ستاره هايي كه راه را نشان مي دهند...

سردار سرتيپ پاسدار دكتر محمدباقر ذوالقدر، معاونت ستاد كل نيروهاي مسلح در امور بسيج ، در زمان حضور شهيد محلاتي در سپاه ، جزو فرماندهان اين نهاد خودجوش مردمي بوده و هر روز تلاش هاي آن عالم مجاهد را نظاره مي كرده است .ايشان در اين گفت وشنود بر نقش بارز شهيد در راهپيمايي هاي مردم در دوران انقلاب و نيز خصلت هاي
سه‌شنبه، 31 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ستاره هايي كه راه را نشان مي دهند...

ستاره هايي كه راه را نشان مي دهند...
ستاره هايي كه راه را نشان مي دهند...


 






 

گفتگو با سردار سرتيپ پاسدار دكتر محمد باقر ذوالقدر ، معاونت ستاد كل نيروهاي مسلح در امور بسيج
 

درآمد
 

سردار سرتيپ پاسدار دكتر محمدباقر ذوالقدر، معاونت ستاد كل نيروهاي مسلح در امور بسيج ، در زمان حضور شهيد محلاتي در سپاه ، جزو فرماندهان اين نهاد خودجوش مردمي بوده و هر روز تلاش هاي آن عالم مجاهد را نظاره مي كرده است .ايشان در اين گفت وشنود بر نقش بارز شهيد در راهپيمايي هاي مردم در دوران انقلاب و نيز خصلت هاي پسنديده شهيد درامراداره سپاه در حوزه نمايندگي حضرت امام ، مصداق هاي جالبي آورده ، مثل آن جا كه گفته است: «وجود شهيد محلاتي به عنوان يك اهرم تعادل بخش ، سپاه را كنترل مي كرد.» سرانجام ، در بخش پاياني مصاحبه، به زيبايي به رابطه آن شهيد عزيز با مقام معظم رهبري پرداخته است .
اين گفت و شنود را بخوانيد:

آيا شما در طول مبارزات قبل از پيروزي انقلاب هم شهيد محلاتي را ديده بوديد ، يا فقط به واسطه حضور در سپاه با ايشان آشنا شديد؟
 

در مورد شهيد بزرگوار آيت الله محلاتي كه من توفيق داشتم ، تا زمان شهادت ايشان در خدمت شان باشم ، اگر بخواهم خاطره اولين برخورد را عرض مي كنم ، در جلسه هماهنگي يكي از مراسم و راهپيماي هاي تهران بود كه براي اولين بار ايشان را از نزديك زيارت كردم . در واقع از اولين راهپيمايي هاي مردم تهران به خصوص راهپيمايي عظيم تاريخي مردم تهران در 16 شهريور سال 1357 ـ ايشان نقش مدير و هماهنگ كننده داشت ؛ اين كه به طور رسمي يا غيررسمي، اين را نمي توانم جزماً بگويم كه آيا در جايي به عنوان رئيس ستاد راهپيمايي انتخاب شده بودند يا نه ، اما به دليل آن شور و نشاط و قابليت ها و قدرت مديريت، نقش رئيس ستاد راهپيمايي ها را بر عهده داشتند. من تصورم اين است كه در نوع راهپيمايي هايي كه در تهران صورت مي گرفت ، ايشان چنين نقشي داشتند.

سردار به اين بخش از فعاليت هاي شهيد كمتر پرداخته شده ، لطفاً بيشتر توضيح دهيد .
 

تكيه گاه اصلي نهضت امام خميني مردم بودند ، و براي آن كه مردم نشان بدهند با اين رژيم مخالفند ، بايد بيايند در خيابان ، شعار بدهند و تظاهرات كنند. پس اين ، مهم ترين كار انقلابي است و نبايد آن را دست كم گرفت . طبعاً بايد اين كار مديريت مي شد و براي آن فكر و برنامه ريزي و هماهنگي و پشتيباني صورت مي گرفت . در انقلاب ما معمولاً مناسبت هاي مذهبي و ديني ، زمان حضور و ظهور مردم در عرصه قلمداد مي شد . تصورم اين است كه ايشان به سبب قابليت ها و نفودي كه داشتند ، قبل از پيروزي انقلاب ،در مرجعي در بين رهبران مبارزه ، به اين مسؤوليت انتخاب شده بودند.
اگر مقداري به گذشته برگرديم ، مي بينيم شهيد محلاتي تقريباً از نوجواني و جواني وارد مبارزه شد . از هجده سالگي كه در قم طلبه نوجواني بود ، رسماً به مبارزه پيوست كه مصادف با دهه بيست خورشيدي مي شود . اولين نماد حضور سياسي ايشان كاري بود كه در مخالفت با انتقال جنازه رضاخان به قم صورت داد. رژيم براي اين كه مشروعيتي به رضاخان ببخشد ـ مثل اين كه جنازه ناصرالدين شاه قاجار را در مكان مقدسي مثل آستانه حضرت عبدالعظيم (ع) دفن كرده بودند ـ مي خواست جنازه رضاخان را هم ببرد به قم . در اين مقطع آقاي محلاتي تقريباً محور اعتراض طلاب بود و با ابراز مخالفت در آن جا تهييج طلبه ها و مردم ، جو خيلي خوبي ايجاد كرد و با وحشت رژيم ،اين كار صورت نگرفت . همين باعث شد كه از آن پس آقاي محلاتي از سوي رژيم و پليس تحت فشار و كنترل قرار بگيرد.
همان طور كه گفتيم شهيد محلاتي از همان دوران جواني در كنار درس درگير مبارزه بود. او از شاگردان پر تلاش آيت الله بروجردي و بعداً حضرت امام به حساب مي آمد . او كار سياسي را هيچ گاه كنار نگذاشت ودر آن زمان به فدائيان اسلام پيوست و در زمره ياران شهيد نواب صفوي قرار گرفت ؛ بعداً از طريق فدائيان اسلام با آيت الله كاشاني مرتبط شد. در اوايل دهه سي ، در شرايطي كه مرحوم كاشاني تلاش مي كرد بر روند دولت ومجلس اثر بگذارد و مي خواست از طريق در اختيار گرفتن مجلس هفدهم ، دولت را كنترل كند ، به آقاي محلاتي توصيه كرد كه به تبريز برود و در تبليغات و فعاليت انتخاباتي آن جا حضور پيدا كند ، كه ايشان هم رفت ودر آن جا خيلي تلاش كرد ، درگيري رخ داد و در جريان تيراندازي از سوي جريان هاي سلطنت طلب ، آقاي محلاتي مجروح شدند .
با به صدا درآمدن بانگ انقلاب ،آقاي محلاتي به نهضت حضرت امام پيوست، از سال 1340 يا 1341 به تهران مهاجرت كرد و تا پيروزي انقلاب ، يكي از اركان اساسي مبارزه در تهران وانتقال دهنده ديدگاه و نظرات و انتشار دهنده بيانيه هاي امام در تهران بود. در طول اين سال هاـ در كنار شهيد مطهري ، شهيد بهشتي ، شهيد مفتح كه از اركان روحانيت مبارز در تهران بودند ـ در شكل دهي به جامعه روحانيت مبارزنقش داشت . اينقدر حضور ايشان مؤثر بود كه در بين انقلابيون به «موتورالعلماء» معروف شده بود . در واقع ايشان عامل محركه كه علماي تهران براي به حركت درآوردن جامعه و تحرك سياسي و انقلابي بود . اين را از اين حيث عرض كردم كه بدانيم شهيد محلاتي كسي نبود كه در سال هاي بعد از پيروزي انقلاب به صحنه آمده باشد ،ايشان گوشت و پوست و استخوانش با انقلاب و نهضت امام پيوند داشت و بارها و بارها از سوي رژيم دستگير و زنداني و ممنوع المنبر وممنوع الخروج شد و طبيعي بود كه دراوج نهضت ، در سال هاي 1356 و 1357 از اركان مبارزه به خصوص در تهران باشد ، هر چند با ارتباطي كه با شهرستان ها و علماي شهرستان ها داشت ، طبعاً اين اثرگذاري اختصاص به تهران پيدا نمي كرد.
راهپيمايي عظيم 16 شهريور 1357 ،در انقلاب خيلي تعيين كننده بود . در آن قدرت نمايي كه از سوي مردم صورت گرفت و اوج حمايت مردمي از نهضت امام آشكار شد و رژيم را به شدت عصباني كرد و بعداً به حوادث هفدهم شهريور منجر شد ، پس از آن نيز راهپيمايي هاي بزرگي در تهران صورت گرفت ،كه شهيد محلاتي نقش مؤثري در اداره صحنه داشت . اولين آشنايي ام با شهيد محلاتي ، دريكي از همين جلسات هماهنگي كه تصور مي كنم در منزل شهيد صادق اسلامي بود ، رخ داد كه در آن جا درباره راهپيمايي،تبليغات و انتظامات آن بحث مي شد . در جريان راهپيمايي ها سازمان دهي و ترتيبات دقيقي براي حفاظت و انتظامات راهپيمايي صورت مي گرفت كه افراد ، چگونه وبا چه سازماني ، با چه علائم و تجهيزاتي از راهپيمايي حفاظت كنند تا هم كار خلافي صورت نگيرد و هم اين كه اگر رژيم بخواهد حمله كند ، غافلگيري پيش نيايد . داستان آشنايي من با ايشان مربوط به اين روزها است .

طبعاً بعد هم كه ايشان به عنوان نماينده امام در سپاه بودند ، ارتباط تان قوي تر شد.
 

بله و درطول آن سال ها ، كه فكر مي كنم از اوايل 1359 بود كه ايشان به نمايندگي حضرت امام در سپاه تعيين شدند تا لحظه شهادت شان با هم رابطه داشتيم . من جزء كساني بودم كه آقاي محلاتي به آن ها لطف داشتند و ارتباط نزديكي باهم داشتيم . معمولاً حرف هايي را كه نمي شد با ديگران در ميان بگذارند ـ به خصوص در شرايطي كه گاهي اختلاف سليقه هايي بين ايشان و فرماندهي بروز مي كرد ـ با من مطرح مي كردند و نكات وانتقادهايي را كه نسبت به برخي رويه هاي اداره سپاه داشتند ، از طريق من به فرماندهي منتقل مي كردند . از لحاظ افق فكري و رويكرد سياسي و نيز از لحاظ عاطفي و علاقه روحي ، بين ما روابط نزديكي برقرار بود كه حقيقتاً شهادت ايشان براي من خيلي سخت و گران آمد.

آن زمان شما چه سمتي در سپاه داشتيد و چگونه بود كه همواره با شهيد محلاتي رابطه داشتيد ؟
 

در ابتداي تشكيل سپاه حجت الاسلام آقاي دين پرور ،مسؤول واحد آموزش سپاه بودندو من جانشين ايشان بودم. در آن هنگام آموزش هنوزبه دو بخش «نظامي» و «عقيدتي ـ سياسي» تفكيك نشده بود و اين كار در يك واحد ،انجام مي گرفت و به همين دليل با شهيد محلاتي ارتباط نزديكي داشتيم. ايشان به اعتبار نمايندگي از سوي حضرت امام ، نسبت به مسائل عقيدتي ـ سياسي نظر و حساسيت داشتند و يك دليل اين ارتباط نزديك ،همين بود . بعدها من مسؤول آموزش نظامي و عضو شوراي عالي سپاه شدم ، اين شورا تا اواخر جنگ و پس از آن تا حضور مقام معظم رهبري به عنوان فرماندهي كل قوا فعال بود . بعداً شكل شورا تغيير كرد و به شيوه ديگري از اداره تبديل شد . تركيب شوراي عالي سپاه شامل فرماندهي سپاه ، نماينده امام در سپاه و مسؤولين واحدهاي ستاد مركزي بود . من ، چه در زماني كه به عنوان مسؤول واحد آموزش خدمت مي كردم ، چه بعداً كه مسؤول طرح و برنامه سپاه شدم، چه در مقطعي كه جانشين رئيس ستاد مركزي بودم، در جلسات شوراي عالي سپاه که ايشان هم در آن حضور داشتند ، شركت مي كردم.

دوست داريم بيشتر به مسائل آن روز سپاه بپردازيم: تلاش هاي شهيد محلاتي در مواردي كه فرموديد ايشان حلال مشكلات وبرطرف كننده اختلافات و مانع به وجود آمدن و بروز كينه ها بودند . به هر حال در ابتداي تأسيس هر نهادي ، هر جايي حتي يك شركت خصوصي ، مشكلات و مسائل عديده اي هست ،چه برسد به اين كه نهادي صددرصد انقلابي ، با جواناني پرشور و پرانرژي ، در حالي كه هنوز نظام به آن صورت پا نگرفته ،يك جنگ ناجوان مردانه اي هم درمي گيرد و يك باره كوهي از مشكلات بر دوش نيروهاي شاخص نظام همچون شهيد محلاتي به عنوان نماينده حضرت امام در سپاه و حداقل به عنوان دومين نفر تصميم گيرنده سپاه سنگيني مي كند و مي دانيم كه نقش نماينده ولي فقيه در سپاه به خصوص در زمان جنگ خيلي مهم بود . از آن شرايط بگوييد.
 

مي دانيد كه شهيد محلاتي تنها نماينده امام در سپاه نبودند . از شگفتي هاي آن مقطع از كار سپاه همين بود. شهيد محلاتي ، بعد از درگذشت مرحوم لاهوتي اولين نماينده امام در سپاه بودند ،ولي پس از مدتي ، آيت الله طاهري خرم آبادي هم به عنوان نماينده امام معرفي شدند .درواقع امام در آن زمان دو نماينده در سپاه داشتند كه البته بعداً سه نماينده شد ، چون بعد از مدتي ، آيت الله طاهري خرم آبادي ، به نمايندگي امام در شبه قاره هند معرفي شدند و به آن جا رفتند و آقاي فاكر به جاي ايشان نماينده ولي فقيه در سپاه شدند و در عين حال حكم آقاي طاهري هم لغو نشد. به اين ترتيب در مقطعي از زمان، ما سه نماينده امام در سپاه داشتيم.
شهيد محلاتي ، با وجود آن كه طبيعي بود براي شان ابهام پيش بيايد كه چگونه هم ايشان نماينده امام هستند و هم آقايان طاهري خرم آبادي و فاكر ، ولي من هيچ گاه نديدم حتي سرسوزني با ابهام،گلايه و ديد منفي با اين مسأله برخورد كنند، در حالي كه ديده ايم مسؤوليني را كه گاه مثلاً نوساني در كارشان پديد مي آيد ،بر مي آشوبند و واكنش هاي خيلي تندي از خود نشان مي دهند ، اما در مورد ايشان هيچ گاه چنين چيزي اتفاق نيافتاد . و اين براي ما يك سرمشق بزرگ بود.

از ويژگي هاي ديگر شهيد هم بگوييد.
 

ويژگي ديگري كه به طور بارز در ايشان وجودداشت ، حلم و متانتي بود كه در برخورد با مسائل داشتند. بد نيست در اين جا اشاره كنم ، به دليل مسائلي كه در اولين دوره انتخابات رياست جمهوري پديد آمد، پرسش و ابهاماتي در خصوص مواضع شهيد محلاتي وجودداشت .مي دانيد شهيد محلاتي جزء كساني بود كه از رياست جمهوري بني صدر حمايت مي كردند ، بد نيست اين مسأله روشن شود ، چون ممكن است در ذهن بسياري چنين ابهامي وجود داشته باشد كه شهيد محلاتي با آن روحيه و سابقه و پيشينه انقلابي ،چطور از بني صدر با آن گرايش ها و وضعيتي كه داشت حمايت كرد . اجمالاً بايد بگويم كه شهيد محلاتي انسان بسيار تشكيلاتي ، منضبط و مقيدي بود . همان طور كه عرض كردم ايشان جزء اركان جامعه روحانيت مبارز تهران بود ودر جريان انتخاب اولين رئيس جمهور در جامعه روحانيت مبارز رأي گيري شده و به هر دليل بني صدر رأي آورده بود. چه بسا براي اين انتخاب هم دلايلي داشتند ، مثل اين كه اعضاي جامعه روحانيت ، بني صدر را آن چنان كه بايد به وضوح و قدرت نمي شناخته اند، او در خارج بوده و با حضرت امام وارد ايران شده بود .بعضي از تأييدات امام هم مزيد برعلت بود .به علاوه ، سخنراني هاي كه بني صدر در مخالفت با كمونيست ها و ماركسيست ها مي كرده ، مخالفتش در آن زمان با منافقين كه عليه آن ها مصاحبه و موضع گيري مي كرد و پايگاه مردمي كه بني صدر در آن مدت براي خودش فراهم كرده بود ،براساس همه اين ها رأي گيري كردند وبني صدر رأي آورد.

ستاره هايي كه راه را نشان مي دهند...

يك دليل مهم تر هم نوپايي نظام بود، به هر حال ما تجربه چنداني در اداره كشور نداشتيم.
 

بله ،اين منشأ آن شد كه اكثر اعضاء جامعه روحانيت مبارز به بني صدر رأي دهندو شهيد محلاتي به اعتبار اين كه فردي تشكيلاتي بود ،پاي بند به اين رأي بود ، لذا رياست جمهوري بني صدر حمايت كرد، منتها به نظر من نزديكي امثال شهيد محلاتي به بني صدر بركات زيادي داشت كه اگر نزديكي و مراوده ايشان با او نبود، چه بسا بني صدر سنگرهاي ديگري را مي توانست در اختيار بگيرد و ضربه هايي كاري در همان ابتدا به انقلاب وارد كند. شما مي بينيد كه بني صدر بلافاصله بعد از پيروزي در انتخابات رياست جمهوري ، براي در اختيار گرفتن مجلس برنامه ريزي كرد . او مي خواست تمام ستادهاي انتخاباتي را كه در سطح كشورايجاد شده بودند و براي انتخابات فعاليت مي كردند براي خود حفظ كند. يعني فرصت طلبانه مي خواست آن زنجيره قوي را كه در سطح كشور ايجاد شده و از او حمايت كرده بود ، حفظ كند و قصد داشت از آن سازمان براي فعاليت در انتخابات مجلس كه در راه بود استفاده كند . لذا بلافاصله بعد از انتخابات يك كنگره تشكيل دادند و از نمايندگان اين ستادها در سراسر كشور ، در تهران دعوت كردند.
جامعه روحانيت مبارز، به اعتبار اين كه از بني صدر حمايت كرده بود ، با دور انديشي در اين كنگره شركت كرد و شهيد محلاتي به نمايندگي از روحانيت مبارز ، اين فرصت را يافت كه مديريت آن كنگره را در دست بگيرد .كنگره اي كه مي رفت توسط بني صدر و با محوريت عناصري مثل احمد سلامتيان به يك حزب گسترده و مردمي تبديل شود و به اتكاء آن مجلس را دراختيار بگيرند. خوشبختانه كنترل اين كنگره را شهيد محلاتي به دست گرفت و از اين كه به سمت انتخابات برود جلوگيري كرد و اين فرصت از بني صدرو باند او سلب شد.
شهيد محلاتي در انتخاب نخست وزير نيز نقش داشت . بني صدر مي خواست احمد سلامتيان را به عنوان نخست وزير خود معرفي كند و با انتخاب هر كس ديگري به عنوان نخست وزير مخالفت مي كرد. سلامتيان نماينده اولين دوره مجلس شوراي اسلامي و يكي از عناصر مؤثر تشكيلات بني صدر بود. بني صدر هم در نظر داشت او را نخست وزير بكند .شهيد محلاتي به دليل همين رابطه اي كه با بني صدر داشت ، تلاش كرد و مانع شد كه چنين چيزي واقع شود . از اين رو مي توان گفت شهيد محلاتي يكي از عوامل مؤثري بود كه نگذاشت بني صدرعلاوه بر رياست جمهوري ، مجلس و هم دولت را در اختيار بگيرد ،چون دو ركن اساسي قدرت ، مجلس و دولت بودند . در قانون اساسي اول ، رياست جمهوري نقش تعيين كننده اجرائي نداشت كه بعداً با اصلاح قانون اساسي اصلاًح شد . نقش اصلي در اختيار دولت بود ،بني صدر بعد از آن كه رئيس جمهور شد ، مي خواست اين دو ركن قدرت را هم در اختياربگيرد و لذا مي توان گفت هر چند جامعه روحانيت مبارز و امثال شهيد محلاتي، دراين كه از بني صدر حمايت كردند دچار اشتباه شدند ، ولي اشتباه آنان اين خير را داشت كه بروز انحرافات بزرگ تر جلوگيري كرد.
بازگرديم به موضوع سپاه همان طوري كه گفتم، به دليل سابقه تعامل و رابطه اي كه بين بني صدر و شهيد محلاتي برقرار بود ، اين رابطه بر حضور ايشان در سپاه ، به عنوان نماينده امام ، سايه انداخت . بالاخره نيروهاي سپاه موضعي تند و انقلابي نسبت به بني صدر داشتند و حق هم داشتندو اين امري طبيعي بود ،بني صدر به دليل مواضع و سوابق و نيزرفتارهايش در دوران رياست جمهوري ، در برخورد با مسائل جنگ درست درنقطه مقابل سپاه بود . او در جنگ بيشتر از ارتش و شيوه ها و رويكردهاي كلاسيك حمايت مي كرد و براي نيروهاي سپاه و بسيج در جنگ ، هيچ ارزشي قائل نبود و به شدت با حضور سپاه و بسيج مخالفت مي كرد؛ براي همين ، سپاه با بني صدر مخالف بود . رابطه اي كه بين بني صدر و شهيد محلاتي برقرار بود ، بر رابطه سپاه با شهيد محلاتي سايه انداخت . همواره يك ابهام و سؤالي نسبت به ايشان وجود داشت و شايد همين دليل باعث شد كه حضرت امام در سپاه نماينده ديگري را هم منصوب كردند . البته من دلايل آن را به دقت نمي دانم ، ولي شايد همين عامل باعث شد كه امام آقاي طاهري خرم آبادي راهم به عنوان نماينده خود معرفي كردند و جالب است كه اين موضوع بر ايشان هيچ سخت نيامد و با آقاي طاهري هم كار مي كردند . هر دو نماينده امام درسپاه بودند. البته از سوي آقاي طاهري هم به همين ترتيب بود . از ايشان هم ـ به دليل مراتب بالاي تقوايي ـ هيچ گاه ابهامي ، شبهه اي و سؤالي در خصوص نحوه تعامل شان با شهيد محلاتي نديديم.

شهید محلاتی در زمينه ي اختلافاتي كه با فرماندهان سپاه پيش مي آمد ، چه سيره اي داشتند؟
 

به همان دليلي كه عرض كردم يا به دليل بعضي اختلاف سليقه هايي كه در عمل پيش مي آمد و طبيعي هم بود ،گاهي اختلافاتي بين شهيد محلاتي و فرماندهي بروز مي كرد. مي دانيد كه در دوران جنگ، فرمانده سپاه ، بيشتر درجبهه حضور داشت وكمتر در تهران . در تهران كارها را جانشين ايشان تمشيت مي كرد. جلسات شوراي عالي سپاه را معمولاً جانشين فرمانده سپاه اداره مي كرد. آيت الله محلاتي هم در جلسات شركت مي كردند. گاهي از سر بي تجربگي و جواني ، دوستان ما برخوردهايي مي كردند كه ايشان با آن حالت حلم ووقار و طمأنينه اي كه داشتند،اين ها را تحمل مي كردند و اين ها ، هيچ گاه منشأدعوا و اختلاف و درگيري نشد.
نكته اي كه به خصوص بايد در مورد مديريت شهيد محلاتي بگويم، آن حالت سادگي و ساده زيستي و مشي ويژه اي بود كه در مديريت اعمال مي كردند. در شرايطي كه در حوزه فرماندهي ، به اقتضاءكار ، دستگاه هاي عريض و طويل اداري و نوعي بوركراسي ايجاد شده بود ، ايشان تا آخر به يكي ، دو اتاق و دو ، سه نفر كارمند در مجموعه خودش اكتفا كرد. هيچ گاه سازمان و تشكيلاتي ايجاد نكرد. در واقع ،اين شخصيت ايشان بود كه درسپاه نقش ايفا مي كرد وبر آن تأثير مي گذاشت . به رغم اين كه آقاي محلاتي ، تشكيلات براي خود ايجاد نكرد، ولي به عنوان نماينده امام شناخته مي شد و محل رجوع نيروها و نقطه اميد آن ها بود.
مي خواهم عرض كنم شهيد محلاتي خودش به تنهابه اندازه يك تشكيلات در درون سپاه كار و ايفاي نقش مي كرد ، ولو اين كه در يك يا دو اتاق ساده مي نشست -که فکر مي کنم حتي ميز و صندلي هم در آن نبود ـ و تا آخر هم به اين مشي پاي بند بودو هيچ گاه به دنبال ايجاد و توسعه تشكيلات براي خود نبود ، و در عين حال بسيارمؤثر بود.

ايشان ، با وجود سادگي تشكيلاتش، با چه راهكارهايي به اين ميزان از تأثير دست يافته بود؟
 

اثر گذاري مستقيم و نفوذ شخصي؛ مثلاً در عمليات ها معمولاً حضور پيدا مي كردند . هنگامي كه مطلع مي شدند چه زماني عمليات است ، از قبل براي تقويت روحي فرماندهان و رزمندگان در جبهه حضور پيدا مي كردند . در تعدادي از عمليات ها از اول تا آخر بودند و وجودشان قوت قلبي براي فرماندهان بود. با آن كه با سطوح بالاي فرماندهي سرو كار داشته، اين مانع از آن نبود كه به خطوط ، يگان ها ، لشكرها وحتي گردان ها نروند و به آن ها سركشي نكنند. مادام كه در تهران بودند ،همواره در هنگام اعزام ها ـ به خصوص اعزام هاي بزرگ ـ يكي از پايه هاي اصلي سخنراني ايشان بودند.
شهيد محلاتي سخنران خيلي خوبي بود و بيان قوي و صداي رسا و زيبايي داشت . شايد به همين دليل ، اولين پيام انقلاب از راديو ايران با صدا و بيان ايشان صادر كرد . طنين زيباي صداي ايشان كه مي گفت «اين صداي انقلاب اسلامي ايران است» هنوز در گوش مان است و اين صدا را در دوران جنگ ، هنگامي كه براي رزمندگان و به خصوص هنگام اعزام رزمندگان به جبهه سخنراني مي كرد ، با همان شور و نشاط و طنين مي شنيديم . در خود جبهه هم آقاي محلاتي به نسبتي كه در جبهه حضور داشتند، وجودشان در ايجاد انگيزه وشور و شوق و نشاط در رزمندگان مؤثر بود.

حالا مي خواهيم از ديدگاه شما كه زياد با ايشان بوديد ، به وجوه شخصيتي شهيد محلاتي نزديك شويم . نكته خيلي مهم اين است كه آن عزيز چگونه در عمليات ها دو نقش توأمان ايفا مي كردند: يكي در ستاد فرماندهي و يكي هم در خط مقدم ؛ لطفاً به هر دو بپردازيد.
 

شهيد محلاتي هيچ گاه به مسائل فني و كارشناسي جنگ ورود پيدا نمي كرد؛ طبيعي هم بود ، اين كار را به اهلش واگذار كرده بود ، ولي معمولاً در جلساتي كه قبل از عمليات ها راجع به طرح ها بحث مي شد ، حضور پيدا مي كرد و نفس حضور ايشان براي فرماندهان و مسؤولان جنگ مؤثر و موجب تقويت روحي بود . در جلسات عملياتي كه در قرارگاه برگزار مي شد ، و فرماندهان از يگان هاي مختلف مي آمدند و گزارش مي دادند ، شهيد محلاتي با آن كه در جلسات حضور داشت ، دخالت واظهار نظري درموضوعات فني و كارشناسي نمي كرد ، ولي در مباحث فكري و اعتقادي خير بسيار روشن و قاطع اظهار نظر مي كرد. يادم است زماني در جبهه حركت مشكوكي پديد آمد و عده اي ادعاي رؤيت امام عصر(عج) و اخذ دستورهاي عملياتي از ايشان مي كردند! شهيد محلاتي با قاطعيت و سخت گيري تمام با اين قضيه كه مي رفت به فتنه اي تبديل شود ، برخورد و آن قضيه را ريشه كن كرد.

بدون آن كه قصد ناديده گرفتن زحمات همه بزرگواران حاضر در عرصه دفاع مقدس را داشته باشم ، اين پرسش را فقط براي روشن شدن و ثبت در تاريخ مطرح مي كنم: مي دانيم كه حاصل زحمات رزمندگان، تحت اوامر امام و به فرماندهي جواناني مثل آقايان رضايي ، شمخاني ، رحيم صفوي ، شما و ديگراني همچون شهيد بزرگوار صياد شيرازي ، شد آن مقاومت ها و پيروزي هاي جانانه ي 8 سال دفاع مقدس و سرانجام نيز به بيرون راندن دشمن ختم شد ،ولي اگر در نظر بگيريم كه شما فرماندهان ، بسيار جوان بوديد و در اوايل جنگ ، حتي زير 30 سال سن داشتيد و فارغ از فرماندهان عزيز ارتشي همچون شهيدان صياد شيرازي ، فلاحي و مرحوم ظهيرنژاد ، كه نظامياني ورزيده بودند ، به نظر مي رسد كه شما بچه هاي سپاه فاقد آن دانش و تجربه نظامي كافي براي جنگ بوديد . فكر مي كنم كه وجود چنين معادله اي ، شرايطي را ايجاد مي كرده كه شهيد محلاتي هم مي توانسته وارد مباحث نظامي شود . چون حداقل بچه هاي سپاه ، در بي تجربگي ناشي از نوپا بودن اين نهاد، با يكديگر علي السويه بودند . به اين موضوع بپردازيد.
 

درست است كه فرماندهان سپاه در دوران جنگ نخستين تجربه نظامي خود را در اين سطح سپري مي كردند ، ولي به سبب اعتقاد و انگيزه و تجربه عملي و حضور دائمي شان ، به نوعي از دانش و خبرگي و مهارت دست يافته بودند . به خصوص فرماندهي چون برادر محسن و آقا رحيم و تعدادي ديگر،از قبل از انقلاب ، مبارزه مسلحانه مي كردند و با اسلحه و فعاليت هاي نظامي آشنا بودند و اين گونه نبودكه با اين مسائل بيگانه باشند و لذا فرماندهان سپاه ، با مسائل نظامي و اصول و ادبيات آن آشنا بودند ،هرچند نه به صورت كلاسيك ، اما به صورت انقلابي آن را تجربه كرده بودند.

بعضاً مثل شهيد چمران، آموزش هايي را هم درجنوب لبنان ديده بودند.
 

بله درمورد ايشان كه اين طور بود ، و برخي فرماندهان سپاه در گروه هاي مسلح قبل از انقلاب كار كرده بودند و تعدادي هم در لبنان و سوريه آموزش ديده بودند . بعد از جنگ هم مديريت بخش نظامي سپاه، حضور در جنگ و هدايت عمليات را ، به تدريج از كوچك به بزرگ تجربه كرد ، چه در كردستان كه از پيش از جنگ شروع شده بود و چه گسترش تدريجي واحدهاي نظامي سپاه ، از گردان به تيپ و از تيپ به لشكر ، كه اين ها خبرگي ، دانش و مهارت لازم را در فرماندهان سپاه به وجود مي آورد و در كساني كه تا قبل از آن مستقيماً درگير مسائل نظامي نبودند نيز آمادگي و توان لازم را ايجاد مي كرد .منتها شهيد محلاتي چون چنين تجربه هايي را نداشت ، بالطبع خود را صالح براي ورود به مسائل فني نظامي نمي ديد ، اما بحث هاي اخلاقي ، وعظ و ارشاد ايشان مخصوصاً در شرايط بحراني و گاهي كه عدم الفتحي پديد مي آمد و شرايط نامساعد بود و ممكن بود روحيه ها افت كند ، به ويژه استناد ايشان به كلمات و فرامين امام و بيان انتظارات ايشان از رزمندگان ، جلو بروز هر نوع ياس و نااميدي و سستي را مي گرفت . ايشان به خصوص به خاطر فاصله سني و روحيات اخلاقي خود ، در نقش پدر، مراد و مرشد براي بچه هاي جنگ ظهور مي كرد.
البته ، گاهي هم فرماندهان به دليل جواني شان ممكن بود برخي مسائل را برنتابند و احياناً بدخلقي كنند و ايشان ، به رغم اينكه مي ديديم خيلي تحت فشار قرار دارند ،همه اين ها را تحمل مي كردند . در يكي از جلسات شوراي عالي سپاه ، شدت فشار روحي بر ايشان آن قدر زياد شد كه از حال رفتند و مسؤول واحد پرسنلي ستاد مركزي وقت يعني آقاي دكتر خاتمي ، پزشك و رئيس فعلي جمعيت هلال احمر ، ايشان را به هوش آورد . منظور اين است كه گاهي آن قدر مباحث جدي و حادي پيش مي آمد كه ايشان به دليل آن كه مسائل را در خود نگه مي داشت ، دچار چنين عارضه هايي مي شد . شايد اگر ايشان ـ‌ و البته بقيه نمايندگان امام در سپاه ـ‌ نبودند، سپاه آن صحت و سلامتي را كه از آن برخوردار بود ، نداشت . وجود ايشان به عنوان يك اهرم تعادل بخش ، سپاه را كنترل مي كرد.

با جمع بندي صحبت هاي حضرت عالي ، به تعبيري مي توان گفت كه صرف نظر از مسائل سخت افزاري كه شامل طرح و عمل در حوزه تجهيز سلاح و تاكتيك و اجراي برنامه هاي نظامي است ، در بعد نرم افزاري ، معمار سپاه ، شهيد محلاتي بوده است ؛ آيا اين تعبير درست است؟
 

در مقطعي كه اين شهيد بزرگوار حضور داشتند ، در سال هاي اوليه جنگ تا زمان شهادت ، نقش ايشان در جهت دهي به حركت هاي فكري و اعتقادي و سياسي سپاه ، بسيار مهم و تعيين كننده بود . وقتي آيت الله طاهري خرم آبادي در سپاه حضور يافتند ، پس از مدتي آموزش هاي عقيدتي ـ سياسي از نظامي تفكيك و بعداً به نمايندگي ولي فقيه ملحق شد و طبعاً شكل كار و اجراي آموزش هاي عقيدتي و سياسي تغيير يافت ، در اين شرايط هم شهيد محلاتي در جهت گيري هاي عقيدتي و سياسي سپاه نقش داشت. همين باعث شد كه خوشبختانه سپاه ، به خصوص در سال هاي نخست بعد از پيروزي انقلاب ، به معضلاتي كه بعضي از نهادها بدان مبتلا شدند ، گرفتار نشود.
اجازه دهيد نكته اي را هم در خصوص ارتباط شهيد محلاتي با مقام معظم رهبري عرض كنم . دلبستگي و دلدادگي شهيد محلاتي نسبت به حضرت امام شهره عام و خاص است ، ايشان ده سال شاگرد امام بوده است و در درس هاي خارج فقه ، همچنين مباحث اخلاقي و عرفاني امام شركت مي كرده وواقعاً نسبت به حضرت امام دلداده تمام عيار بود ، يعني هر گاه از امام صحبت مي شد ، كاملاً مشهود بود كه حقيقتاً عاشق امام است . درباره رابطه شهيد محلاتي با مقام معظم رهبري هم بد نيست بدانيد با آن كه سن ايشان حدود ده سال از حضرت آقا بيشتر بود و ايشان هم در آن موقع در موضع رهبري نبودند ، ولي اظهار علاقه وارادت و احساس ايشان نسبت به حضرت آقا براي من در آن مقطع خيلي عجيب بود . شهيد محلاتي ، به خصوص در يكي دو سال قبل از شهادت هر گاه از ايشان صحبت مي كرد ، كانّهُ روزهاي بعد از رحلت حضرت امام را مشاهده مي كرد و آقا را در موضع رهبري مي ديد . گاهي در جلسات دو نفري كه بنده خدمت شان بودم و در خصوص مسائل مختلف بحث مي كرديم ، طبعاً راجع به شخصيت ها و چهره هاي سياسي كشور هم صحبت مي شد . هر وقت اسم آقا مي آمد ، شهيد محلاتي گل از گلش مي شكفت و تعبير قريب به مضمونش اين بود كه :« من مي بينم كه روز به روز بر روحانيت و معنويت آقاي خامنه اي افزوده مي شود . روز به روز نوراني تر مي شوند ، با وجود اين مسؤوليت سنگين خيلي مراقب خودشان هستند ، معلوم است كه سخت روي خودشان كار مي كنند.» هرچند من از ايشان تعبيراميد آينده رهبري نشنيدم ، چون آن زمان اصلاً فضا به گونه ي ديگري بود ، حضرت امام در قيد حيات بودند و قائم مقام رهبري نيز معين شده بود، ولي شهيد محلاتي به گونه اي سخن مي گفت كه انگار خصوصيات وجودي حضرت آقا، از لحاظ معنوي و صلاحيت هاي روحي ، دارد براي رهبري آماده مي شود . تعبيرش هم در گفته هاي شهيد همان بود كه گفتم.
اين علاقه و شيفتگي نسبت به مقام معظم رهبري در رفتار ايشان هم ظهور داشت . في المثل ، يك بار قرار بود شوراي عالي سپاه خدمت ايشان برسند . پيش از رفتن ، همه در ستاد مركزي سپاه جمع شده بوديم كه شهيد محلاتي ، با وجود مسن تر بودنش نسبت به حضرت آقا و نيز نقش و جايگاه شناخته شده اي كه به سبب سابقه مبارزاتي اش در جامعه روحانيت مبارز تهران داشت ، حالت شاگردي را داشت كه مي خواهد خدمت استادش برود. آن هم استادي بسيار والا مقام كه مي بايست احترامش را بسيار حفظ كرد. درست يادم است آقاي محلاتي لباسي نو ومرتب و كفشي كه اولين بار بود از آن استفاده مي شد ، پوشيده بود و از شادي اين كه قرار بود خدمت آقا برويم ، در پوست خود نمي گنجيد . چنين اشتياقي را كمتر در كسي ديده ام و اين ناشي از احساس و علاقه وافر آن شهيد به مقام معظم رهبري بود . به نظر مي رسد اين رابطه متقابل بود و حضرت آقا هم احترام زيادي به آقاي محلاتي مي گذاشتند. يعني با وجود آن كه فرمانده سپاه هم در آن جلسات حضور داشت ، آقا جايگاه و احترام خاصي براي آن شهيد قائل بودند كه شايد براي برخي قابل هضم نبود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.