بندر آب و باد
نويسنده:زهرا کشوري
سفر به بندر لافت در خليج فارس
چين هاي سفيد و آرام خليج فارس دامان از پاي روستاي لافت برچيده بودند که به بندر رسيديم.هم خليج فارس به اين آمد و شدها عادت دارد هم لافتي ها. بازي جزر و مد دريا در 24ساعت دوبار اتفاق مي افتد تا صحنه بکري چون جنگل هاي حرا را در چشم تماشاگران و طبيعت گردان اين منطقه بسازد. بازي خليج فارس با جنگل هاي حرا که آنها را «مانگرو»مي نامند، از جمله دلايلي است که اين جنگل هاي نادر را در رديف ثبت در آثار طبيعي سازمان يونسکو قرار داده است. لافت، اين روستاي کهن و تاريخي که يکي از مشهورترين روستاهاي سراسر جنوب ايران است، هنوز هويت تاريخي خود را حفظ کرده ، معماريش تا حدود زيادي دست نخورده مانده و مردمانش هنوز دل به دريا دارند.
هر روز يک چاه
بنا به گفته اهالي لافت اينجا به تعداد روزهاي سال شمسي، 365چاه آب بوده است. مي گويند در قديم اين طور نبوده که هر کس از هر چاهي که خواست آب بردارد و منبع اصلي آب شيرين روستا تمام شود؛ تمام اهالي آب هر روزشان را از يکي از چاه ها برمي داشتند تا در تمام سال آب کافي داشته باشند. ما بيشتر از 30تا40چاه آب نمي بينيم. اما خودشان تاکيد مي کنند که بقيه چاه ها خراب شده اند و خاک پرشان کرده است.
فانوس هاي بندري
ناخدا يوسف مثل همه جنوبي هاست؛ گرم و متواضع. به آني خانه و زندگيش را به ما مي بخشد تا هر وقت که دلمان خواست مهمان مهرباني او بشويم؛«چه فرقي دارد؟ مثل پدر و دختر مي مانيم.» اين را ناخدا مي گويد تا من احساس غريبي نکنم. مي گويد هفت ساله که بوده مادرش او را از مدرسه بيرون آورده؛«قديمي ها مي ترسيدند که آدم مدرسه برود؛ آدم که دولتي شود، بعد مجبور مي شود سربازي هم برود.» مي گويد او را در بچگي به پسرعمه اش مي سپارند تا با لنج بادباني اولين سفر دريايي خود را شروع کند؛ همان کاري که خيلي از لافتي ها هنوز هم به آن مشغولند. دريانوردي در لافت ده سال و 20سال سابقه ندارد، تاريخش مي رود به خيلي دورها. زندگي و کار و عشق مردمان اينجا بوده و حالا هم تا حدودي هست. بادبان لنج را باز مي کردند، خود را به باد مي سپردند و مي رفتند تا نه فقط خرج زندگيشان را در بياورند که با دريا خوش باشند. ناخدا يوسف هنوز اولين سفرش را با لنج خوب به ياد دارد. به خاطر دارد که لنج را چراغاني کردند؛«با 20يا شايد هم 25ملوان راهي دريا شديم.»آن روزها کوچک بود و کارهاي کوچکي به او مي سپردند. وقتي بزرگ شد سکان کشتي را به دست گرفت و قطب نماي کنار سکانش شد عصاي دستش.
دور دنيا در 300روز
صحبت از باد و بادبان که مي شود، با ناخدا يوسف همسفر خاطره هايش مي شويم؛ سوار برلنجي بادباني از لافت به بصره مي رود و بصره را به کراچي وصل مي کند. از پاکستان به هند مي روي و بمبئي را دوباره مي کنيم. بعد بادبان را مي کشيم، به سوي زنگبار آفريقا مي رويم. براي بازگشت به لافت، بندرعدن و مسقط در عمان را انتخاب مي کنيم. مرور همين خاطرات کوتاه، يعني گذشت حداقل 300روز سفردريايي. بي دليل نيست وقتي از ناخدا مي پرسم که لنج ها را از امارات مي خريد، با غرور مي گويد:«ما خودمان بهترين لنج سازها را داريم.»هرچند ساخت و خريد يک لنج پول زيادي مي خواهد و همين مساله لنج سازي را تا حدودي از رونق انداخته، در قشم هستند کارگاه هايي که در آنها لنج هايي در حال شکل گرفتن اند، براي اينکه سفر آغاز کنند. ناخدا يوسف مي گويد:«قديم ها مي رفتيم از عراق و خوزستان خرما مي آورديم، مي برديم هند و پاکستان، از آفريقا هم چوب چندل مي آورديم.»حالا ديگر نه ناخدا يوسف و نه هيچ دريانوردي سفر دور و دراز در پيش ندارد.زمان گذشته است؛ لافت روزگاري به خاطر دريانوردان لافتيش شهره بوده که لنج هايشان مرز نمي شناختند. امروز گشنيز، زيره، سنگ هاي کاشي و آهن آلات مي برند و ماهيگيري مي کنند. ناخدا يوسف به آنچه در لنج دارد، هندوانه، خربزه، سيب و ظرف هاي پلاستيکي را هم اضافه مي کند و به امارات مي فرستند. مثل گذشته راه درازي در پيش نيست که آمدنشان به خانه براي خود و خانواده شان هيجان انگيز باشد؛ مثل گذشته ها که ديدن بادگيرهاي روستا از دريا، پايان دلتنگي هايشان براي خانه و خانواده بود. از اين سو هم کودکان از بلنداي باديگر خبر رسيدن مردان دريا را به خانواده مي دادند. بادگيرها چون فانوس هاي دريايي، نويد بازگشت مي دادند. از نگاه مازيار قاسمي نژاد عبدالملکي -مديرعامل مهندسين مشاور طراحان پيرامون - که کتابي درباره معماري بادگيرهاي لافت با کمک همکارانش منتشر کرده، اين اتفاق زماني يکي از زيباترين اتفاق هايي بوده که در بندر لافت مي افتاد.
از چوب تا سيمان
ناخدا يوسف صفاري لافتي، قدمت بعضي از بادگيرهاي لافت را بسيار قديمي مي داند:«تاريخ داريم که قدمت بادگيرهاي لافت به 200سال پيش برمي گردد.» البته تاکيد مي کند بادگيرها از روز اول اين قدر بزرگ نبوده اند؛«نزديک به 50سال است که بادگير در اندازه هاي بزرگ ساخته مي شوند؛ وقتي که توانستند مصالح و مواد محکم تري استفاده کنند.» منظور ناخدا از مواد محکم سنگ و گل است. همان که قاسمي نژاد عبدالملکي و همکارانش از آن به ساروج ياد مي کنند. بعد هم استادکاران محلي گچ از بندر خمير مي آوردند، آسياب مي کردند و بدنه بادگيررا گچ مي گرفتند. ناخدا يوسف مي گويد:«امروز هم فقط استادکار محلي مي تواند بادگيربسازد. اين کار از کارگران افغاني برنمي آيد.»ناخدا مي گويد کارگران افغاني در لافت زياد هستند و همه کاري هم مي کنند. طيبه حسين آخوندي حرف هاي او را اين طور کامل مي کند:«بادگيرها را با چوب چارتراش درست مي کردند. بعد توي آنها را با حصير پر مي کردند و با چندل مي پوشاندند. به گفته او روکش بادگيرها هم گچ و ساروچ بود. امروز البته روکش نهايي گچ است.» حالا هم که با بلوک سيمان بادگيرها را درست مي کنند. ناخدايوسف خوب به خاطر دارد، روزگاري که لنج ها را به دريا مي انداختند و بادبان ها را مي کشيدند. چوب چندلي که از آفريقا مي آوردند، براي لنج و خانه شان کاربرد داشت تا سقف بادگيرها را با آنها بپوشانند:«در قديم اينجا تخته وجود نداشت. حتي براي سقف هم از برگ هاي نخل طناب درست مي کردند و با حصير خوزي(خوزستاني) يا مينابي روي سقف پر مي کردند و روي آن را با خاک مي پوشاندند. البته الان زمانه فرق کرده است.»او تاکيد مي کند که «الان سقف ها ايزوگام مي شود.»
از بلندي به لافت که خيره مي شوم. بادگيرهاي سفيد، در رديف هاي نامنظم در نگاهم مي نشيند. چيزي که در اولين نگاه، توي ذوق آدم مي زند، رنگ سفيدي است که معلوم است به تازگي به تمام بادگيرهاي لافت زده شده. همان رنگي سفيدي که حالا کهنگي خانه ها را بيشتر نشان مي دهد، چرا که سازمان ميراث فرهنگي تنها بادگيرها را رنگ کرده است، رنگي که البته با رنگ اخرايي قديمي بادگيرها
هم فرق دارد. البته طيبه آخوندي که از کارشناس همين سازمان است، مي گويد اين رنگ ها به مرور به همان رنگ قديم در مي آيند.
هر کوبه نقشي
در قديم بادگيرها يک اتاق را بيشتر خنک نمي کردند، اما امروزه ديگر با وجود امکاناتي مثل کولرهاي برقي، کمتر کسي به انتظار باد خنکي است که از راه بادگيرها وارد خانه شود. طيبه آخوندي مي گويد که بادگيرها نه تنها استفاده اي ندارند که بلاي جان لافتي ها هم شده اند؛«بادگيرها ديگر هواي پاک نمي آورند، گرد و غبار و حشرات موذي را وارد خانه مي کنند.» همين مساله باعث شده تا اهالي، بادگيرها را مسدود کنند و از نيروي برق براي خنک سازي خانه ها استفاده کنند. سازمان ميراث فرهنگي اما براي اينکه قصه بادگيرهاي زيباي بندر لافت به پايان نرسد، به اهالي پيشنهاد داده روي پله هاي مارپيچي که به پشت بام مي رسند، بادگيرهاي نمادين نصب کنند. البته همه اين بادگيرها نمايشي نيستند و در بعضي موارد کاربردهايي هم دارند.
«امروز بسياري از لافتي ها از بادگير براي تهويه آشپزخانه استفاده مي کنند. در واقع بادگيرهاي ديروز هودهاي امروز لافتي هستند.» اين را اخلاصي مي گويد. تاکيد هم مي کند که شايد کاربرد آنچناني نداشته باشند اما رکورد زدن هم براي خودش کاري است. اخلاصي تعداد بادگيرهاي لافت را نزديک به 300بادگير مي داند؛ «بادگيرها اينجا بزرگ و کوچک دارند. اما بادگير«احمد عبدالحميد» خيلي معروف است چون بزرگ ترين بادگير است.» اين طور که لافتي ها مي گويند از ميان بادگيرهاي جالب، يکي هم به «محمد طيب عارفي» تعلق دارد. او صاحب تنها بادگير گرد گنبدي بندر است.«بادگير خانه «عبدالله خواجه» دريانورد هم بزرگ است.» اخلاصي بادگير«حاجي انصاري» خدابيامرز را هم در رديف بزرگ ترين بادگيرهاي بندر قرار مي دهد؛«حاجي عبدالصمد سليماني هم بادگير بزرگي از خود به يادگار گذاشته . خدابيامرزدش.» ناخدا يوسف تاکيد مي کند:«اندازه بادگيرها بسته به وسع صاحبخانه بوده. بعضي ها هم که اصلا بادگير نداشتند.»
آزادي داماد
خليج فارس در بازي جزر و مدي خودش وقتي از بندر پا پس مي کشد، ماهيگيران بندري را دست خالي نمي گذارد. اخلاصي مي گويد که ماهيگران بندر لافت با جزر و مد خليج فارس در روز دوبار«مَشتا»مي روند؛ مشتا روش ساده سنتي براي صيد ماهياني است که در اين رفت و آمدها از امواج خليج فارس جا مي مانند. به گفته او، سهم ماهي هايي که در مشتا صيد مي شوند گاهي به دو کيلوهم نمي رسد، اما هست مواقعي که دريا گشاده دستي مي کند و از 20کيلو هم بيشتر مي شود. مشتاها از چوب و تور ساخته مي شوند و محل جمع شدن ماهي در زمان جزر خليج فارس است. به گفته اخلاصي در لافت10تا12مشتا وجود دارد. چشم مي گردانم و سراغ باغ ها و نخلستان هايي را مي گيرم که روزگاري سايه سر لافتي ها بودند. ديگر نشاني از آن همه نخل هاي سربه فلک کشيده نيست. چند نخل، کج دار و مريز بالا رفته اند. نه آن قدر که سايه سبزشان سايه گستر يک خانه شود، چه برسد بخواهد يک بندر را زير چتر خويش قرار دهد.
منبع:مجله سرزمين من شماره 60