آسيب شناسى جوانان در آيينه قرآن وامامان
حقيقتا داستان بسيار شيرين حضرتيوسف(عليه السلام) ((زندگى نامه)) واقعىجوانان حقيقت جو است و شيوه زندگى كردننوجوانان و جوانان را در گستره خود قرارداده است. پس در جواب اين سوال كه:
آياداستان يوسف(عليه السلام) قابل توسعهاست؟ و آيا عنصرى دانستن آن قابل اثباتمى باشد؟ بايد گفت: قرآن در روايات, كتاب((جرى)) معرفى گشته, يعنى مانند آفتاب وماه در جريان است و بر انواع مصاديق قابل تطبيق است. از اين رو هم طبق رواياتيك آيه از قرآن نيز بر هر موردى كه قابلانطباق باشد تطبيق مى گردد; هرچند كهربطى به مورد نزول آيه نداشته باشد. عقلهم همين سليقه و روش را صحيح مى داند,چون قرآن براى هدايت همه انسان ها و درهمه زمان ها نازل شده است. بنابراين داستان حضرت يوسف(عليهالسلام) همان سرنوشت و فراز و نشيب زندگى يك جوان قدسى است و گستره زندگىتمام جوانان را در هر زمان و مكانى, تحتپوشش قرار مى دهد. از اين رو ((جوانانقرآن)) بايد يوسف گونه با آسيب ها و آفتها مقابله نمايند. از اين رو سوره يوسف را ـ كه سوره جوانان و زندگى نامهيوسف(عليه السلام) است ـ مطالعه كرده واز آن الگو بگيرند.
حد آسيب و آفت اخلاقى، در تهديدجوانان
اولينآسيبى كه اين جوان ملكوتى را با خطر جدىمواجه ساخت, ((حسادت خودمانى)) بود.حسادتى كه از درون خانه شعله ور شده, حسحسادت, برادران را به طرح نقشه اى وادارساخت, بعضى گفتند: ((يا يوسف را بكشيد ويا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد تامحبت پدر يك پارچه متوجه شما بشود.))(2)اين بود دو پيشنهاد پليدى كه در بينبرادران به خاطر حسادت مطرح شد:
• حسن يوسف ديده اخوان نديد ***از دل يعقوب كىشد ناپديد(3)
• از دل يعقوب كىشد ناپديد(3) ***از دل يعقوب كىشد ناپديد(3)
لذا امام سجاد(عليهالسلام) مى فرمايد:
((اللهم سلم لىقلبى من البغى والحسد والكبر والعجبوالريإ والنفاق و سوء الاخلاق; خدايا!قلب و جان مرا از سركشى, حسد, خودبزرگبينى, از خود راضى بودن, خودنمايى,دورويى, و اخلاق ناپسند, سلامت بدار.))(4)
حسد, يك بيمارى روانى اى است كه جان وجامعه انسانى را نابود مى كند. لذا بايدبا دعا و عوامل معنوىاى كه ائمهمعصومين(عليهم السلام) بيان كرده اند آنرا مداوا نمود.
بنابراين حسد را بايداز طريق دعا درمان كرد, نه دارو و عواملمادى.
حضرت على(عليه السلام) مىفرمايد:
((فان الحسد يإكل الايمانكما تإكل النار الحطب; (بر هم حسد مورزيدكه) حسد ايمان را مى خورد ـ چنان كه آتشهيزم را نابود مى كند.))(5)
البتهحسادت هاى دشمنان معنويت, مرموزتر وشكننده تر از حسادت آدم هاى معمولى است,زيرا سرمنشإاش مسائل سياسى ـ اجتماعىاست. دنياى امروز به صورت مجتمعى ازهمسايگان و دهكده اى كوچك درآمده است.به طورى كه با همديگر رفت و آمد داشته واز رفتار همديگر آگاه و باخبرند. در يكچنين دهكده اى جهانى, دشمن به راحتى ازهمه چيز و همه كس اطلاع دارد. به راحتىمى تواند قشرهاى مختلف هر جامعه راشناسايى كرده و مورد هجوم فرهنگى ومانند آن قرار دهد. بنابراين آسيب شناسىجوانان بايد با نگرشى جهانى و كلى موردبررسى قرار گيرد, نه در يك جامعه بسته ومحدود. به هر حال حسودان جهانى پيروانحضرت يوسف را در سراسر جهان مورد تهديدقرار داده, و براى تمام آن ها طرح و نقشهشومى تدارك ديده اند.
گرچه آسيب ها وآفت ها در حياط خلوت منزل و درون خانه,پيروان حضرت يوسف راتهديد مى كند. امادشمنان خارجى و داخلى اى كه با پاكى ومعنويت مخالف اند, كمتر آنها را فراهممى كنند. به عنوان مثال مى توان به پخشبرنامه هاى مبتذل ماهواره اى و امثال آناشاره كرد.
لذا امام سجاد(عليهالسلام) مى فرمايند:
((بارخدايا!مشركان را به مشركان گرفتار ساز تا ازدستيابى بر سرزمين هاى مسلمانانبازمانند, و آنان را با كاستن عددشان ازكاستن مسلمين باز دار و رشته اتحادشانرا بگسل تا از همدستى بر ضد مسلمين بازمانند.))(6)
بنابراين بايد براى محفوظماندن جوانان از خطر دورى از معنويت وفرار از حقيقت و اخلاق انسانى تلاش كردو از هر نيرو و امكاناتى استفاده نمود;گرچه خود جوانان هم بايد با هوشيارى وفراست با نقشه هاى ضد انسانى دشمنان ودوستان مقابله كرده و از دام آنها فراركنند. چهره هاى دروغين,در كمين جوانان
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
((قالوا يا ابانا انا ذهبنا نستبقوتركنا يوسف عند متاعنا فاكله الذئبوما انت بمومن لنا ولو كنا صادقين))(7)گفتند: اى پدر! ما براى مسابقه رفتيم ويوسف را نزد اثاثيه خود گذاشتيم و گرگاو را خورد. هرچند ما راست بگوييم, اماتو باور نخواهى كرد.
گرگ ها, براىخوردن دست به درندگى نمى زنند, بلكه بهخاطر شهوت رانى و خون آشامى است كه خوىدرندگى را در آنها تقويت كرده. از اين روهيچ وقت آرام نمى گيرند و تمام توان خودرا به كار مى بندند. در عين اين كه گرگ هانسبت به بعضى از حيوانات ديگر مانند:پلنگ, نهنگ, شير و شتر, جثه كوچكترىدارند, اما به جهت صفت ((خون آشامى)) سمبل((درندگى)) مى باشند:
اى صبا در دل يوسف مگو يعقوب را
آشتى كردنديارانش ولى گرگ آشتى(8)
گرگ صفتى وخوى درندگى در جامعه ناسالم جهانىامروز, موج مى زند. امام على (عليهالسلام) در نامه اى به عبدالله پسر عباسيا عبيدالله برادر عبدالله فرموده:
((... و ايتامهم اختطاف الذئب الازلداميه المعزى الكسيره...; و چون مجالبيشترى در خيانت به امت, به دستت افتاد,شتابان حمله نمودى و تند برجستى و آنچهتوانستى از مالى كه براى بيوه زنان ويتيمان نهاده بودند بربودى. چنانكه گرگتيز تك برآيد و بز زخم خورده و از كارافتاده را بربايد... به خدا اگر حسن وحسين چنان مى كردند كه تو كردى از من روىخوش نمى ديدند و به آرزويى هم نمىرسيدند, تا آن كه حق را از آنان بستانم وباطلى را كه به ستمشان پديد شده نابودگردانم.))(9)
امام على(عليه السلام)زندگى رانت خواران و راحت خواهان رامورد آسيب شناسى و كالبد شكافى قرار مىدهد و آنان را با گرگ تيز تكى كه بز زخمخورده و از كار افتاده را بربايد,مقايسه و تشبيه مى كند.
به هر حالاگرچه جوانان يك جامعه مانند يوسف از شرگرگ صفتان روزگار در امان نيستند, اماباتوكل به خدا و پيمودن راه انسانيت وحقيقت مى توانند از موج حمله هاى آنهادر امان باشند. خداوند هم پشتيبان وياور انسان هاى پاك و ملكوتى است.
حضرت على(عليه السلام) در يك آسيبشناسى عميق و دقيق, گرگ صفتان تمام زمانها را مورد خطاب قرار مى دهد, مى فرمايد:
((... و كان اهل ذلك الزمان ذئابا, وسلاطينه سباعا, و اوساطه إكالا, وفقراوه امواتا.. ولبس الاسلام لبس الفرومقلوبا; پيشواى قوم بايد با مردم خود بهراستى سخن بگويد و پراكندگى مردم را بهاجتماع تبديل كند, و ذهن خود را آمادهپذيرفتن گرداند[...در غير اين صورت] باطلبر جاى استوار شود, و نادانى بر طبيعت هاسوار و كار ستمكار بزرگ گردد, و دعوت (بهحق) اندك و كم خريدار شود, و روزگار چوندرنده اى ديوانه حمله آرد, و باطلآرميده برخيزد, و در كار دين جدايىپذيرند, در دروغ با هم دوست باشند و درراست با يكديگر دشمن شوند. و چون چنينشود, فرزند ـ با پدر ـ كينه ورزد و باران,كشت ها را بسوزاند, فرومايگان درهم پخشكنند, و جوانمردان تهديدست مانند. مردماين زمان گرگانند, و پادشاهانشاندرندگان, و فرودستان طعمه آنان,مستمندان همانند مردگان باشند. سرچشمهراستى خشك شود و چشمه دروغ جوشان گردد.راستى را به زبان به كار برند, ولى در دلبا هم دشمن اند. گناه و نافرمانى سببپيوند گردد و پارسايى موجب ريشخند, واسلام به طور وارونه جلوه دهند و كسىسخن حق نگويد.))(10)
بنابراين ازديدگاه اميرالمومنين (عليه السلام) رياو دورويى, گرگ صفتى و خوى درندگى, آسيبهايى هستند كه مى توانند افراد جامعه,خصوصا جوانان را به كام خود فرو برده واز مسير انسانيت و پاكى منحرف سازند.لذا در عصر ما هيچ كس نمى تواند رهبرىقافله جوانان جهان را بر عهده بگيرد مگراين كه خود از تمام پليدىها و حيله ها بهدور باشد و نفس خود را با صفات پاكانسانى آراسته گرداند. بنابراين بهترينراهنماى بشريت ـ در رسيدن به سعادت ـهمان رهبران معنوىاند.
چالش ها و موانع رشد معنوى جوانان
((وجإتسياره فارسلوا واردهم فادلى دلوه قاليا بشرى هـذا غلام واسروه بضاعه واللهعليم بما يعملون)) كاروانى فرا رسيد و آبآورشان را فرستادند. او دلوش را در چاهانداخت و گفت: مژده باد, اين پسركىاست...))(11)
چاه را تو خانه اى بينىلطيف
دام را تو دانه اى بينى ظريف(12)
معمولا اشياى قيمتى ـ مانندطلا ـ و انسان هاى باارزش و انديشمند ـمانند جوانان فعال ـ در تيررس دشمنان وگرگ صفتان تيز دندان قرار دارند. جوانانهر مرز و بومى, سرمايه هاى انسانى ومعنوى آن كشوراند, و انرژىهاى متراكمزيادى را در خود ذخيره دارند.
كيم ـوو ـ چونگ مى گويد:
((در ميان تمامچيزهايى كه جوانى به همراه دارد,مهمترينشان آرزوهاست. مردمانى كه آرزوو هدف دارند فقر نمى شناسند, زيرا شخص بهاندازه هدف هايش ثروتمند است, جوانىدورانى از زندگى است كه حتى اگر شخص هيچچيز نداشته باشد, ولى هدف داشته باشد,نيازى به اشك و غبطه خوردن ندارد. تاريخمتعلق به كسانى است كه در زندگى هدفدارند, آرزوها, اهداف, آمال و اميدهاقدرت هايى هستند كه با آنها مى توانجهان را متحول ساخت, ملت هايى كه برنامهدارند سرانجام اهدافشان به واقعيتمنتهى مى شود.))(13)
لذا اين نيروهاىسرشار از انرژى و تحرك, مورد هدف دشمنانقرار مى گيرند. از اين جهت براى به دامانداختن جوانان از ((دام هاى متنوع))استفاده مى كنند و از ((تنوع دام ها)) لذتمى برند. گاهى گرگ منشى پيش مى روند وزمانى هم از چاه ها و چالش هاى موجود درجامعه مدد مى گيرند تا جوان روشن ضميررا زمين گير نمايند و به تباهى بكشند كهعامل مهم افسردگى و بى انگيزه شدنجوانان است; چنان كه برادران حضرتيوسف(عليه السلام) نيز او را فداىبلهوسى و صفت زشت حسد و خودخواهى خودشانكردند و نوجوانى مثل يوسف (عليه السلام)را از بسيارى فرصت هاى نوجوانى محرومساختند. البته چاهى كه دشمنان,در عصر جاهليت جديد و عصر فضا در مسيرجوانان قرار داده اند شكل عوض كرده و باتنوع بيشترى جلوه نموده است. چاه و چاله,در عصر جاهليت جديد, داراى لايه هايىمتعدد و متنوع است و به شكل رسانه هاىجمعى اى مانند: اينترنتى, ماهواره,رايانه و... درآمده است. دشمنانكوردل, با ارائه ده درصد برنامه هاىمنفى, موهوم, مهيج, مهمل و فحشا, دراينترنت, ماهواره و... نود درصد ازجوانان جهان قربانى مى گيرند. اگرچه دراين ميان جوانان و نوجوانان متعهد ومتدين از اين سقوط در امان مى باشند,زيرا زندگى حضرت يوسف(عليه السلام) راالگوى زندگى خود قرار مى دهند. آرى! ((خداوند بندگان مخلص خود راتنهانمى گذارد و آنها را در شدايد و سختى هانجات مى دهد. نوح را روى آب, يونس را زيرآب, يوسف را در كنار آب, نجات داد. همچنان كه ابراهيم را از آتش, موسى را دروسط دريا و محمد (صلى الله عليه و آله وسلم) را در داخل غار و على(عليه السلام)را در ليله المبيت ـ كه به جاى پيامبرخوابيده بود ـ نجات داد. خداوند هر جااراده كند, بدون خواست انسان عملى مىشود. مثلا حضرت موسى رفت تا آتش بياورد,ولى با وحى و پيامبرى برگشت و اينكاروان رفتند تا آب بياورند, ولى يوسفرا نجات داده و با او برگشتند.
بااراده الهى ريسمان چاهى وسيله شد تايوسف از قعر چاه به تخت و كاخ برسد, پسبنگريد با حبل الله چه مى توان انجامداد!))(14)
((يا ايها الناس ضرب مثلفاستمعوا له ان الذين تدعون من دون اللهلن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له...; اىمردم به مثلى كه زده شده است گوش فرادهيد: كسانى كه غير از خدا مى خوانيدشانهرگز قادر به خلق مگسى هم نيستند, اگرچهبراى اين كار متفق شوند و اگر مگس چيزىاز آنها بربايد قدرت پس گرفتنش راندارند. آرى طالب و مطلوب ناتوانند.))(15)
پيام قرآن براى هميشه جاودانه است ودشمنان يوسف قرآن و جوانان قرآنى براىهميشه ناتوان اند. اين پيام قرآنى راباور كنيم و باز باورهاى خود را باورنمائيم و آن را پاس بداريم.
برده گيرى جوانان در عصرفضا
با رويكرد جديد بهزندگى بشريت, ((بازگشت به برده گيرى وبرده فروشى)) به وضوح به چشم مى خورد.بازار برده فروشى در عصر جاهليت جديد,بسيار رايج است, يعنى با گرفتن اراده ازآنها, تحت سيطره خود درآورده اند.
((جاهليت مدرن)) منشإ همه فسادها است.اگر در جاهليت اولى, تن انسان ها بهبردگى افتاده مى شد, در جاهليت مدرن,انديشه, باورها, اراده, انسانيت, شخصيت,عرض و آبروى افراد به بردگى گرفته مىشود. در جاهليت قديم در سهصورت, فرزندان خود را مى كشتند:
ازدختران نفرت داشتند, لذا آنها را می كشتند.
به خاطر نداشتن باور درست,مثلا: از ترس روزى فرزندان خودشان را می كشتند: ((ولا تقتلوا اولادكم خشيه املاق نحن نرزقهم واياكم ان قتلهم كان خطءاكبيرا; فرزندان خود را از ترس تنگدستى به قتل نرسانيد, ما رازق آنها و شماهستيم و كشتن آنها گناه بزرگى است.))(17)
عده اى فرزندان خود را براى بت ها,قربانى مى كردند:
((وكذلك زين لكثيرمن المشركين قتل اولادهم شركآ وهم ليردوهم وليلبسوا عليهم دينهم ولو شإالله ما فعلوه فذرهم وما يفترون; اينچنين شريكانشان كشتن فرزند را در نظربسيارى از مشركان بياراستند تا هلاكشانكنند و آيين آنها را مشتبه سازند, اگرخدا مى خواست اين كار را نمى كردندبنابراين آنها را با تهمت هايشان تنهابگذاريد.))(18)
اما در جاهليت جديد,فرزندان و بچه هاى خيابانى وجود دارند,پديده ((بچه هاى خيابانى)), پديده بسيارپليد عصر فضا و زندگى ماشينى است.
بىسرپناهى, بى سرپرستى و بدسرپرستى سببشده همه روزه شاهد كودكانى باشيم كه درخيابان ها, ميادين و پايانه هاى[ شهرهاىبزرگ] سرگردانند.
پايان سرگردانى همپيوستن به گروه هايى است كه كار آنها سوء استفاده از كودكان و از بين بردنكرامت انسانى آنها است.))(19)
شكار بچه هاى بوسنى هرزگوينى, از ناحيه جهانگردان اروپاى متمدن, آن هم جهت سرگرمى و تفريح, دست آورد پليد جاهليتجديد است.
بى خانه مانى و آوارگىكودكان فلسطينى ـ بالغ بر پنجاه سال ـاز دست يهوديان منحرف صهيونيسم, هزارانبرابر بدتر و پليدتر از فرزندكشى و بردهفروشى در عصر جاهليت قديم است. اين((سرطان بى پايان و دنباله دار)), به هيچچيز رحم نمى كند. همانند گرگان خون آشامو سگان هار با هيچ كس سر آشنايى و سازشندارند. خردسالان فلسطينى را همانندبره هاى نوپا زودتر و بهتر مى درند. گرگهاى خون آشامى كه خود هم مدعى مدافعحقوق بشر هستند. مثل
روزى گرگ خونآشامى كه سرچشمه مشغول خوردن آب بود, باقلدرى به ته چشمه آمد, با بره كوچكى كهمشغول خوردن آب بود برخورد كرد و به اوگفت: چرا آب را گل آلود مى كنى؟!
برهگفت: اولا من آب را گل آلود نكردم. ثانيااگر هم آب را گل آلود كرده باشم, آسيبشبه شما كه سر چشمه هستيد نمى رسد.
گفت: نه, سال گذشته هم آب را گل آلودكرده بودى!!
بره گفت: من كه شش ماهبيشتر سن ندارم.
گرگ وقتى ديد, برهدارد منطقى وقانونى حرف مى زند, در جا,بره را پاره پاره كرد!!
آرى, منطق گرگصفتان عصر جاهليت جديد, غير از اين نيست.آنها از منطق, قانون, قرآن و اسلام مىترسند و هر جا پاى مسلمانان, به ويژهشيعيان به ميان آيد, آن جا را با خاكيكسان مى كنند...
كودكان آواره وگرسنه عراق و افغانستان و ديگران هم بايك چنين سرنوشتى مواجه هستند و از دستگرگان بى امان ند. هر جامعه اىكه ارزش نيروهاى جوان خود را نداند, آنرا به طور ارزان از دست مى دهد. به همينجهت قافله مذكور, يوسف(عليه السلام) رابه بهاى اندكى به ديگران فروختند.(20)جامعه اى كه سالم نباشد, يوسف(عليهالسلام) و پيروان آن را به بهاى اندك مىفروشند و از نعمت هاى بزرگ خداوندسپاسگزارى نمى كنند... ولى آنهايى كه قدرو ارزش اين نوع جوانان را مى دانند به هرشكلى آنها را در اختيار مى گيرند:
((وقال الذى اشتراه من مصر لامراتهاكرمى مثواه عسى ان ينفعنا او نتخذهولدا)) آن كس كه او را از سرزمين مصر خريدبه همسرش گفت: مقام وى را گرامى دار,شايدبراى ما مفيد باشد, و يا او را به عنوانفرزند انتخاب كنيم.))(21) منتهافروش جوانان در هر زمانى به شكل مختلفىصورت مى گيرد. در گذشته به صورت برده وغلام, اما در زمان كنونى به صورت بىاراده كردن و بى هويت وانمود كردنجوانان است. به همين جهت دشمنان مىكوشند تا اين دوران حساس زندگى انسان هارا با تلاطم هاى روحى و جسمى نابود كنندو از حركت تكاملى آنها جلوگيرى نمايند.به هر حال جوانان عزيز در تمامنقاط جهان در هر لحظه مى توانند خود راپيدا كنند و از فرصت استفاده كرده و بهسير تكاملى روحى, انسانى و اجتماعى خودادامه دهند, چنان كه الگوى آنها يعنىحضرت يوسف(عليه السلام) نيز چنين كرد.
آتشفشان شهوت و جوانان
((وراودتهالتى هو فى بيتها عن نفسه وغلقت الابوابوقالت هيت لك قال معاذ الله انه ربىاحسنمثواى انه لا يفلح الظالمون))(22)
و زنىكه يوسف در خانه او بود از يوسف از طريقمراوده و ملايمت, تمناى كام گيرى كرد ودرها را (براى انجام مقصودش) محكم بست وگفت: بيا كه براى تو آماده ام. يوسف گفت:پناه به خدا كه او پروردگار من است ومقام مرا گرامى داشته, قطعا ستمگرانرستگار نمى شوند.))(23)
يكى از مسائلىكه براى انسان ها و مخصوصا جوان مشكلساز است قوه شهوت است, لذا دشمنان روىهمين مسئله سرمايه گذارى كرده اند. بر سر راه غريزه شهوت, دو راه وجوددارد:
راهى كه سر از آتش خروشان شهوتدرآورد.
راه ديگر آن كه, به جويبارىمبدل گردد كه آب زلال را به سوى سرزمينبكر هدايت كند, تا آن جا را به گلستانزيبا تبديل سازد.
اين دو راه, بىنهايت نسبت به هم فاصله دارند. راه اولصاحبش را به آتش ابدى و بى پايان مى بردو او را از انسانيت دور مى كند. راه دوم,صاحبش را تا به ديدار حق پيش مى راند واو را به حقيقت ارشاد مى كند. پديده شهوتو غريزه جنسى, يكى از مهم ترين زمينه هاىآسيب پذير و آسيب آفرين جوانان است. دشمنان تيزدندان و شهوت پرستانشعبده باز, هميشه روى نكات آسيب پذيرانگشت مى نهند و نسل صالح را به سوى يكنسل پليد فراخوانى مى كنند. يكى ازكارهايى كه زمينه ساز آسيب پذيرى جوانشده, عدم تشكيل خانواده و تبديل زندگىفردى به اجتماعى خانوادگى و دشوار جلوهدادن آن است به طورى كه مى توان گفت: بىشباهت به ميدان جنگ رفتن نيست, با اين تفاوت كه همواره احتمال شكست و مغلوبيتآن از پيروزى فزون تر مى باشد. گروهى از جوانان روى همين اصل وعواملديگرى از همان ابتدا فكر تشكيل خانوادهو زندگى اجتماعى را از مغز خود بيرونكرده و زندگى آزاد و تنهايى را اختيارنموده اند. جمعى ديگر به خاطر بعضىتوقعات بى جا و تقاضاهاى گوناگون كم كمعقب نشينى كرده اند...(24) نسلىكه براى شهوت رانى به خاك مى افتند وسرافكندگى را به جان مى خرد, تا مرزنيستى و فدا كردن هستى و همه ارزشها پيشمى رود. در برابر شهوت تعظيم مى كند وبرده مى شود و همانند بت آن را پرستش مىكند. در چنين حالتى, شهوت آفرينان از اينزمينه ها استفاده مى نمايند و با برنامهريزى منظم, نود درصد قربانى مى گيرد.مثلا در آيينه آمار آمده, شهوت آفرينانده درصد فيلم مبتذل و فحشا پخش كرده و درسطح بين الملل نود درصد مشترى جذب مىكنند.
امام سجاد(عليه السلام) در اينرابطه مى فرمايد: شهوت آفرينان با شهوتو شبهه در جست وجوى فرزندان ما هستند ودر راه شان دام شهوت و شبهه نصب مى كنندو اگر آنها را وعده دهند, دروغ مى گويند.خدايا عمر فرزندان را براى ما طولانىگردان, و بر ايام زندگى شان براى منبيفزا و خردسالان را برايم تربيت كن, وناتوانشان را برايم نيرو ده, و بدن ها ودينشان و اخلاقشان را برايم به سلامتدار.(25) بسيارى از جوان ها بعداز آن كه سلامتى, جوانى, ارزش ها و فرصتها را از دست دادند, متوجه مى شوند كه چهنعمت هاى بزرگى را از دست داده اند.هميشه مريض ها حسرت سلامتى را دارند وكهنسالان حسرت جوانى. زندانى در زندانبهتر متوجه نادانى و لغزش هاى خويش مىشود. اكثر جوانان, زندگى ((آزمايش وخطايى)) دارند. زندگى را از اول جدى نمىگيرند و با خطرها هم به صورت جدى برخوردنمى كند. ((زندگى آزمايشگاهى)) به جايىنمى رسد. زندگى بايد از روى تدبر و تعقلآغاز شود. محور زندگى بايد تفكر قرآنىباشد. براى زندگى و زنده ماندن بايدبرنامه داشت. زندگى را نبايد رها ساخت.زندگى همانند پرنده در قفس نيست كه ازروى دلسوزى آن را رها سازيم. همسانزندانى نيست كه آن را به حبس ابد محكومنماييم. زندگى يعنى: ((جاودانه شدن,جاودانه ماندن و جاودانه مردن)).
تفسير درست زندگى را بايد از زبان((زمان)) شنيد. با گذشت زمان روشن مى شودزندگى يعنى چه؟ پرنده واقعى و پيروزمندميدان كيست؟ به هر حال بايد نفس را بهچيزى مشغول كنيم وگرنه او ما را به گناهمشغول مى كند.
البته ممكن است كهجوانى به خاطر بى گناهى به زندان بيفتد,چنان كه حضرت يوسف(عليه السلام) نيز بهخاطر بى گناهى به زندان افتاد:
بىگناهى كم گناهى نيست در ديوان عشق
يوسف از دامان پاك خود به زندان مىرود
قرآن مجيد در مورد يوسف (عليهالسلام) مى فرمايد:
((واستبقا البابوقدت قميصه من دبر والفيا سيدها لدىالباب قالت ما جزإ من اراد باهلك سوءاالا ان يسجن او عذاب اليم))(26) وهر دو به سوى در سبقت گرفتند و آن زنپيراهن يوسف را از پشت دريد. ناگهانشوهرش را نزد در يافتند. زن (با چهره حقبه جانبى براى انتقام از يوسف با تبرئهخويش) گفت: كيفر كسى كه به همسر تو قصد بدداشته جز زندان و يا شكنجه دردناكچيست؟))
متإسفانه در بعضى از نقاط جهان با جوانان پاك دامن با خشونت رفتارمى شود; مثلا به جرم آزادى خواهى, دفاعازوطن و ناموس خود و مانند آن به بازداشتگاه و زندان مى افتند. منتها خداوندجبران پاكى و پاك دامنى خواهد كرد, چنانكه يوسف (عليه السلام) را پس از دورانسخت زندان به پادشاهى رساند. البته نوع زندان و زندانى كردن در هرزمانى ممكن است متفاوت باشد. در عصركنونى به طور عمومى همه را در محيط آزادزندانى كرده اند, يعنى باعث دورماندگىجوانان از حقيقت و مانع رسيدن آنها بهكمال انسانى مى شوند. با پخش برنامه هاىضد انسانى و ضد اخلاقى مانع دست يابىجوانان به چشمه انسانيت شده اند. عصرى كه در آن زندگى مى كنيم, ((عصرجنگ روان)) است همه نگران نگرانى هاى خودهستند, براى گم شده درونى, نگران وسرگردان هستند. زندگى را بسيار مبهممعنا مى كنند. آه سرد مى كشند. همه كار مىكنند ولى نمى دانند چه كار مى كنند.رقابت شديد است, اما نمى دانند براى چه؟چون براى فلسفه زندگى جواب نيافتند.بايد بدانيم دنيا دريايى استمملو از رنج و مصيبت. زندگى نه يك مسيرروان صيقل يافته است و نه بسترى است ازگلهاى سرخ, حتى اگر زندگى بسترى پوشيدهاز گل هاى سرخ بود, فراموش نكنيد, گل هاىسرخ هم پر از تيغ هاى تيز و برنده اند.
تقريبا كاميابى تمام افراد موفقامروزنتيجه محنت ها و مشقت هاى ديروز آناناست, نه به لحاظ گام نهادن در بستر گلهاى پر طراوت.(27)
رفاه طلبى توإم باتنبلى, راحت طلبى و رانت خوارى, از جملهنشانه هاى يك جامعه بيمار است. همانزندان نامريى اى است كه ديگران خواهانآن هستند.
بالاخره در چنين عصرى و درچنين فضايى, وظيفه دينداران, جوانان,دولت مردان و دلسوخته گان اين است كهفضاى حاكم بر جامعه را, ((خدامحورى)) قراردهند. براى دست يافتن به چنين فضاىمعنوىاى در جامعه, به سرمايه گذارى كلاندر زمينه هاى فرهنگى و تربيتى و مانندآننيازمنديم.
حب مقام و رياستطلبى
((رب قد آتيتنى منالملك وعلمتنى من تاويل الاحاديث فاطرالسماوات والارض انت وليى فى الدنياوالاخره توفنى مسلما والحقنىبالصالحين))(28)
پروردگارم! تو به منفرمان روايى عطا كردى و علم تعبير خوابآموختى, پديد آورنده آسمان و زمين تويىو در دنيا و آخرت كارساز خواهى بود, مرامسلمان بميران و به شايستگان ملحق فرما.
حضرت يوسف(عليه السلام) بعد از عبوراز گردنه هاى دشوار و عقبه هاى عبرتانگيز, تازه با خطر بسيار بزرگ ((حبمقام)) و ((رياست طلبى)) مواجه شده است كه براى نجات از آن به خدا پناه مى برد ودعا مى كند تا از نظر ايمان در امانبماند و مسلمان بميرد. با توجهبه آن كه حضرت يوسف (عليه السلام) درمواجهه با آسيب اخلاقى ((حسد)), گرگ صفتانبردگى, فرصت شهوت جنسى و زندان, چنيندعايى نفرمود, معلوم مى شود خطر شهوتمقام چقدر شكننده است. حضرتعلى(عليه السلام) در مورد درمان حب مقامو جنون قدرت مى فرمايد:
((مالك...مانند جانور شكارىاى مباش كه خوردنشا نرا غنيمت شمارى! چون رعيت دو دسته اند:
دسته اى برادر دينى تو و دسته ديگر درآفرينش با تو همانند. گناهى از ايشان سرمى زند, يا علتهايى بر آنان عارض مى شود,يا خواسته و ناخواسته خطايى مى كنند. بهخطاشان منگر و از گناهشان درگذر, چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد.))(29)
اگر با دقت تاريخ را مطالعه كنيم,روشنمى شود كه ((جنون مقام)) چه تعداد قربانىگرفته است و چقدر جنايت آفرينى كردهاست. منشإ و ريشه ((سناريوى سقيفه)), جنون مقام پرستى بوده است. در حادثه كربلا, صفمقابل امام حسين(عليه السلام) ((صف شهوت))و ((جنون مقام)) بوده است. اكثر پيامبركشى ها را, همين صفت ضد انسانيت بودهاست.
((هسته مركزى)) و ((خرج هاى)) تمام سلاح هايى كه تا به حال اختراع شده جنونمقام تشكيل مى دهد. پشت تمام بمب هاىاتمى و سلاح هاى هسته اى, همين نوع شهوتخوابيده است. بمب اتمى در ((هيروشيما وناكازاكى)) عين شهوت بوده است.
حادثه فلسطين, عراق, بوسنى, افغانستان و... همهريشه در رياست طلبى دارد.
از گرگان هميشه گرسنه و فرهنگ بى بند و بارى, غيراز اين هم انتظار نمى رود. پشت سر دهكدهجهانى و جهانى شدن, زندان نامريى و جهنمسياهى طراحى شده است كه همه آنها دركمين جوانان است.
به هر تقدير,جوانان و پيروان يوسف (عليه السلام) ازطرفى بايد در پست هاى كليدى و كلانكشورى خدمت بكنند, از طرف ديگر با آسيب وآتشفشان حب مقام مواجه هستند. حال درچنين حالتى چه بايد كرد؟ دومشكل بزرگ بر سر راه هر جوان فداكاروجود دارد:
رها ساختن مسووليت مشكل,پذيرفتن مسووليت مشكل تر. جاى قرعه زدنهم نيست. بالاخره عده اى از جوانان بايددر بدنه نظام و حكومت دينى مسووليتبپذيرند و در خدمت خلق باشند. به اضافهآن كه خطر شهوت مقام هم وجود دارد. امامعلى در اين مورد مى فرمايد:
((اصنافالسكر اربعه:
1ـ سكر الشباب
2ـ وسكر المال
3ـ و سكر النوم
4ـ و سكرالملك;
مستى بر چهار قسم است: مستىجوانى, مستى ثروت, مستى خواب و مستىرياست. ))(30)
از همه مهم تر اين است كه اين چهار نوع مستى در يك نفر جمع شود واو را تهديد كند. در چنين حالتى چه بايدكرد؟ در جواب بايد گفت: در اين صورت,راهكار دينى آن است كه همانند يوسفخودمان را بر قرآن عرضه كنيم و((خدامحورى)) را در زندگى حاكم نماييم وبگوييم:
((توفنى مسلما والحقنىبالصالحين))(31) مرا مسلمان بميران و بهشايستگان ملحق فرما.
قرآن مجيد هم درنفى خودكامگى و سلطه پذيرى مى فرمايد:((تو (شيطان) هرگز بر بندگان من سلطه اىنخواهى داشت و تنها پروردگارت براىنگهبانى آنها كافى است. ))(32)
به هرحال آخرين آسيب و آفتى كه يك جوان قرآنى را تهديد مى كند, آفت و آسيب رياست طلبىاست كه تنها با ((توكل به خدا)) مى توان آنرا مهار كرد. در صورت حفظ كردن خود ازاينخطر و خدمت به خلق, مى توان بزرگترين دستآورد را از اين طريق به دست آورد; چه اينكه بزرگترين وظيفه مردان خدا, ((خدمت بهخلق خداست)) كه خود بزرگترين عبادت است.
پي نوشت ها:
1. سوره يوسف,آيه8.
2. همان, آيه9.
3. مثنوى معنوى,دفتر 5, بيت 3933.
4. صحيفه سجاديه جامعه,دعاى 135, ص497.
5. نهج البلاغه, خ86.
6.صحيفه سجاديه, دعاى 27, دعاى مرزداران.
7. يوسف, آيه17.
8. آصفى.
9. نهجالبلاغه, نامه41.
10. نهج البلاغه, خطبه108.
11. يوسف, آيه19.
12. مثنوى معنوى,دفتر ششم, بيت 369.
13. كيم ـ وو ـ چونگ,((سنگ فرش هر خيابان از طلاست)), محمدسودى, تهران: سيمين, نوزدهم, 1380, ص24.
14.تفسير نور, ج6, ص40.
15. سوره حج, آيه 73.
16. سوره يوسف, آيه 20.
17. سوره اسرإ,آيه 31.
18. سوره انعام, آيه 137.
19.روزنامه كاروكارگر 80/10/2
20. تفسيرنور, ج6, ص41.
21. سوره يوسف, آيه 22.
22.سوره يوسف, آيه 23.
23. عبدالمجيد رشيدپور, چرا رنج مى بريم.
24. صحيفه سجاديه, دعاى فرزندان.
25. سوره يوسف,آيه 25.
26. كيم ـ وو ـ چونگ, همان.
27.سوره يوسف, آيه 101.
28. نهج البلاغه,نامه 53.
29. تحف العقول, ص 126.
30.سوره يوسف, آيه 101.
31. سوره اسرإ, آيه65.
ارسال توسط کاربر محترم:mohammad_43