حلقه ي وصل سپاه با دولت و مجلس

از وقتي كه انقلاب پيروز شد ، در دوراني كه ما در سپاه بوديم و حاج آقا محلاتي به عنوان نماينده حضرت امام در سپاه معرفي شدند ،با ايشان ارتباط قوي برقرار كردم . تا آن جا كه به خاطر دارم حاج آقا محلاتي دومين يا سومين نماينده امام در سپاه بودند . اگر ما مقام معظم رهبري را هم به عنوان يكي از نمايندگان حضرت امام در سپاه تلقي كنيم ،مي شود
سه‌شنبه، 31 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حلقه ي وصل سپاه با دولت و مجلس

حلقه ي وصل سپاه با دولت و مجلس
حلقه ي وصل سپاه با دولت و مجلس


 






 

سيره عملي شهيد محلاتي در گفتگو با سردار سيد محمد ابطحي ، همكارشهيد
درآمد
 

شهدا را شايد با مرور سيره علمي شان بهتر بتوان شناخت ؛آن هم شهيدي در كسوت و جايگاه آيت الله محلاتي را كه حضرت امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري در خصوصش نكته هاي زيبا و جامعي بيان فرموده اند . سردار سيد محمد ابطحي ، از سنين كم با شهيد محلاتي برخورد و مراوده داشته و بعدها در سپاه و جبهه با آن عزيز همراه و هم سفر بوده است . در اين گفت و شنود كه با توصيف هاي عاطفي دلنشين زيادي همراه است ، مصاحبه شونده،تصويري متفاوت از شهيد ارائه كرده است كه در كنار ديگر تصاوير عرضه شده دراين ويژه نامه ، مي تواند به كار شناخت آن بزرگوار بيايد .

نحوه آشنايي شما با شهيد محلاتي چگونه بود؟
 

از وقتي كه انقلاب پيروز شد ، در دوراني كه ما در سپاه بوديم و حاج آقا محلاتي به عنوان نماينده حضرت امام در سپاه معرفي شدند ،با ايشان ارتباط قوي برقرار كردم . تا آن جا كه به خاطر دارم حاج آقا محلاتي دومين يا سومين نماينده امام در سپاه بودند . اگر ما مقام معظم رهبري را هم به عنوان يكي از نمايندگان حضرت امام در سپاه تلقي كنيم ،مي شود گفت سومين و شايد دومين نفر ، آقاي محلاتي بودند . نفر اول مرحوم آيت الله لاهوتي بودند ،بعد هم آقاي محلاتي ؛ كه احتمال مي دهم مدتي هم مقام معظم رهبري در اين منصب تشريف داشتند. تقريباً مي شود گفت نمايندگي ولي فقيه امروز كه آن زمان بدان نمايندگي امام مي گفتيم، شاكله كلي و رسميتش با مرحوم آقاي محلاتي پديد آمد، چون عمدتاً آقاي محلاتي خلق و خو و مرامي داشت كه امكان برقراري ارتباط بچه هاي سپاه با ايشان بسيار راحت بود.

از چه نظر؟
 

چندان سخت نبود كه آدم با آقاي محلاتي ارتباط برقرار كند . موضوع سن ايشان هم مطرح نبود.من حداقل به خاطرم نمي آيد كه آقاي محلاتي اين طوري بوده باشد . شهيد محلاتي فردي بسيار روان و راحت بود ، در حالي كه در نظر اول ، سن و سال ما اقتضا نمي كرد كه بتوانيم به ايشان حتي نزديك شويم . عالمي كه درس آقايان بروجردي ،خوانساري ، آملي و حضرت امام را زياد ديده ، در تهران با آيت الله كاشاني در مبارزات ملي شدن صنعت نفت حضور داشته ، همراه با شهيد نواب صفوي در فدائيان اسلام مبارزه كرده ، در داستان تلاش نافرجام رژيم براي آوردن جنازه رضاشاه به قم و برخوردي كه شهيد نواب و فدائيان مي كنند، حضور مؤثر و فعال داشته و در كنار اين ها چنين شخصيت برجسته اي هم درس حاج آقا مصطفي هم بوده است . آن وقت ما در سپاه مي ديديم كه با يك چنين انساني با چنين جايگاهي ، خيلي راحت ، تعدادي جوان با او مي توانند ارتباط برقرار كنند.

نمونه اي را به خاطر داريد؟
 

من يادداشتي از شهيد مجيد بقايي دارم كه وقتي مجيد ـ خدا بيامرز ـ فرمانده سپاه شوش دانيال بود ،همان موقع ها نامه اي مي نويسد به آقاي محلاتي به عنوان نماينده امام در سپاه . مجيد آن قدر اين نامه را سليس ، روان ، بي آلايش و خودماني مي نويسد كه آدم خيلي تعجب مي كندـ‌البته امروز تعجب مي كند ، آن روز خيلي تعجب آور نبودـ حالا چطور يك آدم جواني با سن من يا سن مجيد بقايي آن روزگار ، با يك عالم فرهيخته و برجسته اي كه شاگرد امام است در بيت امام هم بزرگ شده و با مرحوم حاج آقا مصطفي هم مباحثه و هم درس بوده ، از طرف ديگر هم در مبارزه آدم فوق العاده اي بوده ، به اين راحتي مي تواند حرف دلش را بزند...در صحبت ها و خاطراتي كه از مبارزات آن دوران مي گويند ، معروف است كه آقاي محلاتي حلقه وصل روحانيت و كليد و عصاي دست حضرت امام بوده ،آن وقت مجيد بقايي به چنين انسان بزرگي مثلاً نوشته بود: برادر محلاتي!برادران جبهه شوش فلان خواسته را دارند،سلام ما را به امام برسان و اين را بگو ، اين را هم نگو! آقاي محلاتي هم در جواب برايش نوشته بودند كه :«برادر مجيد بقايي! عليكم السلام ، سلام شما و برادران جبهه شوش را به امام رساندم.» اين خيلي فوق العاده است . من كه به ايشان خيلي ارادت داشتم و الان هم دارم . من هميشه به كليت جور اين چيزها خيلي زود علاقه مند مي شوم ،البته شايد هر آدمي بشود ، اما اين در مورد من خيلي بيشتر صدق مي كند.

از ديگر وجوه شخصيتي شهيد محلاتي بگوييد.
 

يادم مي آيد ايشان آن زمان كه در ستاد سپاه پاسداران بودند به شكل توأمان هم نماينده امام و هم نماينده مجلس بودند . به نكته اي در تاريخ جمهوري اسلامي بايد خيلي دقت كنيم و آن اين كه اكثر نمايندگان دور اول مجلس شوراي اسلامي آدم هاي فوق العاده اي بودند ، چون نگاه كنيد مثلاً مقام معظم رهبري آن وقت نماينده مجلس بودند ، آقاي هاشمي رفسنجاني نماينده مجلس بود ، آدمهاي سطح بالاي مملكت و انقلاب ،اكثرنمايندگان مجلس و با بسياري از نمايندگان دوره هاي بعدي خيلي تفاوت داشتند، چون بعدها همين نمايندگان، كارگزاران نظام شدند و تغييراتي ايجاد شد . بعضي ها به شهادت رسيدند ، بعضي رفتند ، بعضي بالاتر آمدند ، به هر حال آقاي محلاتي در عداد آن ها وجزو نمايندگان اولين دوره مجلس بودند؛ نماينده محلات و دليجان .
در واقع ايشان در چنين مجلس پرقدرت و پر شخصيتي ، هم حلقه وصل سپاه ودولت بود و هم حلقه وصل سپاه با مجلس . چنين حالت اتصالي داشت ، حكم ريش سفيدي هم داشت . بارها خودشان اين جمله را مي فرمودند كه من جوشكارم،برشكار نيستم. يك تعبير ديگر اين كه روان شناسي خيلي قشنگي از بچه هاي آن وقت سپاه داشتند ، مي گفتند اگر پاسدارها را خوب توجيه كني سرشان را مي دهد و اگر خوب توجيه نكني سرت را مي گيرند. چنين برداشت و تعبيري را از پاسداران آن وقت داشتند كه براساس تكليف كار مي كردند. مي گفت اگر اين ها خوب توجيه شوند سرشان را مي دهند و واقعاً هم همين طور بود.در جنگ كه بچه هاي سپاه خيلي خوب توجيه مي شدند و فرمان امام به خوبي به پاسداران مي رسيد ، واقعاً سر مي دادند و نتيجه جنگ هم آن شد كه ملاحظه كرديد . اما كافي بود كه خوب توجيه نشوند ، يك موضوع براي شان جا نيفتد ، آن وقت ديگر واقعاً در آن جا خيلي نمي شد انتظار جواب مثبتي از آن ها داشت .

و پي بردن به چنين نكاتي جزو هنرهاي شهيد محلاتي بود.
 

آقاي محلاتي خيلي خوب اين رمز را كشف كرده بودند، لذا خوب يادم است كه در همان سپاه حتي يك اتاق هم نداشتند، با اين شخصيت والايي كه از ايشان توصيف كردم . چنين شخصيتي حتي يك اتاق نداشتند. يك روزهايي كه به سپاه مي آمدند ، پرونده تشكيلاتي همراه شان بود ، مي رسيد با ما سلام وعليك مي كردند و آن زمان دفتري به نام دفترهماهنگي استان ها بود كه سردار محمود زاده رئيس آن دفتر بود. اين دفتر نقش بازرسي فعلي را ايفا مي كرد ، به اضافه يك نقش هماهنگ كننده و معاونت هماهنگ كننده سپاه . كار هماهنگي در سطح غير تهران را انجام مي داد و سطح بيرون سپاه را هم بر عهده داشت . تعيين فرماندهان و اعضاي شوراها با اين دفتر بود ،‌آخر هنوز فرمانده و تشكيلات در داخل سپاه كه نداشتيم ،بايد مي گشتيم آدم هايي از بيرون پيدا مي كرديم كه صلاحيت مسؤوليت پذيري داشته باشند و آدم هاي انقلابي و با قوتي باشند كه آن ها را بگذاريم فرمانده ، اين كارها را آن دفتر انجام مي داد ، چون دفتر آقاي محمود زاده طوري بود كه شكايات و گزارش ها هم به همين دفتر مي آمد و كار بيروني سپاه را انجام مي داد ، حاج آقا مي آمدند ،دراين دفتر مي نشستند.

آن موقع شما چه سمتي داشتيد؟
 

من آن زمان عضو همين دفتر بودم و با آقاي محمودزاده كار مي كردم . مي ديدم آقاي محلاتي مي آمدند آن جا مي نشستند خيلي صميمانه ، خيلي بي تكلف . بعدها مي بينيد كه آدم هاي خيلي خيلي عادي تر ـ من نوعي مثلاً اگر اتاقم چنين و چنان نباشد داخل آن نمي روم . اگر ميزم فلان نباشد شايد تحويل نگيرم ،اگرماشينم فلان نباشد به من برمي خورد ، اين چيزها را خدا بيامرز شهيد محلاتي اصلاً در خودشان نمي ديدند. خيلي صميمانه مي آمدند و در اتاق آقاي محمود زاده مي نشستند. آن جا چهار ، پنج اتاق هم بيشتر نداشت و تعداد ما هم زياد بود و البته ما دائماً در حال سفر بوديم.

در اين دوره ، شيوه كاري شهيد چگونه بود؟
 

كارهاي شان را مطرح مي كردند ، بعضي را به آقاي محمودزاده وبرخي را هم به كساني ديگر واگذار مي كردند واين دوستان كارها را انجام مي دادند. البته تا مدت ها كه آقاي محلاتي درسپاه بودند ، حتي ساز و كاري دراين نهاد به راه نينداخته بودند؛ دفتر ،دستكي ، تشكيلاتي ، پرسنلي ، ساختاري ـ به قول امروزي ها استراكچري ـ مديري و ماشيني ؛ اصلاً چنين چيزهايي در كار نبود . به اين معنا كه خودشان يك نفري نماينده امام در سپاه بودند ، با آن كه با اختياراتي كه آن موقع حضرت امام به شهيد محلاتي داده بودند ، حيطه كاري ايشان بسيار جامع تر از حد سپاه بود ، حتي يك جورهايي نيروهاي مسلح را هم در بر مي گرفت . در حكم هاي شان اگر نگاه كنيد ، امام حكم شان را قوي تر از محدوده سپاه داده بودند . امروز رسم بر اين نيست كه وقتي مثلاً كسي جايي باشد و كسي ديگر را هم بياورند كنار دستش ، خوشش بيايد . معمولاً الآن يك جورهايي قلقلك مان مي آيد و به ما نمي چسبد،ولي يادم است وقتي آقاي طاهري خرم آبادي و آقاي فاكر براي اولين باربه سپاه آمدند و نماينده امام شدند ،‌ما نديديم كه آقاي محلاتي به اين موضوع واكنشي داشته باشند،حتي خيلي راحت تقسيم كار كرده بودند . امور مجلس و دولت و مسائل ارتباط خارجي را خودشان به عهده گرفته بودند ،مسائل فكري و ايدئولوژيك ،عقيدتي ، آموزش ها و اين قبيل چيزها را كه جنبه اعتقادي داشت آيت الله طاهري برعهده گرفته بودند ، مسائلي سياسي ، خطوط فكري و جريان شناسي ها را هم آقاي فاكر دنبال مي كردند.آيت الله طاهري آمدند و "نماينده امام" را تبديل كردند به "نمايندگي امام" ، يعني ساز و كار برايش انتخاب كردند.آن موقع ،آيت الله طاهري و آقاي فاكرمدت زيادي نماندند ، فقط مدتي در سپاه بودند و رفتند . البته آقاي طاهري تشكيلات را راه انداختند ، آن تشكيلات را هم خود ما راه انداختيم ، يعني آيت الله طاهري به دو نفر براي راه انداختن نمايندگي مأموريت دادند ، يكي من و يكي آشيخ ابراهيم رازيني . ما دو نفر شديم نمايندگان آقاي طاهري و در سطح استان ها راه افتاديم و نمايندگي ها را داير كرديم. آقاي طاهري را نماينده قرار دادند؛ نماينده امام در سپاه ، همان نماينده ولي فقيه كه حالا هم هست . آن موقع مي گفتند نمايندگي امام ، ولي باز هم بعد ازاين راه انداختن ، آقاي طاهري و آقاي فاكر در سپاه نماندند و رفتند.

شهيد محلاتي چگونه در آن شرايط سخت جنگي دوام آوردند؟
 

عرض مي كنم. در شرايط آن موقع ، شايد در طولاني مدت كار مشكلي بود ، اما آقاي محلاتي همچنان ماندند؛ اين بار خودشان به تنهايي ؛ ديگر با ساز و كار . ضمناً ديگر در مجلس هم نبودند . در مجلس دوم ديگر كانديد نشدند ـ يا هر چه بود من علتش را نمي دانم ـ هر چه بود درمجلس دوم ديگر نرفتند و بيشتر وقت شان را در سپاه بودند . آن موقع نماينده امام در حج هم شده بودند. يعني سرپرست حجاج كه بعدها و تا همين چندي پيش آقاي ري شهري بود ، آن موقع آقاي محلاتي بودند . اين مسؤوليت البته بعداً به اشخاص ديگري واگذار شد ، اما شهيد محلاتي در عين حال نماينده حضرت امام در سپاه هم بودند.

اتقاقاً از سمت سرپرستي شهيد بر حجاج ايراني ، به كمتر نكته و خاطره اي در صحبت هاي دوستان برخورده ايم . شما چيزي در خاطرتان هست ؟
 

وقتي خدمت ايشان مي رسيدم ، خيلي ابراز علاقه به ايشان مي كردم و ايشان هم خيلي به من لطف داشتند ،خودشان مي فرمودند وقتي مي خواستم به عنوان سرپرست حجاج به مكه بروم ، رفتم خدمت امام و از ايشان خواستم توصيه اي ، فرمايشي ، رهنمودي بفرمايند ، امام فرمودند سلام مرا به جدم رسول الله (ص) برسانيد و بگوييد اين مملكت مال شماست ،خودتان حفظش كنيد. من هم حامل همين پيام امام براي رسول اكرم(ص) شدم و رفتم مدينه اين پيام امام را به پيامبر گرامي اسلام(ص) رساندم. گفتم يا رسول الله!امام به شما سلام رساندند و گفتند كه سلام مرا به جدم رسول الله برسانيد و بگوييد اين مملكت مال شماست و حفظش هم با خود شماست. بعدهم در آن موقع به خصوص ، آقاي محلاتي وقت شان آزادتر شده بود و حضور بيشتري در عرصه جنگ پيدا مي كردند ، به مقداري كه خيلي نزديك تر و جدي تر با بچه هاي جنگ ، جبهه جنوب و قرارگاه ها ، در حال سركشي و ارتباط بودند .آقاي محلاتي انسان لطيفي بودند. اصلاً ژست روحانيت نداشت ، بلكه يك روحاني بود به معناي واقعي ، كه خيلي خوب مي شد به اين روحاني نزديك شد و با ايشان ارتباط برقرار كرد.

حلقه ي وصل سپاه با دولت و مجلس

يعني آن قدر خاكي بودند كه به راحتي مي شد به ايشان نزديك شد .
 

آن چيزهايي كه موجب مي شود آدم از يك شخصيتي احتراز كند ،حرمان بكند ، پرده نگه دارد . بر عكس آن موضع روحاني بودنش آدم ها را جذب مي كرد. خيلي با گذشت و خوش مرام بود. خيلي زود گذشت بود ، يعني اگر در حقش جفا هم مي كردي ، ايشان كمتر به دل مي گرفت.
يادم است در مواقعي بازار بحث هاي سياسي خيلي داغ بود ، ما هم جوان و داغ بوديم و گاهي ممكن بود اظهار نظر كنيم . حتي يك وقت خدمت ايشان گفته بودم كه آقا ، ما غيبت شما را هم كرده ايم ، مي خنديد و حلال مي كرد. اصلاً آدم سختي نبود . هر وقت به تهران مي آمدم ، عادتم اين بود قبل از اين كه پيش فرمانده سپاه بروم ـ براي دادن گزارش يا هر چيز ديگري نزد آقاي محسن رضايي برسم يا آقا شمخاني يا مسؤول ستاد كه آن وقت ها آقاي افشار يا كساني ديگر بودند ـ اول مي رفتم خدمت آقاي محلاتي .

دوست داريم بدانيم كه چه جذبه اي بيش و پيش از همه شما را به نزد ايشان مي كشاند؟
 

اين ارتباط ، عاطفي بود. اگر نزديك ظهر بود ،عادت آقاي محلاتي اين بود كه پيش نماز مسجد داخل ستاد مي شدند .من مقداري از نظر عاطفي با ايشان نزديك بودم و ايشان هم به من لطف داشتند.موقع نماز كه مي رسيدم ، مي گفتم حاج آقا ، ميهمان نمي خواهيد؟ مي گفتند چرا باز تودر وقت نماز آمده اي؟ ديگر نماز را نمي رفتند بخوانند ، بايد يكي از آقايان نماز را جاي ايشان مي خواند. شهيد همان جا نمازشان را مي خواندند و ناهار راهم مي خوردند. آقاي محلاتي چنين شخصيتي بود...
يادم است زماني من در مشهد بودم ، حاج آقا به مشهد آمدند. شخصاً وارد كار شدند، از من و اقدامي كه من كرده بودم و در نزد بزرگاني كه امروز هم هستند ، دفاع جانانه اي كردند. ما امروز فكر مي كنيم اساساً شايد ما تند حركت مي كرديم . آن موقع ادبي كه اقتضا مي كرد و حرمتي كه بايد داشته باشيم، داشتيم ، ولي مي خواهم بگويم تعامل بيشتر بود. يعني اين كه حوزه تعاملي را به تصميم گيري و هماهنگي واگذار كني. آن وقت حاج آقا آمدند ودفاع محكمي كردند و يا بعضي از بزرگان كه سطح شان سطحي نيست كه من الآن بخواهم اظهار نظر كنم، حتي برخورد خيلي تند كردند كه من فلاني را از اول مي شناختم و به او علاقه داشتم و امكان ندارد در موردش تصميم خاصي گرفته شود . خيلي دفاع محكمي كردند. اين قدرآن دفاع محكم بود كه من خيلي از دفاعي كه ايشان از من كردند شرمنده شدم .درحقيقت ، دفاع ايشان خيلي هم براي من جنبه درسي داشت . من متوجه شدم كه با دقت و تعامل بيشتري بايد كارها را دنبال كنم، ولي ايشان واقعاً خيلي جدي دفاع كرده بودند.

از همراهي و همگامي با شهيد محلاتي در جبهه چه خاطراتي داريد؟
 

از قرارگاه كربلا ، در قرارگاه خاتم ، در جنوب ، در يگان هايي كه من برخورد مي كردم ، واقعاً تمام رفتار و كردار يك روحاني تمام عياري كه سازندگي ، اخلاص ، با صفايي ، خوش رويي ، صداقت و گذشت را داشت ، از ايشان درس مي گرفتيم. تا يادم نرفته بگويم كه يك سفر حجي هم من خدمت ايشان بودم ـ فكر مي كنم سال 1362 بود ـ آن وقت روحاني كاروان ما بودند، هم ايشان و هم مرحوم آيت الله رباني املشي ، هر دو روحاني كاروان ما بودند. البته ما بيشتر از ايشان هماهنگ بوديم ، چون با هم رفيق بوديم . هميشه از شهدا خيلي از شهيد مهدي باكري نام مي بردند و به او علاقه مند بودند . هر گاه مي خواستند از يك فرمانده رزمي خوب و با اخلاص نام ببرند ،ازمهدي باكري نام مي بردند. هميشه در مورد شهيد باكري مثال مي زدند .علتش هم اين بود که شهيد باکري يك انسان خيلي نجيب ، كار كن و بي دردسر بود. آقاي محلاتي خودشان هم اين طور بودند؛ كاملاً بي دردسر. حتي يك وقتي مورد تحليل دوستان قرار گرفته بودند ، ولي باز هم از تحليل نمي ترسيدند و كار خودش را مي كردند. مي گفتند من جوشكارم، وظيفه من جوشكاري است ، ما بايد بچه ها را توجيه كنيم. من آن موقع سن و سال زيادي نداشتم كه اين موارد را ضبط كنم واگر الآن بودند ، خيلي بيشتر از محضرشان استفاده مي كرديم. در ضمن ما كمتر حضور فيزيكي داشتيم و بيشتر در منطقه بوديم. خاطرات ما شامل همين رفت و آمدهايي است كه مثلاً داخل هواپيما باهم بوديم يا تصادفاً در قرارگاه با هم برخورد مي كرديم، بقيه اش همين رفتار رفاقت آميز و خلق خوب و مرام خوش است.

راجع به رابطه شهيد محلاتي با حضرت امام بگوييد.
 

هر وقت شهيد محلاتي خدمت امام مي رسيدند ،ما از روي علاقه ، سؤالاتي مي كرديم و ايشان پاسخ مي دادند. در واقع حاج آقا در بيت امام بزرگ شده بودند. آقاي محلاتي و حاج آقا مصطفي با هم هم درس و هم مباحثه بودند و در آن خانه بزرگ شده بودند. همواره روحانيت منطقه محلات زياد به بيت حضرت امام رفت و آمد داشتند و آقاي محلاتي نيز نماينده امام در سپاه بودند . اين مي رساند كه امام نسبت به آن ها علقه اي داشتند ،چون حضرت امام اهل خمين بودند ، و به هر حال خمين ، محلات ، گلپايگان و شهرها و روستاهاي اطراف اين ها، هم منطقه و هم زبان و هم فرهنگ اند . شهيد محلاتي هم از اين جهت با امام انس و الفت زياد داشتند و خيلي به امام نزديك بودند. شايد قبل ازانقلاب ، جزو نادر آدم هايي بودند كه با امام اين قدر ارتباط تنگاتنگ داشتند. گاه براي ما داستان پانزده خرداد و فيضيه را نقل مي كردند، اين كه چگونه امام آمدند ، با روحانيت تهران چه كردند ، آن اعلاميه ها را آوردند و آن پيام ها را دادند؛ از اين جور مباحث زيادي مي گفتند . خاطرات انقلاب و انقلاب گري شان را براي ما تعريف مي كردند كه خيلي جالب بود .

با وجود اين همه خاطرات و علقه اي كه نسبت به آقاي محلاتي داشتيد ، با شهادت ايشان چگونه برخورد كرديد؟
 

يك روز قبل از شهادت آقاي محلاتي من جايي در تهران خدمت شان بودم . چند روز جلوترش هم ايشان مشهد بودند و من آن موقع در مشهد خدمت مي كردم. در تهران خدمت حاج آقا رفتم كه گزارش آن جريان را به ايشان بدهم. عصر بود كه خداحافظي كردم و رفتم . احتمالاً به منزل پدرم رفتم و از آن جا به مشهد رفتم ، ديدم دوستانم به هم مي گويند كه آقاي محلاتي شهيد شده است . گفتم من ديروز عصر پيش آقاي محلاتي بودم . گفتند پرواز كرده اند كه به سمت اهواز بروند ، به شهادت رسانده اند . چون خيلي ارادت به حاج آقا داشتم، شديداً متأثر شدم . اين آخرين ملاقاتي بود كه با شهيد داشتم كه چند ساعت قبل از شهادت ايشان بود. درست در همان روز آخر كه ايشان را ديده بودم، شهيد شدند.
اميدوارم كه روز قيامت ، شهيد محلاتي شفاعت مرا بكنند. خودشان عبارتي داشتند كه مي فرمودند من در اين دنيا به امام عشق مي ورزيدم و اميدوارم امام آن دنيا مرا شفاعت كنند. حالا ما هم اميدواريم كه همان طور كه من در اين دنيا به شهيد محلاتي ارادت داشتيم ، هر وقت مطلبي داشتند گوش مي كرديم، در حد بضاعت مان اگر فهميده و خطايي نكرديم ، ايشان هم از ما شفاعت كنند. ان شاءالله ، همين لطفي را كه در دنيا نسبت به ما داشتند در آخرت هم داشته باشند. آقاي محلاتي در بين فرماندهان با يكي ، دو نفر خيلي رفيق بودند كه يكي از آن ها من بودم . يكي هم آقاي محتاج بود كه حاج آقا هميشه ذكر خيرش را مي كردند. مي گفتند عباس محتاج خيلي آدم منظمي است ، ودوستش مي داشتند. شهيد ، ارتباط رفاقتي با من زياد داشتند، به همين دليل من هم به معظم له خيلي ارادت داشتم مرتب خدمت شان مي رسيدم.

اگر الان شهيد محلاتي زنده بودند ، چه جايگاهي داشتند؟
 

هم از لحاظ علمي وزنه اي بودند ، هم از نظر اخلاقي مرد بسيار موجهي بودند ، هم از نظر خط سياسي و اعتقادي به مباني ولايت فقيه پاي بند بودند و از اطرافيان و نزديكان امام نيزبه شمار مي رفتند. با در نظر گرفتن اين مؤلفه ها طبعاً امروز هم در نظام از جايگاه بالايي برخوردار بودند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.