دليران تنگستاني(1)

با شروع پخش نخستين قسمت هاي سريال تلويزيوني «دليران تنگستان» در اواخر سال 1353، زنده ياد منوچهر آتشي، شاعر پرآوازه که در آماده سازي فيلمنامه سريال دستي داشت و خود نيز اهل جنوب بود، شروع کرد به نگارش مقاله هايي سلسله وار در هفته نامه «تماشا».
دوشنبه، 23 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دليران تنگستاني(1)

دليران تنگستاني(1)
دليران تنگستاني(1)


 

نويسنده:مرحوم منوچهر آتشي




 

در آمد
 

با شروع پخش نخستين قسمت هاي سريال تلويزيوني «دليران تنگستان» در اواخر سال 1353، زنده ياد منوچهر آتشي، شاعر پرآوازه که در آماده سازي فيلمنامه سريال دستي داشت و خود نيز اهل جنوب بود، شروع کرد به نگارش مقاله هايي سلسله وار در هفته نامه «تماشا».
اين سلسله مقالات که در پي مي آيد، اگر چه در ظاهر به داستان سريال مي پرداخت، اما در واقع به حقايقي ارزشمند در خصوص قيام جنوب و رئيس علي دلواري اشاره مي کرد. آنچه مي خوانيد، متن بي کم و کاست اين مقاله دنباله دار است که عدم چاپ آن در طول اين 35سال بر جذابيتش مي افزايد.

(1)پيش زمينه هاي تاريخي
 

سريالي که از اسفند ماه [1353]، از تلويزيون ملي ايران مشاهده خواهيد کرد، نه يک حادثه اتفاقي است، و نه داستاني تخيلي، که چاشني زدوخورد به آن داده باشند. شگفت ترين رويدادي را اگر در اين سريال ديديد، يقين داشته باشيد بنا به عرف فيلمسازي، اغراقي به کار گرفته نشده، بلکه تعديلي نيز در واقع امر، به وجود آمده است، منظور اين که، با تماشاي اين مجموعه پي در پي، شما به گوشه اي تاريک از تاريخ ايران بينا خواهيد شد که به دلايل و سبب هايي، که اين جا محل چند و چون نيستند، پوشيده و مبهم گذاشته شده و قهرمانان آن در ظلمت فراموشي و گمنامي مانده اند. در اين سلسله نوشته ها، ما کاري به خط داستاني فيلم نداريم، بلکه خواهيم کوشيد زمينه هاي طبيعي و انساني و موارد حساس و علت وقوع جنگ و بعضي نکات مبهم را روشن نماييم، و براي اين کار، هر مدعاي ما مبتني بر سندي روشن و قانع کننده خواهد بود. طبيعي است که پيش از هر چيز، بايد به شناساندن محل وقوع نبرد و مردمي برخيزيم که به حکم خصلت ملي و غريزه دفاع از خانه و کاشانه، آفريننده اين فصل غرروآميز از تاريخ ما بوده اند؛ يعني شناساندن دشتي- دشتستان و تنگستان - اما چون اين نواحي، از هر نظر که بخواهيم، تابع مرکزيت بندر بوشهر بوده اند نخست به شناسايي اين بندر مي پردازيم.

جغرافياي طبيعي و انساني محل
 

بندر بوشهر
 

بندر بوشهر که امروز سيماي ديگري يافته و مشمول دگرگوني هاي زيادي متناسب با اوضاع زمانه شده است، تصادفاً، در آغاز نهضت دليران جنوب نيز دوران عظمت خود را مي گذرانده است. اما وجه تشابهي را نبايد بين نوع عظمت و پيشرفت بوشهر امروز که از چند سال پيش به اين سو، در مسير آن قرار گرفته و بوشهر قديم (1273ه-ق-1856م) جست و جو کرد. بوشهر امروز، از بعض موارد خاص، چون دستبرد در معماري اصيل آن، که بگذريم، در شبکه کلي تمام بنادر جنوب ايران و ساير مناطق، به شاهراه پيشرفت گام نهاده، از امنيت و آسايش خدشه ناپذيري برخوردار است، زيرا هيچ فکر بيگانه اي، از اتاق دفتر سياسي يک کشور بيگانه، توسط ايادي خائن و فريب خورده و آزمند ايراني خود، سررشته زندگي و سرنوشت مردم را در دست ندارد و بر جسم و ذهن شهر حکم نمي راند. و اقتصاد آن را بازيچه مصلحت هاي سياسي خود نکرده است. بازرگاني شکوفان و بازار پر رونق آن، در اضطراب و وحشت رويدادهاي پيش بيني شده به سر نمي برد، و بازاري ميهن پرستي - که يا از سر شوق و نيت قبلي يا به تصادف، يک روستايي ساده هم ديار خود، يک تنگستاني يا دشتستان را، مي بيند و به سفره ساده خود دعوت مي کند، اولاً ضرورتي نمي بيند که با حزم و احتياط بي حد، و ترس از چشم ها و گوشه هاي ساده اما مرموز و کنجکاو خبرچينان و نوکران بي شخصيت آن مغز فرمان دهنده، و آن دهان ناپيداي آمر اين همدلي معمولي و مرسوم را، در خفا و خوف کامل عملي کند. مغازه ها و انبارهاي بازرگانان معروف بوشهري سرشار از کالاهاي رنگين و فاخر و گرانبها بود، اما هيچ چيز، و هيچ اعتماد استواري، تضمين ادامه طبيعي اين وضع نبود، و در نتيجه هيچ بازرگان ميهن پرستي نمي توانست به دوستش، با يقين، بگويد که:
-فردا تو را همين جا، در مغازه، خواهم ديد!
چون هيچکس، حتي جاسوسان بي شمار قونسول خانه در عمارت کوتي، نمي دانستند که کاپيتان فليکس جونز، قونسول انگليس در سال هاي آغاز درگيري (1273هجري قمري يا 1658ميلادي)، در همان لحظه در حال گرفتن چه تصميمي است. آيا فلان بازرگان فردا در حجره خود خواهد بود يا در کشتي، در راه تبعيد به هندوستان؟
همه اين ها بستگي به نوع برخورد آن فرد با سياست کلي و دستورات کاپيتان فليکس جونز داشت.
باري گفتيم بندر بوشهر، سال هاي آغاز نهضت دليران، يا در واقع در آغاز نخستين مرحله واکنش قهرمانانه دليران تنگستان، در برابر تجاوز قواي بيگانه، دوران عظمت و درخشندگي خود را مي گذراند. اما همچنان که اشاره شد و گفتيم: پيشرفت سريع امروزي بوشهر، شباهتي به رونق سال هاي پيش از جنگ اول ندارد، اين اختلاف سيما در دوران کسادي (بعد از دو مرحله نبرد دليران جنوب عليه خصم مهاجم، يا دوران ناشناخته مانده پيش از آن نيز، به صراحت وجود دارد. شناخت کامل اين بندر، که قطعاً در شناخت کيفيت وقايع تاريخي به ما کمک مؤثر خواهد کرد، براي ما ضرور مي نمايد: (زيرا که، بندر بوشهر، در تمام مراحل درگيري با بيگانگان، اگر چه هيچ وقت، به آن شدت، عرصه پيکار نبوده، اما از جهات سياسي و مرکزيت فعاليت هاي اجتماعي- چه از نظرگاه بيگانه متجاوز و چه از جهت دليران تنگستان- و بعدها تنگستان و دشتستان -نقش اداره کننده سياسي و اقتصادي جنگ را بازي مي کرده است.)
باري، بدين دليل، و به سبب رفع بعض شبهه ها و شايعه ها، که در جريان آن قرار خواهيد گرفت. ضرور مي نمايد که تا آن جا که ممکن است، دوره هاي چندگانه زندگي اين بندر حساس را از نظر بگذرانيم:
1ـ نخستين دوره، بنا به يافته ها و شواهد تاريخي، دست کم به دوران ساسانيان مي رسد. دوراني که «سيراف» [بندر قديمي ايران که بنا به گفته استخري در سالک و الممالک: «اين شهر از حيث بزرگي و جلال با شيراز برابري مي کند. ساختمان هاي آن از چوب ساج است که از زنگبار مي آوردند و عمارات چند مرتبه مشرف بر دريا دارد.»
ابن بلخي در فارسنامه مي نويسد: «مالي بسيار از آن جا برخاستي تا آخر عهد ديلم هم بر اين جمعيت بود. بعد از آن پدران امير کيش بر آن مستولي شدند و جزيره قيش(کيش) و ديگر جزاير را به دست گرفتند و آن دخل که سيراف را بود بريده گشت و به دست ايشان افتاد و رکن الدين خمار تکين قوت رأي و تدبير نداشت که تلافي اين حال کند.» در جمهوريت، افلاطون از خدايان سيرافي سخن مي گويد: در افسانه هاي ايراني آمده است که کيکاووس، پس از اين که چهار عقاب تربيت شده تختش را به منقار گرفته بلند کردند، پس از مدتي در سيراف فرود آمد. اين بندر در 357يا366 در اثر زلزله اي مهيب به دريا ريخت و اکنون ويرانه هاي آن را باستان شناسان از زير خاک و دريا بيرون آورده اند.] کهنسال ترين و آبادترين و پر رونق ترين بندر بازرگاني ايران بر کناره خليج فارس، در محل کنوني بندر بازرگاني ايران بر کناره خليج فارس، در محل کنوني بندر طاهري، در 273کيلومتري شرق بندر بوشهر و در انتهاي جاده معروف ساساني [جاده ساساني از شهر گور يا گوران(فيروز آباد فارس) شروع مي شد و پس از عبور از جلگه اي که منطقه «جم و ريز» در آن قرار دارند به سيراف ميرسيد. اين جاده را «واندنبرگ» بلژيکي در سال 1338کشف کرد.] معمور و مشهور بوده است. اما نکته مهم اين است که بوشهر در اين زمان با نام «ريشهر»[ريشهر-گاهي به تلفظRishehr و گاهي به تلفظRaishahr آمده و بنا به کشفيات باستاني در برازجان و پيدايش آثار آتشکده اي در نزديکي قلعه ريشهر، همان تلفظ دوم درست تر مي نمايد؛ يعني شهر منسوب به ري.] در محلي، در فاصله 9-8کيلومتري بوشهر کنوني، واقع بوده است. يعني در همان جا که اکنون مي توانيم ويرانه هاي قلعه معروف ريشهر، يادگار نخستين دوره جنگ دليران تنگستان، اين مرزداران دلير و مدافعان رزمنده سواحل جنوبي ايران، را ببينيم. با آگاهي بر وجود سيراف و رونقش در زمان ساسانيان، موضوع اين که آن حوزه بازرگاني، نمي توانسته بدون پايگاه هاي نظامي ساحلي در دو سوي خود در طول کرانه خليج در امنيت کامل به سر برد، تصور اين که قلعه ريشهر نيز يکي از آن پايگاه ها، يا بناي تجديد ساختمان شده اي از پايگاهي ساحلي از آن روزگاران بوده باشد، چندان غريب نيست. اين حدس را وضع عمومي قلعه، پيش از جنگ دليران و حتي پس از آن، تأييد مي کند. پيش آمد خيري که کمک کرد تا ما هيأت سالک و زنده قلعه را به صورت تابلويي زيبا در دست داشته باشيم و ببينيم، ترسيم آن توسط نقاشي فرانسوي، درست هشت سال پيش از وقوع جنگ و ويراني قلعه، بوده است. اين تابلو را من در مرکز اداري تهيه سريال دليران تنگستان در بخش طرح فيلم سازمان راديو و تلويزيون ديدم. تابلو نشان مي دهد که قلعه، تنها يک بناي جنگي روستايي ساده، آنچنان که در بعضي تيول هاي عهد قاجار و پيش از آن مشاهده مي شود، نبوده است.
در تابلو، مردمي را با لباس زمان قاجار مي بينم که در جوانب قلعه عبور مي کنند و جالب اين که هيچکدام هيئت نظامي ندارند و بيشتر يادآور بازرگانان و رجال اداري آن روزگار هستند. در حالي که، تنگستاني ها و دشتستاني ها، در آن عصر هم، مثل روزگار پيش و بعد از آن، هرگز جز در کسوت قديمي و ايراني خود، يعني با قباي بلند چاکدار در دو پهلو و شال بزرگ گرد کمر و کلاه نمدي قابلمه اي (شبيه کلاه هاي عهد هخامنشي)، و در صورت تفنگچي بودن، قطار و کارد کمري در بالا يا زير شال، ديده نشده اند.
اين نکته مي رساند که: قلعه، بنايي روستايي نبوده و هشت سال پيش از جنگ هم به تنگستاني ها تعلق نداشته يا مورد استفاده آن ها قرار نمي گرفته است. موضوعي که مؤيد اين امر تواند بود، اين است که مرکز و محل اصلي زندگي تنگستاني ها، چه امروز و چه پيش از جنگ، با ريشهر و قلعه آن فاصله زياد داشته و از نظر کار و مشغله هم، جز حادثه ناگهاني يا پيش آمد سياسي ديگر، نمي توانسته تنگستاني کشاورز را به کناره دريا و به کار کوتوالي يا مدافعه از مرز بکشاند.
نکته ديگر، موقعيت قلعه و به ويژه وجود خندق گرد آن است که تا آن جا که نگارنده(که خود اهل دشتستان است و تمامي دژهاي نظامي آن حدود - از قلعه خورموجKhormooj، متعلق به محمد خان دشتي، همزمان با احمد خان تنگستاني مدافع قلعه ريشهر و مرز جنوبي، گرفته تا قلعه هاي ساحلي طاهري و عسلويه و نخل تقي در بنادر ثلاث را، ديده)آگاه است. هيچکدام از دژهاي ديگر، که همه متعلق به تيول داران يا خان هاي جنوب بوده اند، داراي چنين شرايط ويژه اي نبوده اند.
موارد ديگر، غير از کشف پايه هاي ستون هايي از خاراي سياه در نخلستان هاي برازجان، مرکز دشتستان، توسط گروه باستان شناسان ايراني فرهنگ و هنر(که يادآور پايه ستون هاي تخت جمشيد است)يافته آمدن آثار ويرانه اي شبيه آتشکده در حوالي ريشهر است که حدود پانزده - بيست سال پيش صورت بست
2ـ مرحله دوم عمر بوشهر، از تاريخي آغاز مي شود که مردم و بازرگانان و بازاريان از ريشهر به محل کنوني بندر بوشهر، جابه جا شده اند. زمان و علت اين امر را نمي توان به درستي تشخيص داد. آن چه مسلم است اين تاريخ، خيلي پيش از نخستين جنگ تنگستاني ها با دشمن مهاجم بوده است. جنگي که همزمان با محاصره هرات توسط ارتش ايران در دوره ناصر الدين شاه، و به علت تهديد انتقامجويانه کناره هاي جنوب توسط انگليسي ها، روي داده است. شايد يکي از علت ها، موقعيت کاملاً نظامي منطقه ريشهر و درگيري هاي ناگزيرانه بوده باشد که باعث شده مردم، از ناحيه مرتفع تر و خوش آب و هواتر «ريشهر»-«بهمني»-«خواجه ها »-«سبز آباد»و..که هنوز هم بناها و عمارات ييلاقي بازرگانان و يا ساختمان هايي که روزي دفاتر سياسي و قونسول خانه هاي خارجيان (روس-انگليس - آلمان) در اين حوالي بودند پابرجاست، به انتهاي شبه جزيره کوچک بوشهر، يعني به محلي هم سطح دريا، با آب و هواي گرم و شرجي زياد پناه ببرند.
بعضي ها، علت اين جا به جايي را، پرشدن «خور»ها و لنگرگاههاي ريشهر مي دانند، که درست نيست، چون در شرح ماجراي اولين مرحله نبرد دليران تنگستان، مي خوانيم که کشتي هاي جنگي انگليسي، در لنگرگاه ريشهر لنگر مي انداخته اند، و تا بدان حد به ساحل نزديک مي شده اند که توانسته اند قلعه را با شليک هاي پي در پي توپ، بر سر مدافعينش، کاملاً ويران کنند.
چنان که امروز جز تپه اي بزرگ، محصور در حلقه خندق پرشده اش، چيزي از آن بناي عظيم بر جاي نمانده است.
منظور اين که اگر هم از اين تاريخ به بعد لنگرگاه ريشهر، غير قابل استفاده شده باشد چيزي را ثابت نمي کند، چون در آن زمان، و نير در دوره دوم جنگ هاي دليران تنگستان و دشتستان با متجاوزين، بندر بوشهر با همين نام و در همين محل که هست، برقرار و استوار بوده و به عنوان بندر بي رقيب ايران بر کرانه خليج فارس، از رونق و رواج خاصي برخوردار بوده است.
3ـو4ـ مراحل سوم و چهارم زندگي بوشهر، بلافاصله پس از خاتمه نهضت (پايان مرحله دوم جنگ هاي دليران، تنگستاني و دشتستاني)آغاز مي شود مرحله سوم، با پيش آمدن جريان نفت و رونق خوزستان به صورت دوره اي تاريک و بي رونق و به عنوان فصل رکود و سکون بندر بوشهر محسوب مي شود. دوره اي که تا چند سال پيش، ادامه داشت و سيماي غم زده اي از بندر پرهاي و هوي سابق به نمايش مي گذاشت...

بندر بوشهر در شروع واقعه (1273ه.ق-1856م)
 

چنان که در ترسيم و تشريح مراحل چهارگانه زندگي بندر بوشهر اشاره کرديم، در اين زمان، اين بندر، دوره دوم حيات خويش، يعني فصل رواج و رونق منحصر به فردي را مي گذراند.
بازار سرپوشيده بوشهر که از يک سو به لنگرگاه اصلي، در جانب شرقي بندر، منتهي مي شد، از مرکز آن، سه راسته ديگر منشعب مي شد که يکي رو به شمال، در جهت بازار ماهي فروشان، و ديگري رو به غرب، در جهت کوچه معروف به کليسا، و آخري در جهت جنوب، رو به «دروازه بوشهر»امتداد مي يافتند.
بخش عمده بازار، راسته شرقي آن، يعني معبري بود که بيشتر بازرگانان عمده و فروشندگان کالاها و قماش خارجي، رديف هاي مغازه هاي دو سوي آن را صاحب بودند.
غير از اين راسته ها، انبارهاي نگهداري کالا نيز وجود داشت که محل آن ها نزديک «دروازه، بخشي که امروزه مرکز شهر محسوب مي شود، و يا در حوالي لنگرگاه شرقي قرار داشت.
بازرگانان عمده بوشهر را (غير از خود بوشهري ها)کازروني ها و بهبهاني ها تشکيل مي دادند، يعني کساني که قادر بودند قافله هاي کالا را از مسير شيراز-کازرون-برازجان-بوشهر- يا برعکس، عبور دهند و روابطي دائمي از يک سو با سواحل «هند»-هندچين و چين، از سويي با سواحل عمان و افريقا و از سوي ديگر با مرکز ايران، برقرار سازند.
حاکم بوشهر در اين تاريخ شخصي به نام ميرزا احمد خان دريابيگي بود.
قونسول انگليس که بلا رقيب، يکه تاز ميدان بود، کاپيتان فليکس جونز نام داشت. پيش از او انگليسي ها دفتر سياسي يا قونسول خانه اي در بوشهر نداشتند. تنها کسي که پيش از او، نه به عنوان قونسول، بلکه به عنوان نماينده هند شرقي مي شناسيم، کسي است به نام سرهارفورد جونزSir Harford Jones که چنان که اشاره رفت، نماينده کمپاني هند شرقي بود، ولي بعدها به عنوان اولين سفير امپراتوري درياها، به دربار فتحعلي شاه قاجار آمد. اين شخص در گرما گرم کار لطفعلي خان زند، تقريباً بيشتر ايام پريشان روزگاري او را ديده بود و در کتابي که خوشبختانه به فارسي ترجمه شده، شرح اين روزها را نوشته است (1794-1789). منظور از يادآوري نام او، ذکر مسأله اي است که به کار ما ارتباط مي يابد، و من به عنوان پيش زمينه تاريخي نبرد دليران تنگستاني، قصد دارم از آن ياد کنم : سرهارفورد جونز توضيح مي دهد که هنگامي که شاهزاده دلير زند(کسي که به واقع تصوير وکيل را در ذهن مردم زنده کرده و اميدها به بازگرداندن يک دولت ايراني دلخواه در دل مردم آفريده بود)، از همه طرف نوميد مي شود، تنها کساني که به کمک او مي شتابند و مدت ها در رکاب او مي جنگيدند، تفنگچي هاي دشتستاني بودند. نام کسي ديگر نيز در اين ميان مي آيد، و آن شيخ نصر حاکم بوشهر است. اين مرد که ابتدا به طرفداراي از خان زند به جمع آوري چريک مي پردازد، در آخر کار از او روي مي گرداند. امينه پاکروان چنين مي نويسد:«شيخ که در سراشيب پيري افتاده بود و در کار پر غل و غش غارت و آدم دزدي و چپاول افتاده و آلوده شده بود، به لطفعلي خان زند وفاداري و جوانمردي نشان داد.
وي را در خانه خود جاي داد و شاهانه از او پذيرايي کرد و آنکه دسته کوچکي از سيصد سوار (دشتستاني-به گفته سرهارفورد جونز) با او همراه کرد که شاهزاده جوان به کمک همين عده اندک، براي بازستاندن شيراز روانه شد.»
و در کتاب سرهارفورد جونز مي خوانيم که زال خان خشتي نيز (اهل خشت ناحيه اي در شرق و شمال شرقي برازجان و از عشاير ايراني تبعيدي در زمان نادرشاه که با زنگنه هاي کرمانشاه مربوط مي شود) بيش از همه به لطفعلي خان کمک کرد. در اين مورد به تفصيل، هنگام پيش آمدن نقش عشاير ديگر در نهضت دليران حرف خواهيم زد [کتابي که سرهارفورد جونز نوشته، آخرين روزهاي لطفعلي خان زند نام دارد و از طرف مؤسسه امير کبير منتشر شده است.
در کتاب آغامحمد خان قاجار، نوشته امينه پاکروان و ترجمه جهانگير افکاري نيز ذکري از اين مرد و روابط او با شاهزاده زند مي آيد.]

تنگستان
 

از جاده بوشهر که راه بيفتيم، در نقطه اي که مدخل جاده به حوزه بندر است، به پست نظامي برج مقام مي رسيم. اين جاده تا چهار فرسنگ (يعني از بوشهر تا روستاي چغادک Cheghadak از ميان آبخس هاي دريايي که باتلاق مانند هستند مي گذرد. برج مقام در انتها چهار فرسنگ از روستاي مزبور به طرف بوشهر، بين طول جاده و حوزه بندر قرار دارد. در حاشيه آبخسب غرب جاده بخشي است نيمه کوهستاني که به کهکزي مي گويند. سه روستاي همنام، به نام تنگک ها Tangaksدر دامنه آن قرار دارند که اهالي آن تنگسيرTangsirيعني تنگستاني هستند. اين سه روستا از طرفي چون به بخش هاي ريشهر و سبزآباد و بهمني، يعني عرصه ي بخشي از جنگ احمدخان تنگستاني با انگليسي ها منتهي مي شوند، و از طرف ديگر، يکي از عرصه هاي پيکار بعدي دليران تنگستاني هستند، حائز اهميتند. تنگک هاف نزديکترين بخش تنگستان به بوشهرند(با فاصله تقريبي ده - دوازده کيلومتر
بعد از اين ها، در انتهاي چهارفرسنگ -طول جاده بوشهر -شيراز- مي رسيم به روستاي چغادک که اولين روستا در قلمرو صحرايي تنگستان است، و پس از آن يک راه فرعي، از غرب روستا، به اهرمAhrom مرکز تنگستان مي رود و از روستاهاي بنه گزBonegez تل سياهTalsiah،«محمود احمدي»،«که تنباکوي تند آن معروف است،«عالي چنگ» و ساير روستاهاي کوچک مي گذرد. يکي ديگر از نقاط حساس تنگستان که در جنگهاي بعدي نقش فعال داشته، بندر کوچک دلوار است در کنار خليج فارس و در طول ساحل شرقي، که با بوشهر فاصله چنداني ندارد. اين بندر، مرکز قدرت رئيس علي دلواري، نخستين شهيد جنگ هاي مرحله دوم بود، با جمعيتي اندک، حدود پانصد نفر، به يک تعبير، دلوار، محل نخستين برخورد قشون مهاجم در مرحله دوم جنگ دليران است.

دشتستان
 

وقتي صحبت از دشتستان پيش مي آيد، قانوناً بايد به تمام نقاطي فکر کنيم که در غرب بخش تنگستان قرار دارند و مرکزشان برازجان است. بيشترين جمعيت روستاهاي تابعه بوشهر در اين حوزه گرد آمده اند، يعني در بلوک چاه کوتاه (شامل شش قريه )سملSamal-گندمريزGandomriz-بلفريز-Bolfrizسرکره-Sarkorrehخوشاب-Khoshab-و در شرق برازجان- شبانکاره-سعدآباد و دو رودگاه. اما اين حقيقت قابل يادآوري است که در مراحل نهايي جنگ، تنها بلوک چاه کوتاه، مرکز قدرت شيخ حسين خان چاه کوتاهي بود که غير از کشاورزي، وظيفه حفظ راه بوشهر شيراز را بين چغادک و برازجان به عهده داشت و راهداري از کاروان هاي تجارتي مي گرفت.
مراکز روستايي ديگر در شمال و شرق جاده بوشهر -شيرازند با نام انگالي، و سپس بلوک حيات داوودي، که در کوران نبرد، نه تنها به جرگه دليران نپيوستند، بلکه رهبران ان ها، حيدرخان حيات داوودي و احمد خان انگالي، وظيفه راهنمايي ارتش بيگانه را هم به عهده گرفتند. دنباله اين بخش را، در مبحث «روابط ساير بخش هاي جنوب با نهضت»،خواهيم آورد.
تنها نکته اي که باز مي ماند، اين است که: اولاً، در مرحله اول جنگ، يعني جنگي که همزمان با محاصره هرات، در جنوب صورت گرفت، تنها احمدخان تنگستاني با عده معدودي از يارانش قلعه ريشهر را سنگر مدافعه کردند. ثانياً، در مرحله دوم، شخصي که در اهرمAhrom سمت رهبري تنگستاني ها را داشت، زائر خضر خان نام داشت. که در تفسير وقايع بيش از اين در مورد آن ها سخن خواهيم آورد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 52
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.