آبادان ايستاد چون «جمي» ايستاده بود!
نويسنده:غلامعلي رجايي
حجت الاسلام و المسلمين، غلامحسين جمي ، همان كه در آبادان محاصره شده ي در معرض سقوط،در اقتدار به مجاهدان صدر اول است كه درركاب رسول خدا مي جنگيدند و از كيان و حرمت دين خدا و رسول او جانانه دفاع مي كردند، در زير گلوله باران هر روز و هر ساعت آبادان توسط نيروهاي ارتش بعثي عراق، مردانه ايستاد و به رزمندگان آبادان و غير آباداني درس مقاومت و ايستادن داد.
اگر كسي در آن روزهاي اول آتش و خون به آبادان سري زده باشد، مي داند كه در زير زمين كميته ارزاق شهر، رزمندگان اسلام به چه شور و اشتياقي به نماز جمعه آبادان مي آمدند و به سخنان حضرت جمي گوش مي دادند؛ سخناني كه معمولا با صداي اصابت گلوله هاي توپ و خمپاره به اطراف محل برگزاري نماز جمعه همراه بود، نماز جمعه اي كه حضرت امام كه خود امام ايستادگان بودند، با حساسيت خاصي برگزاري آن را دنبال مي كردند و وقتي آقاي جمي به دلايلي، يكي دو هفته اي نتوانسته بود نماز جمعه را اقامه كند و خطبه بخواند، در ديداري كه با امام داشت، امام در اولين عبارات به او فرموده بودند،«شما مثل اينكه چند هفته اي است در آبادان نيستيد.» نماز جمعه اي كه دشمن بعثي هم با غيظ و غضب خاصي نظاره گر مستمر برپايي آن بود و با تمام توان مي كوشيد اقامه آن را متوقف كند، ولي حتي براي يك هفته هم به اين هدف پليد خود توفيق نيافت و هر جمعه، رزمندگان اسلام و كساني كه به دلايلي در آبادان محاصره شده كه در مقطعي فقط از طريق يك جاده خاكي در زير آتش شديد دشمن و راه آبي به عقبه خود وصل بود، مانده بودند، با اشتياق بيشتري به نماز حاضر مي شدند و به خطبه هاي شورآفرين جمي گوش مي دادند؛ خطبه هايي كه اگر چه ظاهراً خطبه و سخنراني بودند، اما در واقع، نماد برپايي پرچم بلند هميشه در اهتزاز عزت و سرافرازي حاكميت نظام مقدس جمهوري اسلامي در شهري بودند كه كمتر در شهرهاي جنگي نظير آن را مي توان يافت. اين تفاوت، نزديكي بيش از حد تصور دشمن به آبادان بود تا جايي كه مي توانست از آن سوي اروند رود با يك تفنگ كلاشينكف شهر را ناامن كند.
من كه توفيق حضور مكرر در آبادان را در سال هاي نوراني جنگ داشته ام، هرگز نتوانسته ام پس از گذشت بيش از بيست و چند سال، شيريني و حلاوت حضور در نماز جمعه آبادان را در زير آتش بي امان دشمن از ياد ببرم و خوب به ياد دارم كه در اثناي ايراد خطبه هاي حضرت جمي كه با آن اندام كوتاه، مانند كوهي مقاوم، سلاح در دست ايستاده بود و مانند شيري مي غريد و به جمع نمازگزاران روحيه مي بخشيد، انتظار شهادت در لحظاتي كه تصور اصابت گلوله اي به مكان اقامه نماز مي رفت، از ذهن كمتر كسي دور مي شد.
خوب به ياد دارم در هفته هاي نخست جنگ كه در فرمانداري ماهشهر بودم، در يكي از آن شب هاي پر اضطراب و حادثه شاهد تلفن يكي از كارمندان محلي فرمانداري به آبادان بودم كه داشت با فاميلش در اطراف آبادان صحبت مي كرد. تلفن را كه گذاشت، سرش را ميان دو دستش گرفت و ساكت ماند.
وقتي پرسيدم، «چه خبر شده؟» گفت، «فاميل ما مي گفت همين الان كه با شما صحبت مي كنم، عراقي ها داخل روستاي ما شده اند و وارد تك تك خانه ها مي شوند و اولين عكس العمل آنها با ورود به اتاق هاي خانه ها اين است كه تمثال قاب گرفته حضرت امام خميني را با عصبانيت از ديوار به زير مي كشند و مي شكنند و تيراندازي هاي بيهوده مي كنند تا به خيال خام خود در دل ما رعب و وحشت بيندازند.»
جمي در چنين شرايطي در آبادان ماند و به عنوان يك حلقه واسط و وصل نيروهاي مسلح كه در آن زمان هماهنگي بين آنها به دليل تنوع وظايف، از مشكلات خاص دوران اول جنگ در عين حال از ضروريات ايستادگي بود، عمل مي كرد. جمي با هوشياري و صبري مثال زدني، سعي در نزديكي هر چه بيشتر حوزه عمل نيروهاي شهرباني، ژاندارمري، كميته، سپاه و ارتش داشت تا در پرتو اين هماهنگي، شهر بهتر بتواند در محاصره به مقاومت سرفرازانه خود ادامه بدهد. جمي در هفته ها و ماه ها ي نخست جنگ كمتر مجال استراحتي داشت. به نقاط مختلف شهر سر مي زد، در جلسات مهم نظامي شركت مي كرد و به هنگام فراغت، سري به راديو نفت آبادان مي زد و براي رزمندگاني كه در جبهه هاي جنوب و به ويژه در اطراف آبادان و خرمشهر مي جنگيدند، پيام راديويي مي فرستاد. يادداشت هاي روزانه اي كه وي در طول اين روزها نوشته وخوشبختانه در دست چاپ است، بهترين سند و دليل پركاري و خستگي ناپذيري روحاني مجاهدي است كه رزمندگان اسلام از محورهاي مختلف براي استماع خطبه هاي وي به آبادان غرق در گلوله و آتش و انفجار مي آمدند، مي آمدند تا در كارنامه مقاومتشان در جبهه ها، حضور در نماز جمعه آبادان به امامت جمي، اين يار انقلابي امام هم ثبت و ضبط شود. همان جمي كه در دوران مبارزه، ساواك در به در به دنبال دستگيري وي بود و نتوانست او را كه مخفيانه از آبادان به تهران آمده و در منزل علامه شهيد مطهري، يك ماه تمام مخفي بود، پيدا كند.همان جمي كه نمي شود و نبايد و نمي توان تاريخ نوراني هشت سال دفاع مقدس را كه مرتبط با خوزستان و آبادان مقاوم است، نوشت، ولي به نام و ياد و حضور و تأثير عملكرد او توجهي نداشت. جمي كه اكنون فصلي از تاريخ مقاومت ايران و خوزستان و آبادان به او تعلق گرفته است و اين روزها به نشانه قدرداني از وي كه الحق از شخصيت ها و مشاهير برجسته كشور و از چهره هاي ماندگار اين ملك و آيين است، به عنوان يك شخصيت ملي تقدير خواهد شد.
همان جمي كه با پايداري مثال زدني خود در راستاي تحقق فرمان حضرت امام كه حصر آبادان شكستني است بايد اين محاصره شكسته شود، روز و شب نشناخت تا سرانجام آبادان از محاصره نيروهاي بعثي به درآمد و گل لبخند بر لبان همه نقش بست. همان جمي كه تا صداي خطبه ها و پيام هاي او به شهرها و مرزها رسيد، همگان و به ويژه آنهايي كه بالاجبار شهر خودرا مظلومانه ترك كرده و به شهرها و استان هاي اطراف مهاجرت كرده بودند، نفس راحتي مي كشيدند كه آبادان ايستاده چون جمي ايستاده است.
و همان جمي كه هرگز انديشه ترك آبادان در محاصره به رغم خيرخواهي و نصيحت خواهي و مصلحت انديشي بعضي بزرگان و غير بزرگان در ذهن او خطور نكرد و ماندن مردانه او در شهري كه از هر سو در محاصره و زير آتش بي امان دشمن بعثي بود، به ديگران توان و امكان و انگيزه ماندن و مقاومتي سرخ را بخشيد. از اين همه منزلت و سابقه درخشان مقاومت و ايستادگي اگر چه قرار است تقدير شود و مقام جمي پاس داشته شود، اما هيهات كه فداكاري ها و تلاش هاي خالصانه جمي و امثال جمي با چنين رويكردهائي قابل تقدير و سپاس باشند. اجر جمي با خداي جمي است در روزي كه نامه اعمال خلايق را به دست آنها مي دهند و خلايق سه دسته اند و من شك ندارم كه چنين عالم مجاهد مقاوم و متواضعي كه در تمام عمر از خصلت مردمي بودن خود يك لحظه هم دور نشده است، در زمره السابقون خواهد بود؛ همان گونه كه در دوران نوجواني جنگ، وي از بابركت ترين اصحاب امام و انقلاب اسلامي بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 23
اگر كسي در آن روزهاي اول آتش و خون به آبادان سري زده باشد، مي داند كه در زير زمين كميته ارزاق شهر، رزمندگان اسلام به چه شور و اشتياقي به نماز جمعه آبادان مي آمدند و به سخنان حضرت جمي گوش مي دادند؛ سخناني كه معمولا با صداي اصابت گلوله هاي توپ و خمپاره به اطراف محل برگزاري نماز جمعه همراه بود، نماز جمعه اي كه حضرت امام كه خود امام ايستادگان بودند، با حساسيت خاصي برگزاري آن را دنبال مي كردند و وقتي آقاي جمي به دلايلي، يكي دو هفته اي نتوانسته بود نماز جمعه را اقامه كند و خطبه بخواند، در ديداري كه با امام داشت، امام در اولين عبارات به او فرموده بودند،«شما مثل اينكه چند هفته اي است در آبادان نيستيد.» نماز جمعه اي كه دشمن بعثي هم با غيظ و غضب خاصي نظاره گر مستمر برپايي آن بود و با تمام توان مي كوشيد اقامه آن را متوقف كند، ولي حتي براي يك هفته هم به اين هدف پليد خود توفيق نيافت و هر جمعه، رزمندگان اسلام و كساني كه به دلايلي در آبادان محاصره شده كه در مقطعي فقط از طريق يك جاده خاكي در زير آتش شديد دشمن و راه آبي به عقبه خود وصل بود، مانده بودند، با اشتياق بيشتري به نماز حاضر مي شدند و به خطبه هاي شورآفرين جمي گوش مي دادند؛ خطبه هايي كه اگر چه ظاهراً خطبه و سخنراني بودند، اما در واقع، نماد برپايي پرچم بلند هميشه در اهتزاز عزت و سرافرازي حاكميت نظام مقدس جمهوري اسلامي در شهري بودند كه كمتر در شهرهاي جنگي نظير آن را مي توان يافت. اين تفاوت، نزديكي بيش از حد تصور دشمن به آبادان بود تا جايي كه مي توانست از آن سوي اروند رود با يك تفنگ كلاشينكف شهر را ناامن كند.
من كه توفيق حضور مكرر در آبادان را در سال هاي نوراني جنگ داشته ام، هرگز نتوانسته ام پس از گذشت بيش از بيست و چند سال، شيريني و حلاوت حضور در نماز جمعه آبادان را در زير آتش بي امان دشمن از ياد ببرم و خوب به ياد دارم كه در اثناي ايراد خطبه هاي حضرت جمي كه با آن اندام كوتاه، مانند كوهي مقاوم، سلاح در دست ايستاده بود و مانند شيري مي غريد و به جمع نمازگزاران روحيه مي بخشيد، انتظار شهادت در لحظاتي كه تصور اصابت گلوله اي به مكان اقامه نماز مي رفت، از ذهن كمتر كسي دور مي شد.
خوب به ياد دارم در هفته هاي نخست جنگ كه در فرمانداري ماهشهر بودم، در يكي از آن شب هاي پر اضطراب و حادثه شاهد تلفن يكي از كارمندان محلي فرمانداري به آبادان بودم كه داشت با فاميلش در اطراف آبادان صحبت مي كرد. تلفن را كه گذاشت، سرش را ميان دو دستش گرفت و ساكت ماند.
وقتي پرسيدم، «چه خبر شده؟» گفت، «فاميل ما مي گفت همين الان كه با شما صحبت مي كنم، عراقي ها داخل روستاي ما شده اند و وارد تك تك خانه ها مي شوند و اولين عكس العمل آنها با ورود به اتاق هاي خانه ها اين است كه تمثال قاب گرفته حضرت امام خميني را با عصبانيت از ديوار به زير مي كشند و مي شكنند و تيراندازي هاي بيهوده مي كنند تا به خيال خام خود در دل ما رعب و وحشت بيندازند.»
جمي در چنين شرايطي در آبادان ماند و به عنوان يك حلقه واسط و وصل نيروهاي مسلح كه در آن زمان هماهنگي بين آنها به دليل تنوع وظايف، از مشكلات خاص دوران اول جنگ در عين حال از ضروريات ايستادگي بود، عمل مي كرد. جمي با هوشياري و صبري مثال زدني، سعي در نزديكي هر چه بيشتر حوزه عمل نيروهاي شهرباني، ژاندارمري، كميته، سپاه و ارتش داشت تا در پرتو اين هماهنگي، شهر بهتر بتواند در محاصره به مقاومت سرفرازانه خود ادامه بدهد. جمي در هفته ها و ماه ها ي نخست جنگ كمتر مجال استراحتي داشت. به نقاط مختلف شهر سر مي زد، در جلسات مهم نظامي شركت مي كرد و به هنگام فراغت، سري به راديو نفت آبادان مي زد و براي رزمندگاني كه در جبهه هاي جنوب و به ويژه در اطراف آبادان و خرمشهر مي جنگيدند، پيام راديويي مي فرستاد. يادداشت هاي روزانه اي كه وي در طول اين روزها نوشته وخوشبختانه در دست چاپ است، بهترين سند و دليل پركاري و خستگي ناپذيري روحاني مجاهدي است كه رزمندگان اسلام از محورهاي مختلف براي استماع خطبه هاي وي به آبادان غرق در گلوله و آتش و انفجار مي آمدند، مي آمدند تا در كارنامه مقاومتشان در جبهه ها، حضور در نماز جمعه آبادان به امامت جمي، اين يار انقلابي امام هم ثبت و ضبط شود. همان جمي كه در دوران مبارزه، ساواك در به در به دنبال دستگيري وي بود و نتوانست او را كه مخفيانه از آبادان به تهران آمده و در منزل علامه شهيد مطهري، يك ماه تمام مخفي بود، پيدا كند.همان جمي كه نمي شود و نبايد و نمي توان تاريخ نوراني هشت سال دفاع مقدس را كه مرتبط با خوزستان و آبادان مقاوم است، نوشت، ولي به نام و ياد و حضور و تأثير عملكرد او توجهي نداشت. جمي كه اكنون فصلي از تاريخ مقاومت ايران و خوزستان و آبادان به او تعلق گرفته است و اين روزها به نشانه قدرداني از وي كه الحق از شخصيت ها و مشاهير برجسته كشور و از چهره هاي ماندگار اين ملك و آيين است، به عنوان يك شخصيت ملي تقدير خواهد شد.
همان جمي كه با پايداري مثال زدني خود در راستاي تحقق فرمان حضرت امام كه حصر آبادان شكستني است بايد اين محاصره شكسته شود، روز و شب نشناخت تا سرانجام آبادان از محاصره نيروهاي بعثي به درآمد و گل لبخند بر لبان همه نقش بست. همان جمي كه تا صداي خطبه ها و پيام هاي او به شهرها و مرزها رسيد، همگان و به ويژه آنهايي كه بالاجبار شهر خودرا مظلومانه ترك كرده و به شهرها و استان هاي اطراف مهاجرت كرده بودند، نفس راحتي مي كشيدند كه آبادان ايستاده چون جمي ايستاده است.
و همان جمي كه هرگز انديشه ترك آبادان در محاصره به رغم خيرخواهي و نصيحت خواهي و مصلحت انديشي بعضي بزرگان و غير بزرگان در ذهن او خطور نكرد و ماندن مردانه او در شهري كه از هر سو در محاصره و زير آتش بي امان دشمن بعثي بود، به ديگران توان و امكان و انگيزه ماندن و مقاومتي سرخ را بخشيد. از اين همه منزلت و سابقه درخشان مقاومت و ايستادگي اگر چه قرار است تقدير شود و مقام جمي پاس داشته شود، اما هيهات كه فداكاري ها و تلاش هاي خالصانه جمي و امثال جمي با چنين رويكردهائي قابل تقدير و سپاس باشند. اجر جمي با خداي جمي است در روزي كه نامه اعمال خلايق را به دست آنها مي دهند و خلايق سه دسته اند و من شك ندارم كه چنين عالم مجاهد مقاوم و متواضعي كه در تمام عمر از خصلت مردمي بودن خود يك لحظه هم دور نشده است، در زمره السابقون خواهد بود؛ همان گونه كه در دوران نوجواني جنگ، وي از بابركت ترين اصحاب امام و انقلاب اسلامي بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 23