غير تخت بودن فضا- زمان
نويسنده: سعيد حدادي
ذرات و اجسام علاوه بر تأثير متقابل بر يکديگر، بر فضاي پيرامون خود نيز اثر گذاشته و باعث غير تخت شدن فضا- زمان مي شوند.بنابر تئوري بي نهايت بودن ذرات که عنوان مي کند" ذره تا بي نهايت گسترده است و همواره قسمتي از آن در همه جا وجود دارد"، مي توان نتيجه گرفت که يک ذره باعث غير تخت شدن کلي فضا - زمان مي شود.
اين رهيافت شبيه به مفهوم ميدان است.در نظريه ميدان، هر جرمي ميدان گرانشي توليد مي کند و اجرام ديگر مستقيماً با ميدان بر هم کنش دارند( برخلاف رهيافت کنش از راه دور که در آن جرم ها مستقيماً با هم بر هم کنش دارند).
شکل صفحه مقابل يک نمونه دو بعدي از خميدگي فضاست.يک صفحه لاستيکي را در نظر بگيريد که شبکه مختصاتي اي روي آن وجود دارد.حرکت مقيد به اين صفحه است.اکنون فرض کنيد که يک گوي فلزي روي صفحه بگذاريم، به طوري که صفحه کشيده شود. در اينجا ديگر کوتاه ترين فاصله بين دو نقطه خط راست نيست؛ در واقع در چنين هندسه اي، اصولاً بايد از نو تعريف کنيم که منظور از عبارت " خط راست" چيست.
رابطه بين ماده و هندسه در نسبيت عام به اين شکل خلاصه مي شود:" هندسه به ماده مي گويد که چگونه حرکت کند، و ماده به هندسه مي گويد که چگونه خم شود." روابط نسبيت عام خميدگي فضا را براي هر توزيع داده شده ماده و انرژي به دست مي دهند؛ در اين فضا مي توان حرکت پرتو نور يا ذرات را( باز هم از روابط نسبيت عام) به دست آورد.
s²= gµv ?xµ?xv?
نسبيت عام رابطه اي بين خميدگي و چگالي جرم و انرژي در فضا به دست مي دهد که مي توان آن را به صورت زير نوشت:
خميدگي فضا = 8?G / c?
ثابت نيوتن=G
سرعت نور=c
به اين ترتيب به فکر آزمايشي افتاد که اين نظريه را اثبات و يا نفي کند.او با خود فکر کرد اگر اين تئوري صحيح باشد بايد چگالي يک ذره مادي به تدريج با فاصله از آن کم شود و نه اين که يک مرتبه به صفر برسد و نبايد ذره مادي شعاع معيني داشته باشد .پس در اين صورت نور اگر از نزديکي جسمي عبور کند بايد منحرف شود.
براساس آنچه گفته شد، با يک استدلال منطقي مي توان گفت: چون ذره تا بي نهايت گسترده است و تأثيرات چگالي آن نيز تا بي نهايت ادامه دارد، و همواره قسمتي از يک ذره در تمام هستي وجود داشته و بر آن تأثير مي گذارد و بنابر نظريه اينشتين که وجود ماده باعث انحنا در فضا و زمان مي شود، مي توان اينگونه نتيجه گرفت که همواره هر ذره در هر جاي فضا سهمي براي انحناي کل فضا و زمان پيرامون خود دارد.به اين صورت که، چگالي کوچک ترين ذره تا بي نهايت ادامه داشته و اين ذره مي تواند فضا و زمان را تا بي نهايت مختل کند و هر ذره باعث اختلال فضاي ذرات ديگر و حتي فضاي خود مي شود.فضا در اختلال دائمي است و اين گونه استنباط مي شود که فضا و زمان همواره غير تخت است و اين به علت وجود کوچک ترين ذرات فضاست.و براساس فيزيک کوانتومي اهميت وجود يک ذره کوچک در مختل کردن فضا اين گونه مشخص مي شود که اگر آن ذره به کلي نابود شود و از قانون پيوستگي ماده- انرژي تبعيت نکند، فضا و زمان به يکباره در هم مي ريزد و امکان امحا کل هستي به بالاترين حد خود مي رسد. پس در فضا جايي يافت نمي شود که بنا به تعريف رياضي و هندسي" تخت "باشد.
منبع:دانشمند، شماره 557.
نظريه نسبيت عام
اين رهيافت شبيه به مفهوم ميدان است.در نظريه ميدان، هر جرمي ميدان گرانشي توليد مي کند و اجرام ديگر مستقيماً با ميدان بر هم کنش دارند( برخلاف رهيافت کنش از راه دور که در آن جرم ها مستقيماً با هم بر هم کنش دارند).
شکل صفحه مقابل يک نمونه دو بعدي از خميدگي فضاست.يک صفحه لاستيکي را در نظر بگيريد که شبکه مختصاتي اي روي آن وجود دارد.حرکت مقيد به اين صفحه است.اکنون فرض کنيد که يک گوي فلزي روي صفحه بگذاريم، به طوري که صفحه کشيده شود. در اينجا ديگر کوتاه ترين فاصله بين دو نقطه خط راست نيست؛ در واقع در چنين هندسه اي، اصولاً بايد از نو تعريف کنيم که منظور از عبارت " خط راست" چيست.
رابطه بين ماده و هندسه در نسبيت عام به اين شکل خلاصه مي شود:" هندسه به ماده مي گويد که چگونه حرکت کند، و ماده به هندسه مي گويد که چگونه خم شود." روابط نسبيت عام خميدگي فضا را براي هر توزيع داده شده ماده و انرژي به دست مي دهند؛ در اين فضا مي توان حرکت پرتو نور يا ذرات را( باز هم از روابط نسبيت عام) به دست آورد.
ميدان نسبيت عام
s²= gµv ?xµ?xv?
نسبيت عام رابطه اي بين خميدگي و چگالي جرم و انرژي در فضا به دست مي دهد که مي توان آن را به صورت زير نوشت:
خميدگي فضا = 8?G / c?
ثابت نيوتن=G
سرعت نور=c
آزمون هاي نسبيت عام
تئوري پروفسور حسابي:
به اين ترتيب به فکر آزمايشي افتاد که اين نظريه را اثبات و يا نفي کند.او با خود فکر کرد اگر اين تئوري صحيح باشد بايد چگالي يک ذره مادي به تدريج با فاصله از آن کم شود و نه اين که يک مرتبه به صفر برسد و نبايد ذره مادي شعاع معيني داشته باشد .پس در اين صورت نور اگر از نزديکي جسمي عبور کند بايد منحرف شود.
شرح آزمايش هاي انجام شده و نتيجه آن:
ارتباط اين تئوري با تئوري نسبيت اينشتين:
ارتباط فلسفي اين تئوري با فلسفه وحدت وجود:
نتايج و بحث
براساس آنچه گفته شد، با يک استدلال منطقي مي توان گفت: چون ذره تا بي نهايت گسترده است و تأثيرات چگالي آن نيز تا بي نهايت ادامه دارد، و همواره قسمتي از يک ذره در تمام هستي وجود داشته و بر آن تأثير مي گذارد و بنابر نظريه اينشتين که وجود ماده باعث انحنا در فضا و زمان مي شود، مي توان اينگونه نتيجه گرفت که همواره هر ذره در هر جاي فضا سهمي براي انحناي کل فضا و زمان پيرامون خود دارد.به اين صورت که، چگالي کوچک ترين ذره تا بي نهايت ادامه داشته و اين ذره مي تواند فضا و زمان را تا بي نهايت مختل کند و هر ذره باعث اختلال فضاي ذرات ديگر و حتي فضاي خود مي شود.فضا در اختلال دائمي است و اين گونه استنباط مي شود که فضا و زمان همواره غير تخت است و اين به علت وجود کوچک ترين ذرات فضاست.و براساس فيزيک کوانتومي اهميت وجود يک ذره کوچک در مختل کردن فضا اين گونه مشخص مي شود که اگر آن ذره به کلي نابود شود و از قانون پيوستگي ماده- انرژي تبعيت نکند، فضا و زمان به يکباره در هم مي ريزد و امکان امحا کل هستي به بالاترين حد خود مي رسد. پس در فضا جايي يافت نمي شود که بنا به تعريف رياضي و هندسي" تخت "باشد.
منبع:دانشمند، شماره 557.
/ج