سوگنامه شهيد سيد عباس موسوي به قلم سيد ابراهيم الامين، عضو شوراي مركزي حزبالله
آنگاه كه انسان، به درجه عظيم ايمان و شناخت و شهادت ميرسد و نميتوان از او خرده گرفت، خويش را در برابر رادمردي مييابيم كه همه رفتار و كردار و ويژگيهاي حيات او واقعا مختص مقام و جايگاه عظيم اوست.خويش را در برابر راد مردي ميبينيم كه مراحل سرخ و خونين تاريخ، از عصر پيامبران گرفته تا عصر امامان معصوم و فقهاي بزرگ او را جستوجو ميكرده است.تا همچون پيامبران و امامان نام او را به رنگ زندان و به طعم زهر كشنده و با چهره شهداي كربلا زينت بخشند.پيامبري پس از پيامبر.امامي پس از امام.فقيهي پس از فقيه در طول تاريخ جلودار كاروان هستي و امت بودهاند.اين كاروان از مكه تا مدينه و از مدينه تا كربلا و از كربلا تا جبل الزيتون و تا دشت اقليم التفاح گذشته است.جلوداران اين كاروان همواره نشان شجاعت و مدال پيروزي مقدس را بر دوش داشتهاند.در لبنان اين مدال را بر سينه كوه مقاومت، در بستر جبل عامل نشاندهاند.برادر عزيزم شهيد بزرگ سيد عباس موسوي(ره)را اين گونه ميبينم.
كودكي و ترسيم راه آينده
سيد عباس از دوران كودكي، خود را شريك درد و رنجهاي زندگي، محروميت و استضعاف مردم لبنان ميدانست.با وجودي كه دو دهه از عمر پر بركتش نگذشته بود، نهال انقلاب در قلب او جوانه زد، و ديري نپاييد كه به مقاومت عشق ورزيد.و آرمان و سرود و چالش مقاومت در وجود او شکل گرفت.در روزهاي نخست اغاز مقاومت فلسطين در سرزمينهاي اشغالي و در برابر دشمن صهيونيستي به مجاهدان عشق ورزيد و با روحيه جهادگرانه و اعتقاد به اين مقوله: «حقي كه با زور سر نيزه غصب شده است جز با زور مسترد نميگردد»، آگاهانه به صف مجاهدان پيوست.وجدان بيدار و اعتقادات او اين گونه شكل گرفت.در عمل براي تحقق آرمان خود پيشگام بود و در اين مسير كوهها و درهها را درنورديد.پاهاي او در هنگامههاي جنگ و مقاومت ساييده شدند، و همواره براي رسيدن به فردايي روشن و آزاد، همچنان زنده و جاويد ماند.
فراگيري علوم اهل بيت در نجف اشرف
سيد شهيد بسيار انديشيد، و به اين نتيجه رسيد كه راه جهاد و مقاومت به ابزار نياز دارد و بيشك قلم و شمشير مهمترين ابزارند.ناآگاهي و عدم درك صحيح جامعه از مكتب اسلام به شدت او را رنج ميداد و به همين علت به جستوجوي علم پرداخت تا عطش خود را سيراب كند. در آغاز راه طلب علم، گم شده خود را در شخصيت امام مجاهد و عالم توانا سيد موسي صدر يافت.و ايشان همه ابزارها و امكانات را براي جوانان با استعداد آماده ميكرد.سيد شهيد در نخستين گام براي دريافت انوار و علوم اهل بيت(ع)به دانشسراي اسلامي و حوزه علميه شهر صور قدم گذاشت.اما در آنجا احساس كرد كه نميتواند عطش خود را سيراب كند و تصميم گرفت به «مدينه العلم» رسولالله (ص)در حوزه علميه نجف اشرف در جوار جدش امير مومنان علي ابن ابيطالب(ع)بار سفر بندد.در نجف اشرف بار سفر را در مدرسهاي ساده بر زمين نهاد و بيدرنگ براي كسب علوم اهل بيت(ع)با زمان مسابقه گذاشت، تا جايي كه روح تشنه خود را در مكتب شهيد آيتالله سيد محمد باقر صدر (ره) سيراب كرده و آرام گرفت.شهيد صدر را نشانه راه، راهبر و مراد خويش برگزيد و روح تشنهاش را با عشق به صفا و پاكي و خلوص ايشان پيرايش داد.شهيد صدر، سيد عباس را در رديف دانشجويان برگزيده خود قرار داد و با راهنماييها و ارشادات خود روح و روان او را متعالي و سرشار ساخت زيرا،شهيد صدر به او اميدوار شده بود و تحقق آرمان خويش را در او يافته بود.آنگاه سيد عباس مانند پدري مهربان و دلسوز به تدريس و آموزش طلاب لبناني روي آورد.در اين سفر پر خير و بركت همسرش سيده جليل القدر، ام ياسر نيز شريك زندگي و رفيق و همراه و يار او بود.تربيت و پرورش فرزندان هيچ گاه ايشان را از طلب علم باز نداشت.چون او هم شاگرد مكتبي زينبي شهيد بنت الهدي صدر همشيره شهيد آيتالله صدر بود.ام ياسر نيز با عزمي زينب گونه علوم اسلامي را فرا ميگرفت و با برنامهريزي دقيق به عنوان شريك زندگي سعي در بر دوش كشيدن مسئوليتها و سختيهاي رهبر آينده حزبالله و اسوهاي عالم و فاضل و مجاهد باشد.
در حوزه علميه نجف اشرف دروس مقدمات و سطوح را به پايان رساند و درس خارج فقه را آغاز كرد.براي رسيدن به آرزوهاي خود از هيچ كوششي دريغ نكرد.اجازه نداد هيچ فرصتي از بين برود.به فراگيري علوم به سبك متعارف و سنتي اكتفا نكرد.علم و دانش را در مسير برنامهريزي براي فردايي بهتر براي مردم خويش به كار گرفت.كمبودها و نارساييهاي جامعه را در اولويت اهداف و برنامههاي خود قرار داد و به جستوجوي راهحلهاي منطقي براي آن پرداخت.همواره ميان مردم زندگي كرد تا دردها و رنجها و سختيهاشان را برطرف كند.بار سنگين محروميت و استضعاف را از دوش آنها بردارد.در هر گونه حركات و اقدام شايسته از شهيد سيد محمد باقر صدر الهام ميگرفت.و صدر نيز او را اميد و آرزوي خود يافته بود.
هنگامي كه مصيبتي دردناك بر حوزه علميه نجف اشرف وارد آمد و مأموران رژيم طاغوتي حزب بعث اقدامات سركوبگرانه و هتك حرمت حوزه علميه نجف را آغاز كردند.در برابر حركت آگاهيبخش و روحيه جهادگرانه علماي اسلام ايستادند و بسياري از طلاب حوزه را به بهانه خارجي بودن از عراق بيرون كردند. حوزه علميه را از وجود نخبگاني همچون شهيد سيد عباس موسوي خالي كردند. چون او و يارانش را گروهي مجاهد نستوه و رهبراني متعهد يافته بودند، به همين علت با زور و ارعاب به لبنان بازگشت.در حالي كه به رهبر خود شهيد صدر دل بسته بود، و روح و روان او به فراگيري هر چه بيشتر علوم اسلامي تعلق داشت اما، افسوس كه دژخيمان بعثي اميدهاي او را خفه كردند.
تأسيس حوزه امام منتظر(عج)در بعلبك
اخراج شهيد سيد عباس موسوي از حوزه علميه نجف اشرف، طرح تأسيس حوزههاي علمي به منظور مقابله با توطئههاي پاكسازي و سركوب علماي متعهد را در ذهن و باورهاي سيد تقويت كرد و شهر بعلبك را نخستين پايگاه اساسي براي آغاز اجراي اين ايده قرار داد.او با الهام از رهنمودهاي استاد و سرورمان شهيد آيتالله سيد محمد باقر صدر(ره) اولين كلنگ بناي ساختمان حوزه علميه بعلبك را به زمين زد، تا نسلهاي آگاه و انديشمند از آن فارغالتحصيل شوند و رسالت مكتب حياتبخش اسلام را تبليغ كنند و با بيعدالتي و ناداني مبارزه كنند.بدين سان طلاب نوجوان كه از انفاس ملكوتي شهيد صدر برخوردار بودند به سوي بعلبك سرازير شدند.سيد عباس به آن دسته از دوستان همكلاسي كه همراه او هجرت كرده بودند، روحيه داد و دورنماي اهداف و برنامههاي تحصيليشان را مشخص كرد.حوزه در محرومترين منطقه لبنان تأسيس شد و سيد، مسئوليت اداره آن را برعهده گرفت.در پي اين حركت خداپسندانه جنب و جوش علمي در شهر بعلبك شكوفا شد.براي رسيدن به اين هدف همواره با جديت و قاطعيت و با روحيه علوي عمل كرد و بيدرنگ همه سختيها و دشواريها در برابر او آسان شدند.
آنگاه سيد و يارانش با اميد و بخشندگي و با توشه علم و دانش به مبارزه با ناداني و محروميت برخواست.كوهها و دشتها را پشت سر گذاشت.به روستاهاي محروم كوهستاني كه تا آن زمان چهره يك روحاني به خود نديده بودند رفت.ساكنان اين روستاها را تشنه دانش و آگاهي يافت.كلاس امر به معروف و نهي از منكر برپا كرد.مسائل حلال و حرام را به آنها آموخت.نسلي خداجوي پرورش داد كه شعارش پرهيزكاري وسبقت گرفتن براي انجام كارهي نيك بود و بدين گونه مردم لبنان تحقق آرمان و آرزوهاي خويش را در شخص ايشان يافتند.فرزندانشان را براي تعليم و تربيت به دست او سپردند.
تأسيس حوزه علميه الزهراء (س)در بعلبك
سيد درباره وضعيت و جايگاه زن مسلمان بسيار دورانديش بود و براي تحقق حقوق زنان و نقش تربيتي آنان صادقانه و بر اساس نگرش اسلامي گام برميداشت. او معتقد بود كه زن در ساختار جامعه در كنار مردان نقش اساسي دارد و چنانچه حقوق او تأمين شود ميتواند در سازندگي جامعه و نسلهاي آينده و ابلاغ رسالت اسلام نقش مثبت و سازنده ايفا نمايد.بر اساس اين نگرش حوزه علميه الزهرا(س)را براي تربيت خواهران در شهر بعلبك تأسيس كرد.نامگذاري اين حوزه بنام حضرت زهرا(س)به اين علت بود، تا زنان مسلمان در خط بزرگ بانوي اسلام حركت كنند.مبلغ رفتار دخت پيامبر اسلام(ص)در جامعه باشند.شاگرد مكتب حضرت زهرا (س)باشند.در اين مسير همسر و شريك زندگي خود، امياسر را كه دست پرورده و فارغالتحصيل مكتب اسلام ميباشد، به عنوان مربي متعهد و مدير با تدبير، مسئوليت اداره حوزه علميه زنان را برعهده گرفت.آنگاه تعداد زيادي از دختران و خواهران ما با خرسندي و اميد به آينده درخشان سرگرم تحصيل در اين حوزه شدند.گمشده خود را در اين حوزه يافتند.وجود واقعي خود را در حوزه الزهرا (س)احساس كردند.ديري نپاييد كه حركت تبليغي بانوان با رهنمودهاي سيد عباس آغاز شد.
تأسيس تجمع علماء المسلمين در بقاع
هنگامي كه سيد عباس و تني چند از ياران احساس كردند كه امواج فتنه، وجود مسلمانان را پراكنده ساخته است وحدت كلمه علماي اسلامي و ساماندهي آنان را ضروري دانستند.سيد با همكاري علماي شيعه و سني منطقه بقاع سنگ بناي تجمع علماء المسلمين بقاع را بر زمين نهاد، تا اين نهاد نوپا با تبليغ و ايجاد ارتباطات و ديدارهاي گوناگون، پايههاي روابط برادرانه و اخوت اسلامي را ميان جامعه مسلمان لبنان تقويت كند.سيد همراه برادران روحاني به مناطق گوناگون عزيمت ميكرد و با علماي آن ملاقات و گفت و گو ميكرد.مسئوليتهاي آنان به ويژه در روزهاي سخت و دشوار به منظور خنثي سازي توطئههاي دشمنان را شرح ميداد.هدف توطئههاي دشمنان و فتنهانگيزان، خاموش كردن نور خدا بود اما، مشركان از وعده خدا بيخبرند.
پيكار و جهاد خستگيناپذير
شكي نيست كه سيد عباس همواره درد و رنجها، مصيبتها، فتنههاي داخلي، توطئههاي خارجي را شناخته بود.او به خوبي ميدانست كه هدف همه اين توطئهها نابودي مردم لبنان است.بر اين اساس در برابر ظلم و انحراف مردانه ايستادگي كرد، و با پرورش استعدادهاي فزاينده نيروهاي متدين و پرچمداران مكتب جهاد و ارزشهاي انساني و اسلامي به كمك مردم مستضعف فلسطين شتافت.ماهيت پليد دشمن صهيونيستي و غده سرطاني را شناخته بود و همچون امام خميني(ره) بر ضرورت ريشهكني آن تأكيد ميكرد.
در اين مرحله شهر در جنوب، ميان لبنانيها و فلسطينيها بحراني مي شود. انواع گلوله و موشك بر سر مردم شهر فرو ميريزد.سيد به منظور خاموش كردن آتش فتنه به جنوب مي رود.در حالي مسئولان گروههاي درگير به راحتي به خواب مي روند، چشمان سيد خواب نميرود.حجت را بر گروههاي متخاصم تمام ميكند.برخي گروهها از سيد گله كردند كه چرا به جنوب رفته است.اما سيد خويشتنداري نشان داد و مردم را به حفظ آرامش فرا خواند و خشم خود را فرو بست و به بقاع بازگشت.سيد با لحن آرام و ملايم
در گوشم زمزمه كرد و گفت:«بيم دارم اين فتنهانگيزي به منظور زمينه سازي براي يورش اسرائيل باشد.براي رويارويي بايد خود را آماده كنيم».
آري، درست پيشبيني كرده بود.چند روزي نگذشت كه يورش نظامي اسرائيل به لبنان آغاز شد و سرتاسر جنوب تا بيروت و بقاع غربي و استان جبل لبنان به اشغال درآمد.معادلات و محاسبات بهم ريخت.زنگ خطر به صدا درآمد.وحشت و اضطراب سراسر وجود شهروندان لبناني را فراگرفت.افراد بسياري پس از تسليم شدن در برابر پيشروي دشمن و عقبنشيني از پايگاههاي خود رسوا شدند. در آن روزهاي سرنوشت ساز، ورشكستگان و منافقان دلايل شكست مفتضحانه خود را توجيه ميكردند.ادعا ميكردند كه دشمن فقط با مقاومت فلسطين سر و كار دارد.چشمداشتي به لبنان ندارد.بسياري از افراد سادهلوح و كساني كه روحيه رويارويي با دشمن را نداشتند فريب اين القاءها را خوردند.اما سيد عباس مانند چاشني در برابر افراد سست عنصر و بيتفاوت منفجر شد.در خطبههاي نماز جمعه و در مناسبتهاي مختلف به مردم اعلام كرد:«چشمداشت اسرائيل مرزي نميشناسد.اين يورش اولين گام در راه تأسيس اسرائيل بزرگ است.فريب افراد سست و بياراده را نخوريد».
سيد عباس موسوي همراه نخستين گروه از يارانش در اولين دوره آموزش نظامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شركت كرد تا همگام با همه افراد امت، خود را براي جهاد با دشمنان آماده كند.سپاه پاسداران به منظور رويارويي با تهاجم دشمن صهيونيستي با رهنمودهاي امام خميني (ره)به لبنان اعزام شده بود.سيد از آن پس در پيشاپيش عاشقان شهادت قرار گرفت و بر روحيه آنان تأثير ژرف گذاشت.شيوه انضباط و فرمانبرداري نظامي را به آنان آموخت.يونيفورم نظامي بر تن كرد و باند سرخ مزين شده به «يا مهدي ادركني»بر پيشاني نهاد.ديري نپاييد كه در پيشاپيش اولين دسته رزمندگان كه به دعوت امام خميني(ره)در روز جهاني قدس رژه رفتند، حركت كرد.آن روز اولين بار بود كه در لبنان همچون ايران راهپيمايي روز قدس برگزار مي شد.
حزبالله و مقاومت اسلامي
سيد عباس موسوي به منظور برنامهريزي و سازماندهي امور حزبالله و مقاومت اسلامي تلاش فراواني به عمل آورد.به منظور فراهم كردن زمينه زندگي با عزت و كرامت در جامعه انگيزه ايجاد كرد. در اولين جلسه هيئت علماي لبنان در محضر حضرت امام خميني (ره)رهبر انقلاب اسلامي شركت كرد و در محضر ايشان گزارشي درباره اوضاع مردم لبنان ارائه كرد.آن حضرت را ديدم كه با نگاه مهرباني و لطف و محبت به سيد خيره شدهاند.امام خطاب به هيئت لبناني فرمود:«كارتان را از صفر شروع كنيد. امروزه شرايط شما از شرايط گذشته ملتمان در زمان قيام در برابر شاه بهتر است.شاه ضمن برخورداري از قدرت نظامي در داخل كشور، قدرتهاي خارجي و شيطان بزرگ و ديگر ابرقدرتهاي جهان به او كمك ميكردند.بر خداوند متعال توكل كنيد».
ما نيز با چنين عزم و ارادهاي حركتمان را آغاز كرده و اولين مباني ساختار حزبالله را پايهريزي كرديم.در حالي كه سيد عباس موسوي اولين پيشگام اين راه بود و هنگامي كه وجود خود را در جبهههاي حق عليه باطل ضروري ميديد، بيدرنگ به عمق جبههها تا سر حد مرزها ميرفت و مدتهاي زيادي را در كنار برادران مجاهد ميگذراند.از جبههها باز نميگشت مگر در صورت افزايش صداهاي اعتراضآميز مردم از همه سوي كشور كه ايشان التماس ميكردند كه از جبههها بازگردد.آنگاه سيد متقاعد مي شد كه بازگردد زيرا، صحنه سياسي لبنان به حضور ايشان نياز مبرم داشت.سيد با روحيهاي عالي و ارادهاي پولادين كه مسير مقاومت ملت را با آن ترسيم كرده بود و مجاهدان مقاومت با الهام از روحيه او بر خصم يورش ميبردند به بيروت بازمي گشت.در حالي كه چشمان مهربان و منتظر او همواره به دنبال رزمندگان به اميد ديدار مجدد با آنان بود.
سيد همواره در همايشهاي بينالمللي شركت ميكرد و با انديشههاي روشنگرانه و هدايت گرانه نداي حق خواهي سر ميداد.با قامتي استوار اهداف اسلام و آرمان فلسطين و پرچم رهبر و ولي امر مسلمين امام خميني(ره)را بر دوش ميكشيد، و با اين ابزارها بر دروازههاي غرب ميكوبيد.با ايراد سخنرانيهاي تاريخي در همايش تبين حج ابراهيمي دولت آلمان را تكان داد.به مجاهدان كشميري هنگامي كه او را در سنگرهاي مقاومت بر دوش گرفتند روحيه و نشاط بخشيد.علما و مجاهدان پاكستان از روح بلند قامت او ره توشه گرفتند و با استقامت و پايداري مسير جهاد را بر ضد اشغالگران ادامه دادند. زماني به خاك افغانستان قدم گذاشت كه ارتش متجاوز شوروي همه شهرها و روستاهاي اين سرزمين را بمباران ميكرد.موشكها و بمبها و جادههاي پر پيچ و خم نتوانست مانع عزيمت سيد به افغانستان شود.مجاهدان افغانستان از فرط خوشحالي حضور سيد را در سرزمينشان باور نميكردند.
دبير كل پيشين حزبالله در همايشهاي همياري از ملت فلسطين همواره نقش محوري داشت.رهبران جنبشهاي فلسطيني زمام امور خود را به دست او ميسپردند زيرا، آنها فلسطين را در وجود سيد مجسم كرده و در برابر طرحها و راهكارهاي او سر تسليم فرود آورده بودند.دغدغه اوضاع بحراني و اسفبار عراق نيز همواره سيد را افسرده كرده بود.لحظهاي را كه تصميم گرفت همراه گروههاي مجاهد عراقي وارد خاك عراق شود، فراموش نميكنم.
ولي امر مسلمين، مقام معظم رهبري
ارتحال حضرت امام خميني(ره) در آن روزهاي سخت و سرنوشتساز كه امت اسلام در آستانه پيروزي قرار داشت سيد را به شدت تكان داد.او انتظار داشت تا در ركاب امام پرچم انقلاب را به امام زمان(عج)بسپارد اما، مرگ قضا و قدر الهي است.سپس با آيتالله سيد علي خامنهاي، ولي امر مسلمين و جانشين امام خميني(ره)بيعت كرد و مردم را به پيروي از فرامين ايشان فرا خواند.او معتقد بود كه راه امام به وسيله مقام معظم رهبري پايدار و محفوظ ميماند.همچنان به وحدت رهبري و مرجعيت ايمان عميق داشت و همه ويژگيهاي رهبر آگاه و شايسته را در آيتالله خامنهاي ميديد. سيد در جريان خداحافظي با رزمندگان مجاهد مقاومت اسلامي و خانوادههاي معظم شهدا و مستضعفان، مردم را بار ديگر به پيمان بستن با ولي امر مسلمين و پيروي از رهنمودهاي ايشان و پايبندي به خط امام خميني(ره)فرا خواند.
فتنههاي داخلي و مشكلات مردم
همه ميدانند كه سيد عباس موسوي براي خاموش ساختن آتش فتنه و اختلاف در اردوگاههاي آوارگان فلسطيني و ايجاد وحدت و يكپارچگي ميان طرفهاي درگير به تلاشهاي دامنهداري دست زد.موضع گيريها و فراخوانيهاي او براي اتحاد و كنار گذاشتن جنگ و درگيري و نشانهگيري سلاحها به سوي دشمن صهيونيستي، همچنان در اذهان زنده است.سيد بر اين بود كه هرگونه اختلاف، حقوق ملي را ضايع كرده و خنجري در پهلوي رزمندگان مقاومت خواهد بود.او همواره براي چگونه متوقف كردن خونريزي داخلي و قطع دستان فتنهگران و خنثي سازي توطئهها ميانديشيد.
براي بهبود اوضاع خانواده شهدا و رزمندگان مقاومت گام برميداشت و براي محروميت و استضعاف مردم افسوس ميخورد.همواره خطاب به مردم ميگفت:«ما با مژههاي چشمانمان به شما خدمت ميكنيم».او بر اين اساس از مناطق محروم و مسلماننشين ضاحيه و غرب بيروت كه در فصل زمستان بارانهاي سيلآسا آن را ميپوشاند و آب به خانههاي مردم فقير و بينواي آن وارد ميشد و مورد بيمهري و بيتوجهي مسئولان قرار داشتند بازديد ميكرد و با مهر و محبت كمنظير خود از آنان دلجويي ميكرد.
در سالگشت شهادت همراه و همرزم خويش شيخ راغب حرب بيماري را ناديده گرفت تا در مراسم روز مقاومت در كنار مزار شيخالشهداي مقاومت در شهر جبشيت در جبل عامل لبنان حاضر شود تا براي آخرين بار براي ملت و رزمندگان مقاومت كه به آنان عشق ميورزيد و آنان نيز به او عشق ميورزيدند سخنراني كند.
آنگاه لحظه موعود براي پيوستن به حق نزديك ميشد.با چشم خود ديدم كه همسر سيد، ام ياسر و شريك زندگي او هرگز راضي نميشد كه همسرش را تنها بگذارد و دوست داشت در همه موقعيتها در كنار همسرش باشد.اما نميدانم چه شد كه اين بار فرزندش حسين را نيز همراه خود آورد.شايد ميدانست كه با لحظه موعود تنها چند ساعت بيشتر فاصله ندارد.آخرين سخنراني سيد در آستانه ديدار با معشوق بود.با همه دوستان و ياران، خداحافظي كرد و در اوج عزت و شهامت بانگ رحيل سر داد.پس سلام و درود بيپايان خدا بر سيد، روزي كه متولد شد و روزي كه با ياران خود، ام ياسر و حسين خردسال به درجه رفيع شهادت نايل آمد و روزي كه دوباره برانگيخته مي شود.ما و همه مجاهدان راه اسلام با سيد عباس موسوي پيمان ميبنديم كه راه او و راه همه شهيدان اسلام را ادامه دهيم تا آرزوي سيد به پيروزي نهايي و ظهور حضرت مهدي (عج)و برپايي دولت بزرگ اسلامي تحقق يابد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40