مصداق بارز جهاد في سبيل الله (1)

بررسي پرونده سياه اسرائيل وآمريكا در لبنان وسيعتر از آن است كه بتوان آن را در يك گفت و گوي مطبوعاتي با يك شخصيت آگاه به رويدادهاي گذشته لبنان خلاصه كرد. روز 13 فوريه سال2007 هنگامي حاج عماد مغنيه بدست اهريمنان در دمشق ترور شد سخنگوي دولت آمريكا، اعلام كرد كه جهان بدون مغنيه موفقيت بهتري خواهد داشت. در پي اين
چهارشنبه، 8 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مصداق بارز جهاد في سبيل الله (1)

مصداق بارز جهاد في سبيل الله (1)
مصداق بارز جهاد في سبيل الله (1)


 





 
مروري بر ويژگي هاي شش گانه حاج عماد مغنيه در گفت و گو با سردار حسين دهقان

در آمد
 

بررسي پرونده سياه اسرائيل وآمريكا در لبنان وسيعتر از آن است كه بتوان آن را در يك گفت و گوي مطبوعاتي با يك شخصيت آگاه به رويدادهاي گذشته لبنان خلاصه كرد. روز 13 فوريه سال2007 هنگامي حاج عماد مغنيه بدست اهريمنان در دمشق ترور شد سخنگوي دولت آمريكا، اعلام كرد كه جهان بدون مغنيه موفقيت بهتري خواهد داشت. در پي اين اقدام جنايتكارانه موج شادي اسرائيل را فرا گرفت. شايد وظيفه هر رسانه اطلاع رساني باشد كه افكار عمومي را نسبت به جنايات آمريكا و اسرائيل در لبنان آگاه كند. منابع رسمي دولت لبنان در آن مرحله اعلام كردند كه در جريان حمله اسرئيل به لبنان در سال 1982 كه با حمايت آمريكا صورت گرفت حدود (30000) لبناني و فلسطيني كشته شدند و سه برابر اين رقم زخمي بر جاي ماند. به استثناي كشتار اردوگاه هاي صبرا و شتيلا، عوامل موساد و سيا با همكاري سرويس هاي جاسوسي انگليس و عربستان و مزدورهاي محلي شان بمبي را در مقابل مسجد امام رضا(ع) در محله بئرالعبد در بخش جنوبي بيروت هنگام برگزاري نماز جمعه علامه سيد محمدحسين فضل اللّه منفجر كردند كه در نتيجه آن حدود 80 نماز گزار شهيد و 125 نفر زخمي شدند. دكتر حسين دهقان در این گفت و گو برخي اهداف حمله رژيم صهيونيستي به لبنان و نقش حاج عماد مغنيه در مبارزه با بيگانگان متجاوز را بررسي كرده است:

در پي حمله اسرائيل به لبنان در سال 1982 حضرتعالي همراه نيروهاي سپاه عازم سوريه و لبنان شديد، تا از مردم آن منطقه در برابر اين تجاوز پشتيباني كنيد. بفرماييد كه اسرائيل از حمله و اشغال لبنان چه اهدافي را دنبال مي كرده است؟
 

بسم اللّه الر حمن الرحيم. همزماني حمله اسرائيل به لبنان با عمليات بيت المقدس و آزادي خرمشهر، و به عبارتي رفع اشغال از سرزمين كشورمان توسط رژيم بعثي صدام، شايد مهمترين پاسخي به پرسشتان باشد. از اين زاويه مي توانيم حمله اسرائيل به لبنان را ارزيابي كنيم كه اين حمله واكنشي به آزاد سازي بخش وسيعي از خوزستان بود. در يك كلمه مي توان گفت كه اقدامات و سياست هاي اسرائيل بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران براساس مخالفت و دشمني با انقلاب اسلامي و شعارها و دستاوردهاي انقلاب بوده است.
شايد بتوان اين بحث را با استناد به فرمايشات حضرت امام (ره) كه بعد از اعزام نيروهاي سپاه و ارتش به سوريه و لبنان براي مقابله با حضور اسرائيل در لبنان بيان كردند. حضرت امام اين هشدار را دادند كه راه قدس از كربلا مي گذرد. اين هشدار را به اين نقطه مورد توجه قرار دادند كه حركت اسرائيلي ها در لبنان تلاشي براي انحراف افكار عمومي از جبهه هاي جنگ تحميلي به لبنان باشد. اگر از يك طرف همزماني پيروزي رزمندگان ايران در جبهه هاي جنگ تحميلي با حمله اسرائيل به جنوب لبنان، و از طرف ديگر فرمايشات حضرت امام را كنار هم بگذاريم شايد به اين نتيجه برسيم كه يكي از اهداف اسرائيلي ها از حمله به جنوب لبنان به نوعي دوركردن تهديدها از سرزمين هاي اشغالي فلسطين بود. بي ترديد اسرائيل با اشغال لبنان قصد داشت از شكل گيري يك جريان لبناني و شيعي معارض اسرائيل در مرز لبنان و فلسطين اشغالي جلوگيري كند كه اين خود يك تهديد جدي براي اسرائيل به شمار مي رفت.
اهداف كلان اسرائيلي ها اين بود كه فضايي را فراهم كند تا از شكل گيري جبهه اي به موازات انقلاب اسلامي در منطقه جلوگيري كنند. ولي هدف اوليه حركت اسرائيل و اشغال لبنان به نوعي پاكسازي اين كشور از وجود نيروهاي مقاومت فلسطيني بخصوص جنبش فتح بود.
من بر اين باورم كه فلسطيني هاي مستقر در جنوب لبنان، در آن مرحله، آمادگي ادامه مبارزه مسلحانه را نداشتند. اساساً در آن مرحله اراده تداوم حركت مسلحانه در ذهن مسئولان رسمي فلسطين جايگاه مهمي نداشت. اما حمله اسرائيل بهانه اي بود براي اين كه واقعيت تاريخي در تاريخ مبارزات ملت فلسطين به جنبش فتح و ساف را از بين ببرند. لذا مي توان گفت اسرائيل با اين سه فرضيه: پيش گيري از تداوم كسب موفقيت و پيروزي براي انقلاب اسلامي و از بين بردن بقاياي جنبش فتح و پيش گيري از شكل گيري يك جريان مقاومت و مخالفت اهداف پليد رژيم صهيونيستي با ماهيت شيعي در لبنان، به اين كشور حمله كرد.

اشاره كرديد كه اسرائيل پيش بيني مي كرد يكسري جرياناتي در لبنان در حال شكل گيري بود. زماني كه در لبنان مستقر شديد تا چه اندازه زمينه شكل گيري نيروهاي مقاوم آشكار بود؟
 

پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني (ره)، پيام جديدي را به دنياي اسلام و جهان تشيع ارائه كرد. و يا به عبارتي ديگر حيات سياسي مجدد با تفكر اصيل اسلامي به مردم جهان معرفي كرد. طبيعي است كه رهبري اين جريان به عهده يك مرجع شيعي است و جهان تشيع از جمله شيعيان لبنان خيلي سريع آن را پذيرفتند. چنانچه به جهان اسلام نگاه كنيم، ملاحظه خواهيم كرد شيعيان لبنان از نظر معنوي و رواني و اعتقادي در مقايسه با ساير شيعيان جهان به نداي امام خميني و پيام انقلاب اسلامي سريع لبيك گفتند. امروزه هم به نداي پيام مقام رهبري پاسخ مي دهند. به طور طبيعي اين تأثيرپذيري، با الهام گيري از طرف آن ها به شكل جدي قابل توجه محافلي قرار گرفت كه دغدغه انقلاب اسلامي را در ذهن داشتند، و نمي خواستند دامنه نفوذ اين انقلاب به مناطق ديگري گسترش يابد. به ويژه به مناطقي كه طرفداران و مدافعان انقلاب اسلامي زياد هستند. در اين محافل منطقه اي مخالف انقلاب اسلامي در منطقه به شدت به گسترش تمايلات و انديشه هاي انقلاب اسلامي عكس العمل منفي نشان دادند. لبنان به طور طبيعي، جايي است كه شيعيان بيشترين تأثير را از انقلاب اسلامي و رهبري امام پذيرفتند، و در جهت پياده كردن و تحقق اهداف انقلاب گام برداشتند.

پذيرش انقلاب اسلامي از سوي شيعيان لبنان همگاني بود يا نسبي، در ديدارهايي كه با برخي شخصيت هاي سياسي لبنان داشته ايم، آنان گفته اند كه برخي شيعيان جنوب لبنان از حمله اسرائيل به لبنان استقبال كردند. نظرتان چيست؟
 

شما هيچ جامعه اي و هيچ ملتي را نمي توانيد پيدا كنيد كه دو عنصر اساسي در حيات آن ملت وجود نداشته باشد. اين دو عنصر اساسي امنيت و رفاه هستند. جوامع در سايه امنيت و رفاه شكل مي گيرند. يكي از محورهاي اصلي فعاليت دولت ها تأمين امنيت و رفاه براي جامعه شان است. تا اين جامعه را از تعرض ديگران مصون بدارند. از آن طرف بستر رفاه ملت را فراهم كنند تا اين جامعه به خواسته هاي مادي خود برسد.
در لبنان، بعد از استقلال، هيچ گاه حكومت مركزي مقتدري كه بتواند خواسته هاي طوايف مختلف را تأمين كند وجود نداشت. مضافاً بر اينكه قانون اساسي و پذيرش سيستم چند طايفه اي و نسبت دادن امتيازات حكومتي به طوايف مختلف بر مبناي يك نگاه استعماري بوده است. اين عوامل همواره در ماهيت و درون قانون اساسي و نظام سياسي يك نوع حق كشي و بي عدالتي را نسبت به ساير طوايف به همراه داشته است. در اين گفت و گو كاري به جزئيات و اهداف قانون اساسي لبنان ندارم، ولي واقعيت اين است كه اغلب بندهاي اين قانون اساسي توسط فرانسوي ها نوشته شده، با اين نيت نوشته نشده كه جامعه مستقل اين كشور يك دولت مقتدر داشته باشد، تا لبنان يكپارچه اي را اداره كند، و براي مردم فضاي امنيت را فراهم كند. قانون اساسي به گونه اي نوشته شده كه زمينه بروز تنش و تحريك برخي طوايف و از بين بردن امنيت و انسجام جامعه در آن وجود دارد. قانون اساسي اينطور نوشته شده تا لبنان جاي پايي باشد براي ديگران تا در اين كشور حضور يابند و فعاليت هايي را در راستاي اهدافشان انجام دهند.
طبيعتاً جنوب لبنان، منطقه اي است كه كمتر مورد توجه دولت مركزي قرار داشته است. مردم آنجا هم به نوعي زندگي بدون حضور دولت را تجربه كرده بودند. فلسطيني ها هم جايي براي رفتن نداشتند و نزديك ترين نقاطي كه به فلسطين اشغالي قرار داشت جنوب لبنان بوده است. در مناطق مختلف لبنان هم حضور داشتند ولي تمركز فلسطيني ها در جنوب لبنان و اگر هم اقدامي بر عليه اسرائيلي ها انجام مي دادند، و يا اسرائيل بهانه اي براي تجاوز به جنوب لبنان مطرح مي كرده، اين بهانه حضور فلسطيني ها در جنوب لبنان بوده است. تاريخ اين طور گفته كه فلسطيني ها به عنوان مجموعه افراد مهاجر و پناهنده در جنوب لبنان ساكن نبوده اند، كساني بودند كه احساس مي كردند مي توانند از جنوب لبنان اقداماتي را جهت منافع خودشان انجام دهند. لذا درست، اين حرف كه شيعيان جنوب از كردار برخي گروه هاي فلسطيني ناراضي بودند. چون جنوب لبنان دنبال امنيت بود، و آن عناصر را مخالف امنيت خود مي دانست و وجود آن ها بهانه اي براي تجاوز اسرائيل بود و از اينكه دارند اين ها را اخراج مي كنند، ناراحت نباشند. اما اينكه آيا اين ناراحتي شان با پذيرش اشغال سرزمين مساوي باشد، و به ظلم و تعدي به مسلمانان فلسطيني راضي باشند، اين طور نبوده است. بلكه عامل تهديد كننده امنيت آن ها اسرائيلي ها بوده اند.

بفرماييد اين روند تا چه مدتي ادامه يافت تا مقاومت ضد صهيونيستي مردم جنوب لبنان شكل گرفت؟
 

مدت زيادي ادامه پيدا نكرد. اسرائيلي هاپس از اشغال جنوب لبنان، تشكيلاتي نظامي محلي به رهبري سرگرد سعد حداد بوجود آوردند و سعي كردند جوانان شيعه، سني و مسيحي را در اين تشكيلات استخدام كنند. تا به عبارتي يك نيروي محلي لبناني امنيت اسرائيل را تأمين كند. اين تشكيلات وظيفه داشت از شكل گيري هرگونه مقاومت ضد صهيونيست در جنوب لبنان جلوگيري كند. اسرائيلي ها دوست داشتند به طور مستقيم در جنوب لبنان حضور نداشته باشند، علاقمند بودند نيروهايي با هويت لبناني مسئوليت حفظ امنيت در مرز فلسطين اشغالي را بر عهده داشته باشند. به ويژه پس از اينكه فلسطيني ها از آن جا اخراج شدند. ولي چه قدر زمان طول كشيد؟ به هر حال نمي شد از توده مردم انتظار داشت كه همه مسائل را آن گونه كه هست متوجه شوند، مردم مسائل زودگذر و آني را به راحتي لمس مي كنند، ولي مسائل كلان و بلندمدت را زود درك نمي كنند، و از آن ها انتظار نمي رود زود هنگام مسائل كلان را درك كنند. بر اين اساس بود كه نخبگان و پيشتازان مقاومت به مسئوليت خود عمل نموده و مردم را آگاه كردند، و به آن ها گفتند كه حضور اسرائيل براي آن ها سودمند نخواهد بود.
به اعتقاد من لبنان اساساً يك جامعه سياسي است، و شايد بتوان گفت كه مردم از ابتداي سن بلوغ مسائل سياسي را درك مي كنند، و همواره سعي مي كنند در صحنه هاي سياسي حضور داشته باشند، بطور طبيعي آمادگي شنيدن و قبول سخن منطق، و چالش اطلاع يافتن را دارند، تا در ميدان نقش آفريني حضور داشته باشند. به همين دليل خيلي سريع امواج فكري كه بيانگر نيات شوم و ضد منافع ملت لبنان و حركت هاي رژيم صهيونيستي بود در جامعه لبنان توسط نخبگان منتشر شد، و مردم به طور طبيعي اين پيام را دريافت كردند و به شدت با جريان مقاومت همراه و همگام شدند. به همين دليل در جنوب در دوران اشغال بيشترين همراهي را مردم با جريان مقاومت داشتند.

زماني كه نيروهاي سپاه در بقاع مستقر شدند، آيا با مشكلات و موانعي جدي هم مواجه بوديد، اين مشكلات چگونه بود، و آيا حضور سپاه با استقبال مردم لبنان مواجه شد؟
 

سپاهيان ايراني كه به لبنان رفتند، نيروهاي اشغالگر نبودند، بلكه ميهماناني بودند كه به كمك مردم لبنان شتافته بودند. خود مردم لبنان براي رويارويي با اشغالگران به حضور و كمك سپاه نياز داشتند. سپاه براي استقرار در لبنان و آغاز حركت، از طرف مردم با هيچ مشكلي مواجه نبود. هيچ وقت نديديم كه مردم لبنان نسبت به حضور سپاه و نيروهاي ايراني عكس العمل منفي داشته باشند. بلكه به شدت از آن استقبال كردند، و سپاهيان را به عنوان فرزندان خودشان پذيرفتند.
در آن شرايط، تحولات سياسي و امنيتي لبنان، بسيار گسترده و تأثيرگذار و عميق بود، و پيامدهاي بلندمدت در پي داشت. علاوه بر اشغالگران اسرائيلي، نيروهاي آمريكايي، فرانسوي، انگليسي و ايتاليايي هم در لبنان حضور داشتند، نيروهاي حزب كتائب (فالانژ) هم فعال بودند. سوريه در ارتباط با اسرائيل و در ارتباط با حضور فلسطيني ها نقش تعيين كننده در لبنان داشت. همه اين تحولات، لبنان را به منطقه اي پرآشوب، پرتنش و از زاويه ديگر به صورت فعال درآورده بود.
سپاه با اين هدف در لبنان حضور پيدا كرده بود كه بتواند به مردم لبنان و شيعيان براي دفاع از هويت و موجوديت خودشان كمك كند. بنابراين حضور سپاه طبيعي جلوه مي كرد.

واقعيت دارد كه حضور سپاه در لبنان به دعوت رهبران جامعه شيعيان بوده است؟
 

در حقيقت بر اساس توافقي ك بين مقام هاي جمهوري اسلامي ايران و سوريه انجام شد، نيروهاي سپاه و ارتش به آنجا اعزام و استقرار يافتند. در آن مرحله امام موسي صدر ناپديد شده بود و جنبش امل نيز حضور فعال نداشت تا به طور مثال فضاي مناسب را بوجود بياورد و سپاه توسط يك مقام رسمي لبنان دعوت بشود. دولت لبنان هم با اين موضوع تفاهم كامل نداشت. بقيه جريان هاي سياسي لبناني هم به نوعي اختيار مسئوليت دعوت از سپاه را نداشتند. بنابراين عزيمت به لبنان يك بحث بود و استقرار در آن كشور بحث ديگري بود. استقرار بصورت طبيعي انجام شد، يعني با استقبال و همراهي مردم لبنان همراه بود.
نوع تعاملي هم كه نيروهاي اعزامي سپاه با مردم برقرار كردند، اين اطمينان را به آن ها داد كه برعكس بقيه نيروهاي بين المللي كه به سود منافع مردم به لبنان نيامده بودند و هدفشان تأمين منافع اسرائيل بود. با استقرار نيروهاي سپاه و همکاري با مردم شکل گرفت. يعني جدايي ميان نيروهاي سپاه و مردم هرگز احساس نمي شد. يك نوع پيوستگي و يكپارچگي و هماهنگي به آساني آنجا برقرار شد. سپاه و نيروهاي مردمي لبنان هيچ هزينه اي براي اين همكاري پرداخت نكردند. اين نشأت گرفته از خواست اصيل و عميق و منطقي مردم لبنان بود كه اين حضور را طبيعي جلوه داد. بد نيست به اين نكته اشاره كنم كه پس از ناپديد شدن امام موسي صدر، جنبش امل دچار چند دستگي شد و انسجام خود را از دست داد. به اين معني كه از هويت تعريف شده برخوردار نبود كه بگوئيم نماينده واقعي جامعه شيعيان است.
در آن شرايط گروهي از كادر رهبري جنبش امل جدا شدند و حركت امل اسلامي را شكل دادند. بقيه علما و روحانيون لبناني هم با جنبش امل ارتباط نداشتند، شايد بتوان گفت بصورن انفرادي و گروهي در صحنه سياسي حضور داشتند، ولي اين حضور پشتوانه عميق مردمي و يا به عبارتي با پشتوانه سياسي و اجتماعي تعيين كننده برخوردار نبودند. چون چارچوب مرزهاي فكري در آن مرحله به جامعه معرفي نشده بود. لذا اين طور نبود كه بتوان گفت جنبش امل رهبري جامعه شيعيان را بر عهده دارد ولي مجموع همه اين ها اين ويژگي را داشت.

برخي افراد و رسانه ها وانمود كرده اند كه سپاه پس از حضور در لبنان فقط به شيعيان كمك كرده است. آيا رسالت سپاه در چارچوب كمك انقلاب اسلامي به همه مستضعفان جهان، واقعاً به شيعيان كمك مي كرده يا با طوايف و جريانات اهل تسنن و مسيحي هم ارتباط برقرار كرديد؟
 

سپاه به لبنان اعزام نشد كه صرفاً از طايفه دفاع كند. سپاه براي دفاع از حق مسلم و انكارناپذير يك ملتي كه مورد تجاوز قرار گرفته، به منطقه اعزام شد. سرزمين اين ملت مورد اشغال متجاوزان قرار گرفته بود. هدفمان كمك به همه ملت لبنان بود. طبيعي است كه طايفه شيعه سريع تر از ديگران به مجموعه سپاه پيوست و از آن استقبال كرد. ولي اينطور نبود كه سپاه، همه تلاش خود را روي كمك به شيعيان متمركز كند. سپاه با مرحوم شيخ سعيد شعبان رهبر جنبش توحيد اسلامي در طرابلس در شمال لبنان ارتباط خوبي داشت و با يكديگر همكاري مي كردند. با تجمع علماي مسلمين لبنان كه از روحانيون شيعه و سني لبنان تشكيل شده همكاري وجود داشت. تقريباً بيشتر پيروان اهل تسنن لبنان با سپاه همكاري و همراهي داشتند. طبيعي است كه برخي از آن ها هم اين طور نبودند. ولي طيف وسيعي از پيروان جامعه اهل تسنن لبنان از سپاه حمايت كرده و با آن همراه شدند. به اين معني كه هرگز مخالفتي نمي ديديم. برخي فرماندهان سپاه با بسياري از علما و روحانيون اهل تسنن در بيروت و ساير مناطق لبنان همكاري و همراهي داشتند، و از سوي آن ها حمايت مي شدند. بخش مهمي از برادران اهل تسنن در جنوب لبنان هم همين طور با ما همكاري مي كردند، و آموزش مي ديدند. در آن مرحله تنها با مسيحيان ماروني ارتباط وجود نداشت. زيرا آن ها علاقه اي به چنين رابطه اي نداشتند. به طور كل همه طوايف بخصوص شيعه و سني در يك حركت كاملاً هماهنگ و با هدف دفع تجاوز و اشغالگري و دفاع از تماميت و استقلال لبنان با سپاه همكاري داشتند، و اين همكاري همچنان ادامه دارد.

پس از گذشت يكسال از استقرار سپاه در لبنان و خروج جنبش مقاومت فلسطين از اين كشور، دولت لبنان به رهبري امين جميل رئيس جمهوري وقت با اسرائيل موافقتنامه سازش امضا كرد. امضاي اين قرارداد چه تأثيري بر حضور سپاه در لبنان داشت؟
 

اين نوع حركت هاي سياسي، مبتني بر خواسته توده مردم لبنان نبوده است. مسئولان آن وقت لبنان، نمايندگي جريان هاي برون مرزي را بر عهده داشتند، و اهداف جريانات بين المللي را در لبنان پياده مي كردند. اين افراد هيچ ارتباطي با خواسته هاي بر حق مردم نداشتند. مردم هم از آن ها نه حمايت مي كردند و نه خواهان سازش با رژيم صهيونيستي بودند. مهمترين دليل اين سخن، اين است كه اين توافق پايدار نماند، و ديري نپاييد كه با قيام مردمي لغو گرديد. تا زماني كه اسرائيل خاك لبنان را در سال 2000 تخليه كرد، ملت لبنان تا آن لحظه احساس نمي كرد كه دولتي وجود دارد، و به نفع خواسته هاي مردم گام برمي دارد. چون دولتي به اين صورت در كار نبود، مقاومت و مردم با ابزارها و امكاناتي كه در اختيار داشتند، خواسته هاي خود را مستقيماً دنبال مي كردند. لذا پس از امضاي قرارداد سازش، مردم هيچ واكنش مثبتي نشان ندادند. بلكه با اصرار زياد خواسته خودشان را براي اخراج اشغالگران دنبال كردند و در مقاطع زماني مختلف كه طعم شيرين دستاوردهاي پيروزي مقاومت را به كام خودشان چشيده بودند، به طور طبيعي علاقمند بودند كه مقاومت روز به روز قوي تر گردد، و گسترش يابد و سرزمين هاي اشغالي را آزاد نمايد.

هنگام فعاليت تان در لبنان چگونه با حاج عماد مغنيه آشنا شديد و ايشان را چگونه انساني يافتيد؟
 

سپاه از بدو ورود به لبنان، كار آموزش و سازماندهي و تدارك جوانان مبارز لبناني را دنبال مي كرد. سپاه علاقمند بود جريان مقاومت با هويت لبناني شكل بگيرد، و بطور طبيعي و نهايتاً خواسته ها و منافع ملت لبنان را دنبال كند. در آن شرايط اين بحث وجود داشت كه مقاومت لبنان چگونه مي خواهد در چارچوب يك حركت سياسي منظم و تشكيلاتي عمل كند و پويايي خود را حفظ نمايد. آيا مقاومت مي خواهد صرفاً يك جنبش مقاومت و عملياتي و سازمان يافته و بسيج كننده نيروهاي مقاوم باشد؟ يا مي خواهد جنبه سياسي هم داشته باشد؟ اگر مي خواهد وارد فاز سياسي شود، راهكار مقاومت بايد چگونه باشد؟ لذا سپاه با همه جريانات سياسي و تشكل هاي شيعي و روحانيون و شخصيت هاي علمي و سياسي آن مرحله كه در عرصه مقاومت و برنامه هاي سياسي فعاليت مي كردند تماس گرفت، و با آنان ارتباط برقرار كرد. در نتيجه اين تماس ها حركت بسيار گسترده و منظم و منسجم به منظور يكپارچه نمودن همه اين جريانات و هويت بخشيدن به آنان در قالب يك حركت فراگير و همگاني آغاز گرديد، تا همه اين جريانات مقاومت را رهبري كنند. در آن فضا هر كسي كه در لبنان افراد و گروهي را در اختيار داشت، و فعالانه مبارزه مي كرد و يا انگيزه براي فعال شدن داشت، و براي حضور در عرصه هاي سياسي تميل نشان مي داد، با آن ها تماس گرفته شد، و سپاه با آن ها ارتباط برقرار كرد و تشويق نمود در قالب يك تشكيلات منظم و زير يك چتر فعاليت كنند.
ايده شكل گيري حزب اللّه با همين نگاه انجام شد. قرار شد كه ما يك تشكل سياسي فراگير ايجاد كنيم كه در برگيرنده همه جريانات و جناح هاي فعال سياسي و مقاومتي شيعي لبنان باشد. باضافه اين كه اين هويت يكپارچه و منسجم قادر باشد كه يك فضاي همكاري را با همه جريانات موجود و فعال در صحنه لبنان را فراهم كند و به گونه اي سامان دهد كه اين همكاري و تعامل منجر به پشتيباني از مقاومت بشود.
بدين ترتيب دايره حضور مقاومت را فراهم كرديم، و تلاش به عمل آورديم كه همه جريانات شيعي و غيرشيعي از مقاومت ذهنيت مشترك داشته باشند. به هر حال حزب اللّه شكل گرفت و بجز جنبش امل همه گروه هاي شيعي به حزب اللّه پيوستند. جنبش امل كه از نظر سنتي خود را متولي امور شيعيان لبنان مي دانست مي خواست رهبري جامعه شيعه را ادامه دهد، ولي برادران سياسي جنبش امل قادر نبودند خواست شيعيان را كه بيشترشان ميل به انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني (ره) داشتند، برآورده سازند. بطور طبيعي ميان حزب اللّه و جنبش امل يك نوع تضاد و تعارض بوجود آمد. تنش هايي هم در برخي مراحل بروز كرد و در برخي مقاطع به درگيري خونين منجر گرديد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 49
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط