ياس در قفس(1)
گفتگو با جواد كاموربخشايش، پژوهشگر تاريخ انقلاب اسلامي و دفاع مقدس
درآمد:
آقاي كاموربخشايش، لطفاً از پژوهشي كه درباره شهيد تندگويان انجام دادهايد، براي مان بيشتر صحبت كنيد.
شهيد تندگويان در 22 خرداد 1329 در يكي از محلات قديمي تهران يعني محله خاني آباد، واقع در جنوب تهران، متولد شد. پدرش جعفر شغل كفاشي داشت.
تندگويان دوره ابتدايي را در مدرسه شريعت و بعدها در مدرسه اسلامي طي كرد. همزمان علوم ديني و اسلامي و متون مذهبي را تا اندازهاي در نزد پدر و پدربزرگش فراگرفت و از همان دوران كودكي به انجام فعاليت هاي ديني و مذهبي علاقه مندي خاصي نشان داد. او اغلب همراه با پدر در مسجد محل حضور پيدا ميكرد و در بسياري از مراسم مسجد شركت ميكرد.
پس از گرفتن دبپلم و عبور از سد كنكور، وارد دانشكده نفت آبادان شد و در كنار تحصيل به فعاليت هاي مذهبي و سياسي پرداخت و انجمن اسلامي آن دانشگاه را پويا و فعال كرد.او در همان سال ها و سال هاي پيش از آن با برخي از انقلابيون ارتباط يافته بود و در پخش اعلاميه ها و بيانيه هاي حضرت امام خميني (ره) نقش مؤثري داشت. در دانشكده نفت آبادان نيز همين فعاليت ها را ادامه داد و در پوشش فعاليت هاي اجتماعي و مذهبي، فعاليت هاي سياسياش را تداوم بخشيد.
در سال 1349 با شهادت آيت الله سعيدي در زندان رژيم پهلوي، موج تازهاي از فعاليت هاي انقلابي و ضد رژيم به راه افتاد و اعلاميه ها و بيانيه هاي حضرت امام (ره) با شدت و سرعت بيشتري توسط انقلابيون وارد ايران شد ودر سطح وسيعي نشر و گسترش يافت كه جواد نيز در اين اقدام ايفاي نقش كرد و به پخش اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني حضرت امام اقدام كرد.
تندگويان پس از اخذ مدرك ليسانس از دانشكده نفت آبادان، به خدمت سربازي رفت و بخشي از دوره سربازياش را نيز در پالايشگاه تهران گذراند. در همان ايام به سبب ايجاد علاقهاي كه بين او و بچه هاي انجمن اسلامي دانشگاه آبادان ايجاد شده بود،چند باربه آبادان رفت و مدت كوتاهي در كنار دوستانش ماند. تمام اين رفت و آمدها تحت كنترل و مراقبت ساواك قرار گرفته بود و در يكي از همين سفرها و رفت وآمدهاي تندگويان به دانشكده نفت آبادان از سوي مأموران ساواك دستگيرو زنداني شد. علت تحت مراقبت قرارگرفتن اعمال و رفتارتندگويان ازسوي مأموران ساواك به زماني برميگردد كه او دردانشكده نفت آبادان مشغول تحصيل بود. در آن زمان رئيس دانشكده به دليل ارتباطاتش با عدهاي بهائي،به آن ها امتيازاتي ميداد،از جمله اين كه دختريكي ازبهائي ها با اجازه رئيس دانشكده بدون آن كه كنكوردهد، وارد دانشكده شده و به تحصيل پرداخته بود. اين اقدام رئيس دانشكده،حساسيت بچه هاي انجمن اسلامي و دررأس آن شهيد تندگويان را برانگيخته بود و آنان تحريكاتي در مخالفت با اين اقدام انجام داده بودند. كرمي رئيس دانشكده هم تمامي اين تحريكات را به ساواك گزارش داده بود و حساسيت ساواك را نسبت به فعاليت هاي شهيد تندگويان برانگيخته بود. همان روزي هم كه قرار بود او را دستگيركنند،ابتدا به منزلش رفتند و از منزل او بازرسي كردند تا مدركي دال بر فعاليت هاي سياسياش بيابند كه موفق نشدند،چون جواد فكرهمه چيزرا كرده و اثري ازفعاليت هاي سياسي خود در منزل نگذاشته بود.
به هرحال تندگويان در 1352 دستگير و راهي زندان شد.او را مدتي در زندان كميته مشترك تحت شكنجه و بازجويي قرار دادند و سپس به زندان قصر منتقلش كردند.
همان«كميته مشترك ضد خرابكاري» معروف؟
شهيد تندگويان را پس ازآن كه مدتي در انفرادي نگه ميدارند،به بند عمومي فرستند و اين امرسبب ميشود كه وي فعاليت هاي سياسي خود را درآن جا تداوم بخشد.او با عدهاي از انقلابيون كه زنداني بودند،آشنا ميشود و فعاليت هاي مذهبي و سياسي خود را پي گيرد. يكي از اين فعاليت ها هماهنگ هم بندهايش براي برگزاري نماز صبح به صورت جماعت بود.اين كاري بود كه آن زمان در زندان انجام نميشد و تندگويان علاقه وافري داشت تا با كمك انقلابيون و شخصيت هاي مذهبي در تداوم فعاليت هاي مذهبي بتوانند نماز صبح را به جماعت برگزار كنند. اين اقدام با مخالفت شديد رئيس زندان مواجه شد و او انجام حجت كرد كه كسي از زندانيان حق ندارد، نماز صبح را به جماعت بخواند.
درنظر رئيس زندان،اين اقدامات جنبه سياسي داشت و او اجازه نميداد كوچك ترين حركت سياسي در زندان قصر صورت گيرد شهيد تندگويان به همراه عدهاي از دوستانش توجهي به اخطار رئيس زندان نكردند و در يكي از سحرها نماز صبح را به جماعت خواندند.
صبح آن روز، وقتي رئيس زندان از اين اقدام زندانيان باخبر شد، جواد را به اتاق شكنجه برد و شكنجه مفصلي به او داد. روز بعد، جواد با آن كه به شدت شكنجه شده بود و از سويي هم مورد تهديد رئيس زندان قرارگرفته بود، كوتاه نيامد و دوباره به همراه عدهاي از زندانيان، كه اين بار تعدادشان بيشتر از روز قبل بود، نماز صبح را به جماعت برگزار كرد. اين موضوع، چند روز تداوم يافت و رئيس زندان هم از جلوگيري اين اقدام زندانيان نا اميد شد و بدين ترتيب تندگويان به شخصيتي تبديل شد كه هماهنگ كننده مذهبيون براي برپايي نماز جماعت صبح بود. تندگويان در زندان هم مطالعات زيادي در خصوص مسائل اسلامي و فعاليت هاي مذهبي داشت و علاقه خاصي به مطالعه قرآن و متون اسلامي و تفسير قرآن نشان ميداد و در زندان اين فعاليت ها را تداوم بخشيد.
آيا شهيد تندگويان ارتباط و معاشرت هاي خاصي با بزرگان مبارزه درزندان داشت؟
نكتهاي هم درباره شكنجه شدن او ميگويم كه شواهد وقرائن نشان ميدهد كه تندگويان در زندان به شدت مورد شكنجه و آزار قرار ميگرفته است. مادر ايشان كه مدت ها بعد اجازه ملاقات به وي داده ميشود، به ديدار فرزندش در قصر ميرود و ديده هايش را چنين تعريف ميكند كه بدن شهيد تندگويان به شدت زخمي بود و آثار كبودي در بدنش ديده ميشد. ناخن پايش به شدت آسيب ديده بود و وقتي مادرش علت زخم شدن پايش را و سياه شدن ناخن پايش را ميپرسد،او درجواب ميگويد كه انگشت پايش لاي درمانده است،ولي،خب،قطع يقين ايشان تحت شكنجه هاي مداوم ساواك قرار داشته است.
تندگويان درزندان بود كه اولين فرزندش به نام مهدي متولد ميشود و درزندان عراقي ها محبوس بود كه آخرين فرزندش هدي به دنيا ميآيد،يعني چند ماه بعد اسارت.
تندگويان،پس ازتحمل يك سال زندان در 15 آبان 1353 آزاد ميشود،ولي از همان ايام به دليل پيشينه سياسياش تحت كنترل ساواك قرار ميگيرد و ازكارهاي دولتي نيز محروم ميشود.به همين دليل در ابتدا با اتومبيل يكي ازدوستانش به كار مسافر كشي ميپردازد و سپس درشركت بوتان،حوالي ميدان آذري مشغول به كارميشود،اما وقتي ساواك براين مسأله واقف ميشود،او را از شركت اخراج ميكنند.
با اوج گيري مبارزات مردمي،تندگويان هم در تظاهرات و راه پيمايي ها حضور مييابد،حتي در هفده شهريور از جمله افرادي است كه شهدا و مجروحان را با اتومبيل به بيمارستان منتقل ميكنند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي،كماكان در شركت پارس توشيبا در رشت مشغول است ورياست اين شركت را عهده دارميشود و در بهمن ماه 1358 به اين دليل كه قرار است مسؤوليت هاي سنگين تري به وي واگذارشود،ازآن شركت استعفا ميكند و به استخدام وزارت نفت درميآيد.
در ابتدا به عضويت كميسيون پاك سازي اداره نفت آبادان ميپيوندد و بعد ازمدت كوتاهي يعني-درتير1359- سرپرستي مناطق نفت خيزجنوب را به عهده ميگيرد.او دركارش جديت مثال زدنياي داشت،مرتب به مناطق مربوطه سر ميزد تا مبادا مشكلي در پالايشگاه ها پيش بيايد.
براساس اسناد و مدارك باقي مانده از آن دوره، با تلاش بي وقفه جواد و تلاش گران صنعت نفت،عمليات حفاري چاه هاي دوازده،سيزده؛چهارده و پانزده دهلران انجام ميشود.بعد از تغيير و تحولات سياسي درجامعه آن روز و نخست وزير شدن شهيد رجايي، محمدجواد تندگويان هم به عنوان وزير نفت به مجلس معرفي ميشود و رأي اعتماد ميگيرد.
نكته مهمي كه براي نسل امروز شايد سؤال برانگيزباشد اين است كه ايشان از سال 1354 تا پيروزي انقلاب اسلامي خارج از تهران بود و با انقلابيون و شخصيت هاي نامدارمبارزه هم معاشرت نداشت و پس از انقلاب هم با يك سال فعاليت به مقام وزارت نفت ميرسد؛اين سير صعودي را چگونه تجزيه و تحليل ميكنيد؟
جزو شخصيت هايي بود كه نظام نوپاي جمهوري اسلامي به آنان احتياج داشت و به همين دليل بود كه شهيد رجايي كه شخصيتي مكتبي و مذهبي بود،ازشخصيت هاي مذهبي،مكتبي و مبارزي چون تندگويان براي تشكيل كابينه بهره برد.
تندگويان دردوران وزارت نيز همانند گذشته به اخلاص درعمل معروف بود. با آن كه سمت وزارت داشت،اما از زندگي بسيارسادهاي برخورداربود و با تجملات ميانه خوبي نداشت. دوران وزارت ايشان هم زمان با آغاز جنگ بود. او در همان اوضاع جنگي هم به مناطق جنگي سر ميزد و مدام بين مناطق نفتي، كه در مناطق جنگي قرار گرفته بودند، در رفت و آمد بود. يكي ازاين مناطق اصلي، آبادان بود.
تندگويان از نظر اخلاقي و انساني نيز سرمشق و الگوي كارمندان و كارگران وزارت خانه تحت وزارتش بود كه خودش را وقف اسلام و انقلاب كرده بود و با جان و دل كار ميكرد.چهل روز از وزارت ايشان ميگذشت كه براي بازديد از پالايشگاه هاي جنوب با چهارنفرازمعاونان خود به نام هاي بوشهري، يحيوي، روح نواز و بخشي پور و بايك راننده به نام اسماعيل به سمت آبادان حركت ميكنند تا مأموريت خودشان را كه همان بازديد از پالايشگاه هاي نفتي بود انجام دهند. در بين راه، در مسير جاده اهواز- آبادان وارد منطقه جنگي ميشوند كه مدام زيرآتش توپ خانه دشمن قرار داشت.پنج كيلومتر مانده با آبادان دركنار جاده ساختمان مخروبهاي قرارداشت.آنان به نزديکي آن ساختمان ميرسند كه ناگهان عدهاي ازنظاميان ارتش بعثي عراق كه پشت همان ساختمان كمين كرده بودند،به سمت جاده ميآيند و به اتومبيل حامل تندگويان و معاونانش فرمان ايست ميدهند. دو اتومبيلي كه پشت سر اتومبيل اول حركت ميكردند با ديدن اين صحنه به سرعت دور ميزنند و محل حادثه را ترك ميكنند،اما اتومبيل اول متوقف ميشود و سرنشينان و در رأس آن ها شهيد تندگويان در خاك خودمان به اسارت نيروهاي عراقي در ميآيند.عراقي ها بلافاصله آنان را از منطقه انتقال ميدهند و به جمع اسراي ديگر ملحق ميكنند.آن جا خيلي تلاش ميكنند كه اين چند نفرخودشان را معرفي كنند،اما آن ها درابتدا مقاومت ميكنند و خودشان را معرفي نميكنند.عراقي ها به شكنجه اسرا اقدام ميكنند و تندگويان وقتي اين حال و اوضاع را ميبيند،براي اين كه مانع شكنجه هموطنانش بشود،خود را به عراقي ها معرفي ميكند.آنان وقتي متوجه ميشوند كه يك وزير را به اسارت گرفتهاند، بلافاصله شكنجه ها را متوقف ميكنند و تندگويان را ازبقيه جدا و به داخل خاك عراق منتقل ميكنند.
گويا از رسانه ها هم خبر اسارت شهيد تندگويان را اعلام ميكنند.
به هرحال شهيد تندگويان در اسارت نيروهاي عراقي باقي ماند و بيشتردر زندان هاي الرشيد و بعقوبه درحدود يازده سال حبس ميشود.او خيلي غريبانه و مظلومانه اسيرميشود و پس از تحمل سال ها شكنجه و اسارت،سرانجام در زندان عراقي ها به شهادت ميرسد. براساس منابع موجود،تندگويان در دوران اسارت به شدت شكنجه ميشده است؛ همه اين ها مستند و رسمي و براساس يادداشت هاي آقاي دكترمحمدمهدي اعتمادي است.
جنگ تمام ميشود و اسرا به ايران باز ميگردند،اما خبري از تندگويان نميشود. در اوايل اسارت،او ارتباطاتي با خانوادهاش- درحد ارسال نامه- داشت و نامه نگاري هايي انجام ميداد. آخرين نامه ايشان مربوط ميشود به زمان تولد آخرين فرزندش هدي كه يكي دو ماه پس از اسارت تندگويان متولد شده بود.ظاهراً پس از آن، خانواده تندگويان از اوضاع او بي خبر ميمانند با اين حال خيلي تلاش ميكنند تا از طريق مراجع قضايي بينالمللي بتوانند حداقل از وضعيت ايشان مطلع شوند،ولي نميتوانند كاري از پيش ببرند.
درآذرماه 1370 كارنقل و انتقال اسرا به پايان ميرسد،اما بازهم خبري از شهيد تندگويان نميشود.در 14 آذر 1370 هيأتي مركب ازكارشناسان وزارت امور خارجه و سازمان پزشكي قانوني به عراق اعزام ميشوند تا وضعيت شهيد تندگويان را بررسي كنند.دربين آنان پزشكي به نام محمدمهدي اعتمادي هم حضور دارد كه مسؤول تيم پزشکي قانوني هم هست. او از ياران و دوستان نزديك و صميمي جواد بود و جواد براي كار دندان پزشكي بارها به وي مراجعه كرده و چندين دندانش را پُرو ترميم كرده بود و دكتراعتمادي به وضعيت دندان ها و لثه هايش آشنايي داشت. يكي از دلايل انتخاب آقاي اعتمادي به عنوان كارشناس دراين تيم نيزهمين نكته بود كه احياناً درصورت به شهادت رسيده شدن تندگويان،بهتربتوانند جنازه ايشان را شناسايي كنند.
اين هيأت را به گورستاني در حومه بغداد ميبرند.بعثي ها قبري را به اين هيأت نشان ميدهند و ميگويند جنازه شهيد تندگويان دراين جا دفن شده است. دكتر اعتمادي ميگويد كه وقتي قبر را بازكرديم، وضعيت قبرنشان ميداد كه جنازه داخل آن، سال هاي سال است كه درآن جا دفن شده است. پس از نبش قبرمتوجه شديم كه تمام استخوان هاي جسد پوسيده شده است. جسد متعلق به فردي بيست و پنج ساله با 190سانت قد بود و هيچ تناسبي با شهيد تندگويان نداشت.
دكتراعتمادي همچنين ميگويد كه ما هويت آن جنازه را تأييد نكرديم.آن هاهم وقتي اين موضوع را فهميدند،ازما عذرخواهي كردند و گفتند كه مرتكب اشتباه شدهاند و بلافاصله قبرديگري را به ما نشان دادند. وقتي قبررا بازكرديم،گويي جنازه را تازه دفن كرده بودند، جنازه موميايي شده بود.دورتا دورجمجمه كاملاً بريده شده و احشاي شكمي نيز موجود بود در راديو گرافي،شكستگي هايي از جمجمه،دنده ها،شكستگي دندان ها،حتي پروتزها ديده مي شد؛اين ها توصيفات اعتمادي از پيكرشهيد تندگويان است.
جنازه شهيد تندگويان در 30 آذر 1370 به ايران منتقل ميشود و در روز جمعه از جلو دانشگاه تهران تا قطعه 72 بهشت زهرا به طرز باشكوهي تشييع ميشود و در آن قطعه به خاك سپرده ميشود.او،اسير آزادي بود كه با روح بلندش قفس را شكست و به پرواز درآمد...
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47