مکان ها و يادها
نويسنده: سيده فاطمه موسوي
ميدان شهداي قم
جرقه اين قيام، با چاپ مقاله زده شد. در روز 17 دي، مقاله اي در روزنامه اطلاعات به نام استعمار سرخ و سياه، چاپ شد. نويسنده مقاله «احمد رشيدي مطلق » بود. او بي حجابي را فضيلت دانسته و حجاب را کهنه پرستي وارتجاع سياه معرفي کرده بود. او هم چنين به امام (ره) اهانت کرده وقيام پانزده خرداد 1342 را توطئه استعمار سرخ و سياه ناميده بود.
خبردهان به دهان چرخيد. طلبه ها و مدرسان حوزه علميه قم، پس ازاطلاع از محتواي مقاله، در روز هجدهم دي، درس هاي حوزه را تعطيل وبا تشکيل اجتماع بزرگي، راه پيمايي آرام خود را به سوي منازل مراجع آغاز کردند.
بازاريان قم هم به حمايت از حوزه تصميم گرفتند مغازه هاي خود را روز نوزدهم دي باز نکنند. سازمان اطلاعات و امنيت قم وشهرباني به کمک نيروهاي کمکي که از تهران آمده بودند، در سطح شهر، به ويژه درحوالي مدرسه هاي علميه و مرقد حضرت معصومه (س) متمرکز شدند.
طلاب، دانشجويان، دانش آموزان وبقيه مردم به اين تظاهرات آرام پيوستند. مردم به توصيه مراجع، حتي شعارندادند و تنها راه پيمايي خود را به سوي خانه هاي علما ادامه دادند. حدود ساعت چهار بعد از ظهر، مأموران شهرباني و ساواک که در ميدان راه مردم را سد کرده بودند و به سوي مردم بي دفاع شليک کردند. مردم هم که ترسي نداشتند، با چوب و سنگ، از خود مقاومت کردند با مشاهده اولين شهيد، خشم و نفرت مردم از رژيم بيشتر شد. مردم با شعار «الله اکبر ولا اله الا الله» وبا در دست داشتن سنگ و چوب، با مأموران درگيرشدند. اين درگيري تا شب ادامه يافت. مردم خشمگين در خيابان هاي اطراف شعار مي داند: «از جان خود گذشتيم. با خون خود نوشتيم. يا مرگ يا خميني».
خيلي ازمجروحان ازترس مأموران ساواک به بيمارستان نرفتند؛ چون تظاهرکنندگان زخمي را با زنجير به تخت بيمارستان مي بستند تا پس از بهبودي، به اداره ساواک ببرند. احتمالاً خانواده بعضي از شهدا هم از ترس ساواک، شهداي خود را مخفيانه به خاک سپردند، اما شمار مجروحان بسيار زياد بود، وتنها نام پنج شهيد ثبت شد که سه نفر ازآنان طلبه، يکي جوان و ديگري نوجواني سيزده ساله بود.
رژيم براي مقابله با اين قيام، گروهي ازمجتهدان و عالمان برجسته حوزه را به نواحي بد آب و هوا و گرمسير تبعيد کرد. در چهلمين روز شهداي قم، مردم تبريز قيام کردند و پس ازآن در شهرهاي مختلف، چهل روز به چهل روز، مراسم ترحيم برگزار شد. امام نيز در پيامي با تسليت به پيامبراکرم (ص) وامامان معصوم (ع)، علما ومردم قم، با اطمينان فرمود: «ملت ايران ملت بيداري است. درعين حالي که اين همه ظلم مي بيند، کشته مي دهد و مقاومت مي کند واين ايستادگي به نتيجه خواهد رسيد.»
سينما رکس آبادان
صحنه هاي دل خراشي بود دست ها وپاهاي جدا شده و پاره هاي بدن تماشاگران در سالن فيلم پخش شده بود. پدران و مادران داغدار درميان ويرانه هاي سوخته سينما به دنبال جسدهاي فرزندانشان مي گشتند. تنها عده کمي با شکستن در اضطراري نجات پيدا کردند و بيش تر از چهار صد نفر، زنده در آتش سوختند. جسدها را به قبرستان بردند. 106 جسد شناخته، و جداگانه دفن شد.
هشتاد جسد هم به محل سکونتشان برده شد و 120 جسد ديگر که به علت شدت سوختگي شناخته نشدند، دسته جمعي دفن شدند.
رژيم شاه اين کشتار را براي متهم کردن نيروهاي انقلابي به راه انداخت؛ اما مردم ساکت نماندند. امام (ره) در پيامي فرمود: «قراين نيز شهادت مي دهد که دست جنايت کار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انساني - اسلامي ملت را دردنيا بد منعکس کند. آتش را به طور کمربندي در سراسر سينما افروختن وبعد توسط مأموران درهاي آن را قفل کردن، کار اشخاص غير مسلط براوضاع نيست.»
فاجعه سينما رکس، خشم مردم را برانگيخت. آبادان يک پارچه عليه رژيم قيام کرد وتا هفتم کشته شدگان، تعداد بسياري از مردم آبادان، توسط نيروهاي رژيم، شهيد و مجروح شدند. رژيم نتوانست ازاين اقدام ناجوانمردانه سوءاستفاده کند، بلکه شدت نفرت مردم سبب سقوط دولت آموزگار شد. اين حادثه از مهم ترين حادثه هاي سال 57 بود.
ميدان ژاله
مردمي که با هم قرار گذاشته بودند در روز 17 شهريور، درميدان ژاله جمع شوند و تظاهرات کنند، ازحکومت نظامي که در آخرين ساعت هاي 16 شهريور تصويب شده بود، خبر نداشتند. البته اگرهم خبر داشتند، باز هم به ميدان مي آمدند.
مي گويند رژيم ابتدا خاک اره هاي آغشته به بنزين را که کف خيابان ريخته بود، آتش زد و وقتي جمعيت براي فرار ازآتش به تلاطم افتاد، چند ماشين و اتوبوس را به آتش کشيد ودر آخر از زمين و هوا به مردم تيراندازي کردند. همه راه هاي فرار وهمه کوچه ها و خيابان هاي فرعي را با تانک و زره پوش بستند تا کسي نتواند فرارکند آن ها فقط آمده بودند تا بکشند. حتي از رساندن خون به زخمي ها هم جلوگيري کردند. بعد از چند ساعت روي آسفالت خيابان فقط جنازه و چادر و کفش جا مانده بود.
آن روزها وسط ميدان ژاله يک تنديس عقاب بود. بعدها که ميدان شهدا نام گرفت. به جايش يک گل لاله گذاشتند. بعد از مدتي هم آن را برداشتند و ميدان تبديل شد به چهار راه. حالا به چهار راه شهدا مي گويند: ميدان شهدا، ميدان ژاله سابق!
مسجد کرمان
کولي ها با حمايت نيروهاي نظامي به صحن مسجد هجوم بردند. ومردم را به شبستان ها عقب راندند. آن ها چماق ها و ميله هاي آهني در دست داشتند. بر سر اين چماق ها، ميخ هايي کار گذاشته بودند تا ضربه ها کاري تر باشد. هم زمان عده اي از نظاميان، همراه کولي ها به پشت بام مسجد رفتند واز بالاي ديوارها به سمت مردم تيراندازي کردند و سنگ و چوب بر سر آن ها ريختند. و دود ناشي ازآتش سوزي و پرتاب گازهاي اشک آور باعث شد حالت خفگي به مردم دست بدهد. مردم درمسجد زنداني شده بودند و هر کس مي خواست از مسجد خارج شود، با حمله کولي ها روبه رو مي شد. در اين حادثه که تا 3 بعد ازظهر ادامه پيدا کرد، تعداد زيادي از مردم زخمي شدند و دو نفر نيز به شهادت رسيدند. کولي هايي براي اين کار جير شده بودند، ولي فهم و درک مسائل روز را نداشتند و درابتدا با شعار «درود بر شاه خائن» به مردم حمله کردند که بلافاصله اين شعار به وسيله مأموران شهرباني تصحيح شد!
بعد ازاين حادثه، مردم در راه پيمايي ها، شعار «کتاب قرآن را، مسجد کرمان را، خلق مسلمان را، شاه به آتش کشيد» سر دادند. اين کار سبب اعتراض هاي بزرگي درشهرهاي ديگرشد. امام هم در اعلاميه اي به مردم کرمان تسليت گفت وازاين رفتارهاي وحشيانه رژيم، اظهار نگراني کرد.
حرم امام رضا (ع)
نيروهاي نظامي هم با لشکرکشي از راه بست پايين خيابان، داخل صحن عتيق شدند و مردم را به رگبار بستند. دراين حمله، دو نفر شهيد و ده ها نفر زخمي شدند، اما کاربه اين جا ختم نشد. نظاميان به حرم هجوم بردند ودرکنارضريح حضرت رضا (ع)، مردم را به گلوله بستند وبا پخش گازاشک آور، گروهي از مردم را زخمي، و دو کودک 3 و 5 ساله را خفه کردند.
اين براي سومين بار بود که به حرم، بي حرمتي مي شد. قبل ازآن، نيروهاي روسيه تزاري ومأموران رضاخان قلدر، حمله کرده بودند. اين فاجعه، بازتاب وسيعي پيدا کرد. قلب مردم جريحه دار شده بود. علما و مراجع مشهد و ساير شهرها، اين بي حرمتي وکشتار مردم را به شدت محکوم کردند.
امام (ره)(نيزضمن صدوراعلاميه اي، يک شنبه پنجم آذر را عزاي عمومي اعلام کرد.
منبع: نشريه عطرخوش يار ويژه نهم ربيع الاول