اتحاد عاقل و معقول
نويسنده:غلامحسين ابراهيمى دينانى
قاعده اتحاد عاقل و معقول از قديم الأيام مطرح بوده و گفته مى شود كه فرفوريوس درباره آن بتفصيل سخن گفته است. اين قاعده در ميان حكماى اسلامى نيز مورد توجه واقع شده ولى ابن سينا آن را مردود شمرده است، كسانى مانند صدرالمتألهين شيرازى و هم مسلكان او به اتحاد عاقل و معقول سخت معتقد بوده و براى اثبات آن برهان اقامه كرده اند. صدرالمتألهين براى اثبات اين مسئله ببرهان تضايف تمسك كرده است و در تقرير اين برهان روى چند اصل اساسى تكيه كرده است اصولى كه در تقرير اين برهان نقش ايفا مى كنند بترتيب عبارتند از:
1- صورت هاى فعليه كه همواره فعليت اشياء را تشكيل مى دهند بر دو گونه اند يكى صورت فعليه اى كه قائم بماده و مكان است دوم صورت فعليه اى كه از ماده و مدت و مكان و ساير لوازم آن مجرد است. صورت فعليه اى كه قائم به ماده و لوازم آن است هرگز معقول بالذات واقع نمى شود و اگر آن را معقول بنامند معقول بالعرض خواهد بود. ولى صورت فعليه اى كه مجرد از ماده و لوازم آن است هميشه معقول بالذات است. به اين ترتيب معقول همواره بر دو گونه است يكى معقول بالذات كه عبارت است از صورت عقليه مجرد كه قائم بذهن است دوم معقول بالعرض كه عبارت است از صورت عينى شيئى در خارج كه قائم بماده است.
2- حكما در اين مسئله اتفاق نظر دارند كه وجود معقول هميشه براى عاقل است يعنى وجود نفسى صورت معقول چيزى جز وجود صورت معقول براى عاقل نيست.
به عبارت ديگر صورت معقول بالفعل وجودش فى نفسه و وجودش براى عاقل يك چيز است و هيچگونه تفاوتى در ميان نيست.
3- صورت معقوله اى كه مجرد از ماده و قائم بذهن باشد هميشه معقول بالفعل است اعم از اينكه خارج از ذات خويش عاقلى داشته باشد يا نداشته باشد بطوريكه حكم معقوليت براى معقول بالفعل بهيچوجه قابل انفكاك نيست زيرا حيثيت ذاتش حيثيت معقوليت است و جز معقوليت عنوان ديگرى بر آن صدق نمى كند.
حكم معقوليت براى معقول بالذات مانند متحرك بودن براى جسم نيست زيرا درباره متحرك بودن جسم هرگاه از وجود محرك صرفنظر نماييم عنوان متحرك بودن از جسم سلب مى شود ولى عنوان جسم بودن همچنان بحال خود باقى مى ماند در حاليكه در باب معقول بالفعل هرگاه از عنوان معقوليت صرفنظر نماييم چيز ديگرى باقى نمى ماند.
بنابراين معقول بالفعل حيثيت ذاتش معقوليت است و جز معقول بودن حيثيت ديگرى را دارا نمى باشد. بهمين جهت معقول بالفعل هميشه معقول بالذات است.
با توجه به آنچه در اينجا ذكر شد كيفيت استدلال صدرالمتألهين ببرهان تضايف در مورد مسئله اتحاد عاقل و معقول معلوم مى گردد، زيرا چيزى كه در مقام ذات (و با قطع نظر از هرگونه چيزى كه باذات آن بيگانه است) معقول بالفعل باشد بحكم قانون تضايف، عاقل بالفعل نيز خواهد بود.
چون در باب اضافه اين مسئله پذيرفته شده است كه دو امر متضايف با يكديگر در وجود متكافىء خواهند بود اگر يكى از آن دو بالقوه است ديگرى نيز بالقوه خواهد بود و اگر بالفعل است ديگرى نيز بالفعل خواهد بود.
نتيجه اى كه از مقدمات گذشته بدست مى آيد اين است كه معقول بالفعل كه در مقام ذات با قطع نظر از هرگونه غيرى معقول است عاقل بالفعل خويش نيز هست و به اين ترتيب قاعده اتحاد عاقل و معقول صورت تحقق پيدا مى كند در اينجا ممكن است گفته شود آنچه در كلام صدرالمتألهين آمده و معقول با قطع نظر از هرگونه غير، باز هم معقول شناخته شده خالى از اشكال نيست زيرا اگر از طريق تضايف براى اتحاد عاقل و معقول استدلال كنيم مفاد آن اين است كه معقول همواره در مقام مقايسه با عاقل خود، معقول است و چون معقول هميشه با عاقل رابطه تضايف دارد تعقل يكى از آنها بدون ديگرى امكان پذير نيست و در اينصورت چگونه مى توان ادعا كرد كه معقول بالفعل صرفنظر از هر گونه غير معقول است؟
حكيم سبزوارى از جمله كسانى است كه اين اشكال را مطرح كرده و سپس به آن پاسخ داده است او مى گويد: وقتى از معقول بالفعل سخن مى گوييم مقصود وجود و حقيقت صورت معقول است كه مبدأ انتزاع عنوان معقوليت است. به اين ترتيب واقعيت عينى يك شيئى از جمله حقايق مستقل و غير اضافى است كه در ذهن، مفهوم اضافى بر آن انطباق پيدا مى كند اين سخن در باب علت و معلول نيز صادق است زيرا دو مفهوم عليت و معلوليت با يكديگر متضايف اند و بحكم قانون تضايف دو امر متضايف بايد از هر جهت با يكديگر متكافىء باشند در حاليكه به اتفاق حكما علت هميشه بر معلول مقدم است. به اين ترتيب وقتى مى گوييم علت بر معلول مقدم است وجود علت را اراده مى كنيم در حاليكه مفهوم عليت و معلوليت در ذهن متضايف و متكافئى شناخته مى شوند.
طريق ديگرى كه براى اثبات اتحاد عاقل و معقول وجود دارد اين است كه گفته مى شود: هر آنچه عاقل باشد معقول نيز خواهد بود زيرا هرگاه يك شيئى، شيئى ديگر را تعقل كند، تعقل ديگرى نيز بوقوع مى پيوندد و آن عبارت است از اين كه شيئى عاقل تعقل، خود را نسبت به شيئى معقول تعقل مى نمايد زيرا تعقل شيئى عاقل نسبت به شيئى معقول عبارت است از حصول صورت معقوله نزد عاقل و اين حصول كه خود نزد عاقل حاصل است هرگز از نظر عاقل پنهان نمى ماند. بنابراين شيئى عاقل همواره تعقل خود را نسبت به شيئى معقول تعقل مى نمايد و به روشنى معلوم است كه تعقل عاقل چيز ديگرى جز خود عاقل نيست. به اين ترتيب مى توان ادعا كرد كه هر آنچه عاقل باشد معقول نيز خواهد بود.
منبع: www.mullasadra.org
1- صورت هاى فعليه كه همواره فعليت اشياء را تشكيل مى دهند بر دو گونه اند يكى صورت فعليه اى كه قائم بماده و مكان است دوم صورت فعليه اى كه از ماده و مدت و مكان و ساير لوازم آن مجرد است. صورت فعليه اى كه قائم به ماده و لوازم آن است هرگز معقول بالذات واقع نمى شود و اگر آن را معقول بنامند معقول بالعرض خواهد بود. ولى صورت فعليه اى كه مجرد از ماده و لوازم آن است هميشه معقول بالذات است. به اين ترتيب معقول همواره بر دو گونه است يكى معقول بالذات كه عبارت است از صورت عقليه مجرد كه قائم بذهن است دوم معقول بالعرض كه عبارت است از صورت عينى شيئى در خارج كه قائم بماده است.
2- حكما در اين مسئله اتفاق نظر دارند كه وجود معقول هميشه براى عاقل است يعنى وجود نفسى صورت معقول چيزى جز وجود صورت معقول براى عاقل نيست.
به عبارت ديگر صورت معقول بالفعل وجودش فى نفسه و وجودش براى عاقل يك چيز است و هيچگونه تفاوتى در ميان نيست.
3- صورت معقوله اى كه مجرد از ماده و قائم بذهن باشد هميشه معقول بالفعل است اعم از اينكه خارج از ذات خويش عاقلى داشته باشد يا نداشته باشد بطوريكه حكم معقوليت براى معقول بالفعل بهيچوجه قابل انفكاك نيست زيرا حيثيت ذاتش حيثيت معقوليت است و جز معقوليت عنوان ديگرى بر آن صدق نمى كند.
حكم معقوليت براى معقول بالذات مانند متحرك بودن براى جسم نيست زيرا درباره متحرك بودن جسم هرگاه از وجود محرك صرفنظر نماييم عنوان متحرك بودن از جسم سلب مى شود ولى عنوان جسم بودن همچنان بحال خود باقى مى ماند در حاليكه در باب معقول بالفعل هرگاه از عنوان معقوليت صرفنظر نماييم چيز ديگرى باقى نمى ماند.
بنابراين معقول بالفعل حيثيت ذاتش معقوليت است و جز معقول بودن حيثيت ديگرى را دارا نمى باشد. بهمين جهت معقول بالفعل هميشه معقول بالذات است.
با توجه به آنچه در اينجا ذكر شد كيفيت استدلال صدرالمتألهين ببرهان تضايف در مورد مسئله اتحاد عاقل و معقول معلوم مى گردد، زيرا چيزى كه در مقام ذات (و با قطع نظر از هرگونه چيزى كه باذات آن بيگانه است) معقول بالفعل باشد بحكم قانون تضايف، عاقل بالفعل نيز خواهد بود.
چون در باب اضافه اين مسئله پذيرفته شده است كه دو امر متضايف با يكديگر در وجود متكافىء خواهند بود اگر يكى از آن دو بالقوه است ديگرى نيز بالقوه خواهد بود و اگر بالفعل است ديگرى نيز بالفعل خواهد بود.
نتيجه اى كه از مقدمات گذشته بدست مى آيد اين است كه معقول بالفعل كه در مقام ذات با قطع نظر از هرگونه غيرى معقول است عاقل بالفعل خويش نيز هست و به اين ترتيب قاعده اتحاد عاقل و معقول صورت تحقق پيدا مى كند در اينجا ممكن است گفته شود آنچه در كلام صدرالمتألهين آمده و معقول با قطع نظر از هرگونه غير، باز هم معقول شناخته شده خالى از اشكال نيست زيرا اگر از طريق تضايف براى اتحاد عاقل و معقول استدلال كنيم مفاد آن اين است كه معقول همواره در مقام مقايسه با عاقل خود، معقول است و چون معقول هميشه با عاقل رابطه تضايف دارد تعقل يكى از آنها بدون ديگرى امكان پذير نيست و در اينصورت چگونه مى توان ادعا كرد كه معقول بالفعل صرفنظر از هر گونه غير معقول است؟
حكيم سبزوارى از جمله كسانى است كه اين اشكال را مطرح كرده و سپس به آن پاسخ داده است او مى گويد: وقتى از معقول بالفعل سخن مى گوييم مقصود وجود و حقيقت صورت معقول است كه مبدأ انتزاع عنوان معقوليت است. به اين ترتيب واقعيت عينى يك شيئى از جمله حقايق مستقل و غير اضافى است كه در ذهن، مفهوم اضافى بر آن انطباق پيدا مى كند اين سخن در باب علت و معلول نيز صادق است زيرا دو مفهوم عليت و معلوليت با يكديگر متضايف اند و بحكم قانون تضايف دو امر متضايف بايد از هر جهت با يكديگر متكافىء باشند در حاليكه به اتفاق حكما علت هميشه بر معلول مقدم است. به اين ترتيب وقتى مى گوييم علت بر معلول مقدم است وجود علت را اراده مى كنيم در حاليكه مفهوم عليت و معلوليت در ذهن متضايف و متكافئى شناخته مى شوند.
طريق ديگرى كه براى اثبات اتحاد عاقل و معقول وجود دارد اين است كه گفته مى شود: هر آنچه عاقل باشد معقول نيز خواهد بود زيرا هرگاه يك شيئى، شيئى ديگر را تعقل كند، تعقل ديگرى نيز بوقوع مى پيوندد و آن عبارت است از اين كه شيئى عاقل تعقل، خود را نسبت به شيئى معقول تعقل مى نمايد زيرا تعقل شيئى عاقل نسبت به شيئى معقول عبارت است از حصول صورت معقوله نزد عاقل و اين حصول كه خود نزد عاقل حاصل است هرگز از نظر عاقل پنهان نمى ماند. بنابراين شيئى عاقل همواره تعقل خود را نسبت به شيئى معقول تعقل مى نمايد و به روشنى معلوم است كه تعقل عاقل چيز ديگرى جز خود عاقل نيست. به اين ترتيب مى توان ادعا كرد كه هر آنچه عاقل باشد معقول نيز خواهد بود.
منبع: www.mullasadra.org
/ج