نقدي بر کتاب «مأموريت مخفي هايزر در تهران»(3)

خاطرات هايزر در مورد ميزان توانايي ارتش براي کودتا نيز، نکته هاي در خور توجهي دارد. هنگامي که ارتشبد طوفانيان شرط خود را براي ماندن در کشور پس از فرار محمد رضا، دست زدن ارتش به يک کودتا عنوان مي کند، تنها با يک سؤال ساده هايزر مشخص مي شود که زيربناي چنين ادعا و درخواست بزرگي تا چه حدي از استحکام برخوردار
دوشنبه، 13 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقدي بر کتاب «مأموريت مخفي هايزر در تهران»(3)

نقدي بر کتاب «مأموريت مخفي هايزر در تهران»(3)
نقدي بر کتاب «مأموريت مخفي هايزر در تهران»(3)


 

نويسنده:




 
دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
خاطرات هايزر در مورد ميزان توانايي ارتش براي کودتا نيز، نکته هاي در خور توجهي دارد. هنگامي که ارتشبد طوفانيان شرط خود را براي ماندن در کشور پس از فرار محمد رضا، دست زدن ارتش به يک کودتا عنوان مي کند، تنها با يک سؤال ساده هايزر مشخص مي شود که زيربناي چنين ادعا و درخواست بزرگي تا چه حدي از استحکام برخوردار است:«تنها راه ماندن من اين است که روز رفتن شاه، ارتش کودتا کند. بلافاصله پرسيدم آيا رهبران ارتش آماده چنين کاري هستند؟ او به آرامي و با صداقت مخصوص به خود پاسخ داد خير، هيچ برنامه اي براي کودتا وجود ندارد. »(1) اين پاسخي است که ديگر فرماندهان ارتش نيز به رغم برخي سخنان احساسي و پرحرارت درباره ضرورت دست زدن به کودتا، در مقابل سؤال ساده هايزر بيان مي کنند و مشخص مي گردد که نه تنها هيچ برنامه اي براي کودتا وجود
ندارد بلکه مقامات عاليرتبه ارتش شاهنشاهي حتي معنا و مفهوم کودتا را نيز به درستي نمي دانند.
چندان بعيد به نظر نمي رسد که اعزام مأمور عاليرتبه و کارشناسي مانند هايزر به ايران نيز مبتني بر شناختي بوده است که مقامات امريکايي از فرماندهان شاهنشاهي داشته اند. در واقع اگر اين افراد از سطح دانش و مهارت بالايي در امور نظامي و سياسي برخوردار بودند، شايد يک ژنرال معمولي امريکايي هم به عنوان هماهنگ کننده و نيز رابط اين گروه با مسئولان مربوط امريکايي مي توانست هدف مورد نظر رئيس جمهوري ايلات متحده را برآورده سازد، اما ويژگي هاي شخصيتي، سطح مهارت هاي نظامي و ميزان دانش سياسي اين فرماندهان به حدي نازل و اندک بود که چاره اي جز اعزام يک«معمار کودتا»نبود. به اين ترتيب هايزر مي بايست در فرصتي که براي ادامه بقاي دولت بختيار از طريق راضي کردن فرماندهان نيروها به ماندن در کشور و اعلام پشتيباني آنها از دولت فراهم آورده بود ترتيبات يک کودتا را (از مسائل زيربنايي تا عمليات اجرايي آن)فراهم مي آورد.
هايزر در خاطرات خود به تفصيل درباره چگونگي پي ريزي يک کودتاي موفق سخن گفته و گرد هم آوردن فرماندهان عاليرتبه ارتش و تشکيل يک گروه را نخستين گام دراين زمينه بر شمرده است:
پيشنهاد کردم که اين گروه به صورت يک شورا مرکب از رياست ستاد ارتش و فرماندهان نيروهاي سه گانه درآيد واين فکر را پسنديد... چيزي که من در واقع دنبالش بودم اين بود که نهادي شبيه ستاد مشترک خودمان ايجاد کنم که همه با هم در آن کار کنند. (2)
اين کاري بود که محمد رضا در طول دوران سلطنت خويش به شدت ازآن جلوگيري مي کرد و ارتباط هر يک از فرماندهان نيروها و مقامات ارشد نظامي را صرفا با خود مجاز مي دانست.
البته ارتشبد قره باغي نيز در خاطراتش مدعي است که او پس از انتصاب به رياست مشترک، هم زمان با نخست وزيري بختيار، اقدام به تشکيل «کميته بحران»کرده است:
پس از بررسي و مشورت با فرماندهان نيرو، شورايي به نام کميته بحران به منظور ايجاد هماهنگي بين نيروها تشکيل دادم که کليه مسائل مربوط به ارتش شاهنشاهي و مشکلات حاصله از اغتشاشات و اعتصابات عمومي کشور در ارتش را در اين کميته مطرح [مي کرديم]تا پس از تجزيه و تحليل، تصميمات لازم اتخاذ گردد.(3)
البته با توجه به رويه موجود در ايران و تبعيت فرماندهان ارشد از ديسيپلين حاکم، بعيد به نظر مي رسد که قره باغي شخصا مبدع اين گروه بوده باشد، زيرا زماني که وي به رياست ستاد مشترک منصوب مي شود، شاه همچنان در کشور حضور داشت و بسيار بعيد و بلکه ناممکن به نظر مي رسد که در اين حالت قره باغي حتي به خود جرئت دهد تا اقدامي برخلاف رويه 25 سال گذشته در پيش گيرد. از طرفي قره باغي تا آخرين لحظات خروج محمدرضا از کشور بي آنکه اساسا به شرايط و وضيعت موجود فکر کند به شدت در پي اجراي ترتيبات و رويه هاي گذشته در مورد اختيارات «رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران»در زمان عدم حضور شاه در کشور است، در حالي که محمدرضا خود به خوبي واقف است که در شرايط جديد، اساسا بازگشتي در کار نيست تا نيازي به اتخاذ رويه گذشته باشد:
در شرفيابي همان روز، بعد از اتمام گزارشات به اعليحضرت عرض کردم که فرمان اختيارات رئيس ستاد تا به حال ابلاغ نگرديده است. فرمودند:«فکر نمي کنيم که احتياج داشته باشيد»!من که فکر مي کردم اعليحضرت در اين وضعيت بحراني علاوه بر اختيارات معمول هميشه، راهنمايي هايي نيز خواهند فرمود، انتظار چنين جوابي را نداشتم بنابراين خيلي متعجب شدم.(4)
بديهي است ازچنين شخصيت و ذهنيتي بر نمي آيد که يکي ازاصول و قواعد محکم و مسلم
«عليحضرت»!را زير پا گذارد و گامي در مسير نقض آن بردارد.
به اين ترتيب به نظر مي رسد پذيرفتن سخن هايزر که براي به دست گيري سکان عمليات نجات رژيم شاهنشاهي و جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي، وارد ايران شده بود در مورد تشکيل گروه مشترک فرماندهان نظامي در زمان حضور محمدرضا، پذيرفتني باشد، اما نکته اي که از وجه مشترک اظهارات هايزر و قره باغي به دست مي آيد-تشکيل گروه کاري فرماندهان، هم زمان با نخست وزيري بختيار-اين است که دست کم تا قبل از اين زمان، هرگونه ادعايي در مورد کودتا يا توصيه هاي شاه و ديگران به ضرورت جلوگيري از کودتا و مسائلي از اين قبيل، صرفا ادعا يا توصيه اي توخالي بيش نيست؛ چرا که اساسا تا پيش از اين فرماندهان ارشد حتي يک جلسه مشترک با يکديگر براي هماهنگي درباره ساده ترين مسائل نظامي و سياسي ندارند تا چه رسد به انجام کودتا که نيازمند برنامه ريزي ها و هماهنگ هاي بسيار دقيق و حساب شده است.
در پي تشکيل اين گروه به عنوان يک اقدام زيربنايي، هايزر با جديت در پي طرح ريزي و اجراي ديگر بخش هاي مأموريت خود بر مي آيد که به طور خلاصه عبارت اند از:جلب حمايت ارتش از بختيار پس از خروج محمدرضا، (5) شکستن اعتصابات و به دست گيري کنترل مراکز حساس اقتصادي و صنعتي به منظور تثبيت حاکميت دولت بختيار،(6)
حل مسائل و مشکلات ارتش از جمله کمبود سوخت، (7) تقسيم وظايف بين نيروهاي سه گانه براي مقابله با جريان انقلاب و آمادگي براي کودتا (8) و نيز طراحي اقدامات لازم تبليغاتي و رواني و سپردن رهبري آن به يک افسر آمريکايي.(9) هايزر در چهارچوب اقدامات خود و با توجه به شرايط عيني جامعه، حتي ضرورت يک برخورد خشن نظامي و دست زدن به يک کشتار بزرگ را نيز از نظر دور نداشته بود:
براون مي خواست برآورد را از ميزان خونريزي در صورت وقوع کودتا بداند. گفتم که به نظرم نسبتا بالاست. اضافه کردم که اين نکته را بايد براي آينده در نظر داشت. فدا کردن جان يک انسان تصميم بسيار سختي است اما وقتي صحبت از يک جنگ مي شود بايد خسارات را با خسارت هاي ديگر مقايسه کنيم. شايد مرگ 10 هزار تن بتواند جان يک ميليون را نجات دهد.(10)
اين سخنان هايزر دقيقا در قالب همان ادبياتي قرار دارد که هر گاه دولتمردان امريکايي قصد دست زدن به يک جنايت بزرگ و توجيه آن را دارند، ازآن بهره مي گيرند. در واقع با منطقي که در اين سخن نغز! هايزر وجود دارد، مي توان هر تعداد از انسان ها را کشت و سپس چنين توجيه کرد که اگر اين عده کشته نمي شدند، چه بسا در آينده ده ها برابر آن مي بايست نابود شوند. مبناي توجيهات مقامات کاخ سفيد براي صدور بمباران اتمي دو شهر هيروشيما و ناکازاکي ژاپن را همين کلام بي منطق! و پوچ تشکيل مي داد؛ بنابراين هنگامي که هايزر به وزير دفاع امريکا چنين توضيحي ارائه مي دهد، در حقيقت هر دو به خوبي معناي نهفته در پشت آن را درک و توافق مي کنند که به منظور جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي، کشتار مردم ايران به هر ميزان مجاز است.
بنابراين طرح و برنامه هايزر در مقام يک متخصص بلند پايه امور نظامي، براي دستيابي به هدف، ظاهرا از همه جانبه نگري برخوردار بود و هر چند مشکلاتي در سر راه اجرايي کردن آن به چشم مي خورد، اما قابليت اجرا و کسب موفقيت را داشت. در اين ميان، آنچه امريکا و مأمور ويژه آن، هايزر را با شکست مواجه ساخت، پديده اي بود به نام روح الله خميني که حرکتي را با نام خدا آغاز کرده بود و اين حرکت به هيچ وجه در قالب هاي متعارف و معلوم براي امريکا، مقامات آن و تحليلگرانش نمي گنجيد.
همان گونه که هايزر در خاطراتش بيان مي دارد، پس از خروج شاه از کشور، مهم ترين و حساس ترين مسئله براي او تيم فرماندهي تحت نظرش، «زمان»بود تا بتوانند طبق برنامه، به آمادگي هاي لازم دست يابند. اين نکته اي بود که امام خميني با فراست خاص خود که مبتني برايمان و اتکال به خداوند بود، به خوبي دريافت و بازگشت به ايران را در رأس برنامه هايش قرار داد.
اين در حالي بود که همين مرحله از پيروزي-يعني خروج شاه از کشور-نيز در تصور غالب شخصيت هاي سياسي وانقلابي نمي گنجيد و چه بسا که همين مقدار را حد نهايت پيروزي ممکن به حساب مي آوردند؛ بنابراين اگرچه خواهان بازگشت امام به ايران بودند، اما تعجيل در آن را ضروري نمي دانستند. همچنين کم نبودند کساني که به دليل خطرات موجود در آن شرايط بحراني، چه بسا از سر دلسوزي و ارادت به امام به خاطر حفظ جان ايشان، ورود ايشان را به کشور مستلزم فراهم آمدن تمهيدات و مقدمات ويژه اي مي دانستند. هايزر در خاطرات خود اشاره اي به برخي ازاين مسائل دارد:
براون-وزير دفاع-در اين مورد خبر خوشحال کننده اي داشت. در اثر تلاش هاي امريکا که از طريق فرانسه انجام شده بود، يکي از افراد[امام]خميني(که به نظر من ابراهيم يزدي بود)او را تشويق کرده بود که مراجعت خود را لااقل چند روز به تأخير بيندازد...
گفتم همکاران ايراني من از شنيدن اين خبر خوشحال خواهند شد.(11)
از سوي ديگر اقدام بختيار به بستن فرودگاه هاي کشور در چهارچوب تصميمات کلي اتخاذ شده از سوي مقامات سياسي و نظامي، عملا امکان بازگشت امام را به کشور از بين برده بود و مسئله زمان را به نفع و گروه هايزر به پيش مي برد. در چنين شرايطي عزم امام و تأکيد مکرر ايشان بر بازگشت به کشور، فشار داخلي بر دولت بختيار را از طريق تظاهرات گسترده، درگيري هاي خشونت آميز و سرانجام تهديد جدي انقلابيون به مقابله مسلحانه با دولت به حدي افزايش داد که چاره اي براي بختيار جز دستور بازگشايي فرودگاه باقي نماند. البته قره باغي در خاطرات خود در قبال اين تصميم بختيار به نوعي موضع گيري مي کند که گويي وي در اين زمينه خودسرانه عمل کرده و قصد همراهي با جريان انقلاب را داشته است:
آقاي بختيار بدون اينکه با شوراي سلطنت، ارتش و شوراي امنيت ملي مشورتي نمايد در مصاحبه مطبوعاتي مورخه 9 بهمن ماه 1357 خود را با خبرنگاران داخلي و خارجي اظهار داشت:«فرودگاه مهر آباد امروز بازخواهد شد و هيچ ممانعتي براي بازگشت حضرت آيت الله خميني به عمل نخواهد آمد...(12)
قره باغي اين را نيز مي افزايد که بختيار در پاسخ به سؤال او درباره علت اين تصميم، ضمن اشاره به مشورت با سفراي امريکا و انگليس، ورود امام را به ايران موجب کاهش محبوبيت ايشان در بين مردم ارزيابي مي کرد:«مردم حالا خيال مي کنند که ايشان واقعا امام است، اما وقتي آمد خواهند ديد که خبري نيست و مثل سايرآيات است، شور و غليان خواهد خوابيد. »(13)
به هر حال، ورود امام به کشور به دنبال تصميم قاطع ايشان، در حقيقت برنامه ضد کودتا را در مقابل بختيار، هايزر و فرماندهان ارتش کليد زد و به رغم تمامي تلاش هاي قلبي و برنامه هاي در حال اجراي آنها، امکان دستيابي به موفقيت را از آنها ستاند.
خروج هايزر ازايران، پيش از به ثمر رسيدن برنامه هايش، بي ترديد تحت تأثير تحولات ناشي از حضور امام در کشور و ايجاد اختلالات جدي در برنامه ريزي هاي امريکا صورت گرفت. به عبارت ديگر، چنانچه امام-به هر دليل-اقامت در پاريس را ادامه مي داد و وارد کشور نمي شد، بي ترديد هايزر تا به ثمر رسيدن طرح هايش خاک ايران را ترک نمي کرد. هايزر البته سعي داشت وانمود کند که خروجش از ايران پس از انجام تمام آنچه لازم بود و نيز به خاطر کاستن از حساسيت ها، به دستور مقامات کاخ سفيد صورت گرفته است؛ بدين ترتيب او چهره شکست خورده خود را پس از ورود امام به ايران در پشت اين عبارات پنهان مي سازد و از سوي ديگر مسئوليت شکست را به عهده فرماندهاني مي اندازد که با وجود مهيا بودن مقدمات لازم، توان تدبير لازم را براي وارد آوردن ضربه آنهايي نداشتند:
ژنرال جونز سپس پرسيد آيا ارتش بدون حضور من قادر به کودتاي نظامي هست يا خير؟ گفتم هر کس مي تواند حدسي بزند، اما من فکر مي کنم که قادر به اين کار هستند و اگر بختيار به آنها دستور بدهد به اين کار اقدام خواهند کرد.(14)
وي همچنين بر اين نکته تأکيد مي ورزد که اگر چه قره باغي را فرد ضعيفي براي انجام اين کار تشخيص مي داده است، اما به هر حال در بين فرماندهان اشخاص ديگري بوده اند که از عهده اين کار برآيند:
تيمسار ربيعي که سال ها مرا برادر خطاب مي کرد، يک مرتبه دهان باز کرد و گفت برادرم[!]اگر چنين اتفاقي بيفتد و لازم باشد کشور را نجات دهيم من اقدام لازم را انجام خواهم داد و مسئوليت کار را بر عهده خواهم گرفت... احساس مي کردم که تيمسار طوفانيان و تيمسار بدره اي نيز آماده بودند هر کاري که لازم باشد، انجام دهند.(15)
اما به رغم اين گونه ادعاها، از اظهارات آقاي سوليوان سفير امريکا در تهران به خوبي بر مي آيد که هايزر پس از ورود امام به ايران ازآنجا که ديگر اميد چنداني به پيروزي طرح هاي
خود نداشت، چاره اي جز خروج هر چه سريع تر از ايران نديد:
با تشديد بحران، هايزر هم براي بازگشت از ايران بيقراري مي کرد و در گزارشات روزانه خود به واشنگتن درخواست مي کرد با خاتمه مأموريت وي در ايران موافقت کنند. من هم فکر مي کردم که ديگر حضور هايزر در تهران مثمرثمر نيست ولي کاخ سفيد هنوز معتقد بود که او مي تواند کارها را در تهران سرپرستي کند... هايزر و فن مار بود سرانجام موافقت واشنگتن را براي خروج از ايران به دست آوردند و بي سر وصدا از تهران رفتند. (16)
به اين ترتيب معمار کودتا با وجود تمامي سوابق و تجربياتش در امور سياسي ونظامي و حوزه اختيارات وسيعي که درايران به وي داه شده بود، در برابر معمار انقلاب، شکست سختي را متحمل شد او نيز فرار را برقرار ترجيح داد. البته ناگفته نماند که پس از خروج هايزر در 14 بهمن و اوج گيري روند انقلاب با حضور امام خميني در داخل کشور، هر چند که امام انجام کودتا برطبق طرح ها و برنامه هاي هايزر فراهم نيامد، اما به هر حال حرکتي در روزهاي آخر عمر رژيم پهلوي با هدف سرکوب شديد و کشتار مردم صورت گرفت که اگر چه به شهادت جمعي از مردم و نظاميان پيوسته به انقلاب انجاميد، اما به دليل هوشياري حضرت امام و صدور فرمان حضور مردم در خيابان ها و بي اعتنايي به حکومت نظامي اعلام شده از ساعت 4 بعد از ظهر روز 21 بهمن 57، اين طرح نيز با شکست مواجه شد و فرماندهان ارشد ارتش چاره اي جز صدور بيانيه اعلام بيطرفي در روز 22 بهمن در پيش روي خود نديدند. (17)
در پايان اين نوشتار، هر چند به مسائل ريز و درشت مختلفي در خاطرات هايزر مي توان پرداخت اما به منظور پرهيز طولاني شدن مطلب به دو مورد به طور مختصر اشاره مي شود:
يکي از مسائلي که در اين خاطرات، جلب توجه مي نمايد مأموريت اريک فن ماربد در شرايط
حساس و بحراني اواخر عمر رژيم پهلوي است که هدف از آن تامين منافع امريکا در فروش هاي تسليحاتي به ايران بود:
دستورات واشنگتن به اريک کاملا واضح بود:تهيه و انعقاد يک يادداشت تفاهم با ايران. او با بررسي مجدد برنامه ها و مشخص کردن پروژه هايي که قابل توقف بود و به کاهش هزينه منجر مي شد يک کار بسيار عالي کرده بود. اما از اين نگران بودم که کسي اين يادداشت را امضا نکند.(18)
اين رويه امريکا به حدي منفعت طلبانه بود که نه تنها صداي اعتراض فرماندهان ارتش را هم بلند کرد بلکه نارضايتي خود هايزر را نيز در پي داشت:«از آنها خواستم که در مورد انعقاد يادداشت تفاهم براي برنامه هاي فروش نظامي کوتاه بيايند. در اين مورد گفتم مثل اين است که بعضي ها در واشنگتن متوجه نيستند که دولت ايران چگونه فلج و درمانده شده است. (19) هنگامي که دولت امريکا در زمان درماندگي و بحران زدگي رژيم پهلوي، همچنان بر کسب حداکثر منافع خود اصرار دارد، مي توان دريافت در زمان سکون و استقرار اين رژيم و کسب درآمدهاي هنگفت نفتي، چه بر سر اين کشور آمده است.
نکته در خور توجه ديگر، نحوه تعامل بدنه ارتش با حرکت انقلاب است. اگر چه فرماندهان ارشد ارتش در هماهنگي با هايزر در انديشه خونريزي و کشتار مردم بودند، اما مسلما در بدنه ارتش حرکت معکوسي وجود داشت که هر روز برشدت و گستره آن افزوده مي شد. مطالبي که هايزر در خاطرات خود به نحوه رفتار همافران با مستشاران نظامي امريکا در پايگاه هوايي اصفهان مي نويسد، گوشه اي از اين واقعيت را به نمايش مي گذارد:«پيام ديگر حکايت از بروز مشکلات و حوادث بيشتري در پايگاه خاتمي مي کرد. وقتي که افراد ما پايگاه را ترک مي کردند همافران آنها را بازرسي کرده بودند تا مبادا وسيله يا قطعه اي همراه خود ببرند. »(20)وجود اين
روحيه در بين قشري از نيروهاي ارتش که عمدتا دوره هاي آموزشي خود را در امريکا گذرانده و از حقوق و مزاياي بهتري نسبت به ديگر نيروهاي ارتشي برخوردار بودند، حاکي از عمق نفوذ تفکر، انديشه و انگيزه هاي انقلابي به درون بدنه ارتش درآن هنگام است.
به طور کلي خاطرات هايزر مي تواند گوشه هايي از عظمت انقلاب اسلامي را به ويژه براي نسل هايي که خود از نزديک شاهد اين واقعه بزرگ نبوده اند، به تصوير کشد، زيرا نشان مي دهد امريکا هر آنچه در توان داشت براي سد کردن راه انقلاب به کار گرفت، اما در نهايت شکست خورد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.هايزر، همان، ص 103.
2.همان، ص 85.
3. قره باغي، همان، ص 126.
4. همان، ص 159.
5. هايزر، همان، ص 122.
6. همان، ص 92.
7. همان، ص 167.
8. همان، ص 147.
9. همان، ص 185.
10. همان، ص 237.
11. همان، ص 207.
12. قره باغي، همان، ص 277.
13. همان، ص 278.
14. هايزر، همان، ص 419.
15. همان، ص 427.
16. سوليوان، همان، ص 225-22.
17. نک:قره باغي، همان، ص 387-293.
18. هايزر، همان، ص 337.
19. همان، ص 386.
20. همان، ص 395.
 

منبع:نشريه 15 خرداد، شماره 18.
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط