پيشگام مبارزات حوزه علميه نجف اشرف
* گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمين شيخ علي کوراني
با وجودي که آيت الله العظمي سيدعبدالحسين شرف الدين ازنظر سن از آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم بزرگ تر بود، اما، براي مرجعيت امام سيدمحسن حکيم احترام قائل بود و شيعيان را به تقليد از او فرامي خواند در پي بررسي دلايل اين موضع آيت الله شرف الدين،به اين نتيجه رسيدم که او آيت الله حکيم را از ساير مراجع وقت داناتر و آگاه تر مي دانست. بنابراين،به رسميت شناختن مرجعيت آيت الله سيدمحسن حکيم از سوي آيت الله شرف الدين کاملاً آشکار بود.
در اوايل سال 1958ميلاد، براي کسب علم،همچون سايرطلاب لبناني وارد حوزه علميه نجف اشرف شدم. به ياد دارم در اواخر آن سال سرهنگ الشواف کوشيد بر ضد عبدالکريم قاسم رئيس جمهور وقت عراق کودتا کند،اما،اين کودتا با شکست مواجه شد. درآن زمان مرجعيت آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم، جهاني بود، و همه شيعيان جهان از او تقليد مي کردند.طلاب لبناني حوزه علميه نجف اشرف نيز از او تقليد مي کردند، زيرا، او را داماد خود مي دانستند. مادر شهيد محراب آيت الله سيدمحدباقر حکيم و برادرش شهيد مهدي حکيم و ساير فرزندان آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم از شيعيان جبل عامل لبنان و از خانواده مشهور«آل بزي» بوده است.
بر اين اساس طلاب لبناني حوزه علميه نجف اشرف به تقليد از مرجعيت آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم گرايش داشتند. با اين وصف دايي هاي فرزندان آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم لبناني هستند. ايشان ده فرزند داشت، و به ياد دارم که در مراسم عروسي سيدعبدالصاحب حکيم، يکي از فرزندان او، ابياتي سرودم.
از ميان فرزندان آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم، سيدمحمدباقر و سيدمهدي در مسائل سياسي، اجتماعي و فرهنگي فعال بودند، و با محافل گوناگون روابط عمومي گسترده داشتند. سيديوسف حکيم، انديشمندي آرام بود، گاهي اوقات به نمايندگي پدرش، امامت نمازهاي جماعت او را برعهده مي گرفت، و کمتر در مسائل سياسي و اجتماعي دخالت مي کرد.
من پس از استقرار در حوزه علميه نجف اشرف ابتدا با آقاي سيدمحمدباقر حکيم آشنا شدم، او يکي از فرزندان برجسته و فعال بيت آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم بود. ولي، با آغاز کلاس هاي درس حوزه شهيد سيدمحمدباقرصدر،بيشتر بااو آشنا شدم، چراکه سيدمحمدباقر حکيم در برپايي اولين کلاس هاي درس بحث خارج فقه شهيد صدر نقش مهم و پيشتازي ايفا مي کرد. اين کلاس ها در سال هاي 1958 و 1959 ميلادي با حضور تعدادي اندک از طلاب حوزه داير مي شد. سيدمحمدباقر حکيم، شيخ مفيدفقه، شيخ عبدالعال مظفرو ديگران در اين کلاس ها شرکت داشتند.
من در اين سال ها جلد دوم کتاب الکفايه را مي خواندم. هدف از سفرم به نجف اشرف تکميل مراحل دروس مقدمات و سطوح بود. در دوره آموزش سطوح که شهيد سيدمحمدباقرحکيم آن را پايه گذاري کرد،شرکت نمودم .در حقيقت هدف شهيد حکيم از پايه گذاري اين کلاس ها، تأمين روحانيون آگاه و توانمند به منظور اعزام آنان به مناطق گوناگون عراق و کشورهاي عربي بود. برپايي دوره کلاس ها، به طور رسمي در حوزه علميه اعلام شد، من آن روز در خدمت شهيد آيت الله سيدمحمدباقر حکيم بودم، و از طلاب براي قبولي در اين کلاس ها آزمون به عمل مي آوردم. سيدمحمدباقر حکيم مردي فعال و تلاشگر بود. هم در کلاس هاي درس شهيد صدر شرکت داشت و هم مقدمات و سطوح را به طلاب آموزش مي داد. بر اين دوره تحصيلي نيز نظارت داشت. فعاليت ها و کارهاي زيادي را پيگيري مي کرد. علاوه بر اين در برخي مأموريت هاي سياسي و فرهنگي خارج از کشور که پدرش آيت الله سيدمحسن حکيم به او واگذار مي کرد نيز شرکت مي کرد.
اين روش آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم بود، اما، پس از گسترش گرايشات کمونيستي در عراق، شهيد آيت الله سيدمحمدباقر صدر رويارويي با موج کمونيسم را برعهده گرفت. آن روز اين انديشه در حوزه علميه نجف قوت گرفت، که بايد کمونيست ها را از صحنه سياسي عراق کنار گذاشت و حکومت را در دست گرفت. تعدادي از روحانيون و علماي حوزه علميه نجف اشرف نيزازاين انديشه انقلابي طرفداري کردند. براساس اين ديدگاه «حزب الدعوه الاسلاميه» شکل گرفت.
آيت الله سيدمحمدباقرحکيم علاوه بر تدريس در حوزه علميه نجف اشرف،دردانشکده اصول دين بغداد نيز هفته اي دو روز تدريس مي کرد. او خودروي شخصي در اختيار نداشت،چند باراو را ديدم که به ترمينال شهر مي رفت، و با خودروي کرايه اي به بغداد مسافرت مي کرد.دراين دانشکده اصول دين و احکام دين و علوم قرآن تدريس مي کرد. او مردي فعال و با نشاط، با استعداد و چند بعدي بود.
ويژگي هاي شخصي، علمي و روحي شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقر بسيار شگفت انگيز بود. از همه مهم تر توانمندي بي نظير او براي برقراري ارتباط با همه جريانات فکري و گرايشات گوناگون، زبانزد همگان شده بود، به طور مثال در مدت زمان 25ساله که در تبعيد به سر برد، و زندگي خود را وقف جهاد کرد، طرح جامعي براي رهايي عراق ارائه داد. اکنون اين طرح توسط دولتمردان عراق به مورد اجرا گذاشته شده است، اگر اختلالي در اوضاع سياسي کنوني عراق ديده مي شود، در حقيقت نتيجه نارسايي در اجراي اين طرح است. در اين طرح آمده است که نظام حاکم در عراق بايد توسط مردم انتخاب شود. طرح شايسته سالاري و بهره گيري از استعدادها را ارائه داد، طرح خود مختاري و آزادي محدود استان ها را ارائه داد. طرح همکاري و همدلي ميان گروه ها و طوايف و نژادهاي گوناگون عراق را ارائه داد. در نهايت براي مديريت عراق جديد طرح هاي جامع ارائه داد. با اين وجود او يک فرد انقلابي به شمار مي رفت، که برپايي حکومت اسلامي را ضروري مي دانست. نظر به اينکه او فرزند مرجع تقليد شيعيان جهان آيت الله سيدمحسن حکيم بود و پدرش خط مشي اصلاح طلبانه را دنبال مي کرد، و به آزادي عقيده و بيان مذاهب گوناگون اسلام ايمان داشت، ايده هاي نوين براي مديريت و حکومت عراق ارائه داد، که در کشورهاي عرب منطقه بي نظير است.
به نظر شما چشم اندازي که شهيد حکيم در سايه مرجعيت متعهد براي آينده عراق مي ديد،چگونه بود؟
اصولاً مرجعيت شيعه در طول تاريخ به ويژه در عصر علامه حلي و در عصر خاندان آل بويه و علامه مفيد که حکومت را در دست داشت،آزادي ابراز عقيده و بيان ساير مذاهب اسلامي را به رسميت شناخت، درعصر حاضر همه اقوام و طوايف عراق اين روش حکومت شيعي را پذيرفته اند،به طور مثال نظامي که پس از سقوط خلافت عباسيان در بغداد به دست مغولان حکومت کرد، نظام شيعي بود که علامه شيخ نصيرالدين طوسي پايه گذار آن بود، درسايه اين حکومت ماليات لغو شد و عراق بازسازي شد. مورخان گواهي داده اند که علامه شيخ نصيرالدين طوسي،خاندان آل بويه را به حکومت نشاند. پس از خاندان آل بويه، ايلخاني ها قدرت را به دست گرفتند،و کشور عراق را بهتر از دوران خلافت عباسيان آباد کردند،به طوري که در دوران حکومت آل بويه و ايلخاني ها هيچ کس خواهان بازگرداندن عباسيان به قدرت نبود. چرا؟ براي اينکه نظام هاي شيعي که در قرن هاي گذشته در عراق حکومت کردند،آزادي عقيده همه اقشار و اقوام و طوايف را محترم شمردند.
آيت الله سيدمحمدباقر حکيم در سايه خط مرجعيت و درپرتو اين انديشه هاي پويا زندگي کرده است. مرجعيتي که مي تواند ديدگاه ها و انديشه هاي ديگران را بپذيرد، و عدالت اجتماعي را براي مردم به وجود بياورد. او به رغم همه شرايط سخت و طاقت فرسا و حساسيت ها و شرايط بين المللي و اصرار صدام براي خاموش کردن چراغ مرجعيت ديني در عراق توانست خود را در دل ها و وجدان ملت عراق جاي دهد و از خواسته ها و آرمان هاي آنان دفاع کند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41
درآمد
درصورت امکان ابتدا به اختصار خودتان را معرفي بفرماييد؟
با وجودي که آيت الله العظمي سيدعبدالحسين شرف الدين ازنظر سن از آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم بزرگ تر بود، اما، براي مرجعيت امام سيدمحسن حکيم احترام قائل بود و شيعيان را به تقليد از او فرامي خواند در پي بررسي دلايل اين موضع آيت الله شرف الدين،به اين نتيجه رسيدم که او آيت الله حکيم را از ساير مراجع وقت داناتر و آگاه تر مي دانست. بنابراين،به رسميت شناختن مرجعيت آيت الله سيدمحسن حکيم از سوي آيت الله شرف الدين کاملاً آشکار بود.
با خاندان حکيم و مخصوصاً شهيد سيدمحمدباقر حکيم چگونه آشنا شديد؟
در اوايل سال 1958ميلاد، براي کسب علم،همچون سايرطلاب لبناني وارد حوزه علميه نجف اشرف شدم. به ياد دارم در اواخر آن سال سرهنگ الشواف کوشيد بر ضد عبدالکريم قاسم رئيس جمهور وقت عراق کودتا کند،اما،اين کودتا با شکست مواجه شد. درآن زمان مرجعيت آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم، جهاني بود، و همه شيعيان جهان از او تقليد مي کردند.طلاب لبناني حوزه علميه نجف اشرف نيز از او تقليد مي کردند، زيرا، او را داماد خود مي دانستند. مادر شهيد محراب آيت الله سيدمحدباقر حکيم و برادرش شهيد مهدي حکيم و ساير فرزندان آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم از شيعيان جبل عامل لبنان و از خانواده مشهور«آل بزي» بوده است.
بر اين اساس طلاب لبناني حوزه علميه نجف اشرف به تقليد از مرجعيت آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم گرايش داشتند. با اين وصف دايي هاي فرزندان آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم لبناني هستند. ايشان ده فرزند داشت، و به ياد دارم که در مراسم عروسي سيدعبدالصاحب حکيم، يکي از فرزندان او، ابياتي سرودم.
از ميان فرزندان آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم، سيدمحمدباقر و سيدمهدي در مسائل سياسي، اجتماعي و فرهنگي فعال بودند، و با محافل گوناگون روابط عمومي گسترده داشتند. سيديوسف حکيم، انديشمندي آرام بود، گاهي اوقات به نمايندگي پدرش، امامت نمازهاي جماعت او را برعهده مي گرفت، و کمتر در مسائل سياسي و اجتماعي دخالت مي کرد.
من پس از استقرار در حوزه علميه نجف اشرف ابتدا با آقاي سيدمحمدباقر حکيم آشنا شدم، او يکي از فرزندان برجسته و فعال بيت آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم بود. ولي، با آغاز کلاس هاي درس حوزه شهيد سيدمحمدباقرصدر،بيشتر بااو آشنا شدم، چراکه سيدمحمدباقر حکيم در برپايي اولين کلاس هاي درس بحث خارج فقه شهيد صدر نقش مهم و پيشتازي ايفا مي کرد. اين کلاس ها در سال هاي 1958 و 1959 ميلادي با حضور تعدادي اندک از طلاب حوزه داير مي شد. سيدمحمدباقر حکيم، شيخ مفيدفقه، شيخ عبدالعال مظفرو ديگران در اين کلاس ها شرکت داشتند.
من در اين سال ها جلد دوم کتاب الکفايه را مي خواندم. هدف از سفرم به نجف اشرف تکميل مراحل دروس مقدمات و سطوح بود. در دوره آموزش سطوح که شهيد سيدمحمدباقرحکيم آن را پايه گذاري کرد،شرکت نمودم .در حقيقت هدف شهيد حکيم از پايه گذاري اين کلاس ها، تأمين روحانيون آگاه و توانمند به منظور اعزام آنان به مناطق گوناگون عراق و کشورهاي عربي بود. برپايي دوره کلاس ها، به طور رسمي در حوزه علميه اعلام شد، من آن روز در خدمت شهيد آيت الله سيدمحمدباقر حکيم بودم، و از طلاب براي قبولي در اين کلاس ها آزمون به عمل مي آوردم. سيدمحمدباقر حکيم مردي فعال و تلاشگر بود. هم در کلاس هاي درس شهيد صدر شرکت داشت و هم مقدمات و سطوح را به طلاب آموزش مي داد. بر اين دوره تحصيلي نيز نظارت داشت. فعاليت ها و کارهاي زيادي را پيگيري مي کرد. علاوه بر اين در برخي مأموريت هاي سياسي و فرهنگي خارج از کشور که پدرش آيت الله سيدمحسن حکيم به او واگذار مي کرد نيز شرکت مي کرد.
نوع نگرش آيت الله سيدمحسن حکيم و تعامل ايشان با حکومت وقت را چگونه ديديد؟
اين روش آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم بود، اما، پس از گسترش گرايشات کمونيستي در عراق، شهيد آيت الله سيدمحمدباقر صدر رويارويي با موج کمونيسم را برعهده گرفت. آن روز اين انديشه در حوزه علميه نجف قوت گرفت، که بايد کمونيست ها را از صحنه سياسي عراق کنار گذاشت و حکومت را در دست گرفت. تعدادي از روحانيون و علماي حوزه علميه نجف اشرف نيزازاين انديشه انقلابي طرفداري کردند. براساس اين ديدگاه «حزب الدعوه الاسلاميه» شکل گرفت.
ديدگاه شهيد محراب، آيت الله سيدمحمدباقر حکيم درباره مرجعيت و نقشي که براي روحانيت در آينده اسلام قائل بودند چگونه يافتند؟
آيت الله سيدمحمدباقرحکيم علاوه بر تدريس در حوزه علميه نجف اشرف،دردانشکده اصول دين بغداد نيز هفته اي دو روز تدريس مي کرد. او خودروي شخصي در اختيار نداشت،چند باراو را ديدم که به ترمينال شهر مي رفت، و با خودروي کرايه اي به بغداد مسافرت مي کرد.دراين دانشکده اصول دين و احکام دين و علوم قرآن تدريس مي کرد. او مردي فعال و با نشاط، با استعداد و چند بعدي بود.
لطفاً کمي از ويژگي هاي شخصي و روحيات ايشان بگوييد.
ويژگي هاي شخصي، علمي و روحي شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقر بسيار شگفت انگيز بود. از همه مهم تر توانمندي بي نظير او براي برقراري ارتباط با همه جريانات فکري و گرايشات گوناگون، زبانزد همگان شده بود، به طور مثال در مدت زمان 25ساله که در تبعيد به سر برد، و زندگي خود را وقف جهاد کرد، طرح جامعي براي رهايي عراق ارائه داد. اکنون اين طرح توسط دولتمردان عراق به مورد اجرا گذاشته شده است، اگر اختلالي در اوضاع سياسي کنوني عراق ديده مي شود، در حقيقت نتيجه نارسايي در اجراي اين طرح است. در اين طرح آمده است که نظام حاکم در عراق بايد توسط مردم انتخاب شود. طرح شايسته سالاري و بهره گيري از استعدادها را ارائه داد، طرح خود مختاري و آزادي محدود استان ها را ارائه داد. طرح همکاري و همدلي ميان گروه ها و طوايف و نژادهاي گوناگون عراق را ارائه داد. در نهايت براي مديريت عراق جديد طرح هاي جامع ارائه داد. با اين وجود او يک فرد انقلابي به شمار مي رفت، که برپايي حکومت اسلامي را ضروري مي دانست. نظر به اينکه او فرزند مرجع تقليد شيعيان جهان آيت الله سيدمحسن حکيم بود و پدرش خط مشي اصلاح طلبانه را دنبال مي کرد، و به آزادي عقيده و بيان مذاهب گوناگون اسلام ايمان داشت، ايده هاي نوين براي مديريت و حکومت عراق ارائه داد، که در کشورهاي عرب منطقه بي نظير است.
به نظر شما چشم اندازي که شهيد حکيم در سايه مرجعيت متعهد براي آينده عراق مي ديد،چگونه بود؟
اصولاً مرجعيت شيعه در طول تاريخ به ويژه در عصر علامه حلي و در عصر خاندان آل بويه و علامه مفيد که حکومت را در دست داشت،آزادي ابراز عقيده و بيان ساير مذاهب اسلامي را به رسميت شناخت، درعصر حاضر همه اقوام و طوايف عراق اين روش حکومت شيعي را پذيرفته اند،به طور مثال نظامي که پس از سقوط خلافت عباسيان در بغداد به دست مغولان حکومت کرد، نظام شيعي بود که علامه شيخ نصيرالدين طوسي پايه گذار آن بود، درسايه اين حکومت ماليات لغو شد و عراق بازسازي شد. مورخان گواهي داده اند که علامه شيخ نصيرالدين طوسي،خاندان آل بويه را به حکومت نشاند. پس از خاندان آل بويه، ايلخاني ها قدرت را به دست گرفتند،و کشور عراق را بهتر از دوران خلافت عباسيان آباد کردند،به طوري که در دوران حکومت آل بويه و ايلخاني ها هيچ کس خواهان بازگرداندن عباسيان به قدرت نبود. چرا؟ براي اينکه نظام هاي شيعي که در قرن هاي گذشته در عراق حکومت کردند،آزادي عقيده همه اقشار و اقوام و طوايف را محترم شمردند.
آيت الله سيدمحمدباقر حکيم در سايه خط مرجعيت و درپرتو اين انديشه هاي پويا زندگي کرده است. مرجعيتي که مي تواند ديدگاه ها و انديشه هاي ديگران را بپذيرد، و عدالت اجتماعي را براي مردم به وجود بياورد. او به رغم همه شرايط سخت و طاقت فرسا و حساسيت ها و شرايط بين المللي و اصرار صدام براي خاموش کردن چراغ مرجعيت ديني در عراق توانست خود را در دل ها و وجدان ملت عراق جاي دهد و از خواسته ها و آرمان هاي آنان دفاع کند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41
/ج