تحول نظريات استراتژيك در جمهوري اسلامي ايران

تحول در انديشه استراتژيك در مقايسه با تحول در انديشه سياسي و انديشه هاي جامعه شناختي در جامعه ايران بسيار محدودتر شكل گرفته است. پويايي حوزههاي انديشه سياسي و انديشههاي مربوط به جامعه شناسي سياسي، بيشتر و فراگيرتر از پويايي پاسخهاي استراتژيك است؛ به همين دليل در بسياري از مواقع در وضعيت
چهارشنبه، 21 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحول نظريات استراتژيك در جمهوري اسلامي ايران

تحول نظريات استراتژيك در جمهوري اسلامي ايران*
تحول نظريات استراتژيك در جمهوري اسلامي ايران*


 

نويسنده:دکتر ابراهيم متقي**




 
تحول در انديشه استراتژيك در مقايسه با تحول در انديشه سياسي و انديشه هاي جامعه شناختي در جامعه ايران بسيار محدودتر شكل گرفته است. پويايي حوزههاي انديشه سياسي و انديشههاي مربوط به جامعه شناسي سياسي، بيشتر و فراگيرتر از پويايي پاسخهاي استراتژيك است؛ به همين دليل در بسياري از مواقع در وضعيت غافلگيري استراتژيك قرار گرفته و ميگيرد. هم چنين در بيشتر اوقات قادر به پيشگيري تهديدات امنيت ملي نيستيم و در برخورد با محيط بينالمللي احساس ميكنيم كه در شرايط امنيتي قرار داريم.اما وقتي واقعيتها خودش را نشان ميدهد، جبهههايي از ناامني استراتژيك را مشاهده ميكنيم؛ تحولات تاريخ استراتژيك ايران نشان ميدهد كه غافلگيري جامعه ايران در حوزه استراتژيك بيشتر از غافلگيري در حوزههاي سياسي و فرهنگي بوده است. زماني كه جنگ تحميلي شكل گرفت، جامعه استراتژيك و حوزههاي نظامي و استراتژيك ما، در وضعيت غافلگيري قرار گرفته بود. نشانههاي جنگ عليه ايران از فروردين 59 به نوعي آغاز شده بود. درگيريهاي مرزي، اختلافات در سطح منطقهاي و در سطح بينالمللي شكل گرفته بود. امريكاييها با كشورهاي منطقه به ويژه با عراق همآهنگي انجام داده بودند. اما در شش ماهه اول سال 59 به جاي اين كه نگرش استراتژيك و نگرش معطوف به منطقه و امنيت بينالملل در ايران عنصر تعيين كننده باشد و مسئله تماميت ارضي در دستور كار قرار گيرد، جدالهاي سياسي و جدال بين جناحهاي مختلف، فضاي سياسي جامعه را تحت الشعاع خود قرار داده و جامعه درگير فضاي انحرافي بود. زمينههاي ناامني سياسي و اجتماعي به وضوح مشخص بود. اما توجه چنداني به مؤلفههاي امنيتي منطقهاي وجود نداشت. بدين ترتيب جنگ در شرايطي شكل گرفت كه ما در فضاي خلأ انديشههاي استراتژيك قرار داشتيم. انديشههاي استراتژيك فاقد پويايي بود. در شرايطي كه احساس ميكرديم كه ادبيات سياسي ايران و امواج انقلاب اسلامي ايران ميتواند عرصههاي مختلفي از كشورهاي اسلامي را در هم نوردد، در آن فضا در وضعيت غافلگيري نظامي قرار گرفتيم. اين خلأ در ادبيات استراتژيك بود، زيرا وقتي ادبيات استراتژيك ظهور پيدا ميكند ادبيات استراتژيك و نظامي بايد قدرت پيشبيني داشته باشد و اين فضا را تأييد كند كه جامعه با چه تهديداتي روبهرو ميشود. بايد اين فضا را تعيين كند که كدام بازيگر، اصليترين تهديد عليه كشور خواهد بود. آيا فضاي عملياتي در ارتباط با حوزه مرزي غربي است يا شرقي، يا...؟ زماني كه خلأ ادبيات و استراتژيك وجود داشته باشد، تقريباً جامعه قادر نخواهد بود نسبت به تهديدات پاسخگو باشد و واكنش حاضر را انجام برساند. در موج دوّم در ارتباط با خلأ در ادبيات استراتژيك زماني اين مسئله را مشاهده ميكنيم كه جنگ شكل گرفته است.
در سالهاي 1361 و 1360 قادر ميشويم در مرزهاي خودمان مستقر بشويم. دوباره شاهد خلأ استراتژيك هستيم. با قدرتهاي بزرگ چه بايد بكنيم؟ نميدانيم با عراق چه كاري را بايد انجام دهيم و به همين دليل است كه زمينه براي انشعاب در حوزه سياسي فراهم ميشود و برخي اعتقاد دارند كه جنگ بعد از فتح خرمشهر تمام بشود و بعضي اعتقاد دارند كه جنگ بايد ادامه پيدا كند. بعضي اعتقاد دارند كه ايران نيروهاي نظامي خود را به لبنان ببرد و به جاي اين¬كه درگير منازعات منطقهاي عليه كشور اسلامي باشد، در حوزه منطقهاي در جدال با اسرائيل قرار گيرد. در اين مقطع زماني هيچ مجموعهاي وجود ندارد كه ادبيات استراتژيك را منتشر بكند در اين مقطع زماني هيچ تبييني از فضاي منطقهاي وجود نداشت. سالهاي اوّليه جنگ در خلأ استراتژيك بود.
از سال 1365 به بعد زمينه براي صدور ادبيات نظامي و استرتژيك فراهم ميشود. گروه¬هايي كه دفتر سياسي عملياتي و نظامي را هدايت و كنترل ميكردند و مجموعههايي كه در روند تصميمگيري نظامي نقش مؤثري داشتند در صدد برآمدند تا ادبيات نظام داري را تعيين بكنند و در صدد بر آمدند تا از تجربههاي كشورهاي ديگر استفاده كنند. بدين تربيت اولين نكتههاي برداشت نسبت به مسائل استراتژيك از سال 1365 آغاز ميشود و از اين مقطع زماني به بعد حوزه استراتژيك ايران پيچيدهتر ميشود. نگاههاي رئالستي در ادبيات استراتژيك ايران ظهور پيدا ميكند. از سال 1365 به بعد انديشه استراتژيك در چهارچوب توليد قدرت حركت ميكند. نشانههاي اين فضا را بايد در رابطه با سفر مكفارلين به ايران ببينيم مقامات سياسي ايراني فكر ميكردند كه سفر مكفارلين به ايران يا تعامل ايران با برخي از قدرتهاي بزرگ و واحدهاي منطقهاي نشانه ضعف است. به همين دليل بود كه برخي از افراد در سال 1365 از وزير امور خارجه درباره سفر هيئت امريكائي به ايران سؤالاتي مطرح كردند. سفر هيئت امريكائي به ايران اگر چه با تفاسير مختلفي مطرح ميشود، امّا بايد به اين مسئله توجه كرد كه آغاز توليد ادبيات استراتژيك است. آغاز دوراني است كه كشور براساس مسائل ملي تصميمگيري ميكند و براساس مسئله ملّي برداشتهاي استراتژيك خودش را تنظيم ميكند و در سال 1365 به اين نتيجه ميرسيم كه براي عمليات، دفاع و جنگ نيازمند ابزار هستيم.
بنابراين از سال 1365 نگرش رئاليستي در ادبيات استراتژيك ايران ظهور پيدا ميكند. جنگ از اين جهت اهميت قابل توجهي را در حوزه استراتژيك ايران دارد كه توانسته ما را از خلأ گفتماني در حوزه ادبيات استراتژيك خارج بكند و فضايي را ايجاد بكند كه زمينههاي لازم را براي ارائه ادبيات رئاليستي در حوزه استراتژيك فراهم کنيم. وقتي كه در حوزه استراتژيك، صحبت از رئاليسم ميشود، رئاليسم مكتب سياسي قدرت است. نظريهپردازان اين مكتب بر اين امر تأكيد دارند كه بدون قدرت و بدون منافع ملي كشورها قادر به بقاي خود نخواهند بود. در سال 1365 نگرش بقا محور به وجود ميآيد كه در سياست خارجي از اهميت قابل توجهي برخوردار است و در شرايطي قرار ميگيريم كه احساس ميكنيم نظام بينالملل و نظام منطقهاي در تركيب همآهنگ با يكديگر قرار گرفتهاند و اين تركيب همآهنگ فضاي جدال و تهديد عليه ايران را افزايش ميدهد و به همين دليل است كه ادبيات استراتژيك با نيت رئاليستي به معناي قدرت محور مورد توجه قرار ميگيرد. نگرش رئاليستي بر اين امر تأكيد دارد كه اگر ميخواهيم بقا داشته باشيم بايد به منافع ملي توجه بكنيم. منافع ملي در نگرش رئاليستي به منزله راهنماي كشورها براي تصميمگيري است. در چنين شرايطي ادبيات استراتژيك دچار تحول ميشود. نگرش استراتژيك در ادبيات استراتژيك فضايي را به وجود ميآورد كه زمينههاي ورود مكفارلين به ايران را فراهم ميكند. اگر ميبينيم كه نود نفر از وزير امور خارجه سوال ميكنند اين هم شايد ناشي از فضاي خلأ گفتماني پيشين است. نمايندگان مجلس نسبت به ضرورت امنيت ملي و نسبت به قدرتهاي استراتژيك در وضعيت خلأ ذهني هستند و به همين دليل است كه امام بعد از سوال 90 نماينده اين بحث را مطرح ميكنند كه امروز كه كاخ سفيد به كاخ سياه تبديل شده، عدهاي در ايران چنين شرايطي را درك نميكنند و فضاي ابهام را در داخل كشور دامن ميزنند. طبعاً رهبري سياسي و استراتژيك كشور وقتي كه تبيين مي¬كند در قالب كلي و عمومي به بحث ميپردازد و ميخواهد در اين ابهام نظر و اظهار نظر تصميمگيري شكل بگيرد. به اين ترتيب از سال 1365 اولين موج تعامل در انديشه و استراتژي ايران شكل ميگيرد.
پذيرش قطعنامه در چهارچوب ادبيات استراتژيك بود. زماني كه اين ذهنيت و جمعبندي وجود دارد كه ممكن است ادامه جنگ تهديدها را افزايش بدهد، ممكن است ادامه جنگ فضا را براي ضعف سياسي بيشتر، در داخل كشور فراهم بکند، در اين شرايط تصميمگيري براي پذيرش قطعنامه انجام مي¬گيرد و بدين ترتيب سالهاي 1365 تا پايان جنگ فضاي رئاليستي است. اين روند بين سالهاي 1367 تا 1370 ادامه پيدا ميكند. نگاه ما اين است كه در دوران جنگ، در وضعيت كمبود ابزارهاي استراتژيك بوديم. يكي از دلايلي كه عراق ميتوانست در برابر ما مقاومت كند و يكي از دلايلي كه عراق در سالهاي اوّل جنگ توانست در حوزه جغرافيايي ايران را مورد تهاجم قرار بدهد، مسئله محدوديت ابزاري بود. ادبيات استراتژيك و رويكرد رئاليستي در نگرش استراتژيك ايران ايجاب ميكرد كه فضاي لازم براي توليد قدرت فراهم شود. توليد قدرت به معناي توليد ابزارهاي سخت افزاري است. سخت افزار قدرت است و به همين دليل است كه بزرگترين قرارداد نظاميِ را با اتحاد جماهير شوروي منعقد ميكنيم. تجربه جنگ اين موضوع را ديكته ميكند كه اگر ميخواهيم در صلح به سر ببريم خودمان را براي جنگ آماده كنيم. نگرش متحول ميشود و نگرش ايران نگرش صلح محور ميشود. اين نگرش وجود داشت كه ميبايست حوزة قدرت خودمان را گسترش بدهيم، امّا بحثي كه از سالهاي بعد از جنگ شگل گرفت مبتني بر اين موضوع است كه جامع ايران داراي نگرش صلح است، امّا صلح به راحتي حاصل نميشود.
در ساختار نظام جهاني قوة فائقه در كسي وجود ندارد، بنابراين كشورها اگر ميخواهند امنيت داشته باشند بايد امنيت خود را از طريق خود ياري تأمين بكنند. به همين دليل است كه خرجهاي تسليحاتي ايران در طي سالهاي 1367 تا 1370 و تا 1378 افزايش پيدا كرد. چرا خريد تسليحاتي افزايش پيدا ميكند؟ به اين دليل كه نگرش استراتژيك ايران بر اين امر تأكيد دارد که اگر ميخواهيم تهديدات را خنثي كنيم بايد خود را براي جنگ آماده كنيم. تجربه 8 سال جنگ خلأ تسليحاتي و محدوديت تسليحاتي نسبت به عراق اين انديشه را در ادبيات استراتژيك ايران فراهم كرد كه جامعه ايران نياز قابل توجهي به خرج تسليحاتي دارد. امّا از سال 1370 اين نگرش هم تغيير پيدا كرد. ساختار نظام دو قطبي پايان يافت و در سال 1370 اتحاد جماهير شوروي دچار فروپاشي شد و اين ذهنيت ايجاد شد كه تكيه بر سختافزار نظامي نميتواند منجر به امنيت براي كشورها شود. بدين ترتيب موج سوم در عرصه تحول ادبيات استراتژيك در ايران شكل گرفت.
موج سوم بر قدرت سختافزاري تأكيد ميكند. امّا بر اين موضع هم تأكيد دارد كه امنيت صرفاً از طريق تجهيزات و تسليحات حاصل نميشود. اگر ميخواهيد در امنيت بيشتري به سر ببريد، بايد با محيط منطقهاي و محيط بينالمللي تعامل داشته باشيد. تأثير گذاري از طريق تعامل برگزار و حاصل ميشود. به اين ترتيب همان گونه كه آرون تأكيد داشت كه جهان را استراتژيست¬ها و ديپلماتها ميسازند، از سال 1991 يا از سال 1370 ما در فضايي قرار گرفتهايم كه دو حوزه ديپلماسي و استراتژي را با هم ديگر تركيب كرديم. در اين دوران شاهد تغيير در عرصههاي سياست استراتژيك هستم. سياست خارجي، منعكس كنندة ادبيات استراتژيك است و به همين دليل در سال 1370 شاهد قالبهاي گفتماني تنشزدايي هستيم. بدين ترتيب تنش زدايي را بايد حاصل سومين موج در ادبيات استراتژيك ايران دانست. از سال 1370 زمينه براي تعامل ايران با حوزههاي منطقهاي فراهم ميشود و با كشورهايي كه روابط ديپلماتيك ايران قطع شده بود دوباره بازسازي ميشود. زمينه براي تحرك رفتار سياست خارجي فراهم ميشود. در چنين شرايطي شاهد اين هستيم كه زمينههاي تحقق در ادبيات استراتژيك بازتاب خودش را در رفتار سياسي و سياست خارجي ايران نشان مي¬دهد. اگر ميبينيم كه ايران در زمان حمله عراق به كويت الگويي را به كار گرفت كه خودش را در چهارچوب عراق قرار نداد وحمله عراق به كويت را محكوم كرد و الگويي را به كار برد كه منجر به حداكثر امنيت براي كشور شد، ناشي از نتايج و تكامل ادبيات استراتژيك است كه از سال 1365 آغاز شده است. بدين ترتيب روابط خارجي ايران از سال 1371 به بعد گسترش بيشتري يافت. ادبيات استراتژيك توسعه پيدا كرد و روابط خارجي پيشرفتهتر شد. زمينه براي شكلبندي جديد به وجود ميآيد كه ايران ميتواند به عنوان يك بازيگر منطقهاي ايفاي نقش بكند. در طي سالهاي 1357 تا 1370 ايران يك بازيگر منطقهاي محدود تلقي ميشود، چرا كه درگير يك جنگ شده و از سال 1370 به بعد ايران بازيگر منطقهاي تلقي ميشود و شرايطي به وجود ميآيد كه براساس آن زمينه براي تبديل ايران از بازيگر منطقهاي به قدرت منطقهاي فراهم ميشود. به همين دليل است كه امريكاييها براي جلوگيري از چنين فرايندي، استراتژي مهار دوجانبه را اتخاذ ميكنند. اين مهم تا سال 1379 ادامه پيدا ميكند.
از سال 2000 زمينه براي تعامل در گفتمانهاي استراتژيك در سطح بينالملل فراهم ميشود. امريكاييها جنگ پيش دستي كننده را در دستور كار خود قرار ميدهند. امروز خاورميانه محور و مركز اصلي سياست امنيتي امريكاست. وقتي كه در فضاي بينالمللي تحول شكل ميگيرد زمينه براي تعميق در ادبيات استراتژيك ايران فراهم ميشود. بدين ترتيب آخرين موج تحول در ادبيات استراتژيك ايران را بايد در چهارچوب تهديد زدايي مورد توجه قرار داد. ديگر بازي، بازي با حاصل جمع صفر نيست و يك كشور نميتواند صرفاً تهديد باشد. زماني كه امريكاييها در افغانستان عمليات نظامي را به انجام رساندند، زماني كه امريكاييها اولين موج عملياتي پيشدستي كننده را عليه طالبان به كار ميگيرند، ايران در وضعيت محاسبه گرايي قرار ميگيرد. ايران در شرايط تهديد زدايي قرار ميگيرد. فضايي ايجاد ميشود كه براساس آن ميبينيم كه ايران و امريكا عليه طالبان جبهه يكساني را ايجاد ميكنند. در چنين شرايطي ميبينيم كه ادبيات استراتژيك ما پيچيده ميشود و تنوع پيدا ميكند. رفتار امنيتي ما هم تنوع مييابد، يعني اين كه مرزبنديهاي ما همه يا هيچ نيست. با امريكاييها در يك صحنه جدال ميكند و در يك صحنه و حوزه ديگر منافع مشترك وجود دارد.
در روند تهديد زدايي موج اول افغانستان بود. موج دوم در روند تهديد زدايي عراق بود. سوريها دچار اشتباه استراتژيك شدند. سوريها در روند جنگ امريكا عليه عراق از عراقيها حمايت كردند. ايران مرزبنديهاي رفتار استراتژيك خود را مشخص كرد و بر اين موضع تأكيد داشت كه عراق تهديد منطقهاي است و بقاي تهديد منطقهاي منجر به آشوب خواهد شد. امّا در همين حال از تداوم حضور امريكا در عراق حمايت نکرد. امريكا را به عنوان دولت اشغالگر تلقي كرد، درصدد برآمد تا دولت ملي در عراق شكل بگيرد. امريكاييها روي اين موضع تبليغ كردند كه ايران در صدد بيثبات سازي عراق است؛ در حالي كه منافع امنيتي ايران ايجاب ميكند كه عراق پايدار و با ثبات كه ساختارهاي سياسياش شكل ميگيرد بتواند از جايگاه لازم برخوردار باشد. كساني كه امروز در عراق قدرت را در دست ميگيرند اكثراً كساني بودند كه اصليترين متحدين امنيتي ايران محسوب ميشدند. سومين مرحله در ارتباط با تهديد زدايي در ادبيات استراتژيك را بايد در قالب مسائل هستهاي داشت. ايران در مسائل هستهاي مصالحه گرايي انجام داد. اصليترين اصل منافع ملي حفظ تماميت سرزمين است. دومين اصل، حفظ ساختار سياسي است. ما خود را از فشارهايي كه بر ما وارد ميشود، خارج كرديم. البته ميتوانستيم مانورهاي ديگري هم داشته باشيم. غربيها دنبال اين هستند كه غنيسازي را منتفي كنند. ما امتياز داريم و توانستهايم دو اصل حفظ سرزميني و حفظ ساختار سياسيمان را انجام بدهيم. خود اين ناشي از جلوههايي از تهديد زدايي است. هر كاري كه بخواهيم انجام بدهيم هزينه داريم. امنيت سازي بدون هزينه امكان پذير است. ايران تلاش ميكند براي اين كه بتواند به حداكثر دست پيدا كند، حداكثر، يعني حفظ تماميت ارضي و حفظ ساختار سياسي، حفظ مطلوبيتهايي در حوزه هستهاي. ما اگر نتواستهايم به حداكثر ممكن دست پيدا كنيم پس بايد به حداقلها توجه داشته باشيم.
امريكاييها در فضاي موجود ترجيح ميدهند كه اهداف خودشان را بدون جنگ به دست بيآورند. ما يك نظريه داريم؛ نظريه اين است كه ما نبايد امريكا را در فضاي محبوبيت قرار بدهيم، چون مجبوبيت منجر به تهاجم ميشود. بلكه بايد در فضايي قرار بدهيم كه امريكاييها احساس كنند امنيت آنها با امنيت ايران يك فضاي هم بسته دارد.

پي نوشت ها :
 

* چکيده¬اي از سخنراني ارائه شده در سلسله نشست¬هاي علمي برگزار شده به ميزباني فصلنامه علوم سياسي با عنوان وضعيت نظريه¬هاي سياسي در ايران در نمايشگاه بين المللي کتاب تهران در ارديبهشت 1384.
** استاديار علوم سياسي دانشگاه تهران.

منبع: فصلنامه علوم سياسى - شماره 36
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : gh_reza9542



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.