تاريخچه حجاب در اسلام
مقدمه
مفهوم شناسي
مفهوم لغوي حجاب
حجب فعلي متعدي است و به معناي مانع شدن به كار مي رود. به پرده، حجاب مي گويند، زيرا مانع از ديدن است، و به دربان، حاجب گفته مي شود، زيرا وي مانع از ورود افراد است. اين واژه در اصل بر موانع جسماني اطلاق مي گردد، ولي برخي مواقع به موانع معنوي نيز حجاب گفته مي شود.5
از گفتار اهل لغت مي توان نتيجه گرفت كه در زبان عرب، حجاب به پوششي گفته مي شود كه مانع از ديدن شيئي پوشانده شده مي شود. شهيد مطهري نتيجه تحقيقات لغوي خود را درباره اين واژه، چنين بيان مي كند:
كلمه حجاب هم به معني پوشيدن است و هم به معني پرده و حاجب، بيشتر استعمالش به معني پرده است. اين كلمه از آن جهت مفهوم پوشش مي دهد كه پرده وسيله پوشش است و شايد بتوان گفت كه به حسب اصل لغت هر پوشش حجاب نيست; آن پوشش حجاب ناميده مي شود كه از طريق پشت پرده واقع شدن صورت گيرد.6
اين واژه در قرآن و حديث نيز با عنايت به همين معناي لغوي به كار رفته و معناي خاصي پيدا نكرده است.7 شهيد مطهري مي فرمايد:
در قرآن كريم در داستان سليمان غروب خورشيد را اين طور توصيف مي كند: «حتي توارت بالحجاب» يعني تا آن وقتي كه خورشيد در پشت پرده مخفي شد. تعبير حجاب با همين معنا در آيه 51 سوره شوري و نيز در آيه 53 سوره احزاب به كار برده شده است... . در دستوري كه امير المومنين(عليه السلام) به مالك اشتر نوشته است مي فرمايد: «فلا تطولن احتجابك عن رعيتك» يعني در ميان مردم باش كمتر خود را در اندرون خانه از مردم پنهان كن. حاجب و دربان تو را از مردم جدا نكند بلكه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار ده.8
مفهوم اصطلاحي حجاب
استعمال كلمه حجاب در مورد پوشش زن اصطلاح نسبتاً جديدي است. در قديم و مخصوصاً در اصطلاح فقها كلمه ستر كه به معني پوشش است به كار مي رفته است. فقها چه در كتاب الصلوة10 و چه در كتاب النكاح11 كه متعرض اين مطلب شده اند كلمه ستر را به كار برده اند نه كلمه حجاب را. بهتر اين بود كه اين كلمه عوض نمي شد و ما هميشه همان كلمه پوشش را به كار مي برديم، زيرا چنان كه گفتيم معني شايع لغت حجاب، پرده است و اگر در مورد پوشش به كار برده مي شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجب شده كه عده زيادي گمان كنند كه اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود. پوشش زن در اسلام اين است كه زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گري و خود نمايي نپردازد. آيات مربوطه همين معني را ذكر مي كند و فتواي فقها هم مؤيد همين مطلب است... در آيات مربوطه، لغت حجاب به كار نرفته است. آياتي كه در اين باره هست چه در سوره مباركه نور و چه در سوره مباركه احزاب حدود پوشش و تماس هاي زن و مرد را ذكر كرده است بدون آن كه كلمه حجاب را به كار برده باشد. آيه اي كه در آن كلمه حجاب به كار رفته است مربوط است به زنان پيغمبر اسلام.12
معناي اصطلاحي جديد اين واژه، عبارت است از پوششي كه زن در برابر نامحرمان بايد استفاده كند و از جلوه گري و خود نمايي بپرهيزد. در اين نوشتار نيز همين معناي اصطلاحي مورد نظر است، نه پرده نشيني زنان. ترديدي نيست كه حجاب در اين اندازه يكي از احكام مشترك اديان ابراهيمي13 و از احكام ضروري اسلام بوده و همه طوايف اسلامي بر آن اتفاق نظر دارند.
حجاب در ايران و روم باستان
پس از داريوش مقام زن خصوصاً در طبقه ثروتمندان تنزل پيدا كرد. زنان فقير چون براي كار كردن ناچار از آمد و شد در ميان مردم بودند آزادي خود را حفظ كردند، ولي در مورد زنان ديگر گوشه نشيني زمان حيض كه بر ايشان واجب بود رفته رفته امتداد پيدا كرد و سراسر زندگي اجتماعي شان را فرا گرفت... . زنان طبقات بالاي اجتماع جرأت آن را نداشتند كه جز در تخت روان روپوش دار از خانه بيرون بيايند و هرگز به آنان اجازه داده نمي شد كه آشكارا با مردان آميزش كنند. زنان شوهر دار حق نداشتند هيچ مردي را و لو پدر يا برادرشان باشد ببينند در نقشهايي كه از ايران باستان بر جاي مانده هيچ صورت زن ديده نمي شود و نامي از ايشان به نظر نمي رسد.14
شهيد مطهري از سخنان جواهر لعل نهرو چنين استنباط مي كند كه او معتقد است كه «روميان نيز (شايد تحت تأثير قوم يهود) حجاب داشته اند و رسم حرم سراداري نيز از روم و ايران به دربار خلفاي اسلامي راه يافت».15
پوشش زنان عرب قبل از اسلام
يا نِسَاء النَّبِي لَسْتُنَّ كَأَحَد مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا* وَقَرْنَ فِي بُيوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيةِ الْأُولَي; اي همسران پيامبر شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر ]نيستيد اگر سر پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آن كه در دلش بيماري است طمع ورزد و گفتاري شايسته گوييد. و در خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينت هاي خود را آشكار مكنيد.16
دستورهاي اصلاحي اسلام نسبت به پوشش زنان نيز حاكي از برخي نقص ها و كاستي ها در پوشش زنان آن دوره و فاصله آن با پوشش مورد سفارش اسلام است:
يا أَيهَا النَّبِي قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَي أَن يعْرَفْنَ فَلَا يؤْذَينَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا;17 اي پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوشش هاي خود را بر خود فروتر گيرند اين براي آن كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديك تر است و خدا آمرزنده مهربان است.18 همين نكته، از آيات سوره نور نيز كه درباره آن ها بحث خواهد شد، فهميده مي شود. شأن نزول آيه 30 سوره نور اشاره اي به كيفيت پوشش قبل از دستور حجاب دارد. در اين شأن نزول آمده است «كان النسا يتقنعن خلف آذانهن; زنان دنباله مقنعه خود را به پشت گوش هاي خود مي انداختند» بنا بر اين، گلو و بنا گوش آن ها هويدا بود. تاريخ پژوهان نيز اين نكته را كه زنان جزيرة العرب از حجاب مناسبي برخوردار نبودند، تأييد مي كنند.19
اكنون سخن در اين است كه اين وضعيت به دنبال وضع قانون اسلامي مبني بر ضرورت حجاب بر هم خورد.
حجاب در قرآن
و َقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيوبِهِنَّ وَلَا يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يظْهَرُوا عَلَي عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا يضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيعْلَمَ مَا يخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعًا أَيهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ; و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمي] فرو بندند و پاكدامني ورزند و زيورهاي خود را آشكار نگردانند مگر آن چه طبعاً از آن پيداست، و بايد روسري خود را بر گردن خويش [فرو] اندازند و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان [همكيش] خود يا كنيزانشان يا خدمت كاران مرد كه [از زن ]بي نيازند يا كودكاني كه بر عورت هاي زنان وقوف حاصل نكرده اند آشكار نكنند و پاهاي خود را [به گونه اي به زمين ]نكوبند تا آنچه از زينت شان نهفته مي دارند معلوم گردد. اي مؤمنان!همگي [از مرد و زن ]به درگاه خدا توبه كنيد اميد كه رستگار شويد. وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِي لَا يرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيسَ عَلَيهِنَّ جُنَاحٌ أَن يضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيرَ مُتَبَرِّجَات بِزِينَة وَ أَن يسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ; و بر زنان از كار افتاده اي كه [ديگر ]اميد زناشويي ندارند گناهي نيست كه پوشش خود را كنار نهند [به شرطي كه] زينتي را آشكار نكنند، و عفت ورزيدن براي آن ها بهتر است و خدا شنواي داناست.
در شأن نزول آيه 30 سوره نور « قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم ويحفظوا فروجهم...» جناب كليني به سند خويش از سعد اسكاف نقل مي كند كه امام باقر(عليه السلام)فرمود:
جواني از جماعت انصار در شهر مدينه با زني روبه رو شد. در آن زمان زنان پوشش سر خود را پشت گوش هاي خود مي انداختند [در نتيجه، بنا گوش و گردن ايشان هويدا بود. ]وقتي زن از كنار وي گذشت جوان سر را به عقب برگرداند و هم چنان كه راه مي رفت وي را نظاره مي كرد و وارد كوچه اي شد و در حالي كه به پشت سر خود نگاه مي كرد به راه خود ادامه داد كه صورتش به استخوان يا تكه شيشه اي كه از ديوار بيرون زده بود برخورد كرد و شكست. وقتي آن زن از نظرش محو شد نگاه كرد و ديد كه بدن و لباسش خونين شد. [به خود آمد] و گفت: به خدا سوگند خدمت رسول خدا مي رسم و او را از اين مسئله خبر دار مي كنم. پس خدمت رسول خدا شرفياب شد. پيامبر از حال وي جويا شد و او جريان را به اطلاع آن جناب رساند. پس جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: قل للمؤمنين يغضّوا من أبصارهم ويحفظوا فروجهم ذلك أزكي لهم إنّ الله خبيرٌ بما يصنعون.21
سيوطي نيز اين شأن نزول را به نقل از ابن مردويه از امام علي(عليه السلام)نقل كرده است.22 از اين شأن نزول مي توان استنباط كرد كه اولين آياتي كه در تشريع حجاب و بيان محدوده نظر نازل شده، همين آيات سوره نور است.
گزارش هاي تاريخي حاكي از آن است كه مسلمانان بعد از نزول اين آيات، رويه متفاوتي را پيش گرفتند و با شنيدن اين آيات به ضرورت ايجاد تغييرات و دگرگوني هايي در چگونگي پوشش زنان پي بردند و به همين دليل بعد از نزول اين آيات، زنان با پوشش هاي متفاوتي در اجتماع حاضر مي شدند. مثلا طبري (244ـ310 ق) در تفسير خود آورده است:
عن عائشه زوج النبي(صلي الله عليه وآله) انّها قالت يرحم الله النساء المهاجرات الاول لما انزل الله«وليضربنّ بخمرهنّ...» شققن اكثف مروطهن فاختمرن به;23رحمت خدا بر زنان مهاجر پيشگام باد كه هنگامي كه خداوند فرمان حجاب را نازل فرمود، ضخيم ترين پوشش هاي پشمين خود را برش داده و با آن سر و گردن خود را پوشاندند.
سيوطي (849ـ911 ق) نيز به سند خود از ام سلمه نقل مي كند كه بعد از نزول آيه «يدنين عليهن من جلابيبهن» زنان انصار از منازلشان با پوشش هاي مشكي خارج مي شدند به گونه اي كه به نظر مي رسيد بر سر ايشان كلاغي نشسته است.24 به گفته سيوطي اين گزارش ذيل آيه «وليضربن بخمرهن» از سوره نور نيز در جوامع روايي متعددي نقل شده است.25 در كلام ديگري آمده است كه نزد عايشه از برتري زنان قريش سخن به ميان آمد. او گفت زنان قريش صاحبان فضيلت اند اما به خدا قسم من در پاي بندي به كتاب خدا و ايمان به قرآن كسي را برتر از زنان انصار نديدم. وقتي آيه «وليضربنّ بخمرهنّ علي جيوبهنّ» نازل شد و مردان اين آيه را در خانه ها بر زنان خود خواندند، بعد از آن هر يك از آن زنان با لباس خود، سر و كناره هاي صورتش را مي پوشاند. آنان وقتي صبح پشت سر رسول خدا به نماز ايستادند سر و گردن خود را پوشانده بودند به گونه اي كه خيال مي كردي بر سر آن ها كلاغ نشسته است.26
از آنچه گذشت معلوم مي شود كه برداشت مردم از اين آيات، ضرورت تجديد نظر در چگونگي حضور زنان در اجتماع و بين نامحرمان بود.
فقها و مفسران نيز مفاد اين آيات را وجوب پوشش خاص براي زنان در برابر مردان نامحرم دانسته اند.27 در محدوده دلالت آيات، 32ـ33 و 53 سوره احزاب28نيز بين مفسران اختلاف است.
تاريخ نزول سوره احزاب و نور
محققان تاريخ اسلامي نيز معتقدند كه سوره نور به طور تقريبي در سال هشتم هجري آغاز شد، زيرا اين سوره بعد از سوره نصر كه در سال هشتم نازل شد و در تاريخ نقل شده كه پيامبر بعد از اين سوره دو سال در قيد حيات بود و سوره نور بعد از سوره احزاب كه نزول آن از آغاز سال پنجم شروع شد، نازل شده است. به روايت ابن عباس چندين سوره بين زمان نزول سوره نور و احزاب فاصله شده است.30
شواهد روايي
در رواياتي از سوي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) محدوده حجاب بيان شده است. به عنوان نمونه در روايتي آمده است كه نمايان ساختن تمام بدن براي زوج رواست و سر و گردن را مي توان در برابر پسر و برادر آشكار كرد، اما در برابر نا محرم بايد از چهار پوشش استفاده كرد: پيراهن (درع)، روسري (خمار)، پوششي وسيع تر از روسري كه بر روي سينه مي افتد31 (جلباب) و چادر (ازار)32.
شيخ صدوق به سند خود از امام صادق(عليه السلام) و آن حضرت از پدران خود از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نقل مي كنند كه آن حضرت فرمود:
روا نيست زني كه به دوران عادت ماهانه بلوغ رسيده موي جلوي سر و گيسوان خود را آشكار كند.33
در روايت ديگريآمده است كه براي پيامبر(صلي الله عليه وآله) چند قواره پارچه آوردند. پيامبر قواره اي را به يكي از ياران خود داد و به او فرمود كه اين را دو قسمت كن: قسمتي را براي خود جامه كن وقسمت ديگر آن را به همسرت بده تا براي خود روسري كند. بعد به وي فرمود: به همسرت بگو براي اين پارچه آستري فراهم كند تا بدن وي از زير آن نمايان نباشد.34
هم چنين در روايتي آمده است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) با جابر بن عبدالله انصاري به خانه فاطمه((عليها السلام)) رفتند. پيامبر اجازه ورود خواست و فرمود من و كسي كه همراه من است وارد شويم. فاطمه فرمود: روسري بر سر ندارم پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: قسمت اضافه روپوش خود را بر سر خود بگير و بعد پيامبر(صلي الله عليه وآله) و جابر بر حضرت زهرا وارد شدند.35
برخي روايات نشان مي دهد زناني كه خود را با وضع جديد تطبيق نداده بودند مورد اعتراض قرار مي گرفتند. عايشه مي گويد: دختر عبدالله بن طفيل كه برادر مادري من بود در حالي كه زينت كرده بود به خانه ام آمد. در همان هنگام پيامبر(صلي الله عليه وآله)نيز وارد شد و هنگامي كه او را ديد از او روي برگرداند. عايشه گفت يا رسول الله اين دختر، بردار زاده من و خردسال است! پس پيامبر فرمود: هنگامي كه زن به دوران عادت ماهانه رسيد بر او جايز نيست كه جز روي خود موضع ديگري را نمايان كند.36
در گزارش ديگري نيز عايشه مي گويد كه اسماء دختر ابي بكر در حالي كه پوششي نازك بر تن داشت بر پيامبر(صلي الله عليه وآله)وارد شد. پيامبر(صلي الله عليه وآله)از وي روي گرداند و به وي فرمود: اي اسماء! وقتي زن به سني رسيد كه عادت ماهانه براي او اتفاق مي افتد جايز نيست كه جز صورت و دست وي تا قدري بالاي مچ در معرض ديد ديگران قرار گيرد.37
قبل از غزوه طائف دو نفر كه عموم مردم «غير اولي الاربه; مردي كه از زن بي نياز است.» به حساب مي آوردند جمال و وضع ظاهري زني از اهالي طائف را تعريف مي كردند كه چنين و چنان است. پيامبر(صلي الله عليه وآله)سخن ايشان را شنيد و درباره اين دو نفر فرمود: مي بينم كه شما دو نفر به زنان تمايل داريد (غير أولي الأربه نمي باشيد) آن گاه دستور داد آن دو را به محلي به نام «عرايا» تبعيد كردند.38 اين قضيه حاكي از آن است كه قبل از فتح طائف كه در شوال سال هشتم هجري اتفاق افتاد39 مسئله حجاب و رعايت حريم زنان مطرح بوده است.
اين روايات اگر چه از نظر سند و دلالت نيازمند بررسي است، اما روي هم رفته حاكي از اين موضوع است كه حجاب قبل از آن كه بين مسلمانان و ايرانيان يا روميان ارتباطي بر قرار شود، تشريع شده و پشتوانه اي ديني داشته است و چنين نبود كه پس از تعامل با ديگر ملل، بين مسلمانان پيدا شده باشد.
زمان بر قراري ارتباط ميان اسلام و ايران و روم
با مقايسه اي سطحي ميان تاريخ نزول آيات حجاب و تشريع حجاب در اسلام و زمان پيدايش ارتباط ميان مسلمانان عرب و ديگر ملل، نادرستي پندار تسرّي حجاب از ساير ملل به اسلام عيان مي گردد.
شواهدي متعارض
اين نقل به روشني دلالت مي كند كه در سال آخر عمر رسول خدا(صلي الله عليه وآله)و بنا بر شواهدي كه گفته شد بعد از گذشت حدود دو سال از زمان وجوب حجاب، زني مسلمان در برابر نامحرم به گونه اي حاضر شده كه مرد نامحرم وي را شناخته است. آيا اين گزارش ها با وجوب حجاب در آن دوره منافاتي ندارد؟ اين گزارش ها با توجه به آن چه در اين نوشتار استنباط شده چگونه قابل جمع است؟
اگر فرض را بر صحت اين گزارش ها قرار دهيم و تعارضي بين اين گزارش ها و شواهد داخلي آن وجود نداشته باشد41 به چند صورت مي توان بين اين گزارش ها و وجوب حجاب در آن زمان جمع كرد:
1. بر فرض صحت نقل ها وقتي انسان گزارشي را به صورت هاي گوناگون و با زياده و نقصان مشاهده مي كند، چگونه مي توان به جزئيات مطرح در اين گزارش ها بها داد و بر آن استناد كرد و در نتيجه با مطالبي قطعي يا دست كم مطالبي كه از در صد قطعيت بالايي برخوردار است معارض دانست؟ اين نكته با توجه به آن چه در تاريخ حديث به اثبات رسيده كه اهل سنت دست كم در سده اول هجري از ثبت و ضبط احاديث اجتناب كردند بسيار موجه است و شايد به همين دليل است كه در فقه روايات نبوي چندان كاربردي ندارد. شعراني درباره رواياتي كه به طور گوناگون نقل شده است معتقدند: آن چه از اين روايات در اين موارد مي تواند مورد استناد قرار گيرد چكيده سخن است كه مردم به طور معمول قادر بر حفظ و ضبط آن هستند و خصوصيات الفاظ و كلمات به دليل مختلف بودن قابل استناد نيستند.42 ايشان در جاي ديگر مي فرمايد: شيوه معاصران ما در تمسك به ويژگي هاي الفاظي كه روايت مي شود و جزئيات آن و ادعاي ظن اطميناني با استناد به اين امور قابل اعتماد نيست.43
2. از صحت اين گزارش ها مشروط بر اين كه ثابت شود كه مربوط به بعد از وجوب حجاب است، مي توان نتيجه گرفت در آن زمان صورت زن ها باز بوده و بنابراين، دستور پوشش شامل صورت نمي شود. چنان كه برخي از حديث «خثعميه»44 چنين استنباط كرده اند.45 شايد بتوان گفت اين استنباط، منوط به اين است كه پاي بندي فردي كه اين رفتار از وي مشاهده و گزارش شده به دستورهاي شرع مقدس اثبات گردد.
در پاسخ به اين سؤال كه آيا در اين موارد سكوت معصوم تقرير رفتار وي حساب نمي شود، بايد گفت ممكن است اعتراض معصوم نقل نشده باشد.
پرده نشيني
فقط بعدها بر اثر معاشرت اعراب مسلمان با تازه مسلمانان غير عرب، حجاب از آن چه در زمان رسول اكرم وجود داشت شديدتر شد نه اين كه اسلام اساساً به پوشش زن هيچ عنايتي نداشته است.46
البته برخي سخت گيرهاي از جانب خليفه دوم، حتي در زمان حيات رسول خدا(صلي الله عليه وآله)گزارش شده كه در برخي موارد با عكس العمل برخي زنان رسول خدا رو به رو شده است. صحت و سقم اين گزارش ها و در مرحله بعد يافتن منشأ اين طرز فكر امري در خور بررسي و پژوهش است. بعيد نيست كه سخنان ويل دورانت و جواهر لعل نهرو ـ در ابتداي نوشته نقل شد ـ صرفاً ناظر به پرده نشيني زنان باشد و به ستر و پوشش آنان عنايتي نداشته اند.
برخي محققان نيز منكر پشتوانه ديني براي نقاب زدن و برقع بر چهره افكندن شده اند و آن را رسمي دانسته اند كه از ديگر ملل وارد فرهنگ اسلامي شده، البته اين خود نيازمند تحقيقي مستقل است.47
نتيجه گيري
كتاب نامه
1. سيوطي، عبدالرحمان، الاتقان، [بي جا، بي تا].
2. جصاص، احمد، احكام القران، بيروت، دارالكتاب العربي، [بي تا].
3. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، [بي تا].
4. زركشي، محمد، البرهان، بيروت، دار الفكر، 1408 ق.
5. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمي و...، چاپ سوم: تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371.
6. معرفت، محمدهادي، التمهيد في علوم القران، قم، مطبعه مهر، 1396.
7. طبري، محمد، جامع البيان في تاويل القرآن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420 ق.
8. عاملي، جعفرمرتضي، حديث الافك، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1400 ق.
9. طوسي، محمد، الخلاف، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1417 ق.
10. سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور، بيروت، دار الفكر، 1403 ق.
11. ابوزيد، نصرحامد، دوائر الخوف، بيروت، المركز الثقافي العربي، چاپ سوم، 2004 م.
12. اردبيلي، احمد، زبدة البيان، قم، انتشارات مومنين، 1421 م.
13. سجستاني، سليمان، سنن أبي داود، بيروت، دار الفكر، 1410 ق.
14. مازندراني، ملاصالح، شرح اصول كافي، تهران، مكتبة الاسلاميه، 1388 ق.
15. شوكاني، محمد، فتح القدير، عالم الكتب، [بي جا، بي تا].
16. كاشاني، فيض، الصافي، تهران، مكتبه الصدر، 1416 ق.
17. جوهري، اسماعيل، الصحاح تاج اللغه العربيه و صحاح العربيه، چاپ هفتم: بيروت، دار العلم للملائين، 1407ق.
18. عسقلاني، ابن حجر، فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت، دار المعرفه للطباعه و النشر، [بي تا].
19. الكوفي، احمد، فتوح البلدان، بيروت، دار الندوه الجديده، [بي تا].
20. راوندي، قطب الدين، فقه القران، قم، مكتبة آية الله عظمي مرعشي، 1405 ق.
21. كليني، محمد، كافي، چاپ سوم: تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1388 ق.
22. سيوري، فاضل مقداد، كنز العرفان، تهران، مرتضوي، 1369.
23. طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، چاپ دوم، الثقافه الاسلاميه، 1408 ق.
24. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1415 ق.
25. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1420 ق.
26. حلي، حسن بن يوسف، مختلف الشيعه، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1412 ق.
27. عسكري، مرتضي، معالم المدرستين، چاپ ششم: [بي جا]المجمع العلمي الاسلامي، 1416 ق.
28. راغب اصفهاني، حسين، مفردات الفاظ قرآن، قم، ذوي القربي، 1416 ق.
29. صدوق، محمد، من لايحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، 1404 ق.
30. رشيدرضا، محمد، المنار، چاپ دوم: بيروت، دار المعرفه، [بي تا].
31. طباطبائي، محمدحسين، الميزان، قم، جامعه مدرسين، [بي تا].
32. كاشاني، فيض، الوافي، اصفهان، مكتبه امير المومنين(عليه السلام)، 1406 ق.
33. حرعاملي، محمد، وسائل الشيعه، قم، آل البيت(عليهم السلام)، 1414 ق.
پي نوشت ها :
1. كارشناس ارشد تفسير و علوم قرآن.
2. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 4، ص 282.
3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 386 ـ 391.
4. محمد ابن دريد، جمهرة اللغة، ذيل واژه حجب.
5. احمد فيومي، مصباح المنير، واژه حجب: «حجبه حجبا من باب قتل منعه و منه قيل للستر حجاب لانه يمنع المشاهده و قيل للبواب حاجب لانه يمنع من الدخول و الاصل في الحجاب جسم حائل بين جسدين و قد استعمل في المعاني... .».
6. مرتضي مطهري، همان، ج 19، ص 430ـ 429.
7. ابوالقاسم راغب اصفهاني، مفردات راغب، ذيل ماده «حجب».
8. مرتضي مطهري، همان، ج 19، ص 430.
9. ر.ك:علي اكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ذيل واژه حجاب.
10. ر.ك: حسن نجفي، جواهر الكلام، ج 8، ص 162ـ175.
11. همان، ج 29، ص 75ـ80.
12. مرتضي مطهري، همان، ج 19، ص 430ـ431.
13. محمد علي ايازي، فقه پژوهي قرآني، ص 192ـ194.
14. ويل دورانت، همان، ج 1، ص 433ـ444 و نيز ر.ك: مرتضي مطهري، همان، ج 19، ص 385ـ391.
15. مرتضي مطهري، همان، ج 19، ص 390.
16. احزاب، آيه هاي 32 ـ 33.
17. همان، آيه 59.
18. در كتاب الانوار تاليف ابوالحسن بكري ـ يكي از منابع كتاب بحار الانوار ـ هنگام گزارش بازگشت پيامبر(صلي الله عليه وآله) از سفر شام و ملاقات ايشان با خديجه سخن از حجاب و برداشتن حجاب است كه ممكن است حاكي از وجود اين رسم در بين زنان بزرگ آن دوره باشد و رفتاري شخصي به حساب آيد و با آن چه در نقل هاي تاريخي كه بيان گر رويه حاكم بر اجتماع بوده منافات ندارد. (ر.ك: محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 16، ص 52). البته بايد توجه داشت كه برخي از علما به كتاب او انتقادهايي داشته اند. (ر.ك: مرتضي عسكري، معالم المدرستين، ج 1، ص 291).
19. ر.ك: جواد علي، المفصل في تاريخ العرب، ج 4، ص 617; يحيي جبوري، الجاهليه، ص 72 و مرتضي مطهري، همان، ج 19، ص 385ـ391.
20. اين آيه در صفحه قبل ذكر شد.
21. محمد كليني، كافي، ج 5، ص 521: «استقبل شاب من الانصار امرأة بالمدينة وكان النساء يتقنعن خلف آذانهن فنظر إليها وهي مقبلة فلمّا جازت نظر إليها و دخل في زقاق قد سمّاه ببني فلان فجعل ينظر خلفها واعترض وجهه عظم في الحائط أو زجاجة فشقّ وجهه فلما مضت المرأة فإذاً الدماء تسيل علي صدره وثوبه فقال: واللّه لآتين رسول الله(صلي الله عليه وآله) ولأخبرنه قال: فأتاه فلمّا رآه رسول الله(صلي الله عليه وآله) قال له: ما هذا ؟ فأخبره فهبط جبرئيل(عليه السلام) بهذه الآية: «قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم ويحفظوا فروجهم ذلك أزكي لهم إنّ الله خبير بما يصنعون.» آيت الله خوئي اين روايت را معتبره مي داند. (كتاب النكاح، ج 1، ص 51). مرحوم محقق داماد نيز اين روايت را صحيحه دانسته است. (به نقل از: تقريرات درس صلاه مرحوم محقق داماد، ص 337).
22. به نقل: از محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج 15، ص 116 و ر.ك: فتح القدير، ج 4، ص 23.
23. ابن جرير طبري، ابن جرير، جامع البيان، ج 9، ص 306:«المرط بالكسر واحد المروط و هي اكسيه من صوف او خز كان يؤتزر بها». و ر.ك: اسماعيل جوهري، صحاح جوهري.
24. «لما نزلت هذه الآية «يدنين عليهن من جلابيبهن» خرج نساء الأنصار كان علي رؤسهنّ الغربان من أكسية سود يلبسنها» (جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، ج 5، ص 221).
25. جلال الدين سيوطي، درالمنثور، ج 5، ص42: أخرج البخاري وأبو داود والنسائي وابن جرير ابن المنذر وابن أبي حاتم وابن مردويه والبيهقي في سننه عن عائشة قالت: رحم الله نساء المهاجرات الُاوَل لما أنزل الله وليضربن بخمرهن علي جيوبهن أخذ النساء ازرهن فشققنها من قبل الحواشي فاختمرن بها».
26. جلال الدين سيوطي، در المنثور، ج 5، ص 42. تا آن جا كه تحقيق شد اين مطالب در كتاب هاي روائي شيعي يات نشد.
27. ر.ك: ابوبكر جصاص، احكام القران، ج 3، ص 315 ـ 319 و 369 ـ 372; سعيد راوندي، فقه القران، ج 2، ص 127 ـ 130 ; فاضل مقداد، كنزالعرفان، ج 2، ص 220ـ224 و احمد اردبيلي، زبده البيان، ج 2، ص 684 ـ 699.
28. يا نِسَاء النَّبِي لَسْتُنَّ كَأَحَد مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا. وَقَرْنَ فِي بُيوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيةِ الْأُولَي وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ. ... يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيوتَ النَّبِي إِلَّا أَن يؤْذَنَ لَكُمْ إِلَي طَعَام غَيرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيث إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يؤْذِي النَّبِي فَيسْتَحْيي مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يسْتَحْيي مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَاب ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا... .
29. ر.ك:محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج 20، ص 376ـ377; محمد زركشي، البرهان، ج 1، ص 251; جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج 1، ص 41 و 43; محمد هادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 106ـ107.
30. جعفر مرتضي عاملي، حديث الافك، ص 129 «و الظاهر ان سوره النور قد ابتدا نزولها في السنة الثامنة علي وجه التقريب لأنّها نزلت بعد سورة النصر و سوره النصر نزلت في سنة ثمان فقد ورد أن النبّي عاش بعدها سنتين فقط و بعد الأحزاب التي ابتدا نزولها في سنة خمس و بينها و بين سورة النور حسب رواية ابن عباس عده سور»و نيز ر.ك: همان، ص 137.
31. فخر الدين طريحي، مجمع البحرين، ذيل واژه جلباب.
32. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 7، ص 271: «عن النبي(صلي الله عليه وآله) قال للزوج ما تحت الدرع وللابن والاخ ما فوق الدرع ولغير ذي محرم أربعه أثواب درع وخمار وجلباب وإزار».
33. محمد صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 467; و محمد كليني، همان، ج 5، ص 520.
34.ابي داود سجستاني، سنن أبي داود، ج 2، ص 272.
35. محمد كليني، همان، ج 5، ص 528.
36. ابن جرير طبري، جامع البيان، ج 9، ص 305: «قالت عائشة دخلت علي ابنه أخي لامي عبدالله بن طفيل مزينه فدخل النبي(صلي الله عليه وآله) فأعرض فقالت عائشه يا رسول االله إنّها ابنه أخي و جارية: فقال: اذا عركت المرأة لم يحلّ لها أن تظهر إلاّ وجهها».
37. جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، ج 5، ص 42.
38. محمد عاملي، وسائل الشيعه، ج 20، ص 205; محمد كليني، كافي، ج 5، ص 523 و ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج 9، ص 274: «لا أراكما إلا من اولي الاربه من الرجال، فأمر بهما رسول الله(صلي الله عليه وآله)فعزبا الي مكان يقال له: العرايا».
39. احمد كوفي، فتوح البلدان، ج 1، ص 65 و محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 21، ص 168.
40. ابوعبدالله بخاري، صحيح البخاري، ج 5 ص 13: (قال الليث: حدثني يونس عن ابن شهاب قال: حدثني عبيدالله بن عبد الله بن عتبه ان أباه كتب إلي عمر بن عبد الله بن الارقم الزهري يأمره أن يدخل علي سبيعة بنت الحرث الأسلميه فيسألها عن حديثها وعن ما قال لها رسول الله(صلي الله عليه وآله) حين استفتته فكتب عمر بن عبد الله بن الأرقم إلي عبد الله بن عتبة يخبره أنّ سبيعة بنت الحرث أخبرته أنّها كانت تحت سعد بن خولة وهو من بني عامر بن لؤي وكان ممن شهد بدراً فتوفي عنها في حجة الوداع وهي حامل فلم تنشب ان وضعت حملها بعد وفاته فلما تعلت من نفاسها تجمّلت للخطاب فدخل عليها أبو السنابل بن بعكك رجل من بني عبدالدار فقال لها مالي اراك تجملت للخطاب ترجين النكاح فإنّك والله ما انت بناكح حتي تمر عليك اربعة أشهر وعشر قالت سبيعة فلما قال لي ذلك جمعت علي ثيابي حين امسيت واتيت رسول الله(صلي الله عليه وآله) فسألته عن ذلك فأفتاني بأنّي قد حللت حين وضعت حملي وامرني بالتزوج ان بدا لي».
41. به عنوان مثال، نكاتي كه در اين روايت از نظر تاريخي قابل بررسي است تعيين حقيقت داشتن وجود افرادي است كه در اين گزارش از آن ها نام برده شده است. در مرحله بعد بايد تاريخ تولد و وفات ايشان معين شود، چه بسا در اين بررسي ها نادرستي اين گونه گزارش ها استنباط شود.
42. فيض كاشاني، الوافي، ج 21، ص 474، پاورقي.
43. ابوالحسن مازندراني، شرح اصول كافي، ج 3، ص 165، پاورقي.
44. براي آشنايي با نقل هاي گوناگون اين روايت ر.ك: ابوعبدالله بخاري، صحيح بخاري، ج 2، ص 140و 218; محمد طوسي، الخلاف، ج 2، ص 249 و 386 و حسن حلي، مختلف الشيعه، ج 4، 319.
45. ر.ك: جواد كاظمي، مسالك الافهام الي آيات الاحكام، ج 3، پاورقي ص 278ـ279.
46. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 390.
47. محمد رشيد رضا، المنار، ذيل آيات نور; نصر حامد ابوزيد، دوائر الخوف، 240; و جواد علي، المفصل في تاريخ العرب، ج 4، ص 617.
نکته : حجاب تاريخ حجاب پيشينه حجاب اسلام
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : azadeh_69