نودينى در يهوديت (1)
نويسنده: رضا گندمى
اشاره
نودينى در يهوديت
جامعه شناسان، روان شناسان و نيز عالمان الهيات هر يك از منظرى خاص به اين موضوع نگريسته، و مقالات و كتاب هاى زيادى ذيل همين عنوان نوشته اند و به خوبى علل و دلايل نودينى را به بحث گذاشته اند. اما آنچه در اينجا مطمح نظر ماست بررسى نودينى در يهوديت است نه به طور كلى; از اين رو، در ابتداى بحث به اختصار معناى نودينى و نيز ديدگاه دانشمندان علوم رفتارى را در اين خصوص بررسى مى كنيم.
معناى نودينى
در كتاب مقدس عبرى، دو واژه براى نودين بكار رفته است. واژه گِرتُشاو (gertoshab)و واژه گِرصِدِق (gerzedek). واژه نخست به ساكن يا مقيمى اطلاق مى شود كه تنها از بت پرستى روى گردانده ولى آيين يهود را نپذيرفته است. واژه دوم در مورد افرادى به كار مى رود كه از سر اعتقاد به يهوديت گرويده اند و به سرزمين اسرائيل به قصد ماندن آمده اند، نه به قصد تفرج و سياحت.
در اين جا، مناسب است گونه شناسى مختصرى از واژه هاى وابسته و مرتبط با نودينى ارائه شود. رويگردانى از يك سنتِ دينى بزرگ و روى آوردن به سنتِ دينى بزرگ ديگر را تغيير سنت
نودينى از منظر علوم رفتارى (روان شناسى و جامعه شناسى)
به اعتقاد برخى از دانشمندانِ معاصر، بايد بين نودينى و تعهد و التزام فرق گذاشت. از نظر آنان، نودينى و تعهد دو چيز مجزا و مستقل اند كه در زمان هاى مختلف ممكن است اتفاق بيفتند; زيرا يك فرد ممكن است به دين جديدى بگرود قبل از آنكه به آموزه ها و باورهاى آن كاملا ملتزم شود. بنابراين، نودينى اساساً فرآيند و روند تحول درونى است و لازمه آن جايگزين كردن عالم مقال با عالم ديگر است. چنان كه آلن سِگل مى گويد: «بُعد محورى نودينى تصميم و عزم بازسازى و تغيير بنيادى است».
نودينى معمولا بدان سبب روى مى دهد كه نظام باورهاى موجود، ناتوان از توجيه موقعيت و شرايط فعلى فرد است، لذا او درصدد تغيير دين خود برمى آيد. به عبارت ديگر، نودينان چون در دين فعلى خود راه حلى براى برون رفت از مشكلات نمى بينند، سراغ ساير اديان مى روند تا شايد در آنجا پاسخ خود را بيابند.
براى درك بهتر مفهوم نودينى و نيز تنوع و پيچيدگى هاى آن، بايد اين موضوع را از سه جنبه در نظر گرفت: سنت، اما سنت عبارت است از قالب و بافت اجتماعى ـ فرهنگى اى كه نمادها، مناسك، جهان بينى ها و نهادها را دربرمى گيرد. سنت وضعيت فعلى اى را كه فرد در آن زندگى مى كند، سروسامان مى دهد و در ارتباط و تعاطى با گذشته از آن محافظت مى كند. جامعه شناسان جنبه هاى اجتماعى و نهادى سنت هايى را كه در آنها نودينى اتفاق مى افتد بررسى مى كنند. آنان به شرايط اجتماعى زمان نودينى و طرز تأثير متقابل ميان فرد و محيط اجتماعى او، و نيز روابط ميان فرد و گروهى كه او در بين آنان زندگى مى كند، توجهى تام دارند. مردم شناسان قلمروهاى فرهنگى و ايدئولوژيكى سنت را بررسى مى كنند. آنان فرهنگ را همچون جلوه فعاليت انسانى و نيز نيروى قوى و قدرتمندى مى دانند كه در شكل دهى و تجديد حيات افراد، گروه ها و جوامع نقش محورى ايفا مى كند. مردم شناسان، نمادها و روش هاى تغيير دين، تأثير فرهنگى نودينى، موانع يا وسايل نودينى و مراحل بسط و تحول جهت يابى دينى جديد را مورد بررسى قرار مى دهند.
تحول: روش دوم براى فهم نودينى تأمل بر جنبه تحول است. تحول را مى توان نوعى تغيير دانست كه در افكار، احساسات و اعمال مردم نمايان مى شود. روان شناسى رشته اى است كه تحول را در هر دو جنبه عينى و ذهنى در نفس، خودآگاهى و تجربه مدنظر قرار مى دهد. ويليام جيمز در كتاب تنوع تجربه دينى، نودينى را از ديدگاه يك روان شناس بررسى كرده است.
بعد از ويليام جيمز، بيشتر مطالعات روان شناسى در باره نودينى بر شيوه و روشى تأكيد دارند كه در آن قبل از نودينى غالباً تشويش و اضطراب، ناآرامى، تعارض، گناه و مشكلاتى ازاين دست وجود دارد.نظريه پردازانِ روان شناسى ازچشم اندازها وديدگاه هاى مختلفى به مسئله نودينى پرداخته اند: روان تحليلى، رفتارگرايى، روان شناسى انسانى، اجتماعى و معرفتى. روان تحليلى بر فعاليت ها و تحرك هاى عاطفى بيرونى به خصوص جايى كه روابط ميان والدين و فرزندان را منعكس مى كنند، متمركز مى شوند; رفتارگرايان بر رفتار شخص تأكيد دارند و درجه مطابقت و سازگارى آن را با محيط اجتماعى مستقيم، يعنى با پاداش ها و مجازات ها، ارزيابى مى كنند. روان شناسان انسانى بر طريقى تأكيد دارند كه در آن نودينى به فرد تشخص و شخصيت بيشترى مى دهد. آنان برنتايج مفيدى كه از نودينى به دست مى آيد، تأكيد مى كنند. و در نهايت روان شناسان معرفتى و اجتماعى تأثير عوامل عقلانى و فراشخصى را بر افراد و گروه ها بررسى مى كنند.
تعالى: تعالى به قلمرو مقدس و نيز آشنايى با امر مقدس اشاره دارد; امرى كه هدف و منبع نودينى در اديان است. عالمان الهيات اين بعد را به طور مطلق در كل فرآيندِ تحول و تغييرِ انسانى، اساسى دانسته اند و ابعاد ديگر را فرع آن. رشته هايى از تحقيقات دينى كه بر مسئله تعالى متمركز شده اند، در انتظارات، تجارب دينى و جهان بينى هاى نودينانِ مستعد تحقيق مى كنند. دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند كه نودينى، روند همكارى متقابل و تدريجى است و نتايج و پيامدهايى در جامعه دارد. نودينى تمام ابعاد زندگى نوآيين را متحول مى سازد.
آنچه گذشت، به اختصار به پاره اى از مباحث نودينى به طور عام پرداخت. بدون ترديد مطالب زيادى را مى توان ذيل نودينى مطرح كرد، ولى از آنجا كه بحث پيرامون نودينى در آيين يهود است، به همين مقدار بسنده مى كنيم. نودينى در يهوديت تنها در صورتى مصداق پيدا مى كند كه يهوديت را دينى همه نگر و جهان شمول بدانيم، و از ديدگاه برگزيدگى فاصله بگيريم; زيرا اگر خداى بنى اسرائيل، يهوه، را مختص به ايشان بدانيم و بر انديشه خداى قومى و نظريه حلول خدا در اين قوم مهر تأييد بزنيم، پرداختن به اين موضوع نه تنها ضرورتى نخواهد داشت كه يك سره بيهوده و عبث خواهد بود.
جهان شمول و همه نگر بودن يهوديت
ابتدا براى اين كه تصور روشنى از جهان شمولى يهوديت به دست دهيم، عهد خدا با نوح به عنوان نياى تمام بشر را مرور مى كنيم. خداوند به نوح وعده داد تا بلايايى كه قبلا بر بشر نازل مى شد، فرود نخواهد فرستاد. در سفر پيدايش آمده است: «اينك من عهد خود را با شما و بعد از شما با ذريت شما... و حتى با حيوانات استوار مى گردانم...». بديهى است چنين عهدى كه با تمام بشر بسته شده است يك جانبه نيست، بلكه فرزندان نوح نيز مى بايست دستورهاى خداوند را كه در هفت قانون نوح تجلى يافته، پايبند باشند وخدا را اطاعت كرده، بت پرستى را به كنارى نهند. بنابراين، نجات تنها از آنِ قومِ برگزيده يا كسانى كه از طريق نودينى به يهوديت پيوسته اند نيست، بلكه به روى تمام انسان ها گشوده خواهد بود، مشروط به آنكه قوانين الهى را به كار بندند و پارسايى پيشه كنند.
در تفسير سفر پيدايش آمده است خداوند هفت فرمان به فرزندان نوح اعطا كرده است. اين قوانين هفت گانه كه عبارتند از: برپا داشتن دادگاه هاى شرعى، منع كفر، بت پرستى، فساد جنسى، آدم كشى، دزدى، و نخوردن عضو جداشده از حيوان زنده. در هيچ جاى كتاب مقدس بسان ده فرمان موسى به شماره درنيامده اند، بلكه تنها در سفر پيدايش به طور كلى به عهد خدا با نوح اشاره شده است.
ابن ميمون در روزگارى كه جنبه قومى و قبيله اى يهوديت غالب بود، نوعى جهان شمولىِ تعديل يافته را ترويج مى كرد. از نظر او، عهد خدا با نوح كه در قالب هفت فرمان تجلى كرده است همگانى و فراگير است. بنابراين اگر بيگانه اى هفت قانون نوح را رعايت كند عادل به شمار خواهد آمد و از جهانِ آينده بهره مند خواهد گشت. ابن ميمون در ادامه مى گويد گردن نهادن به مفاد عهد خدا با موسى، كه بن مايه تورات است، اختصاص به قوم بنى اسرائيل دارد و سايرين موظف به رعايت آنها نيستند. بنابراين چنان چه فردى با طيب خاطر يا از سر اجبار و اكراه به دستوراتى كه در تورات آمده گردن نهد، بايد از او استقبال كرد.
ابن ميمون در پاسخ به حسداى هلوى مى گويد:
اما سؤال شما درباره ملت ها، مى دانيد كه خدا به دنبال قلب آدمى است و نيت كه امرى قلبى است معيار همه چيز است. به همين دليل، فرزانگانِ ما مى گويند: انسان هاى باتقوا و پرهيزگار در ميان غيريهودى ها كفار و مسيحيان سهمى در جهان آينده دارند; البته مشروط به اين كه آنچه ما درباره شناخت خدا فراگرفته ايم، فراگيرند و نفوس خود را با صفات ارزشمند و پسنديده شرف بخشند. در اين صورت، بدون ترديد هر كه نفس خود را با اصول اخلاقى و حكمت مبتنى بر ايمان به خدا شرافت بخشد، مطمئناً به انسان هاى جهان آينده تعلق خواهد داشت. به همين دليل فرزانگان ما مى گويند: «حتى يك غيريهودى اى را كه توراتِ سرور ما موسى را مطالعه كند مى توان با كاهن اعظم برابر دانست».
ربى ارميا مى گويد: ما چگونه بفهميم كه حتى يهوديانى را كه به تورات عمل كرده اند بايد با كاهن اعظم برابر دانست؟ كتاب مقدس مى گويد: «بايد فقط از دستورات و قوانين من اطاعت كنيد و آنها را به جا آوريد، چون من خداوند، خداى شما هستم. اگر قوانين مرا اطاعت كنيد زنده خواهيد ماند.
موساى كوزايى، حاخام برجسته فرانسوى، يهوديان را به اصلاح رفتار و كردارشان فرامى خواند. او به يهوديان هشدار مى دهد رفتار خويش را اصلاح كنند تا بيگانگان با مشاهده رفتار ناشايست آنان از يهوديت بيزار نشوند. به واقع، رفتار خوب يهوديان مى تواند زمينه ورود افراد بيشترى را به كيش يهودى مهيا سازد، چه آنكه فلسفه تبعيد و سرگردانى قوم يهود چيزى جز اشاعه فرهنگ توحيدى در ميان جوامع الحادى و چندخدايى و نيز پيدا كردن پيروان جديد نبوده است. العازار بن پدات، يكى از حاخام هاى قرن سوم، نيز به اين مطلب تصريح كرده است. با تأمل در كلمات موساى كوزايى مى توان دريافت كه هر چند يهوديت در آغاز توسط انبياى بنى اسرائيل مخاطبان خود را در ميان قوم يهود و اسباط دوازده گانه مى يافت، اما به زودى اقوام و مللِ پيرامونِ ايشان را مخاطب خود ساخت و وعده الهى را براى آنان نيز صلا در داد. بدين ترتيب، مى توان به وجه جمع و راه ميانه اى براى ادعاى جهان شمولى يهوديت از يك سو و ادعاى اختصاص داشتن آن به قوم يهود از سوى ديگر دست يازيد. برترى و مزيت بنى اسرائيل بر ساير اقوام تنها در اين بود كه آنان از طرف خداوند برگزيده شوند و رسالت خود را به عنوان منادى و مبشر وعده الهى به همه اقوام جهان به خوبى انجام دهند. در پاراگراف دوم دعاى عالينو (وظيفه ما) نيز آمده است يهوديان براى كمال انسان در پادشاهى خدا وساطت مى كنند. در اين بخش از دعا، ادعاى جهان شمولى يهوديت تقويت، و اميد وافر به آمدن ملكوت خدا ابراز شده است و آرزوى جهانى كه در آن نوع بشر يك دل و يك جهت تنها خداى حقيقى را پرستش كنند و جهان تحت قدرت مطلقه او به كمال برسد، مطرح شده است.
موسى مندلسون، از فيلسوفان يهودى قرن هجدهم، نيز همچون موساى كوزايى و انديشمندان ديگر بر اين باور است كه يهوديت صرفاً راهى است كه خداوند براى يهوديان قرار داده تا در آن گام نهند. بنابراين يهوديت دين تبليغى و تبشيرى نيست. ما به عنوان يهودى وظيفه نداريم ديگران را به يهوديت فراخوانيم، زيرا فعاليت تبشيرى با يهوديت بيگانه است. تمام حاخام ها در اين نكته هم داستانند كه شريعت موسوى تنها بر يهوديان الزامى است و بس. او مى گويد خداوند تمام اقوام را دستور داد كه قوانين طبيعى و دين پدران نخستين را مراعات كنند. در صورتى كه بر طبق دين عقل يا طبيعت زندگى كنند، بيگانگان پارسا خوانده خواهند شد. مندلسون از آمدن كنفوسيوس هاى ديگر استقبال مى كند و معتقد است اگر چنين رؤيايى به واقعيت بپيوندد، بر طبق آموزه هاى دينى خود، آنان را دوست خواهد داشت و به آنان احترام خواهد گذاشت، بى آن كه تغيير آيين دهند و به يهوديت گرايش پيدا كنند. چنانكه ملاحظه شد، او نيز بين ادعاى جهان شمولى يهوديت و اختصاصى بودن آن براى يهوديان به راه حل ميانه و يا به عبارت دقيق تر به نظريه جهان شمولى تعديل يافته رسيده است.
برخى از دانشمندان يهود ميان برگزيدگى بنى اسرائيل و عمل آنان به تورات رابطه تنگاتنگى قائلند. به نظر آنان بنى اسرائيل برترى ذاتى بر ساير ملل ندارند تا به خاطر آن شايسته لطف و مرحمت ويژه الهى شوند، بلكه تا زمانى كه فرمان هاى تورات را گردن مى نهند، مقام و منزلت خود را حفظ خواهند كرد و در غير اين صورت جايگاه خود را از دست خواهند داد. از طرفى آنان تورات را از بنى اسرائيل نمى دانند، بلكه معتقدند تورات براى تمام بشر آمده است، لذا گفته اند: «هر جمله اى كه توسط خداى قادر مطلق گفته مى شد، به هفتاد زبان به گوش مى رسيد».
در اين جا به چند نمونه از آياتى اشاره مى كنم كه خداوند عناوين عامى نظير عادلان، نيكوكاران و جز آن را به كار برده است كه تمام انسان ها را دربرمى گيرد. در مزامير داود آمده است: «اين دروازه خداوند است كه عادلان و نيكوكاران از آن داخل خواهند شد». در اين آيات گفته نشده است كاهنان يا اسرائيليان، بلكه تمام انسان ها مخاطب قرار گرفته اند.
در كتاب دوم سموئيل نيز تعبير قانون آدميان و نه قانون كاهنان و غيره به كار رفته است. در سفر لاويان بيگانگانى كه به فرمان هاى تورات عمل مى كنند هم رديف يهوديان مادرزاد دانسته و تورات را قانون همه انسان ها مى داند. سنت يهودى تأكيد بسيار دارد كه از تازه يهودى استقبال كنيد، با محبت زياد با او برخورد كنيد، و هرگز به گونه اى با آنان رفتار نكنيد كه پيش از يهودى شدن با ايشان رفتار مى كرديد.
يهوديت به جز دوره كوتاهى كه در دوران حكومت پادشاهان دين غالب و حاكم بود، با ملت ها و اقوام ديگر ارتباط داشت. سرزمين اسرائيل هميشه چندمليتى يا چندقومى بوده است. از اين رو، كتاب مقدس عبرى غالباً با رابطه يهوديان و غيريهوديان در اين سرزمين سروكار دارد. با اين كه با دشمنان بيگانه بايد با نيروى نظامى و قوه قهريه برخورد كرد، از بيگانه صلح جو كه خود را در غم و شادى اسرائيل شريك مى داند بايد استقبال كرد، بايد آنان را مورد محبت قرار داد و از ايشان دفاع كرد. در لاويان آمده است كه همان گونه با غريبه ها رفتار كن كه دوست داشتى در غريبى با تو رفتار كنند.
چنانكه ملاحظه شد، از كتاب مقدس عبرى و نيز سيره علماى يهود، ديدگاه جهان شمولىِ يهوديت مستفاد مى شود. امّا كم نيستند حاخام ها و دانشمندانى كه با استناد به همين كتاب و برجسته كردن پاره اى از آيات بر اختصاص داشتن تورات و نيز شريعت يهود به بنى اسرائيل اصرار مىورزند. به عنوان مثال، برخى حاخام ها با استناد به اين آيه از سفر تثنيه كه مى گويد: «موسى براى ما شريعتى امر فرموده كه ميراث جماعت يعقوب است»، بيگانگان خاصه بت پرستانى را كه در پى فراگيرى تورات اند، مهدورالدم و واجب القتل دانسته اند: چه آنكه به اعتقاد ايشان تورات و شريعت موسوى ملك طلق بنى اسرائيل است و بس.
موسى به هنگام خروج از مصر خواستار همراهى خدا با وى شد و خداوند بدو گفت: «خودم پيشاپيش تو مى روم و به تو آرامش مى بخشم» به احتمال قوى، اين گونه اظهارات و برداشت ها از كتاب مقدس هم زمان با ظهور مسيحيت مطرح شد، زيرا مسيحيان نيز با مطالعه كتاب مقدس ادعا مى كردند لطف الهى از آن آنان است.
ظاهر برخى از آيات قرآن نيز دلالت بر منطقه اى و قومى بودن آيين يهود دارد. در سوره ابراهيم آمده است: «و لقد ارسلنا موسى باياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الى النور و ذكرهم بايام الله...». سيره نبوى نيز ما را به همين نكته رهنمون مى شود، زيرا پيامبر با پيروان يهوديت كه در شبه جزيره عربستان ساكن بودند و به لحاظ نژادى هيچ نسبتى با اسباط و بنى اسرائيل نداشتند، معامله اهل كتاب كرد; در حالى كه اگر يهوديت اختصاص به بنى اسرائيل داشت، مسلمانان و شخص پيامبر اسلام نبايد آنان را يهودى مى دانستند. بنابراين، بايد آياتى كه ظهور در قومى و منطقه اى بودن يهوديت دارند، به اين شكل تأويل برد كه فرستاده شدن به سوى بنى اسرائيل غير از اختصاص دعوت به آنان است.
نمونه هاى تاريخى بسيارى را مى توان يافت كه نه تنها دعوت به يهوديت وجود داشته، كه در پاره اى از اوقات اين كار با اِعمال زور و به همراه تهديد صورت گرفته است. اين خود بهترين دليل و گواه است بر اين كه نژاد يهودى نژاد خالصى نيست، بلكه مختلط از نژادهاى مختلف است و چندان كه خود مدعى اند از خلوص نژادى و عرقى برخوردار نيستند. يك قرن قبل از ميلاد و نيز بعد از آن دوره تبشيرى و دعوت به يهوديت بوده است. فريسيان كه خود را از بقيه جدا ساختند و التزام بيشترى به تورات داشتند، ديگران را به يهوديت فرا مى خواندند. كار تبليغ در اوايل چنان بالا گرفت كه درصد تازه يهوديان به مراتب بيشتر از يهوديان مادرزاد بود. بعضى از فرهيختگان رومى تقريباً در دوره اى كه به ظهور عيسى انجاميد يهودى شدند. تبشير و دعوت به يهوديت تا زمان قسطنطين ادامه داشت. قبايل خزر و حتى جمعى از رجال بزرگ مسيحيت در فرانسه و انگليس به يهوديت گرويدند. بعضى از مارونى ها بعد از خروج از اسپانيا يهودى شدند، چون حكومت در دست پروتستان ها بود و آنان نسبت به يهوديان بيشتر از كاتوليك ها تسامح روا مى داشتند. ناگفته نماند وقتى يهوديان، تحت سلطه حاكمان غير يهودى قرار مى گرفتند از فعاليت تبليغى دست مى كشيدند. از طرفى همواره اين نگرانى براى زعماى يهود وجود داشته كه با فراخوان ديگران به آيين يهود، ممكن است آنان با دين غالب درافتند و آموزه هاى يهوديت را دچار مشكل سازند. پرسشى كه در اين جا مطرح مى شود، اين است كه چرا يهوديان خود را درگير فعاليت تبليغى نمى كنند و به عبارت ديگر، چه عامل يا عواملى آنان را از اين رسالت خطير بازداشته است؟ دلايل چندى بر اين موضوع اقامه شده است كه به برخى از آنها اشاره مى كنم. دليل نخست آن كه يهوديان خود طعم تلخ فعاليت هاى ميسيونرى و تبليغى مسيحيان را چشيده بودند و بر پايه اين اصلِ اخلاقى، كه هر چه را براى خود نمى پسندى براى ديگران نپسند، از انجام اين كار سر بازمى زدند. دليل دوم، چنان كه در بحث جهان شمولى يهوديت گذشت، كسانى كه مى خواهند از جهان آينده بهره مند گردند، لازم نيست به يهوديت بگروند، بلكه التزام آنان به قوانين هفت گانه نوح آنان را رستگار مى سازد. برخى از اصلاح طلبانِ يهودىِ معاصر بر پايه دو دليل پيش گفته استدلال كرده اند كه در عصر كنونى، كه امكان بارورى متقابل پيروان اديان مختلف از يك ديگر فراهم است، دست كم يهوديان را بايد ترغيب كرد كه فعاليت تبليغى خود را متوجه ملحدان و كافران سازند. البته عقيده غالب جامعه يهودى اين است كه يهوديان نبايد آگاهانه به دنبال تغيير آيين پيروان اديان ديگر برآيند، امّا همچنان بايد از تازه يهوديانِ صادق استقبال كنند.
بسيارى از پيشوايان دينى و حاخام ها به كوتاهى در انجام رسالت تبليغى متهم اند. اگر يهوديت ريشه در فطرت آدمى دارد و خداى واحد و يگانه را صلا درمى دهد، چرا آنان از نماياندن و معرفى دين خدا به كفار و ملحدان دريغ مى كنند؟ برخى از انديشمندان يهودى پيشوايان دينى را از اين اتهام مبرا دانسته، معتقدند شرايط اين گونه ايجاب مى كرد كه آنان براى استمرار آيين يهود، يهوديان را از ساير ملل كه عموماً مشرك و بت پرست بودند، دور نگه دارند. اگر يهوديان با توسل به زور يا با انگيزه تحبيب قلوب، بيگانگان را به كيش خود فرا مى خواندند، اقليت موسويان تحت الشعاع اكثريت بيگانگان قرار مى گرفتند و به تدريج از افكار انحرافى آنان تاثير مى پذيرفتند و هشدارهاى موسى در تورات مبنى بر بازنگشتن به بت پرستى عملى نمى گشت. به رغم اين هشدارها، اقوامِ مجاور در يهوديان نفوذ كردند و رسالت پيامبران بعدى بنى اسرائيل اين بود كه آنان را به طريق موسوى و مسير توحيد باز گردانند.
دليل دوم آن كه يهوديان در پاره اى از اوقات پذيراى رنج و بيدادگرى بسيارى از سوى نودينان شدند. از اين رو زعماى يهود افرادى را كه تمايل به يهودى شدن داشتند، با نهايت احتياط مى پذيرفتند تا مبادا از اين ناحيه ضررى متوجه يهوديان گردد. به عنوان نمونه، كمى قبل از ظهور عيسى مردى ادومى، موسوى گشت و فرزند او به نام هرود پادشاه قوم يهود شد. در حالى كه در سفر تثنيه با اين كار مخالفت شده است. با شروع نهضت مسيحيت در اسرائيل و تلاش روميان براى سيطره يافتن بر يهودا، پادشاه مزبور با روميان مدارا كرد و يحيى را كه بشارت دهنده مسيحا بود، به طرز فجيعى سر بريد. مردم در اثر جهل و بى خبرى، هرود را يهودى دانسته ظلم و ستم بسيار بر اين ملت روا داشتند. از آن تاريخ، علماى يهود شرايط سختى براى نودينى قرار دادند.كوتاه سخن، از مجموع مطالب فوق همه نگربودن يهوديت و نيز وجود نودينى استفاده مى شود.
ادامه دارد ...