محور وحدت (1)

شهيد بزرگوار آيت الله محلاتي با پدر ما ـ حاج احمد محمودزاده ـ آشنايي ديرينه اي داشت . پدر ما در سفرهاي متعددي به مكه مشرف شده بودند . در يك سفري در مكه با شهيد بزرگوار محلاتي آشنا مي شوند و از همان موقع روز عيد غدير در مكه يا مدينه ـ خاطرم نيست ـ با ايشان صيغه برادري مي خوانند و از آن جا رفاقت شان شروع مي شود . شهيد
سه‌شنبه، 31 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محور وحدت (1)

محور وحدت (1)
محور وحدت (1)


 






 

بررسي رابطه شهيد محلاتي با مجلس و سپاه در گفتگو با سردار عبدالله محمود زاده ، رئيس دفتر شهيد
درآمد
 

سردارعبدالله محمود زاده ، كه در حال حاضر مسؤول هماهنگ كننده سازمان عقيدتي ، سياسي نيروي انتظامي است ، مدت ها به عنوان رئيس دفتر شهيد محلاتي با ايشان همكار بوده است . آقاي محمودزاده در این گفتگو، به ابعاد گوناگون حضور شهيد در مجلس ، سپاه، جبهه و رابطه ايشان با حضرت امام پرداخته است .
اين مصاحبه را بخوانيد:

از اولين دفعاتي كه شهيد محلاتي را ديديد و با ايشان آشنا شديد ، صحبت كنيد.
 

شهيد بزرگوار آيت الله محلاتي با پدر ما ـ حاج احمد محمودزاده ـ آشنايي ديرينه اي داشت . پدر ما در سفرهاي متعددي به مكه مشرف شده بودند . در يك سفري در مكه با شهيد بزرگوار محلاتي آشنا مي شوند و از همان موقع روز عيد غدير در مكه يا مدينه ـ خاطرم نيست ـ با ايشان صيغه برادري مي خوانند و از آن جا رفاقت شان شروع مي شود . شهيد بزرگوار ، مرتب به حضور حاج آقاي ما مي آمدند و پدر ما در سخنراني هايي در ماه هاي محرم، صفر و مناسبت هاي ديگر ، آقاي محلاتي را دعوت مي كردند . شهيد بزرگوار محلاتي از شاگردان حضرت امام بودند و افكار حضرت امام را مطرح مي كردند و از روي رساله ايشان مسأله مي گفتند. قبل از انقلاب هم آقاي محلاتي چند بار دستگير شده و به زندان رفته بودند ، لذا با پدر ما خيلي مونس بودند . گاهي پدر ما هم بعضي وجوهات را به ايشان مي دادند كه به امام برسانند. من دست خط امام را قبل از انقلاب در رسيدهايي كه شهيد بزرگواراز امام براي پدر ما مي آورد ديده بودم.من از سال هاي قبل از انقلاب شهيد آيت الله محلاتي را مي شناختم ، اما ما با ايشان چندان عياق وصميمي نبودم ، چون سني نداشتم و شهيد بيشتر با پدرم رفت و آمد داشتند.

مراودات شهيد محلاتي با پدرتان بيشتر با چه انگيزه و محملي صورت مي گرفت؟
 

گاهي علما به منزل ما دعوت مي شدند، چون پاتوق آن ها منزل ما بود ، خيلي از بزرگان كه به شمال مي رفتند، از آن جا به منزل ما مي آمدند ،منزل ما مازندران بود ـ بيشتر علماي آمل به منزل پدرم مي آمدند ـ محل رفتن و برگشتن شان منزل ما بود . معمولاً چند نفر كه دور هم جمع مي شدند ، حاج آقا از شهيد محلاتي دعوت مي كرد ، ايشان هم مي آمدند . گذشت و ما ديپلم گرفتيم و سربازي رفتيم وبعد هم كه به خارج از كشور ـ انگلستان ـ رفتيم براي ادامه تحصيل و كارهاي موازي با رژيم در خارج از كشور.چون ساواك تعدادي را دستگير كرده بود ، دوستان به ما گفتند شما هم اگردرايران بماني احتمال دستگيري ات هست ، برو و ما هم رفتيم به خارج تا اين كه حضرت امام به پاريس آمدند كه ما خدمت ايشان رسيديم .جزو انجمن دانشجويان مسلمان ايراني انگلستان بوديم . دفعه دوم كه آن جا خدمت امام آمديم ، دوستان جلسه اي گذاشتند كه اگر برگرديم ، احتمال دستگيري مان زياد است و قرار شد ما در محضر امام بمانيم. من ماندم ، دوستان برگشتند . ده روزي خدمت امام در پاريس بودم . بعد، از امام اجازه گرفتم و در فلسطين يك دوره چريكي ديدم و سپس به ايران آمدم؛ قبل از انقلاب.
آمدم ايران و بعد انقلاب شد و انقلاب به رهبري حضرت امام خميني (ره) به پيروزي رسيد. اين جا سپاه هاي مختلفي تشكيل شد ، چهار سپاه تقريباً به صورت خودجوش به وجود آمد كه بعد شد يكي . افراد مختلفي كه قبل از انقلاب اهل مبارزه و زندان بودند و نيز اعضاي شوراي انقلاب ، چند نفري آمدند و نشستند و صحبت كردند ، شورايي هفت نفره تعيين كردند كه در تاريخ 1358/2/2 شوراي عالي انقلاب ، حكم شوراي فرهنگي را به فرماندهي آقاي جواد منصوري صادر كرد. ايشان اولين فرمانده سپاه بود كه از شوراي انقلاب حكم داشت . چون حضرت امام فرموده بودند كه سپاه بايد زير نظر شوراي انقلاب باشد ، چون قبلش اختلافي بين دولت موقت ودوستان ما در سپاه پيش آمد كه بالاخره به قم رفتيم و آن جا حضرت امام فرمودند كه سپاه بايد زير نظرما باشد...چون از ابتدا ما مخالف بوديم زير نظردولت برويم، امام فرمودند شما با شوراي انقلاب ارتباط داشته باشيد . براي همين هم شوراي انقلاب اولين حكم را صادر كرد ، تعيين شورايي هفت نفره براي فرماندهي سپاه ، به اين ترتيب اداره سپاه شورايي شد. ديگر داستان همين طور پيش رفت تا به رياست جمهوري رسمي بني صدر رسيديم . قبل از آن مرحوم آيت الله شيخ حسن لاهوتي نماينده حضرت امام در سپاه بودند، بعد از فوت ايشان دوران بني صدر فرا رسيد ـ سال 1359 ـ وقتي امام مقام فرماندهي كل قوا را به بني صدردادند،او هم فرمانده سپاه را تعيين كرد و بعد هم آقاي محلاتي نمايندگي حضرت امام در سپاه شد .

بني صدر، فرمانده سپاه را چه كسي تعيين كرد؟
 

آقاي عباس زماني كه به ابوشريف معروف بود .وقتي شهيد محلاتي به سپاه تشريف آوردند ،ما بعد از چندين سال رفتيم خدمت ايشان و خودمان را معرفي كنيم.خلاصه حاج آقا محلاتي خيلي خوشحال شد و گفت شما شيخ عبدالله هستي؟ ـ چون پدر ما آن زمان به من شيخ عبدالله مي گفت ـ گفتم بله. با ايشان در سپاه همكاري مي كرديم ،هم زمان نماينده محلات در دوره ي اول مجلس هم بودند. بعد از مدتي كه گذشت ايشان مي گفت كه شما بيا پيش ما؛تا اين كه مدتي گذشت و آيت الله شيخ حسن طاهري خرم آبادي هم به عنوان ديگر نماينده حضرت امام معرفي شدند و به سپاه تشريف آوردند.

محور وحدت (1)

يعني امام در آن واحد دو نماينده در سپاه داشتند؟
 

نمايندگي حضرت امام دو دفتر داشت؛ يكي دفترسياسي و يكي هم دفتر نظارت برسپاه . شهيد محلاتي با فرمانده وقت سپاه صحبت كردند كه فلاني را به ما بده تا مسؤول دفترمان بشود ، كه با بنده صحبت كردند و من كه مدتي مسؤوليت دفتر هماهنگي استان ها را داشتم ، شدم مسؤول دفتر نمايندگان حضرت امام در سپاه و مسؤول نظارت بر سپاه ، پس به من دو حكم دادند. خلاصه ، به آن جا آمديم و دفتر را تشكيل داديم و بيشتر با شهيد بزرگوار بوديم . از آن جا بود كه آشنايي و ارتباط مان با ايشان بيشتر شد .

روال كاري و سلوك شغلي شهيدمحلاتي و رفتار ايشان با زيردستان و همكاران در سپاه چگونه بود؟
 

خصوصيت بارزي كه ايشان داشت ، اين بود كه با همه مي جوشيد، با همه ارتباط داشت و حتي بعضي مواقع كه كساني اختلافي داشتند ، ايشان پيش قدم مي شد و براي رفع اختلاف ها پا درمياني مي كرد. شهيد بزرگوار محلاتي به سپاه هم كه آمدند ، بدنه سپاه به عنوان نماينده حضرت امام استقبال خوبي از ايشان داشتند. وقتي اختلاف بني صدر با سپاه پيش آمد ، برخي اخساس مي كردند كه ايشان در جناح بني صدر است ، چون خود بني صدر هم از حاج آقا حمايت مي كرد ،در صورتي كه چنين چيزي نبود . چون حاج آقا در زمان برگزاري نخستين انتخابات رياست جمهوري ، به همراه جامعه روحانيت به بني صدر رأي داده بود ، از آن جا بعضي از دوستان ما در سپاه احساس مي كردند كه ايشان طرفدار بني صدر است و مقداري با شهيد اختلاف فكري داشتند ، اما خود ايشان نسبت به حضرت امام علاقه خيلي شديدي داشت و هميشه هر چه حضرت امام مي گفتند ، حاج آقا تابع محض بود؛ چه قبل و چه بعد از انقلاب . اما بعد از مدتي كه ايشان هم متوجه شد كه كار و برخوردها و موضع گيري هاي بني صدر در جهت تضعيف حضرت امام است ، در سپاه در مقابل او موضع گرفت و اولين كسي كه عليه بني صدر صحبت كرد خود شهيد محلاتي بود كه راجع به عدم كفايت او صحبت كرد و در اين كه در مجلس عدم كفايت بني صدر را اعلام كردند شهيد بزرگوار نقش اساسي داشت.

از جنب و جوش شهيد در حين كار بسيار شنيده ايم...
 

كلاً درهمه امور انساني بسيار فعال و پا به كار بود .به پايگاه ها و مراكز مختلف سپاه سر مي زد ،به شهرستان ها مي رفت ، به جبهه مي رفت . به تمام مسائل شرعي كه به دفتر امام فرستاده مي شد پاسخ مي داد. اگر مسأله اي بود خودش با دفتر حضرت امام تماس مي گرفت ،مسأله شرعي را سؤال مي كرد ، درباره اش بحث مي كرد ، جواب مي داد و بعد هم واحدي به نام نمايندگي ولي فقيه در استان ها را ايشان با آيت الله طاهري خرم آبادي تشكيل دادند . يك دفتر درمركزيت بود ، بعد در تمام استان ها دفتر نمايندگي تشكيل شد ، بعددر شهرستان ها تشكيل شد و دامنه حوزه نمايندگي امام در سپاه گسترش پيدا كرد . در زمان جنگ هم همين طور بود ؛ در تمام تيپ ها ،لشكرها و قرارگاه ها ، مسؤولان دفتر نمايندگي ولي فقيه را شهيد بزرگوار همراه با آيت الله طاهري خرم آبادي تعيين كرده بودند .خودش هم آدمي متحرك بود و به همه جا سركشي مي كرد و با سخنراني هايش نقش بسيار بالايي در سپاه داشت . با حضرت امام هم در ارتباط نزديك بود. داستان شهادت حاج آقا كه پيش آمد ، نامه اي كه حضرت امام درباره شهادت ايشان دادند ، نشان داد كه چقدر حضرت امام به ايشان علاقه مند بوده و ايشان هم متقابلاً به حضرت امام . به هر حال براي سپاه انساني بود كه هم واسطه اي مي شد تا اختلافات بين سپاه و جاهاي ديگر بروز نكند ، مخصوصاً بين روحانيت و ائمه جمعه با سپاه ايشان نقش فعالي داشت و هر جا كه اشكالي بود خودش شخصاً پيگيري مي كرد.

در اين باره آيا مواردي را هم به خاطر داريد؟
 

مسائلي پيش مي آمد كه گاهي از سپاه فراتر مي رفت و خود حضرت امام به عنوان نماينده شان آقاي محلاتي را مي فرستادند . مثلاً درغائله اصفهان مسائلي پيش آمد كه حاج احمد آقا تلفن كردند به خط تلفن سياسي و من گوشي را برداشتم ، گفتند آقاي محلاتي كجاست ؟ گفتم مجلس است . گفتند سريع خبرش كن ، بيايد امام كارش دارد . اگر ممكن بود آيت الله جنتي را هم خبر كنيد ، بيايد . آقاي جنتي آن موقع در مجلس نبود . من تلفن زدم به مجلس ، آقاي محلاتي در صحن مجلس بودند ، پيغام دادم كه كار بسيار لازمي دارم با ايشان . به ايشان نوشته اي دادند كه خودش تماس گرفت و گفتم كه گفته اند شما سريع به دفتر حضرت امام برويد و آيت الله جنتي به اصفهان مي روند تا پيام امام را به آقاي طاهري برسانند. آقاي طاهري گفته بودند شما اين سيد مهدي هاشمي را نگذاريد به بيت تان بيايد و مواظبش باشيد . امام نسبت به سيد مهدي هاشمي ، با كارهايي كه قبل و بعد از انقلاب كرده بود ، بسيار حساس بود . براي همين هم امام آقاي ري شهري ، وزير اطلاعات آن زمان را خواسته بودند كه كارهاي سيد مهدي را زير نظر بگيرد. شهيد بزرگوار محلاتي همراه آيت الله جنتي و آقاي طاهري خرم آبادي رفتند به اصفهان ، نزد آقاي طاهري و پيام حضرت امام را به او رساندند . بعد آقاي طاهري اصفهاني با همان تلفن سياسي زنگ زد و سراغ آقاي محلاتي را گرفت كه گفتم مجلس است . گفت به ايشان بگوييد آن امر امام اطاعت شد ... كه بعدش هم داستان هاي بعدي پيش آمد.
يا مثلاً مسائلي در شيراز پيش آمده بود، در خصوص آقاي سيد علي محمد دستغيب ،پسرشهيد دستغيب ،كه بازهم حاج احمد آقا تلفن زدند و امام شهيد محلاتي و آيت الله جنتي را خواستند كه گفتند برويد شيراز و امام هم يك پيام دادند كه آيت الله محلاتي در نماز جمعه شيراز به امامت آقاي شيرازي صحبت كردند و آن پيام را خواندند .خواسته بودند شعار بدهند كه ايشان گفته بود من نماينده حضرت امام هستم ،ساكت باشيدو پيام امام را خوانده و صحبتي كرده بودند. در اين سفر من همراه ايشان بودم. منزل آقاي سيد علي محمد دستغيب رفتند و با ايشان صحبت كردند. به منزل آقاي نجابت هم رفتند ، با ايشان صحبت كردند و اين غائله را با پيام حضرت امام خواباندند . مي خواهم بگويم حضرت امام نسبت به شهيد محلاتي عنايتي داشتند كه با اين كه نماينده مجلس و نيز نماينده معظم له در سپاه بود ، چنين كارهايي را هم بر عهده ايشان مي گذاشتند.

كلاً دفتر شما در استان ها ، يعني نمايندگي حضرت امام در سپاه كه شهيد محلاتي و آيت الله طاهري خرم آبادي نماينده هاي حضرت امام در سپاه بودند ،كارش چه بود؟
 

امام درحكمي كه به شهيد محلاتي و آيت الله طاهري خرم آبادي داده بودند ، بيشتر بر ابعاد معنوي ، ارتقاي معنويت و اخلاق برادران در سپاه و بينش سياسي آن ها تأكيد كرده بودند . از نظر اخلاق و معنويات يك سپاه انقلابي با روحيات يك سپاه انقلابي واجد اخلاق اسلامي و داراي ابعاد معنوي و اعتقادي و نيز بينش سياسي مي خواستند. يكي هم اين كه حضرت امام نظارت بر سپاه را نيز به اين دو بزرگوار محول كرده بودند. همچنين مي خواستند كه در امر نظارتي كه بر سپاه مي كنند، به فرماندهان سپاه و به حضرت امام گزارش هاي لازم را بدهند . در استان ها هم همين طور ،يعين نمايندگي هايي كه حكم داشتندـ بيشتر براي كارهاي معنوي و نه كارهاي اجرايي ـ موظف بودند كه بركارهاي معنوي و جنبه هاي اخلاقي برادران رزمنده نظارت كنند و بكوشند تا همه افراد ، با تقوا و با صداقت باشند و هرگونه سؤال شرعي هم كه داشته باشند به نمايندگان حضرت امام مراجعه كنند. درابتدا سپاهي ها ، اكثراً نيروهاي جوان بودند و در بين آن ها كمتر افرادي را پيدا مي كرديد كه سنين سي سال به بالا داشته باشند. اين بدنه جوان بايد در مورد مسائل اعتقادي تقويت مي شدند و در مورد مسائل اخلاقي مرتب براي شان كلاس هايي گذاشته شود . در مورد مسائل مربوط به بينش سياسي مخصوصاً مي بايست خود نمايندگان، نظرات حضرت امام در مسائل مختلف را بگويند و پيوسته رشد و تعالي در اين قسمت هاي سپاه جاري باشد . وقتي كه واحد نمايندگي هم در استان ها تشكيل شد و هم در شهرستان ها ، حدود هزار و اندي نفر روحاني دردانشكده نظامي خدمت مي كردند. اين عزيزان براي ارتقاي سطح اخلاقي و بينش سياسي سپاه، به خط مشي حضرت امام در كل بدنه وجاهاي مختلف ، عنايت مي كردند. كليت نمايندگي اين بود. نقشي هم كه آقايان داشتند ،اين بود كه اختلافات را خيلي كنترل مي كردند. خيلي به بچه هاي سپاه احترام مي گذاشتند. مخصوصاً شهيد محلاتي ، نقشش خيلي در سپاه مهم بود و بعد در بحبوحه جنگ ؛ و چقدراين سخنراني ها و ترغيب و تشويق هاي ايشان در پيشبرد جنگ تأثير داشت .خود اين آقايان با رزمندگاني كه در تيپ ها و گردان ها بودند ، براي اقامه نماز جماعت و مسأله و سخنراني و برگزاري دعاي كميل و زيارت عاشورا مستقر بودند . اين جو شور و هيجان در جبهه ها با همت اين برادرهاي بسيجي ، سپاهي و روحانيت ، وجهه ديگري در سپاه به وجود آورد.

شهيد محلاتي حدود پنج سال و نيم از سال هاي آخر عمرشان را در دوران دفاع مقدس گذراندند؛ يعني تقريباً در بيش از دو سوم كل دوران جنگ به عنوان نماينده امام درسپاه نقش داشتند. متأسفانه تاكنون كمتر به نقش شهيد محلاتي در دوران دفاع مقدس پرداخته شده و با توجه به اين حجم زماني زيادي كه ايشان تا لحظه شهادت ، در دفاع مقدس جزو اركان نيروهاي مسلح بوده اند ، ضرورت اين كار بيش از پيش احساس مي شود. جناب عالي به عنوان رئيس دفتر شهيد محلاتي نقش بارز اين شهيد بزرگوار را چطور تبيين مي كنيد؟
 

شهيد محلاتي به جبهه خيلي اهميت مي دادند و مرتب خودشان در جبهه حضور پيدا مي كردند . با آن رزمنده اي كه نوعاً روحيه سلحشوري را بايد داشته باشد مرتب صحبت مي كردند ، تيپ به تيپ و گردان به گردان مي رفتند و سخنراني مي كردند . ايشان در يك كلام ، مجاهده في سبيل الله را تمام مي كردند و در بعضي از عكس ها هست كه نشسته اند و دارند با رزمندگان غذا مي خورند. وقتي هم سخنراني مي كردند ، صحبت هاي شان هماهنگ با همان شور و حال جبهه و جنگ بود.

ملبس به لباس سپاه بودند؟
 

البته با لباس سپاه هم بودند ، ولي در بيشتر جاهايي كه مي رفتيم ، لباس روحانيت بر تن داشتند . ايشان دو بار اعضاي كميسيون دفاع را برد جبهه و از جبهه ها بازديد داشتند . در همان پروازي هم كه به شهادت رسيدند ، ابتدا قرار بود ما با هم برويم ، ولي چون عمليات داشت شروع مي شد ، من ساعت ده ، ده ونيم نيمه شب قبل با ايشان خيلي بحث كردم و سرانجام راضي شان كردم و خودم را رساندم به عمليات فاو؛ كه تازه مي خواست شروع بشود. آقاي محلاتي شب جمعه تشريف بردند كه بعد هم به شهادت رسيدند.

شهيد محلاتي و دوره اول مجلس ، هم زمان وكالت مردم محلات و نمايندگي امام در سپاه را بر عهده داشتند . در دوره بعد نيز به رغم كناره گيري از وكالت به سبب حجم عظيم كار در سپاه رابطه خوبي با نمايندگان داشتند. دوست داريم بدانيم كه شهيد از اين موقعيت چگونه در پيشبرد كارهاي سپاه در آن شرايط خطير و حساس استفاده مي كردند؟
 

ايشان همواره راجع به كارها و برنامه هاي سپاه در مجلس نقش مؤثري داشتند و خيلي از مسائلي را كه در اين خصوص در مجلس مطرح مي شد ، در شهرستان و استان ها پي گيري مي كردند . بارها تماس مي گرفتند ، ما نيز بررسي مي كرديم ، گزارش مي داديم و پي گيري مي كرديم . البته كسي دقيقاً اين را نمي ديد كه در پشت صحنه ايشان چه كار مي كند. معمولاً نمايندگان مجلس اگر در مورد سپاه حرفي داشتند و مي گفتند اين كار را داريم مي كنيم ، شهيد محلاتي آن حرف را انعكاس مي داد و ما پي گيري مي كرديم. و چون در همه جا دراستان ها و شهرستان ها حضور داشتيم، گزارش ها را به شهيد محلاتي مي داديم و واقعيت را مي گفتيم ، ايشان هم با نمايندگان مجلس صحبت مي كردند. در شرايطي خاص ، خيلي ها نسبت به سپاه انتقاد داشتند و آقاي محلاتي دقيقاً عامل وحدتي براي همه بودند . ايشان چون هم مبارز بودند و هم از طرفي با مسؤولان در ارتباط بودندـ مثلاً در شوراي انقلاب ـ وقت عجيبي براي رسيدگي به امور مي گذاشتند . گاهي مثلاً ساعت نه وده شب از سپاه مي رفتند واول وقت صبح هم به سپاه مي آمدند ، تازه از آن جا مي رفتند به جامعه روحانيت مبارز يا مثلاً مي گفتند قصد داشتم ساعت دوازده و نيم ، يك بروم منزل استراحتي بكنم كه صبح برگردم سپاه ،اما آقاي هاشمي رفسنجاني گفته بيا كمي با هم صحبت كنيم، ببينيم چه خبر است . بدن سالمي داشتند و آدمي متحرك بودند . هميشه ساعت دوازده ونيم ، يك نيمه شب مي خوابيدند و صبح اول وقت هم به سپاه مي آمدند .خيلي منظم بود . مرتب بچه هاي سپاه نزد ايشان مي آمدند ، براي طرح سؤالات مختلف ، در جلسات مختلف .

نمونه اي از اين مسائل را بيان كنيد.
 

يكي از كارهايي كه ايشان كردند ، اين بود كه تعدادي از بچه هاي سپاه مراجعه مي كردند و مشكلات مادي داشتند . آن موقع خيلي سطح حقوق ها بالا نبود. پاسدارها معمولاً مشكلات مالي داشتند و وام مي خواستند كه ايشان رفتند با حضرت امام صحبت كردند و هر از گاهي حضرت امام، سيصد ، چهارصد يا پانصدهزار تومان مي دادند و شهيد محلاتي يك حساب مشترك باز كرده بودند به نام خودشان و من تا به افرادي كه مراجعه مي كردند و مي ديدند نيازمند هستند ، كمك شود. پول را هميشه خود حضرت امام به ايشان مي دادند. وقتي با هم رفتيم كه آن حساب را باز كنيم ، نوشتند كه اين حساب متعلق به شخص من نيست و خيلي جالب نوشتند كه ورثه اين جانب هيچ گونه حقي نسبت به اين پول ندارد و اين پول متعلق به حضرت امام است و بچه هاي سپاه ؛ كه بعداً يك وقت مشكلي پيش نيايد. اين كار را ايشان كرده بودند و حسابداري اش هم دست من بود. خودشان صدقات ، وجوهات و فطريه ها را به من مي دادند من هم دفترچه اي داشتم كه اين ها را وارد مي كردم. مثلاً مي نوشتم شهيد محلاتي فطريه سه هزار تومان داده اند كه بعداً خود حاج آقا مراجعه مي كردند و من از ايشان اجازه مي گرفتم و آن سه هزار تومان را به مصرف مي رساندم يا نامه هايي را كه به آقاي محلاتي مي دادند ، ايشان به من مي داد ، بررسي مي كرديم كه مثلا اين آقا نيازمند است ، به پول آن زمان ، مثلاً پنجاه هزار تومان يا بيست هزار تومان به افراد داده مي شد.
كار ديگري كه ايشان انجام دادند ، اين كه پولي از بنياد شهيد گرفتند و در حساب صندوق تعاوني صنفي گذاشتند و از محل آن به بچه هاي سپاه وام مي دادند . البته كارهايش را ما در دفتر نمايندگي انجام مي داديم و بچه هاي سپاه مي رفتند و از تعاوني صنفي وام خود را مي گرفتند.

به بياني مرتب درحال انجام امور رفاهي براي بچه هاي سپاه بودند.
 

بله ، مرتب در مجلس كارهاي سپاه را پي گيري مي كردند . نقش خيلي بارزي در اين گونه كارها داشتند.چه بسا آن موقع چقدر وام از طريق تلاش هاي شهيد محلاتي به بچه هاي سپاه داده شد ،چون خودشان هم عضو صندوق تعاوني صنفي بودند . از طرف حضرت امام ،هم ايشان آن جا بود و هم آقاي عسكر اولادي و آقاياني ديگر‌بودند ، لذا آن جا هم در راه امور رفاهي بچه هاي سپاه كه بروند وام بگيرند خيلي فعاليت مي كردند .خود دفتر هم كمك هاي بلاعوضي كه متعلق به حضرت امام بود كمک كرد كه از محل همين صندوق تعاوني صنفي بود. اختلافاتي پيش مي آمد ، خانواده ها مي آمدند ، ايشان آن ها را صلح مي دادند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.