شهید والا(1)

سعيد غياثي ندوشن يكي از محققان و پژوهش گران جوان كشوراست كه در خصوص زندگي و تلاشهاي شهيد دكتر پاك نژاد كتابي ارزشمند به نام (تاريخ شفاهي زندگي و مبارزات شهيد دكتر سيد رضا پاك نژاد) توسط مركزاسناد انقلاب اسلامي آماده چاپ كرده اند كه ان شاءالله بزودي به خوانندگان و رهروان اين شهيد بزرگوار ارائه مي شود.
سه‌شنبه، 14 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهید والا(1)

شهید والا(1)
شهید والا(1)


 






 

گفتگو با سعيد غياثي ندوشن،پژوهشگ
درآمد
 

سعيد غياثي ندوشن يكي از محققان و پژوهش گران جوان كشوراست كه در خصوص زندگي و تلاشهاي شهيد دكتر پاك نژاد كتابي ارزشمند به نام (تاريخ شفاهي زندگي و مبارزات شهيد دكتر سيد رضا پاك نژاد) توسط مركزاسناد انقلاب اسلامي آماده چاپ كرده اند كه ان شاءالله بزودي به خوانندگان و رهروان اين شهيد بزرگوار ارائه مي شود.

آقا سعيد،براي ما بفرماييد كه چگونه جواني با سن و سال شما كه فكر مي كنم تقريباً سنتان با تاريخ شهادت شهيد برابري مي كند با شهيدي كه متأسفانه تا حدودي گمنام مانده و هنوز در اندازه هاي آثار و شخصيتش شناخته نشده است، چطور يك جوان امروزي با اين شهيد پيوند مي خورد و خيلي مهمتر و قشنگتر، اين كه مي رود تا دل كار را درآورد و زندگي و شخصيت اين بزرگوار را بازشناسي و حاصل آن را هم منتشر كند؟
 

بنده، سعيد غياثي ندوشن متولد1تير- و به روايتي هفتم تيرماه- 1360،‌فارغ التحصيل رشته مديريت آموزشي دوره كارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبايي. ليسانس را در دانشگاه شهيد بهشتي خوانده ام و الان هم عضو هيات علمي وزارت علوم و تحقيقات و فناوري هستم.در خصوص شهيد پاك نژاد و كتابي كه حضرت عالي فرموديد، من نگارش اين كتاب را در واقع توفيقي مي دانم كه نصيبم شده است و باز معتقدم كه اينگونه توفيقات كمتر نصيب كسي مي شود.
بنده، خودم برنامه اي براي نگارش اين كتاب نداشتم،ولي هميشه مي دانستم كه حوالي تاريخ تولد من مصادف است با شهادت يك جمع بسيار عزيز و بزرگواري كه سيد شهيدان آن جمع هم مرحوم شهيد بهشتي بود كه در حزب جمهوري و در آن حادثه به شهادت رسيدند.
بنده، حسب اتفاق و به واسطه اينكه يكي از دوستانم يك كار تاريخي را انجام داده بودند، از من پرسيدند كه آيا شما مركز و يا سازماني را مي شناسيد كه اين كار تاريخي بنده را چاپ و منتشر بكند؟ من ارتباطي با مركز اسناد انقلاب اسلامي، معاونت پژوهشي وقت آن مركز، جناب آقاي دكتر خواجه سرايي داشتم. بنده با هدف اينكه به اين دوستمان كمك كنم ايشان را همراهي كردم تا مركزاسناد انقلاب اسلامي و خدمت آقاي خواجه سرايي رسيديم. ايشان در حاليكه داشتند راهنمايي هاي لازم را به دوستمان مي كردند،براي چاپ اثرشان كه كتاب تاريخي بود در خصوص انقلاب اسلامي، اين پيشنهاد را دادند كه در واقع عنوان موضوعي اينجا مصوب شده و شما بياييد اين كتاب و اثر را كاربكنيد. وقتي عنوان موضوع را سؤال كردم، گفتند كه كتابي است در خصوص مرحوم شهيد سيدرضا پاك نژاد. اين در وهله اول براي من خيلي شوك بود، يعني شوك آوربود وقتي كوچك بودم در يزد اين طرف و آن طرف مي رفتم تصوير مرحوم سيدرضا پاك نژاد را- فكر مي كنم در ميدان باهنر يزد است- مي ديدم، برادرم و مادرم هميشه مي گفتند ببين، روزي كه تو به دنيا آمدي اين بنده خدا از دنيا رفت. هميشه اين براي من جاي سؤال بود كه اين شخصيت چه كسي بوده، اين افراد چه كساني بوده اند؟ وقتي اين پيشنهاد به ماشد، يك انگيزه اي براي بنده شد كه در واقع بيايم و اين كار را انجام دهم. رشته من رشته ديگري است؛ رشته مديريت آموزشي خوانده ام، اصلاً در فضاي كارهاي تاريخي، قصد نداشتيم ،تاريخي شفاهي را انجام دهيم. در اين فضاها واقعاً نبوده ام و تا آن تاريخ هم هيچ اثر مكتوبي بجز مقالاتي كه در رشته خودمان كار كرديم،نداشتم يعني هيچ كتابي تا حالا ننوشته بودم. حدوداً سال 1383 يا 1384 بود كه كار اين كتاب را شروع كردم. خب اين براي من خيلي ارزشمند بود. شروع كار با اين پيشنهاد شروع شد. ابتداي كار، بنده با يك ابهام بزرگي مواجه بودم كه اصلاً اين شخصيت كيست؟ چيست؟ سؤالات مختلفي در ذهن من بود و فكر مي كنم اين سؤالات از قبيل سؤالاتي باشد كه نسل جوان امروز ما هم كه خيلي هاي آنها حتي هم سن و سالان خود ما هستند و در همان اول انقلاب به دنيا آمده ايم، هنوز اين شخصيت برايشان جاي سؤال بود كه اين شخصيت چه كسي بوده؟ چه بوده؟ و حتي خيلي خيلي قاطعانه مي توانم بگويم كه خيلي از هم دوره ايهاي ايشان هم به ابعاد وجودي شخصيت ايشان پي نبرده اند، يعني خيلي از مسائل و ويژگيهاي شخصيت دكتر، كارهايي كه انجام داده بود، بعد از شهادت ايشان نشان داده شده و فهميده بودند كه آن فردي كه مثلاً فلان كار را انجام داده، شهيد سيدرضا پاك نژاد بوده است.

و متأسفانه اين همه مجهولات تاريخي در كشور است،حتي درباره تاريخ معاصر.
 

ببينيد،چند تا نكته مطرح است. دردوران طاغوت، يعني تا قبل ازانقلاب اصلاً رژيم پهلوي مخالف شخصيتهايي مثل شهيدان پاك نژاد، صدوقي و امثالهم بود،يعني اصلاً دوست نداشت كه چنين شخصيتهايي كه ديدگاههاي انقلابي و مذهبي خيلي قوي اي داشتند به مردم معرفي شوند يا كاري برايشان انجام شود.
بعد از انقلاب هم ما عزيزان و بزرگواران مثل شهيد پاك نژاد را از دست داديم؛ در حادثه هايي نظيرهفتم تير.
زماني كه اين كار را شروع كردم، پس از جستجوي اينترنتي و گشتن منابع مختلف در كتابخانه ملي و مراكز مختلف، ديدم كه هيچ اثري در خصوص شهيد پاك نژاد نمي توانيم پيدا بكنيم، آنچه هست منحصر به يك تعداد مقاله كوتاهي مي شود كه در چند مجله و روزنامه، به صورت خيلي خلاصه در مورد شخصيت ايشان اظهار نظر كرده و صحبت كرده بودند. وقتي من با چنين فضايي مواجه شدم- شما حساب كنيد مي رويد كاري را انجام دهيد تا اثري را منتشر بكنيد، يك موضوعي را براي كار انتخاب كرده ايد وقتي در دل كار مي رويد، مي بينيد كه اصلاً هيچ چيز پيدا نمي كنيد- ديدم كه تنها منبع و مرجع بنده، خانواده شهيد پاك نژاد است.

اصلاً از دكتر خواجه سرايي نپرسيد كه چرا من بايد اين كار را انجام بدهم؟ مثلاً آيا پيشنهاد شدن اين كار به خاطر يزدي بودنتان نبود؟
 

علت،دقيقاً همين بود، يعني يك بخش عمده اي اين بود، چون آقاي خواجه سرايي و دوستاني كه آنجا بودند ،گفتند كه كتاب تاريخ شفاهي كار كردن يك دردسرهاي خاص خودش را دارد و بزرگترين مشكل كار هم اين است كه شما بايد مصاحبه انجام دهيد. مبناي تاريخ شفاهي، مصاحبه است.

به آنها هيچ هم نگفتيد كه من تا حالا مصاحبه نكرده ام و نمي دانم مصاحبه چيست؟
 

ببينيد،در آن لحظه وقتي شما با پيشنهادي مواجه مي شويد، در مورد شخصيتي كه حسي نسبت به او داريد و از بچگي هم داشته ايد، فقط كافي است بگويند كه كتاب در مورد شهيد سيدرضا پاك نژاد است، بنده هم گفتم: بله، انجام مي دهم ولي وقتي شب رفتم به منزل، گفتم عجب كاري را من پذيرفتم، حالا چطور آن را انجام بدهم؟ يعني در آن لحظه اصلاً نمي توانستم به ايشان بگويم نه. خلاصه، در يك حالي بودم شما حساب كنيد پاك نژاد شخصيتي است كه شهادتش مصادف بوده با روز تولدتان.
بيست و چند سال از شهادت آن شهيد گذشته و مبناي كار و فكر مي كنم عمده بحثي كه آقاي دكتر خواجه سرايي اين كار را خواستند بنده انجام دهم، اين بود كه بنده، خودم يزدي بودم و ارتباطي هم- دورادور- با خانواده شهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد- از طريق برادرم- وجود داشت و دوستان هم اطلاع داشتند و از آنجايي كه مي خواستند كار به نوعي سريع انجام شود، آن را به بنده واگذار كردند. من از ابتدا با ابهام بزرگي مواجه بودم كه مثلاً با چه شخصيتها و با چه افرادي كار را شروع كنم؟ به هر حال كار شروع شد و كليد خورد. اولين مصاحبه اي را كه بنده انجام دادم، با آقاي انتظاري بود. ايشان نزديك آقاي پاك نژاد بوده اند. ايشان بعدي علمي و تلاش علمي شهيد پاك نژاد را بيشتر ديده بود، چون در كتابخانه وزيري بود و مكان مطالعه شهيد پاك نژاد همين كتابخانه بود. روايات و خاطرات زيادي را نقل مي كردند- در خصوص پشتكار علمي شهيد پاك نژاد- و تلاشهاي خاصي كه داشتند.
اگر آقاي انتظاري نبودند، صورت اسامي بلند بالاي از افرادي را كه مي توان با مراجعه به آنها اطلاعاتي را در خصوص شهيد پاك نژاد كسب كرد، پيدا نمي كردم. اما يك مشكل خيلي بزرگي وجود داشت، تمام مصاحبه هايي كه انجام دادم، همه مصاحبه شوندگان،تك تك آنها، يك دغدغه بزرگ داشتند و آن هم اين بود كه نكند در مصاحبه اي كه مي كنم، چيزي را بگويم كه نتوانم حق مطلب را ادا كنم. يعني دغدغه اين را داشتند كه مبادا اين صحبتهاي ما اين كلام من موجب آن شود كه آن شخصيت نتواند خوب ادا شود، يعني خوب گفته شود، خوب بيان شود، خوب توصيف شود. همه آنها هم چنين حسي را داشتند و براي مصاحبه،بنده مجبور بودم حداقل دو يا سه بار نزدشان بروم .تنها دغدغه اي هم كه داشتند همين دغدغه بود، اينكه ما در حدي نيستيم كه در مورد شهيد پاك نژاد صحبت كنيم.
به طور مثال همسايه مرحوم شهيد پاك نژاد آقاي كفاشي بودند. بنده دو بار رفتم تا ايشان را راضي كردم كه مصاحبه بكنند. خود ايشان مي گفتند كه اصلاً شما نيازي نداريد به مصاحبه، يعني برويد از تك تك همين مردم بپرسيد كه شهيد پاك نژاد چه كسي بود؟ در واقع ترس اين را داشتند كه مبادا صحبتهاي ايشان نتواند حق مطلب را خوب ادا كند. آقاي دكتر سيد حسن ضياء كاشاني يكي از مسئولين وقت كشور بودند؛ در شركت ملي پخش فرآورده هاي نفتي. بنده با ايشان وقت تنظيم كرده بودم. زماني رفتم، به ايشان گفتم چنين پروژه اي هست و دارد كتابي تهيه مي شود و مصاحبه اي مي خواهيم انجام بدهيم. اول ايشان گفتند من كار دارم و جلسه دارم، الان هم نمي توانم. وقتي بعد شروع كردم به صحبت كردن با ايشان- جالب اينجا بود كه وقتي همه عزيزان تاريخ تولد ما را مي فهميدند كه مصادف است با شهادت ايشان كوتاه مي آمدند. فكرمي كنم از عنايتي بوده كه خود شهيد پاك نژاد درتدوين اين كتاب،‌نصيب من كرده بوده- آن لحظه وقتي با ايشان صحبت كردم و گفتم يعني چه؟ يعني شما نمي خواهيد در مورد چنين شخصي صحبت كنيد؟ ايشان گفت من كل زندگي ام را كه داشتم، مديون شهيد پاك نژاد هستم.
خاطرم هست در همان جلسه و نشست، يك ساعت از قرار ملاقات خودشان را كه جلسه خيلي مهمي هم داشتند حذف كردند. مسئول دفترشان دو، سه بار آمدند داخل اتاق، ايشان گفتند اين جلسه شما، جلسه خيلي مهمي است؛ حتماً بيايند. خود ايشان گفتند كه تمام قرارهاي بنده را تا يك ساعت ديگر لغو كنيد. يعني تك تك قرارهايشان را لغو كردند؛ صرفاً به خاطر شهيد پاك نژاد.
قطعاً شهيد پاك نژاد جايگاه مهمي نزد آن افراد دارند كه يك ساعت قرار چيز مهمي نبوده كه ايشان لغو كردند، اما مي خواهم بگويم افراد، وقتي كه ياد خاطرات آن دوران مي افتند، يادشان مي آيد چه كمكهايي را از ايشان گرفته اند و ايشان چه شخصيت ارزنده اي بوده، از كار و زندگي و همه چيزهاي خودشان مي افتادند و در مورد شهيد پاك نژاد صحبت مي كردند.
ويژگي ديگري كه فكر مي كنم در اكثر مصاحبه شوندگاني كه من با آنها مصاحبه كردم وجود داشت، اين بود كه در نزد تك تكشان در حين مصاحبه، بنده بعضاً مجبور مي شدم يك ربع منتظرشوم تا بعضي كه گلويشان را برگرفته بود و گريه اي كه مي كردند- به ياد خاطراتي كه افتاده بودند- از بين برود و در واقع به حالت عادي برگردند و بتوانند به مصاحبه ادامه دهند. مثلاً خاطرم هست كه مرحوم آقاي دكتر اسكندر اصلاني،‌ وقتي صحبت مي كرد مدام گريه مي كرد. ايشان آن موقع مسئول دانشگاه آزاد يزد و رئيس شوراي شهر ما بودند. هر موقع ايشان صحبت مي كردند اشك چشمانشان را مي گرفت و گريه مي كردند. يا آقاي سيد حسن ضياء كاشاني يا خيلي شخصيتهاي ديگري كه در اين مصاحبه ها دچار همچين احساسات و حال و هوايي مي شدند.

بيشترين چيزي كه متفقاً اين آدمها درمورد شخصيت شهيد برآن تأکيدمي كردند و حتماً سعي مي كردند در كلامشان آن نكته را متذكرشوند چه بود؟
 

مهمترين چيزي كه تك تك اين عزيزان در اين مصاحبه ها به آن اشاره مي كردند و همه هم برآن تأكيد داشتند، آن شخصيت اجتماعي اي بود كه شهيد داشت. شخصيت اجتماعي ايشان را ازاين حيث مي گويم كه كمكي بود كه ايشان به افراد مستمند كرده بودند وهمه افرادي كه در خصوص ايشان صحبت مي كردند اين بود كه ايشان پزشكي بود كه به رايگان،‌ بيماران مستمند خودش را ويزيت مي كرده، در كنار اينكه رايگان آنها را ويزيت مي كرده، حتي هزينه داروي آن عزيزان را هم عهده دار مي شده است.

يعني آدمي كه سالهاي سال رفته تحصيل كرده تا رشته مورد علاقه خودش را بخواند، به راحتي هم از آن منافع شغلي كه برايش زحمت كشيده مي گذرد و حتي بعد از آن هم هزينه هاي تأمين داروي مستمندان را هم بر عهده مي گيرند.
 

دقيقاً همين طور است.يعني نه تنها ويزيت رايگان مي كرده، در واقع هزينه داروي آن افراد را هم پرداخت مي كرده است. نكته اي كه وجود دارد، اين است كه همه مصاحبه شوندگان اولين چيزي كه بر آن تأكيد و در موردش صحبت مي كردند و مي گفتند كه ايشان اين ويژگي را داشته‌، همين موضوع و مقوله بوده است. نكته دوم، بعد علمي وپشتكارعلمي شهيد بود،‌يعني همه افراد آن كساني كه با آنها مصاحبه مي كرديم، بر بعد علمي ايشان خيلي تأكيد و صحبت مي كردند.
آقاي انتظاري،صحبت از پشتكار علمي ايشان مي كردند، آدم واقعاً تعجب مي كرد كه يك پزشك،يك شخصيت، يك فرد كه به هر حال تحصيلات خيلي بالايي هم داشت- در‌آن دوران- تا
اين حد در كار خودش پشتكار داشته است. قريب به 110 عنوان كتاب را ايشان يادداشت برداري كردند،‌ خيلي ازآنها منتشر شد، خيلي از آنها را خانواده محترم ايشان در حال كار كردن هستند تا آنها را منتشر كنند. نكته سومي كه در واقع همه آن افراد- مخصوصاً آنهايي كه از دوستان انقلابي ايشان بودند و در انقلاب بيشتر شركت و حضور داشتند- بر آن تأكيد مي كردند، اين بود كه آقاي شهيد پاك نژاد، بازوي مرحوم شهيد پاك نژاد در يزد نبود، در آن دوران خيلي از كارهايي كه صورت گرفته بود، اصلاً انجام نمي شد.درواقع آقاي دكتر پاك نژاد نقش مشاور را براي شهيد صدوقي داشتند.
اين مطلبي بود كه خود فرزند شهيد صدوقي جناب آقاي حجت الاسلام حاج شيخ محمدعلي صدوقي مطرح كردند.خانواده ايشان،آقاي سيدحسن پاك نژاد و سيد عباس پاك نژاد نيز بر اين امر اذعان داشتند. جناب آقاي انتظاري اين موضوع را خيلي دقيق و ملموس با خاطراتي كه در خصوصش داشتند ،گفتند و نيز افراد ديگري كه در خصوص شهيد پاك نژاد صحبت مي كردند.
نكته ديگري اينكه آقاي شهيد پاك نژاد، اين بعد شخصيتي شان تا اينجا ناآشنا مانده، يعني همه مي دانند كه ايشان پزشكي بوده كه به نوعي ويژگي ممتازش كمك به مستمندان و بي توجهي به ماديات بوده،حيات علمي غني اي داشته، هنوز كتابهاي ايشان كتابهاي منبع و مرجعي هستند، يعني آن كتاب «اولين دانشگاه، آخرين پيامبر» كه حاصل تز دكتراي ايشان بوده، هنوز هم مانند آن كتاب نگارش نشده است.آقاي دكتر سيد حسن پاك نژاد خاطره اي را نقل مي كردند و مي گفتند كه برادرشان يك كتابي را فكر مي كنم در مورد امام علي نوشته بودند. آقاي سيد حسن پاك نژاد يك نسخه از آن را به مرحوم شهيد مفتح مي دهند- قبل از پيروزي انقلاب بوده- مرحوم شهيد مفتح به شوخي، به دكتر سيدحسن پاك نژاد گفته بودند كه به برادرت بگو با ما آخوندها كاري نداشته باشد!اين كتابها در حوزه كاري ماست، ايشان فقط همان كتابهاي پزشكي شان را بنويسند!
دكتر سيدحسن پاك نژاد مي گويند: چند هفته گذشت، دوباره شهيد مفتح را ديدم، گفتند آقاي دكتر پاك نژاد، بيا اينجا. گفت كه يك جمله اي به شما گفتم به برادر شما كه بگو به آخوندها كاري نداشته باشد و همان كتابهاي پزشكي را بنويسد. گفتم بله. گفتند به داداشت گفتي؟ گفتم نه، واقعيت اين است كه خجالت كشيدم، نتوانستم.گفتند: پس نگو، اگر كسي قرار است بنويسد در مورد حتي ائمه(ع) و اوليا، خود ايشان است.
شهيد پاك نژاد نه تنها قلمش در كتب علمي و پزشكي و طبي و نه تنها در مسائل اجتماعي مثل بحث ازدواج و ... كه كتاب جامعي هم در اين خصوص دارد بسيار توانا بود، بلكه در خصوص مسائل ديني و مذهبي هم توانمنديهاي خاصي داشتند. ايشان متولي گروهي دريزد بودند در بين توده مردم. شهيد پاك نژاد و گروهي از دوستانشان در اين خصوص فعاليتهاي متعددي داشتند. در سال 1341 بهائيت داشت كم كم به يك حزب سياسي تبديل مي شد- در كشور ما- اما امام خميني خيلي تأكيد داشتند در خصوص قضيه بهائيها. آقاي اخوان دستمالچي كه از ياران شهيد پاك نژاد بودند و ما در كتاب خودمان با ايشان هم مصاحبه كرده ايم، مي گفتند ايشان يك انجمني تشكيل دادند- عليه بهائيت- كه فعاليتهاي مذهبي انجام مي دادند كه ساواك هم كاملاً ازاين قضيه باخبر بود و به نوعي اطلاع داشت و از فعاليتهاي مرحوم شهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد.

با مرور اين فعاليت ها ومطالعات است كه آدم مي تواند براي خودش توجيه كند كه چرا از آن سؤالي كه ابتدا از شما كردم كه چطور مي شود انسان برود سراغ پيشه اي و در آن پيشه موفق هم بشود و شهره بشود، ولي در قبال آن خدمت هيچ پولي نگيرد؟ به خاطر اين مفاهيم و معارفي است كه شهيد غور مي كردند درآنها و سعي مي كردند حاصل آن تفحص ها وغورها و تحقيقها و مطالعات را در اختيار مردم بگذارند.شما در اين تحقيقات متوجه نشديد كه شهيد از كجا امرار معاش مي كردند؟
 

اولاً ايشان زندگي خيلي ساده اي داشته اند، شايد پزشكي كه در آن دوران مي توانست زندگي مرفه و بي دغدغه اي داشته باشد، به نوعي كاري هم خيلي از مسائل نداشته باشد. طبيعي است بخشي از ارتزاق ايشان جداي از آنچه را كه مي بخشيدند وصدقه مي دادند بخشي از آن را هم خودشان استفاده مي كردند. در اين باره، فكر مي كنم بايد بيشتربه خانواده ايشان رجوع كرد، مثلاً همسر شهيد پاك نژاد كه يك خانم تهراني بودند كه از تهران آمده بودند و در يزد زندگي مي كردند، ايشان اطلاعات خيلي دقيقي دارند كه سؤال شما ناقص جواب داده نشود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.