمومى اجازه ايجاد چنين ماموريتهايى را در حل اختلافاتى مىدهد كه شوراى امنيتبه علت كاربرد وتو قادر به تصميم گيرى نيست و اين تنها تجلى عملياتى سازمان ملل متحد در مورد اختلافات است.
شوراى امنيتخود اين روش را بكار گرفته و توسعه بخشيده است و آن را جانشين عدم توانايى خود، در رسيدن به تفاهم مندرج در سيستم پيش بينى شده، در منشور كرده است.
«روح» قطعنامه دين آچسن خيلى مهمتر از خود روش بكار گرفته شده، است. عمليات حفظ صلح ايجاد شده طبق تعريف ميشل ويرالى عبارت است از «عمليات حفظ و نه قهرى كه سازمان ملل متحد بر اساس رضايت انجام مىدهد». اين تعريف كلى شايد ديگر منطبق با آن پيچيدگى نباشد كه ما در اين قلمرو به آن رسيدهايم. اما اين تعريف در بر گيرنده عواملى است كه بيانگر ويژگيهاى اين عمليات(ها) تا ابتداى سالهاى دهه 90 مىباشند.
2- ويژگيهاى عمليات(هاى) حفظ صلح
عمليات(هاى) حفظ صلح مبتنى بر دو رضايت است:
1- رضايت دولتى كه اين نيروها در سرزمينآن مستقر مىشوند و مجبور استحضور آنها را بپذيرد.
2- نظاميان عضو اين نيروها، توسط دولتها به صورت ارادى تامين مىشوند.
ويژگى ارادى بودن براى ايجاد اين عمليات(ها) خصيصه اى بنيادين است و به جز موارد كاربرد فصل هفتم، صفت لاينفك عمليات(هاى) حفظ صلح مىباشند. اين عمليات(ها) به نام سازمان ملل متحد كه، چارچوب آنها را مشخص مىكند انجام مىشوند.
پرچم سازمان ملل متحد است كه عمليات كلاه آبىها را پوشش مىدهد. مسؤوليت اعمال اين نيروها منتسب به خود سازمان است (همان طور كه در مورد عمليات مللمتحد در كنگوى سابق بلژيك چنين بود).
در عوض، نيروهاى مداخله كننده (نيروهاى حافظ صلح) از مزايا و مصونيتهاى سازمان ملل متحد همانند كاركنان سازمان بهره مند مىشوند. دولتهاى عضو، نيروهاى مورد نياز را در اختيار سازمان ملل متحد قرار مىدهند. اما آنها نيروهاى پيش بينى شده در ماده 43 و بر اساس موافقتنامههاى خاص (فصل هفتم) نيستند. در ابتدا، رسم بر اين بود كه تعداد نظاميان زياد نباشد (چون اغلب نيروهاى حافظ صلح حالت نظارتى داشتند و واقعا حايل بين متخاصمين نبودند) و از سوى دولتهاى غير عضو دائمى شوراى امنيت تامين شوند. با اين حال، از عمليات ملل متحد در كنگو (20000 نفر) به بعد، عمليات(هاى) گسترده اى انجام شدهاند و اعضاى دائمى شورا (به جز چين) مبادرت به اعزام نيرو مىكنند؛ از جمله انگلستان كه براى عمليات در قبرس در سال 1964، ( UNFICYP) نيرو اعزام كرد و سپس فرانسه كه در جريان عمليات در لبنان، (FINUL) در سال 1978 شركت نمود.
غير قهرى بودن اين عمليات(ها) ويژگى ذاتى آنهاست: اين ويژگى هم ناشى از وجه ارادى مشاركت دولتهاى عضو در اين نيروها و هم منبعث از آزادى دولتهاى پذيرنده اين نيروها، كه مىتوانند تقاضاى خروج آنها را نيز نمايند، مىشود.
به همين دليل است كه، در سال 1967، مصر، از دبير كل ملل متحد، خروج نيروى شماره يك اضطرارى ملل متحد (FUNU - I) را درخواست نمود. اين نيرو را مجمع عمومى در سال 1956 توسط قطعنامه، (ES – I) 998 مورخ 4 نوامبر 1956 با الهام از روح قطعنامه دين آچسن براى استقرار در شبه جزيره سينا تاسيس كرده بود (اين تنها نيروى حافظ صلحى بود كه مجمع عمومى ايجاد نمود). چند روز پس از خروج اين نيروها «جنگ شش روزه» آغاز شد. نيروى اضطرارى ملل متحد، (FUNU II) كار حفظ صلح را از 1973 تا 1979 عهده دار گرديد و پس از انعقاد موافقتنامههاى كمپ ديويد از منطقه خارج شد.
ويژگى غير قهرى بودن، از لحاظ عملى، به اين معناست كه نظاميان نيروهاى حافظ صلح نمىتوانند عمليات تهاجمى انجام دهند و ماموريت آنها شامل كاربرد زور نمىشود. اين نيروها فقط مىتوانند در حالت دفاع مشروع دستبه عمليات نظامى بزنند. اين بعد، تغيير جهت قابل توجهى نسبتبه سيستم ملل متحد است اما شرايط آن را ضرورى كرده است. اينها نيروهاى «حايل» هستند با خطراتى كه اين حايل بودن دارد: تنها امكان دفاعى شناخته شده براى آنها دفاع از تماميت فيزيكى اعضاى ماموريت مىباشد.
معهذا، برخى از اين ماموريتها خيلى سريع تحول يافته و از اين چارچوب دقيق منحرف شدهاند: عمليات ملل متحد در كنگو، (ONUC) توانست از زور بر اساس قطعنامه، (CS) 169 مورخ 24 نوامبر 1961 بر ضد شورشيان كاتانگا استفاده كند.
اين بعد از اين پس متداولتر شده است اما اين يك استثنا مهم در دوره اى محسوب مىشود كه به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. چون كه به نظر برخى صاحبنظران نقش ملل متحد چنين امكانى را به آن نمىدهد.
پي نوشت ها :
6- در مورد پيشنهاد فصل ششم تكرارى ر.ك: (بخصوص ص 59)
Brigitte STERN \"L|evolution du role des Nations Unies dans le maintien de la paix et la securite internationales\" in \"le droit international comme langage des relations internationales\" ed.
kluwer,The Hague, 1996, p.58 – 85
7-\"Lapolitique de la chaise vide\".
8-Union pour le maintien de la paix.
9-Derogation.