دومين دوره ي تاريخي امامت(2)

امام سجاد (ع) دست به يك كار مهم استراتژيك زدند، يعني كادرسازي تشكيلاتي. در كتاب شريف تحف العقول، چند فقره كلام طويل از امام سجاد (ع) نقل شده است. لحن اين احاديث و نحوه ي آنها نشان دهنده ي كاري است كه امام سجاد(ع) مي كرد. يكي از آن سه حديث معلوم است كه خطاب به عامه ي مردم است ؛ يا ايها الناس شروع مي شود. در اين خطاب تذكربه معارف اسلامي است.
سه‌شنبه، 21 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دومين دوره ي تاريخي امامت(2)

دومين دوره ي تاريخي امامت(2)
دومين دوره ي تاريخي امامت(2)


 






 

كادر سازي تشكيلاتي
 

امام سجاد (ع) دست به يك كار مهم استراتژيك زدند، يعني كادرسازي تشكيلاتي. در كتاب شريف تحف العقول، چند فقره كلام طويل از امام سجاد (ع) نقل شده است. لحن اين احاديث و نحوه ي آنها نشان دهنده ي كاري است كه امام سجاد(ع) مي كرد. يكي از آن سه حديث معلوم است كه خطاب به عامه ي مردم است ؛ يا ايها الناس شروع مي شود. در اين خطاب تذكربه معارف اسلامي است.
در اين جاكلمات امام سجاد (ع)، كه در كتاب تحف العقول نقل شده است، مورد بررسي قرار مي دهيم. در فرمايشات امام سجاد (ع) چند نوع مطلب مشاهده مي كنيم. يك نوع، بياناتي است كه خطاب به عامه ي مردم است، كه به يك نمونه اشاره مي كنيم.
«موعظته لسائر اصحابه وشيعته و تذكيره اياهم كل يوم جمعهًْ؛ ايها الناس اتقوا الله و اعمواانكم اليه راجعون، فتجد كل نفس ما عملت من خير محضراً و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينه املاً بعيداً و يحذركم الله نفسه، و يحك يا بن آدم الغافل و ليس مغفولاً عنه، ان اجلك اسرع شيء اليك قد اقبل نحوك حثيثاً يطلبك و يوشك ان يدر كك فكان قد اوفيت اجلك و قد قبض الملك روحك و صيرت الي قبرك وحيداً، فرد اليك روحك و اقتحم عليك ملكاك منكر و نكير لمسأئلتك و شديد امتحانك، الا و ان اول ما يسأنلوك عن ريك الذي كنت تعبده و عن نبيك الذي الذي ارسل اليك، و عن دينك الذي كنت تدين به، و عن كتابك الذي منت تتلوه، وعن امامك الذي منت تتلولاه، و عن عمرك فيما افنيت و عن مالك من اين الكسبته و فيما انفقته، فخذ خذرك و انظر لنفسك و اعد الجواب قبل الامتحان والمسألهًْ و الاختيار، فان تك مؤمناً عارفاً بدينك متبعاً للصادقين مواليا لاولياءالله لقاك الله حجتك و انطق لسانك بالصواب فاحسنت الجواب و لبشرت بالحيته و الرضوان من الله، و استقبلك الملائكته بالروح و الريحان، و ان لم تكن كذلک تلجلج لسانك و دحضت حجتك و عييت عن الجواب و بشرت النار و استقبلت املائكهًْ العذاب فيزل من حميم و تصليهًْ جحيم» ابن شعبه الحراني، 1363، 249)؛
اين موعظه، در جمعي ادا شده كه اصحاب حضرت (ع) و خويشان و شيعيان حضرت (ع) در روز جمعه در محفلي گرد مي آمده اند، كه معلوم است دايره ي مخاطبين دايره ي وسيعي است كه اين نكته از قرائن موجود در روايت دانسته مي شود. خطاب در آغاز با يا ايها المؤمنون، يا ايها الاخوهًْ نيست، بلكه خطاب، يا الناس است كه خطابي عام است.
البته در اين روايت چيزي كه دستگاه را به صورت صريح ، مورد مؤاخذه و عتاب قرار دهد وجود ندارد، صرفاً بيان عقايد، بيان آن چه كه انسان بايد بداند و يادآوري اعتقادات و معارف اسلامي است و زبان هم، زبان موعظه است.
مي فرمايد: اي مردم، تقواي الهي پيشه كنيد و بدانيد كه به او باز ميگرديد. پس هر عملي را كه انجام داده، به تمام و كمال خواهد ديد،از خيرات و بدي ها، كه از بدي ها اگر باشد، دوست مي دارد بين او و عملش فاصله اي طولاني باشد. خداوند شما را از خويش برحذر مي دارد. واي برتو اي فرزند آدم كه خود غافلي ولي از توهرگز غفلتي نيست (در مشاهده اعمالت) اجل تو سريع ترين امر به تو است.اجلت به سوي تو مي آيد و به زودي تو رادرمي يابد، ناگاه مدتت به پايان رسيده و ملك الموت، روحت را قبض نموده و به روي قبرت به تنهايي خواهي رفت. روحت به سوي تو باز خواهد گشت و ملك هاي دوگانه، نكير و منكر بر تو براي سؤال كردن وارد مي شوند و براي امتحان شديدت.آگاه باش، اولين چيزي كه از تو سؤال مي شود از خدايي است كه او را عبادت مي كني.
در اين فقره از شناخت خدا و فهميدن توحيد و درك حضور خدا پرسش مي شود كه بنيادي ترين مسأله در گرايش توحيد ي است.
در مرحله ي بعدي از دينت مي پرسند، كه بدان اعتقاد داري. سؤال نكير ومنكر ازحوزه ي ديانت، بعد از توحيد، بزرگ ترين پرسش است كه: «چگونه تدين سپرده اي و چگونه دين را در انديشه داري و چگونه آن را در عمل ظاهر مي كني؟»؛ اعم از اخلاقيات و عقايد و سياسات و روابط حقوقي و سياسي و...
در مرحله ي بعدي، از پيامبرت پرسش مي كنند، كه چگونه او را شناخته اي و چگونه در راه و روش و سيره ي رفتاري او قرار گرفته اي.
واز كتاب كه خداوند بر تو فرستاده مي پرسند كه چگونه تلاوتش كرده و بايد مي كرده اي.

پرسش از امامت
 

آن گاه مي فرمايد: «وعن امامك الذي کنت قتولاه»
ازامام تومي پرسند كه رشته ي ولايتش را برگردنت نهاده اي.
مسأله ي امامت را در اين جا مطرح مي فرما يد.در زبان ائمه (ع)، مسأله ي امامت، يعني حكومت. فرقي بين مسأله ي امامت و مسأله ي ولايت در زبان ائمه نيست. اگرچه ولي و امام ممكن است معناهاي متفاوتي داشته باشند ،اما مراد از اين دو مسأله (مسأله ي امامت و ولايت) در زبان ائمه (ع) يكي است. امامي كه در اين جاذكر مي كند، يعني آن كسي كه هم متكفل ارشاد و هدايت تو است، از نظر ديني و هم متكفل اداره ي امور زندگي تو است،از نظر دنيا؛ يعني جانشين پيغمبر (ص)، و بالاخره امام، يعني رهبري جامعه، كه هم اداره ي ديني مردم و هم اداره ي دنيايي وشؤون حكومتي واجتماعي و سياسي آنها به دست اواست»(خامنه‌اي، 1361 ، 36).
« امام صادق (ع) وقتي كه مي آمدند در مني يا عرفات، فرياد مي کشيدند: يا ايها الناس ان رسول الله و هو الامام؛ پيغمبر امام بود. امام يعني آن كسي كه هم امور ديني مردم در دست او است و هم امور دنيايي مردم... وقتي كه امام سجاد (ع) مي فرمايند از امامت در قبر از تو سؤال مي كنند، يعني به تو مي گويند كه «آيا تو امام درستي انتخاب كرده بودي؟» و آن كسي كه برتو حكومت مي كرد، آن كسي كه رهبري جامعه ات به دست او بود، آيا او به راستي امام بود؛ به راستي او همان كسي بود كه خدا به امامت او راضي بود. با اين مطلب، مردم را نسبت به مسأله حساس مي كند، بيدار مي كند. به اين وسيله امامت را كه آن روز دستگاه بني اميه مايل نبود به كلي راجع به آن صحبتي بشود، امام در روال موعظه، در ضمن يك گفتار خطابي به عامه ي مردم، در ذهن مردم بيداري ايجادمي كند و آنها را زنده مي كند، اين يكي از روش هاي خيلي آرام امام سجاد(ع) است» (خامنه اي، 1361، 38).

دونكته ي كليدي در اين خطابه
 

«در اين خطاب امام به عامه ي مردم، دو نكته ي كليدي قرار گرفته است. اول اين كه اين بيانات امام (ع)، كه خطاب به عامه ي مردم است، امام آموزش نيست، از نوع تذكر و ياد آوري است. يعني در اين بيان، امام نمي نشيند، مسأله ي توحيد را براي مردم باز كند و بشكافد يا مسأله ي نبوت را براي مردم تفسير كند، بلكه تذكر مي دهند، ياد آوري مي كنند.از مسأله ي نبوت چرا؟ به خاطر اين كه در جامعه ي آن روز كه امام سجاد(ع) در آن زندگي مي كردند، هنوز فاصله تا زمان پيغمبر (ص) آن قدر نشده بود كه عقايد اسلامي به كلي انحراف پيدا كند و تحريف بشود. در آن روز بسيار كساني بودند كه پيغمبر(ص) را ديده بودند و دوران خلفاي راشدين بر آنها گذشته بود و ائمه ي بزرگ خودمان، اميرالمؤمنين(ع)، امام حسن(ع) و امام حسين (ع)را ديده بودند و از لحاظ نظام اجتماعي، آن چنان وضعي پيش نيامده بود كه مردم نسبت به مسأله ي توحيد و نبوت يا نسبت به ومسأله ي معاد و قرآن دچار اشتباه و تحريف بنياني و اصولي باشند. بله، يادشان رفته بود، زندگي مادي موجب شده بود كه مردم، فكر اسلام و فكر اعتقاد به اسلام و گرايش به آن را به كلي فراموش كنند. فكر اين كه درزندگي انسان، براي مسابقه در معنويات و خيرات ميداني وجود دارد، از ذهن مردم خارج شده بود و كسي به فكر فراگفتن اين نبود. اگر هم فرامي گرفتند، ظواهر و امور سطحي را فرامي گرفت. برداشتي را كه مردم در دوران رسول اكرم (ص) و همچنين در دوران متصل به زمان پيغمبر اكرم (ص) از توحيد داشتند، آن احساس و آن حساسيت را و آن درك را اين مردم نداشتند؛احتياج به تذكر داشت كه اين درک را فراموش نكنند. چيزي نبود كه تحريف شده باشد، تا بخواهند آن را تصحيح كنند» (همان، 39).
«خلاصه ي مطلب اين كه در دوران امام سجاد (ع)، چيزي كه حاكي از برگشت از تفكرات اسلامي، حتي به وسيله ي حكام باشد، وجود ندارد. البته در يك مورد به نظر من مي رسد و آن شعر يزيد است، كه يزد در مجلسي كه اسراي اهل بيت (ع) را وارد مي كنند، شعري را از روي سرمستي خواند و گفت:
لعبت هاشم بالمك فلا
خبرجاء و لا وحي نزل
يعني بني هاشم با حكومت بازي مي كردند و مسأله ي دين و وحي و خبرآسماني مطرح نبوده... در اين مورد هم مي توان گفت، كه اگر غلطي كرده بود، مست بوده و در حالت مستي اين سخن را گفته است والا خود عبدالملك يا حجاج، كساني نبودند كه آشكارا با انديشه ي توحيد يا انديشه ي نبوت مخالفت كنند. عبدالملك مروان كسي بودكه آن قدر قرآن تلاوت مي كرد كه يكي از قراء قرآن شناخته شده بود، منتهي وقتي كه به او خبر دادند تو خليفه شده اي و به حكومت رسيدي قرآن را بوسيد و كنار گذاشت و گفت: هذا فراق بيني و بينك؛ يعني ديدار من و تو به قيامت افتاد» (همان، 41).
«نكته ي دوم، هماني است كه قبلاً اشاره كردم كه امام، در اين بيان عمومي هم ناگهان بر روي مسأله ي امامت تكيه مي كند، يعني در خلال مسائل اسلامي كه مي گويد، مثل اين است كه مثلاً در دوران رژيم شاه كسي با شما حرف بزند، آقايان به فكر خدا باشيد، به فكر مسأله ي توحيد باشيد، به فكر مسأله ي نبوت باشيد، به فكر مسأله ي حكومت باشيد. همين مسأله ي حكومت... وقتي به زبان موعظه، در زبان يك آدم زاهد و عابد بيانمي شود، براي دستگاه قابليت قبول پيدا مي كند، يعني توجه دادن به مقوله ي امامت در رهبري صالح است» (همان، 41).
در اين موعظه ي كلي، امامت در رديف بزرگ ترين مسائل اسلامي مطرح مي شود و به نوعي هشدار دهنده است كه در فكر انسان اين مسأله را ايجاد مي‌كندكه امام (ع،در انديشه ي كادر سازي تشكيلاتي بوده اند.

ادامه ي موعظه ي امام سجاد(ع)
 

«وعن مالك من اين الكتسبته و فيما انفقته...
و از مالت مي پرسند كه از كجا به دست آوردي اش و درچه موردي مصرفش نمودي، پس برحذر باش و به خودت و اعمالت بنگر و جوابت را براي نكير ومنكر آماده ساز، قبل از اين كه به بوته ي پرسش و آزمون درآيي.
پس اگر مؤمن باشي و شناساي دينت باشي و پيرو صادقين باشي و دوستدار اولياي خدا باشي، خداوند دليل روشن را به تو القاء مي كند و زبانت را به بيان حقيقت گويا مي سازد. پس اگر نيكو جواب دادي، به رضوان وبهشت الهي بشار داده خواهي شد و ملائكه با شادماني از تو استقبال مي نمايند و اگر اين گونه نباشي، زبانت بند مي آيد و به پراكنده گويي و لغزش گرفتار مي شود و دليل هاي روشن از پيشت غايب مي گردند و از جواب ناتوان خواهي شد و ملائكه ي عذاب به استقبال تو در خواهند آمد و تو را به آب هاي سوزان جهنم و آتش آن گرفتار مي سازند» (همان، 42).

خطابي پرشور و حماسي
 

خطاب ديگري را امام سجاد(ع) به عموم مردم دارد كه حقيقتاً جنبه ي حماسي دارد. اين كلام هم جنبه ي موعظه اي و نصيحت دارد، اما در واقع پراز نكات كليدي و حماسي است.
«كفانا الله و اياكم كيد الظالمين و بغي الحاسدين و بطش الجبارين، ايها المؤمنون لا يفتننكم الطواغيت و اتباعهم من اهل الرغيهًْ في الدنيا، المائلون اليها، المفتونون بها، المقبولون عليها، و علي حطامها الهامد و هشيمها البائد غداً و احذورا ما حذركم الله منها و ازهدوافيما زهدكم الله فيه منها، و لا تركنوا الي ما في هذه الدنيا ركون من اعدها داراً وقداراً، و بالله ان لكم مما فيها عليها دليلاً من زينتها و تصريف ايامها و تغيير انقلابها و مثلاتها و تلاعبها باهلها، و انها لترفع الخميل و تصنع الشريف و توردالنار اقواماً عذاً، خفي هذا معتبر و مختبر و زاجر المنتبه.
وان الامور الواردهًْ عليكم في كل يوم وليلهًْ من مظلمات الفتن و حوادث البدع وسنن الجور وبوائق الزمان و هيبهًْ السلطان و وسوسهًْ الشيطان، لتثبط القلوب عن نيتها، و تذهلها عن موجود الهدي و معرفهًْ اهل الحق الا قليلاً ممن عصم الله عزوجل فليس يعرف تصرف ايامها و تقلب حالاتها و عاقبهًْ ضررفتنها الا من عصم الله ونهج سبيل ارشد و سلك طريق القصد، ثم استعان علي ذلك بالزهد، فكدر الفكر و اتعظ بالعبر وازدجر، فزهد في عاجل بهجهًْ الدنيا و تجافي عن لذتها و راغب في داثم نعيم الاخرهًْ... و شنأ الحياهًْ مع الظالمين... فعند ذلك نظر الي ما في الدنيا بعين نيرهًْ حديدهًْ النظر، و ابصر حوادث الفتن و ضلال البدع و جور الملوك الظلمهًْ... فاستعينوا بالله و ارجعوالي طاعهًْ وطاعهًْ من هو اول بالطاعهًْ ...» (ابن شعبه الحراني، 1363، 253).
خداوند ما و شما را از مكر ظالمان و گردن فرازي حسودان و غلبه ي جباران برحذر دارد. اي مؤمنان، طواغيت شما را فريب ندهند، و پيروان آنها كه رغبت به دنيا دارند سبب گمراهي تان نشوند؛ همان هايي كه ميل به دنيا كرده اند و به وسيله ي دنيا فريب خورده اند و رو به متاع پست دنيا آورده اند و بر متاع تيره و خشكيده ي هلاك شده از متاع دنيا. بر حذرباشيد از آن چه كه خداوند شما را از آن بر حذر داشته و ميل مكنيد به اين دنيا، ميل و گرايش كسي كه آن را دار قرار و امن پنداشته. دليل روشني وجود دارد كه دنيا در حال گذر است و با زندان خود بازي مي كند. انسان پست را بلند مرتبه كرده و انسان شريف را خوار مي گرداند و اقوامي را در آينده به جهنم وارد مي سازد. در اين مطلب، عبرتي و آزموني و بازدارنده اي براي اهل بصيرت و خرد است.
همانا اموري كه در هر روزي بر شما وارد مي شود از لغزش هاي فتنه ها و حوادث نو و بدعت گونه و سنت هاي جور و ظلم و ترس سلطان و وسوسه ي شيطان، اين امور قلب ها را از قصد دنيا بايد بازبدارد، چنان كه اهل حق چنين بوده اند. همانا اين تغييرات عبرت گونه را درك نمي كند مگركسي كه خدا او را از لغزش ها در امان داشته و برراه رشد و هدايت قرار دارد. پس با زهد اين گرايش را تقويت كرده و به عبرت ها موعظه و پند مي گيرد.پس در زندگي زودگذر دنيا زهد مي ورزد و از لذت هايش دوري مي كند و در نعمت هاي ابدي آخرت رغبت مي كند و زندگي با ستمگران را پست مي شمارد. در اين صورت است كه به دنيا نظري عميق و نوراني كرده و از حادثه هاي فتنه گونه و گمراهي هاي بدعت ها و جور ظالمين در امان مي ماند.
پس از خدا ياري بجوييد و باز گرديد با طاعت خدا و اطاعت كساني كه سزاوار به اطاعت مي باشند.
«شما درست امام سجاد(ع) را دراين چهره ترسيم كنيد و ببينيد از امام سجاد(ع)، چگونه شخصيتي در ذهنتان تصور مي كنيد؟ آيا باز هم همان امام مظلوم كم حرف بيماري كه هيچ به كار زندگي كاري ندارد در ذهن مي نشيند؟
امام سجاد(ع)، يك عده از مؤمنين و دوستان و طرفداران و هوادارانخودش را جمع كرده و دارد با اين كيفيت آنها را از نزديك شدن به دستگاه هاي ستمگر زمان و از فراموش كردن مبارزه منع و نهي مي كند، نمي گذارد كه آنها از طريق مبارزه منحرف بشوند. امام (ع) دارد آنها را شاداب و باطراوت و سرزنده نگه مي دارد، براي روزي كه بتواند از وجودشان در راه ايجاد حكومت اسلامي استفاده كند» (خامنه اي، 1361، 47).

فلسفه ي امامت و رهبري
 

«در اين كلمات نوراني، همچنين امام (ع)، به فلسفه ي امامت و رهبري پرداخته اند.
به مردم مي گويد: شما يادتان است كه در گذشته چقدر فشار از سوي حكام جائر بر شما وارد آمد؟ منظور، فشارهايي است كه بر پيروان اهل بيت (ع) در دوران معاويه، يزيد و مروان پيدا شد. اشاره ي امام به واقعه ي حره، واقعه ي عاشورا، شهادت حجربن عدي و رشيد هجري و ده ها حادثه ي مهم و معروف ديگر است كه پيروان اهل بيت (ع) در طول زمان گذشته، آنها را تجربه كرده بودند و در ذهنشا بود. امام (ع) مي خواهد از تجربه هاي گذشته و از يادآوري اين خاطرات تلخ، مردم را در مبارزه شان ثابت قدم تر كند.
«فلعمري استدبرتم من الامور الماضيهًْ في الايام الخاليهًْ، من الفتن المتراكمهًْ و الافهماك فيها ما تستدلون به علي تجنب الغواهًْ...»؛ به جان خودم قسم، شما از جريان هاي گذشته در دوران هاي پيشين كه پشت سر گذاشته ايد، از فتنه هاي انباشته و متراكم و غرق شدن در اين فتنه ها، حوادث و تجربه هايي را مي توانيد از آن آزمايش استفاده كنيد و به آنها استدلال بر اجتناب و دوري از گمراهان واهل بدعت و مفسدين در زمين بنماييد.
يعني شما تجربه در دستتان هست و مي دانيد كه اهل بغي و فساد، يعني همين حكام جور هنگامي كه مسلط شوند با شما چگونه عمل خواهند كرد. با استناد به آزمون گذشته، هم اكنون مي دانيد كه بايد از اين ها جدا شويد و از اين ها فاصله بگيريد و در مقابل اين ها صف آرايي بكنيد.امام (ع)درخلال اين بيان، مسأله ي امامت را به طور صريح مطرح مي كند، يعني همان مسأله ي خلافت و ولايت برمسلمين و حكومت بر مردم و اداره ي نظام اسلامي.امام (ع)به صراحت مسأله ي امامت رامطرح مي كند.
«فقد موا امرالله و طاعته و طاعه من اوجب الله طاعته»؛ فرمان خدا و اطاعت او را مقدم بداريد و همچنين اطاعت كسي را كه خدا اطاعتش را واجب فرموده است.
امام (ع)، در اين جا فلسفه و مبناي امامت را از نظر شيعه معين مي كند. چه كسي بايد بعد از خدا مورد اطاعت قرار گيرد؟ كسي كه خدا اطاعت او را واجب كرده است. اگر مردم مي خواستند روي اين مسأله فكر كنند، خيلي آشكارا به اين نتيجه مي رسيدند كه اطاعت عبدالملك واجب نيست، چون ممكن نيست خدا اطاعت عبدالمك را واجب كرده باشد.عبدالملك با آن همه ظلم و جور و فساد و بغي، پيداست كه شايسته ي اطاعت نيست. امام (ع)، اين جامسأله ي امامت را ذكر مي كند، سپس براي اين كه تنها شبهه اي هم كه در ذهن مستمعانشا وجود دارد از بين برود، مي فرمايد:«ولاتقدموالامور الواردهًْ عليكم من طاعهًْ الطواغيت و فتنهًْ زهرهًْ الدنيا بين يدي امرالله و طاعته اولي الامر منكم»؛ آن چه كه بر شما پيش مي آيد از طاغوت ها، يعني عبدالملك ها، آن را در قبال طاعت خدا و مقدم بر اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا واطاعت اولي الامر واقعي قرار ندهيد، كه خودبه نوعي روشنگري نسبت به مسأله ي امامت و گزينش
امام مفترض الطاعهة از جانب خداوند است، نه پيشواي ستمگري همچون عبدالملك مروان» (همان، 49).
منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط