فلسفه حجاب از دیدگاه قرآن

30- به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و فروج خود را حفظ كنند، اين براى آنها پاكيزه‏تر است، خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است. 31- و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند، و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند، و (اطراف)
دوشنبه، 29 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فلسفه حجاب از دیدگاه قرآن

فلسفه حجاب از دیدگاه قرآن
فلسفه حجاب از دیدگاه قرآن


 

نويسنده:آیت الله مکارم شیرازی




 
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ (*) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (*)(1)

ترجمه :
 

30- به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و فروج خود را حفظ كنند، اين براى آنها پاكيزه‏تر است، خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.
31- و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند، و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند، و (اطراف) روسرى‏هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدر شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان، يا زنان هم كيششان يا بردگانشان (كنيزانشان) يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند، آنها هنگام راه رفتن پاى‏هاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود. (و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد) و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان تا رستگار شويد.

شان نزول:
 

در كتاب كافى در شان نزول نخستين آيه از آيات فوق از امام باقر ع چنين نقل شده است كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى روبرو شد- و در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار مى‏دادند- (و طبعا گردن و مقدارى از سينه آنها نمايان مى‏شد) چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت هنگامى كه زن گذشت جوان هم چنان با چشمان خود او را بدرقه مى‏كرد در حالى كه راه خود را ادامه مى‏داد تا اينكه وارد كوچه تنگى شد و باز هم چنان به پشت سر خود نگاه مى‏كرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشه‏اى كه در ديوار بود صورتش را شكافت! هنگامى كه زن گذشت جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جارى است و به لباس و سينه‏اش ريخته! (سخت ناراحت شد) با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر مى‏روم و اين ماجرا را بازگو مى‏كنم، هنگامى كه چشم رسول خدا ص به او افتاد فرمود چه شده است؟
و جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل، پيك وحى خدا نازل شد و آيه فوق را آورد (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ ...)(2).

تفسير: مبارزه با چشم‏چرانى و ترك حجاب‏
 

پيش از اين هم گفته‏ايم كه اين سوره در حقيقت سوره عفت و پاكدامنى و پاكسازى از انحرافات جنسى است، و بحثهاى مختلف آن از اين نظر انسجام روشنى دارد، آيات مورد بحث كه احكام نگاه كردن و چشم‏چرانى و حجاب را بيان مى‏دارد نيز كاملا به اين امر مربوط است و نيز ارتباط اين بحث با بحثهاى مربوط به اتهامات ناموسى بر كسى مخفى نيست.
نخست مى‏گويد:" به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه كردن به زنان نامحرم و آنچه نظر افكندن بر آن حرام است) فرو گيرند، و دامان خود را حفظ كنند" (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).
" يغضوا" از ماده" غض" (بر وزن خز) در اصل به معنى كم كردن و نقصان است و در بسيارى از موارد در كوتاه كردن صدا يا كم كردن نگاه گفته مى‏شود، بنا بر اين آيه نمى‏گويد مؤمنان بايد چشمهاشان را فرو بندند، بلكه مى‏گويد بايد نگاه خود را كم و كوتاه كنند، و اين تعبير لطيفى است به اين منظور كه اگر انسان به راستى هنگامى كه با زن نامحرمى روبرو مى‏شود بخواهد چشم خود را به كلى ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممكن نيست، اما اگر نگاه را از صورت‏ و اندام او بر گيرد و چشم خود را پائين اندازد گويى از نگاه خويش كاسته است و آن صحنه‏اى را كه ممنوع است از منطقه ديد خود به كلى حذف كرده.
قابل توجه اينكه قرآن نمى‏گويد از چه چيز چشمان خود را فرو گيرند (و به اصطلاح متعلق آن فعل را حذف كرده) تا دليل بر عموم باشد، يعنى از مشاهده تمام آنچه نگاه به آنها حرام است چشم برگيرند.
اما با توجه به سياق آيات مخصوصا آيه بعد كه سخن از مساله حجاب به ميان آمده به خوبى روشن مى‏شود كه منظور نگاه نكردن به زنان نامحرم است، شان نزولى را كه در بالا آورديم نيز اين مطلب را تاييد مى‏كند (3).
از آنچه گفتيم اين نكته روشن مى‏شود كه مفهوم آيه فوق اين نيست كه مردان در صورت زنان خيره نشوند تا بعضى از آن چنين استفاده كنند كه نگاههاى غير خيره مجاز است، بلكه منظور اين است كه انسان به هنگام نگاه كردن معمولا منطقه وسيعى را زير نظر مى‏گيرد، هر گاه زن نامحرمى در حوزه ديد او قرار گرفت چشم را چنان فرو گيرد كه آن زن از منطقه ديد او خارج شود يعنى به او نگاه نكند اما راه و چاه خود را ببيند و اينكه" غض" را به معنى كاهش گفته‏اند منظور همين است (دقت كنيد).
دومين دستور در آيه فوق همان مساله حفظ" فروج" است.
" فرج" چنان كه قبلا هم گفته‏ايم در اصل به معنى" شكاف" و فاصله ميان دو چيز است، ولى در اينگونه موارد كنايه از عورت مى‏باشد و ما براى حفظ معنى كنايى آن در فارسى كلمه" دامان" را به جاى آن مى‏گذاريم.
منظور از" حفظ فرج" به طورى كه در روايات وارد شده است پوشانيدن‏ آن از نگاه كردن ديگران است، در حديثى از امام صادق ع مى‏خوانيم:
كل آية فى القرآن فيها ذكر الفروج فهى من الزنا الا هذه الاية فانها من النظر:
" هر آيه‏اى كه در قرآن سخن از حفظ فروج مى‏گويد، منظور حفظ كردن از زنا است جز اين آيه منظور از آن حفظ كردن از نگاه ديگران است" (4).
و از آنجا كه گاه به نظر مى‏رسد كه چرا اسلام از اين كار كه با شهوت و خواست دل بسيارى هماهنگ است نهى كرده، در پايان آيه مى‏فرمايد:" اين براى آنها بهتر و پاكيزه‏تر است " (ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ).
سپس به عنوان اخطار براى كسانى كه نگاه هوس‏آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى‏افكنند و گاه آن را غير اختيارى قلمداد مى‏كنند مى‏گويد:" خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد مسلما آگاه است" (إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ).
در آيه بعد به شرح وظائف زنان در اين زمينه مى‏پردازد، نخست به وظائفى كه مشابه مردان دارند اشاره كرده مى‏گويد:" و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را فرو گيرند (و از نگاه كردن به مردان نامحرم خوددارى كنند) و دامان خود را حفظ نمايند" (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).
و به اين ترتيب" چشم‏چرانى" همانگونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام مى‏باشد،و پوشانيدن عورت از نگاه ديگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز همانند مردان واجب است.
سپس به مساله حجاب كه از ويژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:
1-" آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است" (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها).
در اينكه منظور از زينتى كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكارى كه در اظهار آن مجازند چيست؟ در ميان مفسران سخن بسيار است.
بعضى زينت پنهان را به معنى زينت طبيعى (اندام زيباى زن) گرفته‏اند، در حالى كه كلمه" زينت" به اين معنى كمتر اطلاق مى‏شود.
بعضى ديگر آن را به معنى" محل زينت" گرفته‏اند، زيرا آشكار كردن خود زينت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهايى مانعى ندارد، اگر ممنوعيتى باشد مربوط به محل اين زينتها است، يعنى گوشها و گردن و دستها و بازوان.
بعضى ديگر آن را به معنى خود" زينت آلات" گرفته‏اند منتها در حالى كه روى بدن قرار گرفته، و طبيعى است كه آشكار كردن چنين زينتى توام با آشكار كردن اندامى است كه زينت بر آن قرار دارد.
(اين دو تفسير اخير از نظر نتيجه يكسان است هر چند از دو راه مساله تعقيب مى‏شود).
حق اين است كه ما آيه را بدون پيشداورى و طبق ظاهر آن تفسير كنيم كه ظاهر آن همان معنى سوم است و بنا بر اين زنان حق ندارند زينتهايى كه معمولا پنهانى است آشكار سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى را كه در زير لباس عادى يا چادر مى‏پوشند مجاز نيست، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايى نهى كرده است.
در روايات متعددى كه از ائمه اهل بيت ع نقل شده نيز همين معنى ديده مى‏شود كه زينت باطن را به" قلاده" (گردنبند)" دملج" (بازوبند)" خلخال" (پاى برنجن همان زينتى كه زنان عرب در مچ پاها مى‏كردند) تفسير شده است (5).
و چون در روايات متعدد ديگرى زينت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسير شده مى‏فهميم كه منظور از زينت باطن نيز خود زينتهايى است كه نهفته و پوشيده است (دقت كنيد).
2- دومين حكمى كه در آيه بيان شده است كه:" آنها بايد خمارهاى خود را بر سينه‏هاى خود بيفكنند" (وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ).
" خمر" جمع" خمار" (بر وزن حجاب) در اصل به معنى پوشش است، ولى معمولا به چيزى گفته مى‏شود كه زنان با آن سر خود را مى‏پوشانند (روسرى).
" جيوب" جمع" جيب" (بر وزن غيب) به معنى يقه پيراهن است كه از آن تعبير به گريبان مى‏شود و گاه به قسمت بالاى سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق مى‏گردد.
از اين جمله استفاده مى‏شود كه زنان قبل از نزول آيه، دامنه روسرى خود را به شانه‏ها يا پشت سر مى‏افكندند، به طورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مى‏شد، قرآن دستور مى‏دهد روسرى خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد. (از شان نزول آيه كه قبلا آورديم نيز اين معنى به خوبى استفاده مى‏شود).
3- در سومين حكم مواردى را كه زنان مى‏توانند در آنجا حجاب خود را برگيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مى‏دهد:
آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ).
" مگر (در دوازده مورد):
1- براى شوهرانشان" (إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ).
2-" يا پدرانشان" (أَوْ آبائِهِنَّ) 3-" يا پدران شوهرانشان" (أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ).
4-" يا پسرانشان" (أَوْ أَبْنائِهِنَّ).
5-" يا پسران همسرانشان" (أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ).
6-" يا برادرانشان" (أَوْ إِخْوانِهِنَّ).
7-" يا پسران برادرانشان" (أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ).
8-" يا پسران خواهرانشان" (أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ).
9-" يا زنان هم كيششان" (أَوْ نِسائِهِنَّ).
10-" يا بردگانشان" (كنيزانشان) (أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ).
11-" يا پيروان و طفيليانى كه تمايلى به زن ندارند" (افراد سفيه و ابلهى كه ميل جنسى در آنها وجود ندارد) (أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ).
12-" يا كودكانى كه از عورات زنان (امور جنسى) آگاه نيستند" (أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ).
4- و بالآخره چهارمين حكم را چنين بيان مى‏كند:" آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود" (و صداى خلخالى كه بر پا دارند به گوش رسد) (وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ).
آنها در رعايت عفت و دورى از امورى كه آتش شهوت را در دل مردان شعله‏ور مى‏سازد و ممكن است منتهى به انحراف از جاده عفت شود، آن چنان بايد دقيق و سختگير باشند كه حتى از رساندن صداى خلخالى را كه در پاى دارند به گوش مردان بيگانه خود دارى كنند، و اين گواه باريك بينى اسلام در اين زمينه است.
و سرانجام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آيه را پايان مى‏دهد، مى‏گويد:" همگى به سوى خدا باز گرديد اى مؤمنان!، تا رستگار شويد" (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
و اگر در گذشته كارهاى خلافى در اين زمينه انجام داده‏ايد اكنون كه حقايق احكام اسلام براى شما تبيين شد از خطاهاى خود توبه كنيد و براى نجات و فلاح به سوى خدا آئيد كه رستگارى تنها بر در خانه او است، و بر سر راه شما لغزشگاههاى خطرناكى وجود دارد كه جز با لطف او، نجات ممكن نيست، خود را به او بسپاريد! درست است كه قبل از نزول اين احكام، گناه و عصيان نسبت به اين امور مفهومى نداشت، ولى مى‏دانيم قسمتى از مسائل مربوط به آلودگيهاى جنسى جنبه عقلانى دارد و به تعبير مصطلح از" مستقلات عقليه" است كه حكم عقل در آنجا به تنهايى براى ايجاد مسئوليت كافى است.

نكته‏ها:
 

1- فلسفه حجاب‏
 

بدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده‏اند و افراد غربزده، بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مى‏دانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانه‏اى است متعلق به زمانهاى گذشته! ولى مفاسد بى حساب و مشكلات و گرفتاريهاى روز افزونى كه از اين آزاديهاى بى قيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوايى براى اين سخن پيدا شود.
البته در محيطهاى اسلامى و مذهبى، مخصوصا در محيط ايران بعد از انقلاب جمهورى اسلامى، بسيارى از مسائل حل شده، و به بسيارى از اين سؤالات عملا پاسخ كافى و قانع كننده داده شده است، ولى باز اهميت موضوع ايجاب مى‏كند كه اين مساله به طور گسترده‏تر مورد بحث قرار گيرد.
مساله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس (جز آميزش جنسى) در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد.
بحث در اين است كه آيا زنان در يك مسابقه بى پايان در نشاندادن اندام خود و تحريك شهوات و هوسهاى آلوده مردان درگير باشند و يا بايد اين مسائل از محيط اجتماع بر چيده شود، و به محيط خانواده و زندگى زناشويى اختصاص يابد؟! اسلام طرفدار برنامه دوم است و حجاب جزئى از اين برنامه محسوب مى‏شود، در حالى كه غربيها و غرب‏زده‏هاى هوسباز طرفدار برنامه اولند! اسلام مى‏گويد كاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذت‏گيريهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه، و مايه آلودگى و ناپاكى جامعه مى‏باشد كه جمله" ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ" در آيات فوق اشاره به آن است.
فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا:
1- برهنگى زنان كه طبعا پيامدهايى همچون آرايش و عشوه‏گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى‏دهد تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمار گونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مى‏گردد، مگر اعصاب انسان چقدر مى‏تواند بار هيجان را بر خود حمل كند؟ مگر همه پزشكان روانى نمى‏گويند هيجان مستمر عامل بيمارى است؟
مخصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه‏دارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده، تا آنجا كه گفته‏اند" هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى‏كنيد مگر اينكه پاى زنى در آن در ميان است"!آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعله‏ور ساختن آن بازى با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانه‏اى است؟
اسلام مى‏خواهد مردان و زنان مسلمان روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاك داشته باشند، و اين يكى از فلسفه‏هاى حجاب است.
2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مى‏دهد كه با افزايش برهنگى در جهان طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا به طور مداوم بالا رفته است، چرا كه" هر چه ديده بيند دل كند ياد" و هر چه" دل" در اينجا يعنى هوسهاى سركش بخواهد به هر قيمتى باشد به دنبال آن مى‏رود، و به اين ترتيب هر روز دل به دلبرى مى‏بندد و با ديگرى وداع مى‏گويد.
در محيطى كه حجاب است (و شرائط ديگر اسلامى رعايت مى‏شود) دو همسر تعلق به يكديگر دارند، و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص يكديگر است.
ولى در" بازار آزاد برهنگى" كه عملا زنان به صورت كالاى مشتركى (لا اقل در مرحله غير آميزش جنسى) در آمده‏اند ديگر قداست پيمان زناشويى مفهومى نمى‏تواند داشته باشد و خانواده‏ها همچون تار عنكبوت به سرعت متلاشى مى‏شوند و كودكان بى‏سرپرست مى‏مانند.
2- گسترش دامنه فحشاء، و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناكترين پيامدهاى بى حجابى است كه فكر مى‏كنيم نيازى به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى كاملا نمايان است، آن قدر عيان است كه حاجتى به بيان ندارد.
نمى‏گوئيم عامل اصلى فحشاء و فرزندان نامشروع منحصرا بى حجابى است، نمى‏گوئيم استعمار ننگين و مسائل سياسى مخرب در آن مؤثر نيست، بلكه مى‏گوئيم يكى از عوامل مؤثر آن مساله برهنگى و بى حجابى محسوب مى‏شود.
و با توجه به اينكه" فحشاء" و از آن بدتر" فرزندان نامشروع" سر چشمه انواع جنايتها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناك اين مساله روشن‏تر مى‏شود.
هنگامى كه مى‏شنويم در انگلستان، در هر سال- طبق آمار- پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنيا مى‏آيد، و هنگامى كه مى‏شنويم جمعى از دانشمندان انگليس در اين رابطه به مقامات آن كشور اعلام خطر كرده‏اند- نه به خاطر مسائل اخلاقى و مذهبى- بلكه به خاطر خطراتى كه فرزندان نامشروع براى امنيت جامعه به وجود آورده‏اند، به گونه‏اى كه در بسيارى از پرونده‏هاى جنايى پاى آنها در ميان است، به اهميت اين مساله كاملا پى مى‏بريم، و مى‏دانيم كه مساله گسترش فحشاء حتى براى آنها كه هيچ اهميتى براى مذهب و برنامه‏هاى اخلاقى قائل نيستند فاجعه آفرين است، بنا بر اين هر چيز كه دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده‏تر سازد تهديدى براى امنيت جامعه‏ها محسوب مى‏شود، و پى‏آمدهاى آن هر گونه حساب كنيم به زيان آن جامعه است.
مطالعات دانشمندان تربيتى نيز نشان داده، مدارسى كه در آن دختر و پسر با هم درس مى‏خوانند، و مراكزى كه مرد و زن در آن كار مى‏كنند و بى بند و بارى در آميزش آنها حكمفرما است، كم كارى، عقب افتادگى، و عدم مسئوليت به خوبى مشاهده شده است.
3- مساله" ابتذال زن" و" سقوط شخصيت او" در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است كه نيازى به ارقام و آمار ندارد، هنگامى كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعى است روز به روز تقاضاى آرايش بيشتر و خودنمايى افزونتر از او دارد، و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبليغ كالاها و دكور اطاقهاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهند، در چنين جامعه‏اى شخصيت زن تا سر حد يك عروسك، يا يك كالاى بى ارزش سقوط مى‏كند، و ارزشهاى والاى انسانى او به كلى به دست فراموشى سپرده مى‏شود، و تنها افتخار او جوانى و زيبايى و خودنمائيش مى‏شود.
و به اين ترتيب مبدل به وسيله‏اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سركش يك مشت آلوده فريبكار و انسان‏نماهاى ديو صفت! در چنين جامعه‏اى چگونه يك زن مى‏تواند با ويژگي هاى اخلاقيش، علم و آگاهى و دانائيش جلوه كند، و حائز مقام والايى گردد؟! براستى درد آور است كه در كشورهاى غربى، و غرب زده، و در كشور ما قبل از انقلاب اسلامى، بيشترين اسم و شهرت و آوازه و پول و در آمد و موقعيت براى زنان آلوده و بى بند و بارى بود كه به نام" هنرمند و هنر پيشه"، معروف شده بودند، و هر جا قدم مى‏نهادند گردانندگان اين محيط آلوده براى آنها سر و دست مى‏شكستند و قدمشان را خير مقدم مى‏دانستند! شكر خدا را كه آن بساط بر چيده شد، و زن از صورت ابتذال سابق و موقعيت يك عروسك فرنگى و كالاى بى ارزش در آمد و شخصيت خود را باز يافت، حجاب بر خود پوشيد اما بى آنكه منزوى شود و در تمام صحنه‏هاى مفيد و سازنده اجتماعى حتى در صحنه جنگ با همان حجاب اسلاميش ظاهر شد.
اين بود قسمتى از فلسفه‏هاى زنده و روشن موضوع حجاب در اسلام كه متناسب اين بحث تفسيرى بود.

خرده‏گيري هاى مخالفان حجاب‏
 

در اينجا مى‏رسيم به ايرادهايى كه مخالفان حجاب مطرح مى‏كنند كه بايد به طور فشرده بررسى شود:
1- مهمترين چيزى كه همه آنان در آن متفقند و به عنوان يك ايراد اساسى بر مساله حجاب ذكر مى‏كنند اين است كه زنان نيمى از جامعه را تشكيل مى‏دهند اما حجاب سبب انزواى اين جمعيت عظيم مى‏گردد، و طبعا آنها را از نظر فكرى و فرهنگى به عقب مى‏راند، مخصوصا در دوران شكوفايى اقتصاد كه احتياج زيادى به نيروى فعال انسانى است از نيروى زنان در حركت اقتصادى هيچگونه بهره‏گيرى نخواهد شد، و جاى آنها در مراكز فرهنگى و اجتماعى نيز خالى است!، به اين ترتيب آنها به صورت يك موجود مصرف كننده و سربار اجتماع در مى‏آيند. اما آنها كه به اين منطق متوسل مى‏شوند از چند امر به كلى غافل شده يا تغافل كرده‏اند.
زيرا:
اولا: چه كسى گفته است كه حجاب اسلامى زن را منزوى مى‏كند، و از صحنه اجتماع دور مى‏سازد؟ اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در اين موضوع را بر خود هموار كنيم امروز بعد از انقلاب اسلامى هيچ نيازى به استدلال نيست، زيرا با چشم خود گروه گروه زنانى را مى‏بينيم كه با داشتن حجاب اسلامى در همه جا حاضرند، در اداره‏ها، در كارگاهها، در راهپيماييها و تظاهرات سياسى، در راديو و تلويزيون، در بيمارستانها و مراكز بهداشتى، مخصوصا و در مراقبتهاى پزشكى براى مجروحين جنگى، در فرهنگ و دانشگاه، و بالآخره در صحنه جنگ و پيكار با دشمن.
كوتاه سخن اينكه وضع موجود پاسخ دندان‏شكنى است براى همه اين ايرادها و اگر ما در سابق سخن از" امكان" چنين وضعى مى‏گفتيم امروز در برابر" وقوع" آن قرار گرفته‏ايم، و فلاسفه گفته‏اند بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است و اين عيانى است كه نياز به بيان ندارد.
ثانيا: از اين كه بگذريم آيا اداره خانه و تربيت فرزندان برومند و ساختن انسانهايى كه در آينده بتوانند با بازوان تواناى خويش چرخهاى عظيم جامعه را به حركت در آورند، كار نيست؟
آنها كه اين رسالت عظيم زن را كار مثبت محسوب نمى‏كنند از نقش خانواده و تربيت، در ساختن يك اجتماع سالم و آباد و پر حركت بى‏خبرند، آنها گمان مى‏كنند راه اين است كه زن و مرد ما همانند زنان و مردان غربى اول صبح خانه را به قصد ادارات و كارخانه‏ها و مانند آن ترك كنند، و بچه‏هاى خود را به شير- خوارگاهها بسپارند، و يا در اطاق بگذارند و در را بر روى آنها ببندند و طعم تلخ زندان را از همان زمان كه غنچه ناشكفته‏اى هستند به آنها بچشانند.
غافل از اينكه با اين عمل شخصيت آنها را در هم مى‏كوبند و كودكانى بى روح و فاقد عواطف انسانى بار مى‏آورند كه آينده جامعه را به خطر خواهند انداخت.
2- ايراد ديگرى كه آنها دارند اين است كه حجاب يك لباس دست و پاگير است و با فعاليتهاى اجتماعى مخصوصا در عصر ماشينهاى مدرن سازگار نيست، يك زن حجاب دار خودش را حفظ كند يا چادرش را و يا كودك و يا برنامه‏اش را؟! ولى اين ايراد كنندگان از يك نكته غافلند و آن اينكه حجاب هميشه به معنى چادر نيست، بلكه به معنى پوشش زن است، حال آنجا كه با چادر امكان پذير است چه بهتر و آنجا كه نشد به پوشش قناعت مى‏شود.
زنان كشاورز و روستايى ما، مخصوصا زنانى كه در برنجزارها مهمترين و مشكلترين كار كشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند عملا به اين پندارها پاسخ گفته‏اند، و نشان داده‏اند كه يك زن روستايى با داشتن حجاب اسلامى در بسيارى از موارد حتى بيشتر و بهتر از مرد كار مى‏كند، بى آنكه حجابش مانع كارش شود.
4- ايراد ديگر اينكه آنها مى‏گويند حجاب از اين نظر كه ميان زنان و مردان فاصله مى‏افكند طبع حريص مردان را آزمندتر مى‏كند، و به جاى اينكه خاموش كننده باشد آتش حرص آنها را شعله‏ورتر مى‏سازد كه" الانسان حريص على ما منع"! پاسخ اين ايراد يا صحيحتر سفسطه و مغلطه را مقايسه جامعه امروز ما كه حجاب در آن تقريبا در همه مراكز بدون استثناء حكمفرما است با دوران رژيم طاغوت كه زنان را مجبور به كشف حجاب مى‏كردند مى‏دهد.
آن روز هر كوى و بر زن مركز فساد بود، در خانواده‏ها بى بند و بارى عجيبى حكمفرما بود، آمار طلاق فوق العاده زياد بود، سطح تولد فرزندان نامشروع بالا بود و هزاران بدبختى ديگر.
نمى‏گوئيم امروز همه اينها ريشه كن شده اما بدون شك بسيار كاهش يافته و جامعه ما از اين نظر سلامت خود را باز يافته، و اگر به خواست خدا وضع به همين صورت ادامه يابد و ساير نابسامانيها نيز سامان پيدا كند، جامعه ما از نظر پاكى خانواده‏ها و حفظ ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسيد.

2 - استثناء وجه و كفين‏
 

در اينكه آيا حكم حجاب صورت و دستها حتى از مچ به پائين را نيز شامل مى‏شود يا نه، در ميان فقهاء بحث فراوان است، بسيارى عقيده دارند كه پوشاندن اين دو (وجه و كفين) از حكم حجاب مستثنى است، در حالى كه جمعى فتوا به وجوب پوشاندن داده، يا حد اقل احتياط مى‏كنند، البته آن دسته كه پوشاندن اين دو را واجب نمى‏دانند نيز آن را مقيد به صورتى مى‏كنند كه منشا فساد و انحرافى نگردد، و گر نه واجب است.
در آيه فوق قرائنى بر اين استثناء و تاييد قول اول وجود دارد از جمله:
الف: استثناء" زينت ظاهر" در آيه فوق خواه به معنى محل زينت باشد يا خود زينت دليل روشنى است بر اينكه پوشاندن صورت و كفين لازم نيست.
ب- دستورى كه آيه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه به روى گريبان مى‏دهد كه مفهومش پوشانيدن تمام سر و گردن و سينه است و سخنى از پوشانيدن صورت در آن نيست قرينه ديگرى به اين مدعا است.
توضيح اينكه: همانگونه كه در شان نزول نيز گفته‏ايم عربها در آن زمان روسرى و مقنعه‏اى مى‏پوشيدند كه دنباله آن را روى شانه‏ها و پشت سر مى‏انداختند به طورى كه مقنعه پشت گوش آنها قرار مى‏گرفت و تنها سر و پشت گردن را مى‏پوشاند، ولى قسمت زير گلو و كمى از سينه كه بالاى گريبان قرار داشت نمايان بود. اسلام آمد و اين وضع را اصلاح كرد و دستور داد دنباله مقنعه را از پشت گوش يا پشت سر جلو بياورند و به روى گريبان و سينه بيندازند و نتيجه آن اين بود كه تنها گردى صورت باقى مى‏ماند و بقيه پوشانده مى‏شد.
ج- روايات متعددى نيز در اين زمينه در منابع اسلامى و كتب حديث، وارد شده است كه شاهد زنده‏اى بر مدعا است (6) هر چند روايات معارضى نيز دارد كه در اين حد از صراحت نيست، و جمع ميان آنها از طريق استحباب پوشاندن وجه و كفين، و يا حمل بر مواردى كه منشا فساد و انحراف است كاملا ممكن است.
شواهد تاريخى نيز نشان مى‏دهد كه نقاب زدن بر صورت در صدر اسلام جنبه عمومى نداشت (شرح بيشتر در زمينه بحث فقهى و روايى اين مساله در مباحث نكاح در فقه آمده است).
ولى باز تاكيد و تكرار مى‏كنيم كه اين حكم در صورتى است كه سبب سوء استفاده و انحراف نگردد.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه استثناء وجه و كفين از حكم حجاب مفهومش اين نيست كه جائز است ديگران عمدا نگاه كنند، بلكه در واقع اين يك نوع‏ تسهيل براى زنان در امر زندگى است.

3- منظور از نسائهن چيست؟
 

چنان كه در تفسير آيه خوانديم نهمين گروهى كه مستثنى شده‏اند و زن حق دارد زينت باطن خود را در برابر آنها آشكار كند زنان هستند، منتهى با توجه به تعبير" نسائهم" (زنان خودشان) چنين استفاده مى‏شود كه زنهاى مسلمان تنها مى‏توانند در برابر زنان مسلمان حجاب را بر گيرند، ولى در برابر زنان غير مسلمان بايد با حجاب اسلامى باشند و فلسفه اين موضوع چنان كه در روايات آمده اين است كه ممكن است آنها بروند و آنچه را ديده‏اند براى همسرانشان توصيف كنند و اين براى زنان مسلمانان صحيح نيست.
در روايتى كه در كتاب" من لا يحضر" آمده از امام صادق ع چنين مى‏خوانيم:
لا ينبغى للمرأة ان تنكشف بين يدى اليهودية و النصرانية، فانهن يصفن ذلك لازواجهن:
" سزاوار نيست زن مسلمان در برابر زن يهودى يا نصرانى برهنه شود، چرا كه آنها آنچه را ديده‏اند براى شوهرانشان توصيف مى‏كنند" (7).

4- تفسير جمله أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَ‏
 

ظاهر اين جمله مفهوم وسيعى دارد و نشان مى‏دهد كه زن مى‏تواند بدون حجاب در برابر برده خود ظاهر شود، ولى در بعضى از روايات اسلامى تصريح شده است كه منظور ظاهر شدن در برابر كنيزان است هر چند غير مسلمان باشند، و غلامان را شامل نمى‏شود، در حديثى از امام امير المؤمنين على ع مى‏خوانيم كه مى‏فرمود:
لا ينظر العبد الى شعر مولاته:
" غلام نبايد به موى زنى كه مولاى او است نگاه‏ كند" (8) ولى از بعضى روايات ديگر تعميم استفاده مى‏شود، اما مسلما خلاف احتياط است.

5- تفسير" أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ"
 

" اربة" در اصل از ماده" ارب" (بر وزن عرب)- چنان كه راغب در مفردات مى‏گويد- به معنى شدت احتياج است كه انسان براى بر طرف ساختن آن چاره جويى مى‏كند، گاهى نيز به معنى حاجت بطور مطلق استعمال مى‏شود.
و منظور از" أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ" در اينجا كسانى هستند كه ميل جنسى دارند و نياز به همسر بنا بر اين" غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ" كسانى را شامل مى‏شود كه اين تمايل در آنها نيست.
در اينكه منظور از اين عنوان چه كسانى است؟ در ميان مفسران گفتگو است:
بعضى آن را به معنى پير مردانى دانسته‏اند كه شهوت جنسى در آنها خاموش شده است، مانند" الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ" (زنانى كه از سر حد ازدواج بيرون رفته‏اند و از اين نظر بازنشسته شده‏اند).
بعضى ديگر آن را به مردان" خصى" (خواجه).
و بعضى ديگر به" خنثى" كه آلت رجوليت مطلقا ندارد تفسير كرده‏اند.
اما آنچه بيش از همه مى‏توان روى آن تكيه كرد و در چند حديث معتبر از امام باقر ع و امام صادق ع نقل شده اين است كه منظور از اين تعبير مردان ابلهى است كه به هيچ وجه احساس جنسى ندارند، و معمولا از آنها در كارهاى ساده و خدمتكارى استفاده مى‏كنند، تعبير به" التابعين" نيز همين معنى را تقويت مى‏كند (9).
اما از آنجا كه اين وصف يعنى عدم احساس ميل جنسى درباره گروهى از پيران صادق است بعيد نيست كه مفهوم آيه را توسعه دهيم و اين دسته از پير مردان نيز در معنى آيه داخل باشند.
در حديثى از امام كاظم ع نيز روى اين گروه از پير مردان تكيه شده است.
ولى به هر حال مفهوم آيه اين نيست كه اين دسته از مردان همانند محارمند، قدر مسلم اين است كه پوشيدن سر يا كمى از دست و مانند آن در برابر اين گروه واجب نيست.

6- كدام اطفال از اين حكم مستثنا هستند
 

گفتيم دوازدهمين گروهى كه حجاب در برابر آنها واجب نيست، اطفالى هستند كه از شهوت جنسى هنوز بهره‏اى ندارند.
جمله" لَمْ يَظْهَرُوا" گاهى به معنى" لم يطلعوا" (آگاهى ندارند) و گاه به معنى" لم يقدروا" (توانايى ندارند) تفسير شده، زيرا اين ماده به هر دو معنى آمده است و در قرآن گاه در اين و گاه در آن بكار رفته.
مثلا در آيه 20 سوره كهف مى‏خوانيم:" إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ" (اگر اهل شهر از وجود شما آگاه شوند سنگسارتان مى‏كنند).
و در آيه 8 سوره توبه مى‏خوانيم" كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً" (چگونه با پيمان‏شكنان پيكار نمى‏كنيد در حالى كه اگر آنها بر شما چيره شوند نه ملاحظه خويشاوندى با شما مى‏كنند و نه پيمان).
ولى به هر حال اين تفاوت در آيه مورد بحث تفاوت چندانى از نظر نتيجه ندارد منظور اطفالى است كه بر اثر عدم احساس جنسى نه توانايى دارند و نه آگاهى.
بنا بر اين اطفالى كه به سنى رسيده‏اند كه اين تمايل و توانايى در آنها بيدار شده بايد بانوان مسلمان حجاب را در برابر آنها رعايت كنند.

7- چرا عمو و دايى جزء محارم نيامده‏اند؟
 

از مطالب سؤال‏انگيز اينكه در آيه فوق ضمن بيان محارم به هيچوجه سخنى از عمو و دايى در ميان نيست، با اينكه به طور مسلم محرمند و حجاب در برابر آنها لازم نمى‏باشد.
ممكن است نكته آن اين باشد كه قرآن مى‏خواهد نهايت فصاحت و بلاغت را در بيان مطالب به كار گيرد و حتى يك كلمه اضافى نيز نگويد، از آنجا كه استثناى" پسر برادر" و" پسر خواهر" نشان مى‏دهد كه" عمه" و" خاله" انسان نسبت به او محرمند روشن مى‏شود كه عمو و دايى يك زن نيز بر او محرم مى‏باشند و به تعبير روشنتر محرميت دو جانبه است، هنگامى كه از يك سو فرزندان خواهر و برادر انسان بر او محرم شدند، طبيعى است كه از سوى ديگر و در طرف مقابل عمو و دايى نيز محرم باشند (دقت كنيد).

8- هر گونه عوامل تحريك ممنوع!
 

آخرين سخن در اين بحث اينكه در آخر آيه فوق آمده است كه نبايد زنان به هنگام راه رفتن پاهاى خود را چنان به زمين كوبند تا صداى خلخالهايشان به گوش رسد! اين امر نشان مى‏دهد كه اسلام به اندازه‏اى در مسائل مربوط به عفت عمومى سخت گير و مو شكاف است كه حتى اجازه چنين كارى را نيز نمى‏دهد، و البته به طريق اولى عوامل مختلفى را كه دامن به آتش شهوت جوانان مى‏زند مانند نشر عكسهاى تحريك آميز و فيلمهاى اغوا كننده و رمانها و داستانهاى جنسى را نخواهد داد، و بدون شك محيط اسلامى بايد از اينگونه مسائل كه مشتريان را به مراكز فساد سوق مى‏دهد و پسران و دختران جوان را به آلودگى و فساد مى‏كشاند پاك و مبرا باشد.

پي نوشت ها :
 

(1) (سوره النور (24): آيات 30 تا 31)
(2) وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 139 و تفسير نور الثقلين و الميزان و روح المعانى (با تفاوت مختصرى) ذيل آيه مورد بحث.
(3) در اينكه" من" در جمله" يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ" چه معنى دارد، مفسران احتمالات مختلفى داده‏اند بعضى آن را براى" تبعيض" و بعضى" زائده" و بعضى" ابتدائيه" دانسته‏اند، ولى ظاهر همان معنى اول است.
(4) اصول كافى و تفسير على بن ابراهيم (طبق نقل نور الثقلين جلد 3 صفحه 587 و 588).
(5) تفسير على بن ابراهيم ذيل آيه مورد بحث.
(6) كتاب وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 145 باب 109 از ابواب مقدمات نكاح.
(7)" من لا يحضره الفقيه" طبق نقل تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 593.
(8) وسائل الشيعه باب 124 از مقدمات نكاح حديث 8.
(9)- براى توضيح بيشتر به جواهر الكلام جلد 29 صفحه 94 به بعد و همچنين وسائل باب 111 از ابواب مقدمات نكاح (جلد 14 صفحه 148) و همچنين تهذيب جلد 7 صفحه 468 مراجعه شود.

منبع:برگرفته از : تفسیر نمونه ( آیت الله مکارم شیرازی)
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :afyoon



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط