متمهديان و مدعيان مهدويت-دوم
(نگاهى تاريخى به دعاوى و نسبتهاى دروغين مهدويت)
سبائيه:
سبائيه غلو را درباره على(ع) به حد اعلا رسانده بودند و معتقد به ويژگى خارقالعاده على(ع) بودند. البته بنابر قولى به آنان «طياره»(4) و بنابر قولى «سحابيه»(5) هم مىگويند. آنها معتقدند كه على(ع) نمرده و در ابرهاست. البته اهل اخبار، مخالفان عثمان را مطلقاً «سبائيه» مىناميدند.(6)
در مورد خود «عبدالله بن سبا» بايد گفت، كه اولين بار نام او در كتاب تاريخ طبرى، با روايت سيف بن عمرو، آمده است، كه نقل مىكند: «او مردى يهودى از صنعا، با مادرى سياهپوست بود و در زمان عثمان مسلمان شد؛ به اين قصد كه در پوشش اسلام شروع به فساد كند و اسلام را براندازد؛ و در قتل عثمان هم شريك بود.»(7) و در جاى ديگر، طبرى بنابر قول سيفبن عمرو روايتى را نقل مىكند كه: «دو سپاه على(ع) و بصره توافق به صلح كردند (در جنگ جمل)؛ اما قاتلان عثمان اين امر را به صلاح خود نمىديدند؛ از اين رو شبانه توطئه كردند و به هر دو سپاه حمله كردند و هر دو را به جان هم انداختند.»(8)
در ميان مورخان، اولين بار طبرى اين روايات را از زبان سيفبن عمرو نقل كرده و بعد اين افسانه به ديگر تاريخنويسان رسيده است. البته مورخان بزرگى همچون يعقوبى (درگذشت 284هـ)، بلاذرى (درگذشت 279هـ)، ابن سعد (درگذشت 230هـ) از ابن سبا اسمى نياوردهاند.
علامه عسكرى در كتاب عبداللهبن سبأ(9) به تفصيل درباره شخصيت عبدالله بن سبا سخن گفته است و ساختگى بودن آن را ثابت مىكند؛ و در مورد سيفبن عمرو تميمى (درگذشت 170 ق) هم مىفرمايد كه، وى عدنانى بوده و سعى فراوانى در تصرف تاريخ نموده است؛ از اين رو عبدالله بن سبا هم از طراحىهاى اوست؛ تا بدين وسيله اختلافات مهم دنياى اسلام و عقايد مهم شيعه را به عبدالله بن سبا نسبت دهد؛ تا چنين وانمود كند كه اصل اين عقايد از يهود گرفته شده است.
البته سيفبن عمرو در ميان رجال نويسان اهل سنت متهم به زندقه و كفر شده است.
همان گونه كه معلوم شد، سبائيه چنين ادعايى را نسبت به امام على(ع) داشتند. ولى پر واضح است كه هيچ گاه امام على(ع) چنين ادعايى نكرده بودند.
انگيزه اصلى سبائيه يا سحابيه، غلوگويى نسبت به امام على(ع) است؛ البته نبايد دستهاى معاندان شيعه را در انتساب تحريف گونه اين عقايد به ابن سبا را فراموش كرد. متأسفانه حتى برخى از شيعيان هم (مانند نوبختى در فرقالشيعه و اشعرى در المقالات و الفرق) بدون توجه به لوازم اين انتساب، در كتب خود نام او را ذكر كردهاند؛ در حالى كه جمع كثيرى از اهل سنت وجود ابن سبا را انكار كردهاند؛ مانند: طه حسين(10)، دكتر على وردى(11)، محمد كردعلى(12)، احمد محمود(13)، دكتر كامل مصطفى شيبى(14) و برخى مستشرقان؛ مانند: دكتر برناد لويس، ولهاوزن، فريد ليندر و ديگران(15).
در مورد نام ديگر سبائيه؛ يعنى سحابيه، بايد متذكر شد كه اين مطلب موهوم است. اصل مطلب از اين قرار است كه پيامبر اكرم(ص) عمامهاى داشت به نام سحاب، كه در عيد غديرخم يا در مناسبت ديگر آن را به امام على(ع) بخشيد. پس از آن گاهى كه امام على(ع) با آن عمامه بر پيامبر اكرم(ص) وارد مىشد، پيامبر(ص) مىفرمود جاء على فى السحاب. «على(ع) در حالى كه عمامه سحاب بر سر اوست، آمد» نه اين كه على(ع) كه در ابرهاست آمد. بعدها فرقهنويسان اين جمله را تحريف كرده و آن را به طرفداران ابنسباى ساختگى نسبت دادند.(16)
در مورد سبائيه چند نكته قابل ذكر است:
الف) اين طائفه منقرض شدهاند و ادعاى آنان هم باطل است.
ب) روايات فراوانى وجود دارد، كه در آنها به تعداد ائمه(ع) تصريح شده است.
ج) مسأله به شهادت رسيدن حضرت على(ع)، از مشهورترين حوادث تاريخ است.
د) حضرت على(ع) در هيچ جا چنين ادعايى نداشته؛ بلكه خبر از آمدن قائم آل محمد(عج) مىدهد.
اصبغبن نباته مىگويد: «نزد اميرالمؤمنين(ع) رفتم و او را متفكر و خيره شده به زمين يافتم. عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! چگونه است كه شما را متفكر و خيره شده به زمين مىبينم؟ آيا نسبت به آن راغب شدهاى؟ فرمود: نه والله! هرگز نه راغب زمين و نه راغب دنيا گشتهام؛ ولى درباره فرزندى كه از صلب من و يازدهم از اولاد من است، تفكر مىنمودم. اوست آن مهدى كه زمين را پر از عدل و داد مىكند، پس از آن كه از ظلم و جور پر شده باشد. او را حيرتى و غيبتى است، كه در آن گروهى هدايت و گروهى گمراه مىشوند...»(17)
كيسانيه
الف) لقب يكى از غلامان آزاد شده امام على(ع) است؛ كه در قيام مختار بر ضد بنىاميه نقش اصلى را داشته است؛
ب) لقب «ابوعَمره» رئيس پليس كوفه، در زمان تسلط مختار بر كوفه مىباشد؛
ج) لقب محمدبن حنفيه، فرزند امام على(ع) مىباشد؛
د) لقب مختار ثقفى است؛ كه محمدبن حنفيه به جهت زيركى به او گفته است؛(19)
و) امام على(ع) مختار را بر زانوى خود نشاند و او را كيس خواند؛(20)
مراد از كيسانيه، پيروان مختاربن ابى عبيده ثقفى است. اين فرقه پنداشتند كه محمدبن حنفيه بعد از حسينبن على(ع) امام و مهدى موعود(عج) است و در كوه رضوا به سر مىبرد و نزد او آب و عسل نهاده شده و از آنجا ظهور و قيام خواهد كرد(21) البته خود محمدبن حنفيه چنين ادعايى نداشته است.(22)
در مورد مختار هم بايد گفت كه برخى از عقايد را با انگيزههاى خاص به وى نسبت دادهاند؛ از جمله عقيده به مهدويت و مهدى موعود بودن محمدبن حنفيه؛ در حالى كه مختار هيچ ادعاى گزافى نداشته و هيچ عقيده كفرآميزى ابراز نكرده است(23) و هيچ فرقه و مذهبى تشكيل نداده است و نام كيسانيه در آن زمان اصلاً مشهور و معروف نبوده است. منشأ اين اتهامات و دشمنىها در مورد مختار و تبليغات بر ضد او را مىتوان به چند دسته تقسيم كرد:
الف) عاملان و شركت كنندگان در واقعه خونين كربلا و امويان كوفه؛
ب) اشراف و بزرگان كوفه. چون جمع كثيرى از سپاهيان مختار غلامان آزاد شده بودند؛
ج) عبدالله بن زبير و طرفداران و ياران او؛ كه مختار را مانع بزرگى براى خود مىدانستند؛
د) امويان مستقر در شام، به رهبرى عبدالملكبن مروان(24)؛
مختار سال 66هـ / 685م در كوفه قيام كرد. هدف او انتقام گرفتن از قاتلان كربلا و قيام بر ضد بنىاميه(25) بود. اين قيام 6 سال پس از شهادت امام حسين(ع) واقع شد. اين گروه را مختاريه هم ناميدهاند.(26)
موالى، كه ستون فقرات نهضت مختار بودند، خود را شيعةالمهدى يا حزب المهدى مىناميدند(27). امام سجاد(ع) هم بر اساس شرايط و مصالح، از به عهده گرفتن قيام خوددارى كرد؛ و مختار هم قيام خود را منتسب به محمدبن حنفيه نمود. برخى گفتهاند محمدبن حنفيه نماينده تامالاختيار امام سجاد(ع)(28) بوده است. مختار هم بعد از شكست دادن لشكر عبدالملكبن مروان، به سردارى عبيداللهبن زياد، در «نصيبين»؛ در نهايت، در جنگ با مصعببن زبير در بصره شكست خورد و در رمضان سال 67 هـ.ق به شهادت رسيد.(29)
در مجموع درباره فرقه كيسانيه مىتوان گفت:
اولاً: محمدبن حنفيه اصلاً ادعاى مهدويت نداشته است.
ثانياً: مختار ثقفى هم مدعى مهدويت محمدبن حنفيه نبوده است. اين اتهامى است كه عباسيان و برخى از دشمنان، با انگيزههايى كه به آن اشاره شد، دامن زدهاند.
ثالثاً: در رواياتى كه در خصوص امامت دوازده امام(ع) و پيامبر(ص) از طريق شيعه و سنى بيان شده است، نامى از محمدبن حنفيه نيست.
رابعاً: اين فرقه منقرض شده است و كسى در عصر فعلى اعتقاد به امامت محمدبن حنفيه ندارد.
البته عدهاى مثل كُثَيرَه عزه (درگذشت 105هـ / 723م) از شعراى اهل بيت محمدبن حنفيه را مهدى موعود دانستند. او شعر ذيل را سروده است:
فهديت يا مهدينا ابن المتهدى أنت الذى نرقى به و نرتجى
انت ابن خير الناس بعد النبى انت امام الحق لسنا نمترى
يابن على سِر و من مثل على
راه يافتى اى مهدى ما پسر راه يافته. تو كسى هستى كه ما به تو خشنوديم و اميدواريم. تو پسر بهترين مردم پس از پيغمبرى. تو امام بر حق هستى و ما در آن شكى نداريم. اى پسر على! برو؛ و چه كسى مانند على است.(30)
كربيه هم از فرقههايى است كه به عنوان زير مجموعه فرقه كيسانيه در زمان امام باقر(ع) مطرح شده بود؛ كه معتقد بودند محمدبن حنفيه ملقب به مهدى است و او نمرده و نخواهد مرد و هم اكنون غايب است و مكان او معلوم نيست و روزى ظهور خواهد كرد و مالك زمين خواهد شد و تا رجوع او، هيچ امامى نخواهد بود.(31)
بعضى از اين فرقه هم مىگويند محمدبن حنفيه در كوهستان رضوا است و بار ديگر خروج خواهد كرد.(32)
اين گروه، كه عدهاى از اهل مدينه و كوفه بودند، با انگيزه غلو رو به اين سوى آوردند؛ البته تبليغات بنىاميه هم در اين انحراف بىتأثير نبود. در ضمن اين گروه مورد لعن امام باقر(ع) واقع شدند.(33)
ادامه دارد...
پي نوشت ها :
1. تاريخ شيعه و فرقههاى اسلام، دكتر محمدجواد مشكور، ص 127، انتشارات اشراقى، چاپ ششم، تهران، 1379.
2. الغيبة، شيخ طوسى، ص 197، تحقيق عبادالله الطهرانى و الشيخ على احمد ناصح، انتشارات مؤسسة المعارف الاسلامية، قم، چاپ دوم، 1417 ق .
3. المهدية فى الاسلام، سعد محمد حسن، پاورقى ص 94، طبع مصر، 1353م / 1373هـ ، دارالكتاب العربى.
4. عبدالله بن سبا، علامه عسكرى، ج 3، ص 209، مترجمان: محمدصادق نجمى و هاشم هريسى، چ اول، انتشارات مجمع علمى اسلامى.
5. همان.
6. تاريخ اسلام، دكتر على اكبر فياض، ص 140، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم، بهار 1378.
7. محمدبن جرير طبرى، تاريخ الرسل و الملوك، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407ق، ج 2، ص 647 .
8. تاريخ طبرى، ج 3، ص 38.
9. عبدالله بن سبا، علامه سيدمرتضى عسكرى، ج 3 (ترجمه فارسى).
10. طه حسين، الفتنة الكبرى على و نبوه، قاهره، دارالمعارف، ص 98.
11. دكتر على وردى، وعاظ السلاطين، ص 175، بغداد، كلية الآداب و العلوم، 1954 م.
12. محمد كردعلى، خطط الشام.
13. احمد محمود، نظرية الامامة.
14. دكتر كامل مصطفى شيبى، الصلة بين التصوف و التشيع.
15. غاليان، صفرى فروشانى، ص 79-77.
16. عبدالحسين احمد امينى نجفى، الغدير فى الكتاب و السنة و الآداب، ج 3، ص 293-290، چاپ سوم، بيروت، دارالكتاب العربى، 1387 ق.
17. كمال الدين و تمام النعمة، محمدبن علىبن بابويه (شيخ صدوق)، ج 1، ص 289، ح 1، تحقيق على اكبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1416هـ .
18. فرهنگ لغت معين، ماده كيس.
19. غاليان، صفرى فروشانى، ص 84-83 .
20. تاريخ تحليلى اسلام، سيدجعفر شهيدى، ص 194، چاپ بيست و يكم، 1376، مركز نشر دانشگاهى تهران.
21. الغيبة - شيخ طوسى ص 192 - ملل و نحل - ابى الفتح محمدبن عبدالكريمبن ابىبكر احمد شهرستانى ص 147 ج 1 تحقيق محمد سيد كيلانى دارالمعرفه - بيروت 1402هـ / 1982م/ - نجم الثاقب - محدث نورى ص 214 چاپ جمكران. چاپ نهم - پائيز 1381.
22. تشيع در مسير تاريخ، دكتر سيد حسين محمد جعفرى، ص 305، ترجمه: دكتر محمدتقى آيتاللهى، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامى، چاپ نهم، 1378. (به نقل از ابنسعد، ج 5، ص 94).
23. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 27، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407 ق.
24. غاليان، صفرى فروشانى، ص 85. (با كمى تغيير).
25. الكامل، ابن اثير، ج 4، ص 27.
26. ملل و النحل شهرستانى، ج 1، ص 147 و تاريخ شيعه و فرقههاى اسلام، مشكور، ص 57.
27. تشيع در مسير تاريخ، دكتر جعفرى، ص 306.
28. ماهيت قيام مختاربن ابىعبيده ثقفى، سيد ابوفاضل رضوى اردكانى، ص 190، قم، مركز مطالعات و تحقيقات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.
29. الكامل، ابن اثير، ج 4، ص 111.
30. تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان، ج 1، ص 135، انتشارات انصاريان، چاپ اول، 1375. (به نقل از انساب الاشراف، بلاذرى، ج 3، ص 289)
31. فرق الشيعة، ابومحمد حسنبن موسى نوبختى، ص 44، تعليق سيدمحمد صادق بحرالعلوم، چاپ چهارم، نجف، مكتبة الحيدريه، 1388 ق.
32. تاريخ شيعه و فرقههاى اسلام، دكتر جواد مشكور، ص 58.
33. المقالات و الفرق، سعدبن عبداللهبن ابىخلف اشعرى قمى، ص 33، تصحيح محمد جواد مشكور، چاپ دوم، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1361 ش.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43